پیرهن گهگاه از شلوار بیرون مى زند
آستین از کت ولى بسیار بیرون مى زند
میخ بر دیوار نازک گر بکوبى واضح است
آن سرش از آن سوى دیوار بیرون مى زند
آن که کارش روز روشن جرم نابخشودنى ست
لاجرم شب ها براى کار بیرون مى زند
طبق یک ضرب المثل، شیرین اگر باشد زبان
از درون لانه حتّى مار بیرون مى زند
قیمت اجناس ، وقتى بى سبب باشد گران
بوى گند دبّه از بازار بیرون مى زند
بستگى دارد به نوع دبّه، کوچک یا بزرگ
چون به نسبت با همان مقدار بیرون مى زند
هر کت از هر آستین وقتى که بیرون مى زند
غالباً پیداست، در انظار بیرون مى زند
علتش هم نیست چیزى غیر طول آستین
در چنین وضعیّتى، ناچار بیرون مى زند
مثل انسان هاى آغازین پس از حصر زیاد
آدم از بى همدمى از غار بیرون مى زند
آن چه عاشق از نیاز و حسرت و غم مى کشد
در لباس کبر و ناز از یار بیرون مى زند
بر سر عاشق چه مى آید!؟ خدا رحمش کند
آن همه ناز و ادا هر بار بیرون مى زند
مى رسد روزى که آنچه حق ز مردم خورده اند
از گلوى کفر و استکبار بیرون مى زند
راز انسان ها پس از اصرار و انکار زیاد
عاقبت از پرده اسرار بیرون مى زند
هر کجا کنسرت پایان یافت، از در دیده اید
یک نفر با دف یکى با تار بیرون مى زند!؟
زندگى این است و جز این نیست پس باور کنیم
زین دیار مرگ، هر دیّار بیرون مى زند
سال ها بیرون زدند از خویش، حالا یک نفر
دستِ کم یک بار با اسکار بیرون مى زند!
بیت بالا مدتى پیش اتفاق افتاده بود
گاه تعداد ابیات و وزن و قافیه و غیره از قالب کلى شعر بِالاجْبار بیرون مى زند!