سيره قرآنى امام حسين (علیه السلام)
امام حسين(علیه السلام) گوهر تابناك و چراغ درخشانى است كه هماره بر تارك تاريخ درخشيده و خواهد درخشيد. طالبان هدايت و انسانهاى خسته از ظلم و تبعيض و ذلت و ستيزه، نامردمى و ناجوانمردى را به حق رهنمون ساخته و بيدار نموده است.
عنصر جاودانه اى كه به يقين رمز ماندگاريش را در الهى بودنش بايد جُست. سيرهى ارجمندش را در قرآن بايد نگريست تا به حقيقتش يا شمه اى از حقيقتش دست يافت.
امام حسين(علیه السلام) نه تنها شاگرد مكتب قرآن كه عِدْل و شريك قرآن است از اينروست كه در فرازى از زيارتنامه ى شريفش مى خوانيم: «السَّلامُ عَلَيكَ يا شريكَ القُران؛(1) سلام بر تو اى شريك قرآن» و در حديث «ثقلين» نيز همدوشى امام به عنوان قرآن ناطق و قرآن به عنوان امام صامت گرديده است.
رسولُ اللَّه(ص) فرمودند: «انى تاركٌ فيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كتابَ اللَّه و عترَتى اهلَ بَيْتى فَأِنَّهُمَا لَنْ يَفتَرِقا حتَّى يَردِا عَلَىّ الحوض» (2) حال كه ائمه (علیه السلام) بطور عام و امام حسين (علیه السلام) به طور خاص چنين نسبت و خويشاوندى محكمى با قرآن دارند بايد تفسير قرآن را در آنان جُست كه در «وجود آنها كرامت ها و فضيلت هاى قرآن و گنجهاى الهى نهفته است.» «فيِهْم كوائِمُ القرآن و هُمْ كُنوُز الرَّحمان» (3) در اين نوشتار بر آنيم كه فرازهايى از آيات نورانى قرآن را در سيره ى علمى و عملى آن امام همام جستجو كنيم و آيات اين كتاب صامت را با نور وجود اين پرتو درخشنده به نطق آوريم.
اگر چه ما را هرگز ياراى آن نيست كه عمق شخصيت آن درياى علم و معرفت و اخلاق و معنويت را بپيمايد ولى از باب عرض ارادات به پيشگاه آن شفيع روز محشر چند جمله اى را به تحرير در مى آوريم.
|
1. انس با قرآن :
انس آدمى با هر چيز ريشه در ارج و اهميتى دارد كه انسان براى آن چيز قائل است رهپويان راه يقين و سالكان وادى علم و معرفت از آنجا كه محبوبترين محبوب را ذات اقدس خداوند مى دانند و فقط دل در گرو او دارند، كتاب او را كه پرتوى از ذات او و واسطه سخن خداوند با بندگان است - پر منزلت و تنها طريق هدايت مى دانند از اينرو با آن انس ويژه اى داشته و قلب و جان و اعمال خويش را با آن گوهر حياتبخش خدايى مى كنند.
قرآن كريم به لزوم اين انس اشاره كرده است. از مؤمنان مى خواهد با تلاوت آيات آن، اولين مرحله ى انس را بپيمايند. «فَاقْرَءُواْ مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْءَان؛ (4) هر آنچه برايتان امكان دارد قرآن بخوانيد.»
در آيه ى ديگر آنانكه در قرآن انديشه نمى كنند مورد نكوهش قرار داده، مى فرمايد:
«أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا؛(5) آيا به آيات قرآن نمى انديشند؟ يا بر دلهايشان قفل هايى نهاده شده است؟»
امام حسين (علیه السلام) انس ويژه اى با قرآن داشت چون منزلتى بزرگ براى آن قائل بود. نمونه اى از اين منزلت را مى توان در حكايت زير مشاهده كرد :
«عبدالرحمان» به فرزند امام حسين (علیه السلام) «الحمدللَّه رب العالمين» را آموخت ، وقتى كه آن را بر پدر خواند ، حضرت هزار دينار را به او بخشيد و دهان او را پر از طلا كرد. از آن حضرت دليل آن سؤال شد. حضرت پاسخ دادند : «چگونه مى توان كار او را [تعليم قرآن] با اين پاداش مقايسه كرد؟!» (6)
انس امام حسين با قرآن را مى توان در تمام زواياى زندگيش ملاحظه كرد، نصايح و مواعظش، سيرهى علمى و عملى اش و حماسه خونينش همه و همه در قرآن و الهام گرفته از آن بود. بنابراين كوته بينانى كه شخصيت حماسى و قيام مردانه اش را زير سؤال مى برند و گاه بر چسب خشونت طلبى، عدم توجه به مصالح، بى سياستى، انتقام جويى و... را به آن حضرت نسبت مى دهند اگر ريشه هاى قرآنى عمل آن بزرگوار را بدانند و واقعاً در پى حق و يقين باشند نه بهانه جويى، به حقيقت رهنمون خواهند شد.
آرى، اهلبيت و بويژه امام حسين(علیه السلام) فرزندان پيامبر و شاگرد مكتب قرآنند پس چگونه گفتار و مواعظشان متكى به قرآن نباشد حركت و قيام حسينى از همان آغاز بر مبناى قرآن همراه بود. نه تنها ريشه هاى اين حماسه را مى توان با قرآن بدست آورد بلكه امام(علیه السلام) خود با استناد به آيات قرآن حركت خود را الهام گرفته از آن مى دانست كه نمونههايى از آن را ذكر مى كنيم.
الف) در نخستين برخورد با والى مدينه، خود و اهلبيت را معدن رسالت و... معرفى مى كند و مى فرمايد:
«در حالى كه يزيد مردى فاسق و شرابخوار و ... است پس چگونه امام را شايسته است كه با او بيعت كند.» (7)
ب) هنگامى كه مروان اصرار مى كند كه والى مدينه از امام حسين (علیه السلام) بيعت بگيرد امام (علیه السلام) او را پليد و خود را با استناد به قرآن «مُطهّر» بيان مى دارد :
«اِلَيك عَنّى، أَنا مِنْ بَيْتِ الطَّهارةِ الّذين أنْزلَ اللَّهُ فيهم عَلى نَبيّه : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (8)
ج) آنگاه كه با كاروان خود از مدينه بيرون آمد اين آيه را تلاوت فرمود :
«رَبِّ نَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِين» (9) و اين همان دعايى است كه حضرت موسى (علیه السلام) به هنگام خروجش با بنى اسرائيل آن را بر زبان جارى ساخت.
د) آنگاه كه به مكه رسيد اين آيه را تلاوت نمود : «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَى رَبِّى أَن يَهْدِيَنِى سَوَاءَ السَّبِيل» (10) به اين ترتيب هجرت خود را به هجرت موسى كه هر دو در جهت كوبيدن بيداد و ظلم بود تشبيه مى كند.
ه) پس از ورود به مكه نامه اى براى سران قبايل بصره نوشت و آنان را به كتاب خدا دعوت كرد :
«وَ اَنا ادعوكم اِلى كتابِ اللَّه و سُنة نبيّهِ» (11)
و) وقتى كه عصر پنجشنبه نهم محرّم عمر بن سعد فرمان حمله داد و لشكر به حركت در آمد از برادرش اباالفضل (علیه السلام) درخواست مى كند كه يك شب از امويان مهلت بگيريد تا در آن شب فقط دعا ، نماز ، تلاوت قرآن ، استغفار و راز و نياز با خدا داشته باشد :
«فَهُوَ يَعْلَمُ أنّى كُنتُ قَدْ اُحِبُّ الصَّلوة و تلاوة كتابِهِ و كثرة الدَّعاء و الاستغفار» و خداوند مى داند كه من نماز براى خدا و تلاوت قرآن و بسيارى دعا و استغفار را دوست مى داشتم» امام آن شب به خيمه باز مى گردد و تمام شب را چنين مى كند. (12)
اُنس امام با قرآن به دوران حيات جسمى محدود نمى شود بلكه بعد از شهادت نيز ادامه دارد : «منهال بن عمرو» گويد ، چون سر مطهّر امام (علیه السلام) را به دمشق آورده بر نى حمل مى كردند ، من پيش روى او بودم.
شخصى سوره ى كهف را مى خواند تا رسيد به آيه ى شريفه ى : «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كَانُواْ مِنْ ءَايَتِنَا عَجَبًا» (13)
آيا پنداشتى كه داستان اصحاب كهف و رقيم از آيات شگفت ماست؟! ؛ به خدا سوگند ناگاه آن سر مطهر به سخن آمد و با زبان فصيح فرمود : شگفت تر از اصحاب كهف ، واقعه ى شهادت و بردن من بر نى است. (14)
«سلمة بن كهيل» گويد : سر مطهّر را ديدم كه بر نى اين آيه را مى خواند : «فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيم» (15)
خداوند شما را از شر ايشان نگه خواهد داشت و او شنواى داناست. (16)
2. اخلاص و رضايت الهى :
اكسير حيات بخش ى كه به كارها و افكار رنگ جاودانگى مى بخشد اخلاص و انجام عمل براى رضاى الهى است خداوند در قرآن از بندگان مؤمن خويش خواسته است كه كارها را فقط براى رضاى او انجام دهند.
«صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَة؛ (17) رنگ الهى بگيريد و چه چيز از رنگ الهى نيكوتر است.»
و در آيه ى ديگر خداوند به پيامبر مى فرمايد: «أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثْنَى وَ فُرَ دَى ؛ دو دو به تنهايى براى خدا به پا خيزيد.»
قرآن در ستايش طبقه اى از مجاهدان راه حق و تشويق آنها مى فرمايد :
«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة ؛ (18) در حقيقت خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاى] اينكه بهشت براى آنان باشد خريده است.»
چنانكه ملاحظه مى شود خداوند در اين آيه بهشت را بهاى جان و مال مؤمنان جهادگر مى شمارد اما در آيه اى ديگر در ستايش تعدادى از انسانهاى بلند پرواز مى فرمايد : «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّه» (19) در اين آيه آنانكه جانشان را با عشق به خدا مى فروشند هدفشان در بهشت فقط رضاى الهى است. (20)
امام حسين (علیه السلام) هدف اصلى سفر به كربلا را تحصيل رضاى الهى مى داند از اين رو در آغاز سفر و كنار قبر جدّ بزرگوارش (ص) از خداوند مى خواهد كه او را به اين همه موفق بدارد و راهى در پيش رويش بگذارد كه رضاى او و رضاى رسولش در آن است. (21) و اين معنا در خطابه هاى ديگر آن بزرگوار نيز كاملاً مشهود است. (22)
3.اخلاق كريمانه :
سخاوت ، عفو و گذشت، احسان گرى و دستگيرى بينوايان نمودهايى از اخلاق كريمانه اى است كه در جاى جاى قرآن مى توان آنها را جست و امام حسين ، شاگرد مكتب قرآن تجسم عينى اين صفات و اوصاف ديگر قرآنى است و ما در اينجا به عنوان نمونه به ذكر پاره اى از آنها مى پردازيم.
3-1 گذشت :
گذشت عالى ترين كرامت انسانى است به ويژه آنكه آدمى قدرت بر انتقام نيز داشته باشد آموزه هاى قرآنى نه تنها به عفو در مقابل بدى تأكيد دارند بلكه در سطحى بالاتر توصيه مى كنند كه جواب را با خوبى پاسخ دهيد :
«وَأَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى؛ (23) گذشت كردن شما به تقوى نزديكتر است.»
«وَ لَا تَسْتَوِى الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَن؛ (24) و نيكى با بدى يكسان نيست [بدى را] به آنچه بهتر است دفع كن.»
«عصام بن المصطلق» گويد : وارد مدينه شدم ، حسين بن على (علیه السلام) را مشاهده نموده و خوشنامى و مقام و منزلتش مرا به شگفت آورد به گونه اى كه حسدى كه در سينه نسبت به پدرش داشتم مرا به شدت برانگيخت به او گفتم : تو پسر ابوتراب هستى ؟
ايشان فرمود : آرى. شروع كردم به شتم و سب او و پدرش ، حسين(علیه السلام) نگاهى رئوفانه به من كرد و فرمود :
«اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم. بسم اللَّه الرحمن الرحيم * خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِين»
آنگاه فرمود : آرام باش و براى من و خودت از خداوند طلب مغفرت كن اگر از ما يارى مى خواستى ما تو را كمك مى كرديم و اگر طالب حمايت بودى ، تو را پشتيبانى مى نموديم و اگر هدايت و ارشاد طلب مى كردى تو را رهنمون مى شديم ...
عصّام مى گويد آثار ندامت و پشيمانى در چهره ام نقش بست.
آنگاه امام فرمود : سرزنشى بر تو نيست خداوند تو را مى بخشايد كه مهربانترين مهربانان است.
آيا تو اهل شامى ؟ گفتم : بلى ، گفت : خداوند ما و تو را زنده نگه دارد ، هر حاجت و نيازى داشتى با ما در ميان بگذار ، اميدوارم كه به خواست خدا هرچه مى خواهى به بهترين وجهى آن را بيابى.
عصّام گويد : زمين با تمام وسعتش بر من تنگ شد. دوست داشتم كه مرا در خود فرو برد. در همان لحظه ناگهان فكر كردم كه در سرتاسر زمين محبوبتر از او و پدرش نزد من هيچ كس وجود ندارد.» (25)
3-2 تواضع و فروتنى :
تواضع صفت ارزشمند مردان الهى است و آنان كه پيشواى مردمند و الگوى آنان، وجود اين صفت در آنان لازم تر است. تواضع در مقابل بندگان خوب و انسان هاى ستم كشيده نوعى جوانمردى، صبر و شجاعت، اما در مقابل مستكبران و كافران نشانه ى ذلت است. قرآن كريم از يك سو به نكوهش تكبر مى پردازد:
«وَ لَا تَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحًا؛ (26) در روى زمين با تكبّر راه مرو» ؛ «فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِين؛ (27) بد جايگاهى است جايگاه متكبران» و از سوى ديگر لزوم تواضع را گوشزد مى كند «وَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا؛ (28) بندگان خداى رحمان كسانى اند كه در روى زمين به نرمى [و بدون تكبّر] گام بر مى دارند» ؛ «وَ اخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِين» (29) امام حسين(علیه السلام) نيز صاحب اين سيره ى ارزشمند قرآنى بود.
«مسعده» گويد: گذر امام حسين(علیه السلام) به فقيرانى افتاد كه گليم خود را پهن كرده و خود را بر آن افكنده بودند (و غذا مى خوردند) و حضرت را دعوت نمودند، حضرت(علیه السلام) به زانو، نشست و با آنان هم خوراك شد. سپس اين آيه فوق را تلاوت نمود آنگاه فقرا را به منزل خويش دعوت نمود. پس برخاستند و همراه حضرت(علیه السلام) به منزل او آمدند. حضرت(علیه السلام) به كنيز خود فرمود: «آنچه را ذخيره مى كردى بيرون بياور.» (30)
3-3. سخاوت :
«جود و سخاوت» از فضايل مهم اخلاقى است، هر اندازه «بُخل» نشانه ى پستى و حقارت و ضعف ايمان و فقدان شخصيت است «جود و سخاوت» نشانه ى ايمان و شخصيت والاى انسانى است. در آيات قرآن هر چند واژه ى «جود» و «سخاوت» به كار نرفته اما تعبيراتى ديده مى شود كه بر اين دو مفهوم منطبق است، انفاق اموال در راه خدا، ايثار اموال و جان ها، انفاق از آنچه خود به آن نيازمنديم يا آن را دوست داريم، و... از جمله تعبيرات قرآن براى توصيف سخاوت است كه اكنون به چند مورد آن اشاره مى كنيم:
«يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لَا يَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُواْ وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَة...؛(31) [انصار]... هر كس را كه به سوى آنان كوچ كرد. دوست دارند و نسبت به آنچه به ايشان داده شده در دلهايشان حسد نمى يابند، هر چند در خودشان احتياجى، [مبرم ]باشد.»
«وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا ؛ (32) و غذاى (خود) را با اين كه به آن، علاقه (و نياز) دارند به مسكين و يتيم و اسير مى دهند (و مى گويند) ما شما را به خاطر خدا اطعام مى كنيم و هيچ پاداش و سپاسى از شما نمى خواهيم.»
امام حسين(علیه السلام) اسوه ى سخاوت بود. روايت شده كه «ابوهشام قناد» از بصره براى حسين(علیه السلام) كالا مى آورد و آن حضرت از جاى برنخاسته همه را به مردم مى بخشيد.(33)
«ابن عساكر» روايت كرده است: گدايى، ميان كوچه هاى مدينه قدم برمى داشت و گدايى مى كرد تا به در خانه ى حسين(علیه السلام) رسيد در را كوبيد و اين چنين سرود «نااميد بر مى گردد امروز آن كسى كه به تو اميدوار باشد و حلقه ى درخانه تو را حركت دهد. تو صاحب جود و معدن بخششى و پدرت كشنده ى فاسقان بود.»
حسين(علیه السلام) مشغول نماز بود. نماز را به زودى به جاى آورد و بيرون آمده و در سيماى اعرابى اثر تنگدستى را مشاهده كرد. برگشت و قنبر را صدا زد. قنبر جواب داد (لبيّك يابن رسولاللَّه) فرمود: از پول مخارج ما چه قدر مانده است. عرض كرد دويست درهم كه فرمودى در بين اهل بيت تقسيم كنم. فرمود: آن را بياور، كسى آمده كه از آنها به اين پول سزاوارتر است ... اعرابى پول ها را گرفت و رفت در حالى كه مى گفت: «اللَّهُ اَعْلم حَيْثُ يجعل رسالَتَه ُ؛ (34) خداوند داناتر است به اينكه رسالت خويش را نزد چه كسى قرار دهد.»
3-4. احسان گرى :
«أنس» گويد نزد امام حسين(علیه السلام) نشسته بودم در اين هنگام يكى از كنيزان آن حضرت وارد شد و با دسته ى ريحانى كه به آن حضرت هديه كرد سلام و تحيّت گفت، حضرت نيز به او فرمود: تو در راه خدا و براى خدا آزادى.
أنس مى گويد: من به آن حضرت عرض كردم: اين كنيز با چند شاخه ى ريحان كه اهميتى ندارد به شما تحيّت گفت، حال شما او را آزاد مى كنيد؟ حضرت فرمود: حق تعالى ما را چنين تربيت كرده و فرموده است:
«وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا؛ (35) و چون به شما درود گفته شد شما به [صورتى] بهتر از آن درود گوييد يا همان را [در پاسخ] بر گردانيد.»
4. امر به معروف و نهى از منكر :
امر به معروف و نهى از منكر محور تحقق يافتن حكميت ارزشها و محو پليدي ها است بناى رفيع جامعه ى اسلامى بر ستون مستحكم امر به معروف و نهى از منكر گذاشته شده و امت مسلمان بهترين امتى هستند كه براى امر به معروف و نهى از منكر برانگيخته شدند.
امام حسين(علیه السلام) مصداق اين آيه بود: «وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَكَ هُمُ الْمُفْلِحُون ؛ (36) بايد از ميان شما گروهى به نيكى دعوت كنند و به كار شايسته وادارند و از زشتى بازدارند و آنان همان رستگارانند.»
آن بزرگوار هدف قيام خود را اصلاح طلبى و امر به معروف و نهى از منكر معرفى كرد از اولين مراحل امر به معروف كه همان اندرز و نصيحت است آغاز كرد و بارها و بارها يزيديان را پند داد (37) و تا آخرين مرحله كه گذشتن از جان خويش است در راه احياى اين عنصر مهم كوشا بود. آن حضرت در اين باره چنين مى فرمايد: «اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الأِصلاح فى أَمّةِ جَدّى محمد(ص) اُريدُ أَن آمُرَ بِالمَعروف وَانهى عنِ المُنكر...؛ من براى اصلاح در امت جدّم محمد(ص) قيام كردم و امر به معروف و نهى از منكر را طالبم...»(38)
5. ايثار :
ايثار يكى از جلوه هاى عرفانى قيام امام حسين (علیه السلام) و بلكه از زيباترين آنهاست ، جلوه اى كه قرآن كريم بسيار بر آن تأكيد كرده و در نمود هاى مختلف ظاهر گشته است، شهادت در راه خدا و انفاق مال كه آيات بسيارى درباره آنها نازل شده از اين جمله است ؛ اوج ايثار و از خودگذشتگى را در ليلة المبيت كه على(علیه السلام) به جاى پيامبر خوابيد مى توان ملاحظه كرد و خداوند مدال «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّه...» (39) را درباره ى آن بزرگوار نازل كرد.
در سوره ى انسان نيز درخشش ديگرى از اين فداكارى را كه ناظر بر اهلبيت است ملاحظه مى كنيم «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّه...» (40)
اساس قيام امام حسين(علیه السلام) و ياران آن بزرگوار كه برگرفته از مكتب آن حضرت است بر محور از خودگذشتگى است. عدم قبول بيعت امام با امويان و از خود گذشتن براى اثبات حقيقت نمونه ى بارز ايثار آن بزرگوار بود.
دستيابى حضرت اباالفضل العباس(علیه السلام) به آب و نياشاميدن آن، جانفشانى دو تن از ياران امام(علیه السلام) در ظهر عاشورا كه جهت اقامه ى نماز تن خود را سپر بلاى آن حضرت ساختند و به شهادت رسيدند، ارادت هايى كه اصحاب آن حضرت در شب عاشورا ابراز كردند و در روز عاشورا تا زنده بودند نگذاشتند كه از بنى هاشم وارد ميدان شود و بنى هاشم نيز تا زنده بودند نگذاشتند امام(علیه السلام) وارد ميدان شود و (41)... همه و همه نمونه هايى بى مانند ايثارند كه در قيام امام حسين جلوه گر شد.
«محمدعلى جناح» سياستمدار پاكستانى در اين باره مى گويد: «هيچ نمونه اى از شجاعت بهتر از آنكه امام حسين (علیه السلام) از لحاظ فداكارى نشان داد در عالم پيدا نمى شود.» (42)
دانشمند اروپايى «موريس دو كبرى» نيز مى نويسد: «امام حسين براى حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه از جان و مال و فرزند گذشت...» (43)
6. توكّل :
يكى ديگر از آموزه هاى ارجمند قرآنى توكل است، كارها را به خدا سپردن و دل از هر چه غير اوست بركندن، به يك مبدأ خبير قادر تكيه كردن و در راه او گام برداشتن است چرا كه قرآن خود فرموده است:
«و مَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه؛(44) هر كس بر خدا توكل كند خدا او را كافى است» : «عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُون» (45)
امام حسين(علیه السلام) در طول سفر خود به كربلا، خدا را تنها تكيه گاه خود مى داند، در دومين سخنرانى خود در روز عاشورا پس از آنكه هر دو سپاه آمادهى نبرد شدند خطاب به سربازان عمر سعد فرمود: «سخن مرا بشنويد و عجله نكنيد... پس [در] كارتان با شريكان خود همداستان شويد تا كارتان بر شما مشتبه ننمايد پس درباره من تصميم گرفته مهلتم ندهيد» ؛ «بى ترديد سرور من آن خدايى است كه قرآن را فرو فرستاده و همواره دوستدار شايستگان است.» (46)
7. جامع اضداد :
عده اى چنين مى پندارند كه انسان هايى كه اهل عبادت و تهجّد، عرفان و خلوت گزينى اند در صحنه ى اجتماع حضورى مؤثر نداشته و بالعكس انسان هاى حماسى و قاطع، از روحيه لطيفى برخوردار نيستند.
اما انسان قرآنى در عين صلابت و قاطعيت، رؤوف و در عين تهجّد شبانگاهى چون شير در روز، بر دشمنان مى غرّد قرآن رهبانيت را نمى پذيرد و در عين حال قطع ارتباط با خالق را نيز رد مى كند.
از يكسو بر جهاد و شهادت، هجرت و امر به معروف و نهى از منكر به عنوان عناصر كليدى شجاعت و حضور مؤثر در جامعه تأكيد مى كند و از ديگر سو مؤمنانى را مى ستايد كه شب ها به نجواى با معبودشان مى پردازند.
قرآن از يك سو نجواى «وَ مِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّك» (47) سر مى دهد و از سوى ديگر بانگ «وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِكِينَ كَآفَّة» (48) بر مى آورد و حسين(ع) نيز چنين بود ، آميزه اى از حماسه و دلاورى و شجاعت و عرفان و معنويت ، دعاى عرفه ى امام حسين(ع) سراسر زمزمه هاى عارفانه او با معبود خويش است: «اِلهى مَنْ كانَتْ مَحاسِنُهُ مساوىِ فكيف لايكون مساويه مساوى؛(49) خدايا كسى كه خوبى هايش بدى است چگونه بديهايش بدى نباشد.»
جملات عارفانه ى امام حسين تنها يك روى سكه ى شخصيت است اما روى ديگر شخصيت حماسى و قهرمانى است كه با سلاح خون به ديدار شمشير مى رود و چنين مى سرايد كه :
«اِنْ كانَ دينُ مُحَمَّدٍ لَمْ يَسْتَقِم اِلاَّبِقتلى يا سيوف خذينى؛(50) اگر دين محمد (ص) جز با كشتن من پايدار نمى ماند پس اى شمشيرها مرا دريابيد.»
پی نوشت ها:
1. بحار الانوار، ج 98، ص 355
2. منبع پيشين، ج 23، ص 133: مرحوم سيد هاشم بحرينى در كتاب غاية المرام اين حديث را با سى و نه سند از دانشمندان اهل تسنن و با هشتاد سند از دانشمندان شيعه نقل كرده است.
3. نهج البلاغه، خطبه ى 154
4. مزمل/ 20
5. محمد/ 24
6. تفسير البرهان، ج 1، ص 100
7. الفتوح، ج 5، ص 14
7. احزاب/ 33
9. قصص/ 21 و 22
10. قصص/ 22 ؛ الفتوح، ج 2، ص 25
11. تاريخ طبرى، ج 3، ص 28
12. بحارالانوار، ج 44، ص 392 و ج 45، ص 3
13. كهف/ 9
14. بحار الانوا، ج 45، ص 32 و 188
15. بقره/ 137
16. معالى السبطين، ج 2، ص 115
17. بقره/ 13818. توبه/ 111.
19. بقره/ 207
20. حماسه و عرفان/ 247
21. بحار الانوار، ج 44، ص 328
22. بحارالانوار، ج 44، ص 377
23. بقره/ 237
24. فصلت/ 34
25. سفينةالبحار، مادّهى خ ل ق، ج 2، ص 116
26. اسراء/ 37
27. زمر/ 72
28. فرقان/ 63
29. شعراء/ 215
30. بحارالانوار، ج 44، ص 189
31. حشر/ 9
32. انسان/ 8 و 9.
33. پرتوى از عظمت حسين(ع)، به نقل از سمعوالمعنى، ص 150 - 151
34. پرتوى از عظمت حسين(ع)، ص 168 - 169، به نقل از سمعوالمعنى، ص 151
35. نساء/ 86
36. آل عمران/ 104
37. ر.ك: «نصيحتگرى و خيرخواهى» در همين مقاله.
38. بحار الانوار، ج 44، ص 329
39. بقره/ 207
40. انسان/ 8 و 9
41. حماسه عرفان، ص 246
42. مجله نور دانش، سال دوم، ش 3
43. تاريخ سياسى اسلام، ج 1، ص 451
44. طلاق/ 3
45. ابراهيم/ 12
46. بحارالانوار، ج 45، ص 6؛ تاريخالطبرى، ج 3، ص 318، برگرفته از آيات: اعراف196/ و يونس/ 71
47. اسراء/ 79
48. توبه/ 36
49. دعاى عرفه، مفاتيج الجنان
50. اعيان الشيعه/ 581
على اسعدى - www.essaymonajat.org
|
چهارشنبه 22 خرداد 1392 6:30 PM
تشکرات از این پست