عصر تاسوعاست، پيشواى يكتاپرستان در كنارى زانو در بغل گرفته و سر بر زانو نهاده كه ناگاه صداى هلهلة لشكر و سر و صداى سپاه عمر سعد سكوت نسبى صحرا را شكست. گويا سپاه سياه بخت پر سعد آهنگ جنگ نموده و به سوى خيمهگاه نور ميتازند.
آن هماى سعادت رو به برادرشان قمر منير بنيهاشم (عليهمالسلام) فرمودند:
« إن استطعت ان تصرفهم عنا فى هذا اليوم فافعل لعلّنا تصلى لربنا فى هذه الليله فانه يعلم أنّى احبّ الصلاة له و تلاوة كتابه»[1]
« اگر بتوانى آنان را از امروز از فكر جنگ با ما برگردانى چنين كن شايد در اين شب بر آستان پروردگارمان نماز بگزاريم زيرا خداوند ميداند كه من نماز و تلاوت كتاب او را دوست ميدارم.
آرى « نماز» ؛ چه واژة زيبايي! و چه گوهر ارزنده و چه مرواريد فروزندهاي!
خداوند متعال در ابتداى رسالت موسوى و در اولين سخن خويش با كليم خود(عليهالسلام) بعد از معرفى ذات پاك خود به او، آن عزيز را به نماز سفارش فرمود:
>اننى انا الله لا اله الّا انا فاعبدنى و اقم الصلاة لذكري<[2]
« من (الله) هستم معبودى جز من نيست مرا بپرست و نماز را براى ياد من به پا دار»
حضرت عيسى بن مريم(عليهالسلام) در اوّلين تكلم خويش در گهواره، پس از معرفى خويش به عنوان بندة خدا و پيام آور او اولين پيامش اين بود كه خداى من مرا به نماز سفارش فرموده:
> قال انى عبدالله آتانى الكتاب وجعلنى نبياً وجعلنى مباركا اينما كنت و اوصانى بالصلاة و الزكات مادمت حيّاً<[3]
« گفت: (من بندة خدايم) او كتاب (آسمانى) به من داده و مرا پيامبر قرار داده و مرا هر جا كه باشم وجودى پر بركت قرار داده و تا زمانى كه زندهام مرا به نماز و زكات توصيه كرده»
سيرى در گلستان آيات قرآنى و داستان انبياء ربانّى ، اين قصّه را روشن مى سازد كه چگونه آن سفيران الهى، چراغ اين حقيقت بينظير را روشن ميداشتند[4].
گل سرسبد عالم هستى سيد انبياء و آخرين پيام آور وحى و نبوّت(صلى الله عليه و آله) بر جناب ابوذر غفاري(رحمه الله عليه) فرمودند:
اى ابوذر! هر كه تشنه شود آب مينوشد و سيراب ميگردد و هر كه گرسنه باشد با غذا رفع گرسنگى مينمايد امّا من از نماز سير نميشوم، نور ديدگان من در نماز است[5].
نماز چه حقيقتى است كه نور چشمان پاك عزيزى است كه بهشت با نعمتهاى گستردهاش و انبياء با همةقداست و پاكيشان آرزوى ديدار او را دارند.
حضرت سيد الموحدين و اميرالمؤمنين(صلى الله عليه و آله) در ميان چكاچك شمشير و كشاكش جنگ به آسمان مينگرند و انتظار ساعت وصل و نياز و هنگامة نماز ميكشند، وقتى به حضرتش عرض ميدارند كه اكنون در اين بحبوحة جنگ چه وقت نماز است فرمودند: مگر ما با اين قوم به جز براى نماز ميجنگيم»[6].
وقتى از حضرت امام زين العابدين(صلى الله عليه و آله) از كمى فرزندان پدر بزرگوارشان سؤال شد، در جواب به اين مضمون فرمودند: «عجب از اين است كه او با وجود هزار ركعت در هر شبانه روز خواندن، چگونه صاحب همين مقدار فرزند شده»[7].
حضرت باقر علوم اولين و آخرين وقتى بر كثرت عبادت پدر بزرگوارشان رقّت نمودند، آن سيّد ساجدين صحيفة جدّ اطهرشان اميرمؤمنان(صلى الله عليه و آله) را به او نشان مى دهند و ميفرمايند «من يقدر على عبادة عليّ(صلى الله عليه و آله), چه كسى تاب عبادتهاى علي(صلى الله عليه و آله) را دارد»[8]
آرى نماز معجونى است معجزه آسا، اكسير اعظم است و كبريت احمر، كيمياى سعادت، نقطه حساس ارتباط بندة خاكى با حضرت ربالعالمين، نردبان پرواز روح مؤمن از تمام تعلّقات پست مُلك به عالم قدس و ملكوت[9]، آرامش دلهاى پريشان، تكيهگاه مؤمن در هنگام بارش مصائب و بلاها[10]،
با نماز است كه قطرة ناچيز انسان به اقيانوس بيكران هستى متصل ميگردد و ديگر قطره نميماند بلكه دريا ميشود و روحى به وسعت دريا مييابد و ديگر بارش پارههاى سنگ بلا و صحنههاى گناه و ميدانهاى امتحان او را تكان نميدهد كه سينة دريا، درياگونه است.
«انّ الصلاة تنهى عن الفحشاء و المنكر و لذكر الله اكبر»[11]
« به درستى كه نماز از زشتيها و گناه باز ميدارد. و ذكر خداوند بزرگتر است».
آرى اى عزيز! اگر چشم دل بگشايى و به دقّت بنگرى و پردههاى غفلت و بيخبرى كنار زنى خواهى ديد كه سراسر عالم هستى با خالق بينياز در راز و نياز است.
>الم تر أنّ الله يسبح له من فى السموات و الأرض و الطيرصافات كلٌّ قد علم صلاته و تسبيحه ...<[12]
« آيا نديدى تمام آنان كه در آسمانها و زميناند براى خدا تسبيح ميكنند و همچنين پرندگان هنگامى كه بر فراز آسمان بال گستردهاند؟! هر يك از آنها نماز و تسبيح خود را ميدانند...».
پس مبادا تو خود را از گردونة هستى بيرون بياندازى كه آنسوى هستى جز نيستى و هلاكت نيست.
آري! آن شب را عزيز زهرا از آن بيخبران غافل، مهلت گرفت و تا به صبح در زمزمة تلاوت قرآن و صفاى نماز به سر برد[13] و اطرافيان و فرزندان و اصحاب نيكوى او نيز به پيروى از آن حضرت در جوش و خروش نماز و قرآن و دعا بودند.
« لهم روى كدوى النحل ما بين راكع و ساجد و قائم[14]»
« زمزمهاى چون زمزمة زنبوران عسل داشتند و همه در حال قيام و ركوع و سجود بودند»
عدهاى از سپاهيان عمر سعد در تاريكى شب بر خيمهگاه نور عبور ميكردند كه حال مناجات و راز و نياز و نماز آن نور خدا و ستارگان گرد وجود مقدسش باعث شد آن گمشدگان بيابان گمراهى و حيرت زدهگان كفر يزدي، راه روشن سعادت را بيابند و همراه با قافلة عشق به سوى كوى سعادت همسفر شوند. آنان به بركت نماز سيّد الشهيدان، ره يافتند و به كاروان نماز گذاران، ملحق شدند[15].
آري! نمازى سبب نجات است كه روح آن، ولاى اهل بيت(عليهمالسلام) و پشت كردن به يزيد و پسر سعد و يزيديان ولايت است كه پاية دين مقدس اسلام بر آن استوار است. چنانچه حر نيز با نمازى كه پشت سر آن عزيز بجاى آورد اولين گام بيزارى از دشمنان خدا را برداشت و سرانجامش به سعادت ابدى ختم شد[16].
پس اى رفيق بيا تا ما نيز همّتى كنيم و از جا برخاسته، به كاروان حسينى بپيونديم. به اشك توبه، دامان آلوده به گناه بشوئيم و در كوثر ولايت اميرالمؤمنين(عليهالسلام) غُسل استغفار كنيم و بر سجادة عاشورا قامت محبّت ببنديم و بر تربت پاك كربلا آن خاك پاك بهشت پيشانى عجز نهيم و در قنوت نيازمان تمناى فيض حضور كنيم: « ياليتنا كنّا معكم فنفوز فوزاً عظيماً » «اى كاش ما با شما بوديم و به آن سعادت و رستگارى بزرگ نائل ميشديم»
آنگاه در گرماگرم حضور از خداوند كريم و غفور درخواست تعجيل حضور نور و نور ظهور نمائيم كه تمام آرمانهاى انبياء و آرزوهاى ديرينة بشرى در آن روز موعود به ثمر مينشيند.
« اللهم انا نرغب اليك فى دولة كريمة تعزّبها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله و تجعلنا فيها من الدعاة الى طاعتك و القادة الى سبيلك»
پی نوشت
[1]ـ لهوف، سيد بن طاووس، وقايع شب عاشورا.
[2]ـ سورة طه: ب14.
[3]ـ سورة مريم: 30 ـ 31.
[4]ـ مثل سورههاى هود: 87 ، ابراهيم: 40، مريم: 55، طه: 132، انبياء : 73، عنكبوت : 45، آل عمران 39، سورة كوثر: 2.
[5]ـ بحارالأنوار ج 79 ص 233 باب : ج 58 ، مجموعة ورام ج 2 ص 53 جزء دوم ص 1.
[6]ـ سفينة البحار ج 2 ص 44.
[7]ـ معالى السبطين ج 1 ، ص 333، فى وقايع يوم التاسع و ليلة العاشر. الفصل الثامن، المجلس الاول.
[8]ـ
[9]ـ
[10]ـ سورة بقره: 45.
[11]ـ سورة عنكبوت: 45.
[12]ـ سورة نور: 41.
[13]ـ معالى السبطين ج1 ص 340 فى وقايع ليلة عاشوراء.
[14]ـ معالى السبطين ج1 ص 335 فى وقايع ليلة عاشوراء.
[15]ـ همان ص 336 فى وقايع ليلة عاشوراء.
[16]ـ معالى السبطين ج1 ص 271 توجه الحسين الى العراق المجلس الرابع.