حسين (ع) در دوران كودكي با شخصي به نام ابي رافع بازي ميكردند بازي آنها به اين صورت بود كه سنگهاي گردي برداشته و هر كس سنگ خود را به سنگ فرد ديگر ميزد برنده ميشد و شخص بازنده ميبايست، شخص برنده را بردوش خود حمل كند
ابي رافع ميگويد «يك بار سنگ من به سنگ حسين(ع) برخورد كرد، به او گفتم مرا بر پشت خود سوار كن»
حسين گفت «ميخواهي بر پشت كسي سوار شوي كه پيامبر او را بر پشت خود سوار ميكرد؟»
من هم او را رها كردم و سوار نشدم امّا وقتي سنگ او به سنگ من خورد گفتم همان طوري كه تو مرا سوار نكردي من هم تو را سوار نميكنم
حسين گفت «دوست نداري كسي را سواركني كه بردوش پيامبر(ص) سوار ميشد؟»
من هم به او سواري دادم
_____________________________________
موسوعة كلمات الامام الحسينع ص37 ح25