هنگاميكه مژدة تولد امام حسينعلیه السلام را به پيامبرص دادند، آن حضرت به سرعت خود را به خانة فاطمهس رساند؛ درحاليكه شادي و غم هر دو از چهرهاش نمايان بود پس با صدايي حزين و سوزناك فرمود «اسما! فرزندم را نزد من بياور» اسما كه در كارهاي خانه به زهرا(س) كمك ميكرد، نوزاد را به حضور پيامبر(ص) آورد و پيامبر او را در آغوش گرفت و در حاليكه او را ميبوسيد، شروع به گريستن نمود اسما تعجب كرد و پرسيد «پدر و مادرم فدايتان! چرا گريه ميكنيد؟» پيامبرص در حاليكه اشك، سراسر چشمانش را گرفته بود، گفت «آيا ميداني اين كيست؟» اسما حيرت و تعجبش بيشتر شد و منظور حضرت را نفهميد و گفت «اين بچه، تازه متولد شده و هنوز نام و نشاني ندارد» پيامبرص با صدايي كه گاه، حُزن، باعث قطع آن ميشد، فرمود «گروهي ستمكار، بعد از من، او را خواهند كشت و شفاعت من به ايشان نخواهد رسيد»
سپس در حاليكه غصّه بر او سنگيني ميكرد؛ برخاست و به اسما گوشزد كرد كه از اين جريان، با فاطمه سخن نگويد، كه او تازه زايمان كرده است
______________________________
حياة الامام الحسينع ج 1 ص 27