3) خود آگاهی عرفانی
خودآگاهى عرفانی یا عارفانه، آگاهى به خود است در رابطهاش با حق تعالی. این رابطه، از نوع رابطه دو موجود که در عرض یکدیگر قرار گرفتهاند، نیست، بلکه از نوع رابطه فرع با اصل، مجاز با حقیقت واحد (حق تعالی)، و از نوع رابطه مقیّد با مطلق است. درد عارف، دردى درونى بوده و از نیازى فطرى پیدا مىشود.
از نظر عارف، روح و جان، منِ واقعى نبوده و آگاهى به آن، خودآگاهى نیست، بلکه روح و جان، مَظهرى از «خود» و «من» است، و من واقعى خداست؛ هرگاه انسان از خود فانى شد و تعیّنات را درهم شکست و ندید، از روح و جان اثرى باقى نماند، انسان به خودآگاهى واقعى رسیده است.
اگر آدمی، خود آگاهی فطری و جهانی خویش را پرورش دهد و به آنچه که در اصل بود (خلیفة اللهی) پی ببرد، قدم در خود آگاهی عارفانه گذاشته و این رابطه عارفانه را درک کرده، و حب و عشق خدا به او و عشق او به خدا را در قلب خود احساس می کند:«یحبّهم و یحبّونه».
خود آگاهی عارفانه، پرورش یافته خود آگاهی فطری و جهانی است.
بر اساس فرموده خداوند در قرآن، آنچه با خود آگاهی منافات داشته و مانع آن بوده، «خود فراموشی» است که در اثر «خدا فراموشی» است:«و همچون کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشى» گرفتار کرد، آنها فاسقانند».
زیرا وقتى انسان خدا را فراموش کرد اسماى حسنى و صفات علیاى او که صفات ذاتى انسان ارتباط مستقیم با آن دارد را نیز فراموش مىکند. اگر انسان به دنبال خود آگاهی خود نباشد و آن را در خود احیا و زنده نکند، خدا را فراموش کرده و دست به هر گناهی زده و از عبودیت و بندگی خارج می شوند.