0

داستان های دعا (قصص الدعا)

 
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

دعاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در مسير راه به چادرى از چادر نشينان كه مربوط به زنى بنام ((ام معبد خزاعى)) بود رسيد، حضرت خواستند از اوگوشت يا شير خريدارى كنند، ولى بر اثر خشكسالى: نه گوشتى بود نه شيرى.
حضرت به يك گوسفند نگاه كردند واز ام معبد اجازه خواستند كه از شير آن بهرمند شود.
ام معبد اجازه داد وگفت: اگر آن گوسفند شير مى داشت از آن استفاده مى كردم وبه تومى دادم.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به پستان آن گوسفند دست كشيدند و دعا كردند كه خداوند آن را پر از شير كند، ناگهان شير از پستان آن گوسفند جارى شد به طورى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) وهمه افراد آن خانواده آن زن خوردند وسير شدند وسپس پيامبر (صلى الله عليه وآله و سلم) از شير آن دوشيد وظرفها را پر كرد وبه اين ترتيب از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) يك معجزه آشكار، در آنجا سر زد، سپس آن حضرت از آنجا رفتند
ابومعبد ((شوهر ام معبد)) از بيابان آمد، شير فراوان در ظرفها ديد بسيار تعجب كرد وپرسيد: اين شيرها از كجا آمده؟ با توجه به اين قبلايك قطره شير براى پسرانش وجود نداشت.
ام معبد گفت: مردى شريف ومبارك وچنين وچنان از اينجا عبور كرد واين بركات از اوست (39).

از مطلع هستى وظهور ذرات   تا مقطع عالم وقيام عرصات
يك يك ز لسان جمله موجودات   بر عارض پر نور محمد صلوات (40)

 

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:14 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

فقير در حق حضرت دعا كرد
روزى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نماز جماعت را با مسلمانان به جماعت مى خواندند، پس از نماز جمعى در محضر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نشستند، در اين هنگام پير مرد بينوائى نزد حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) آمد واحضار داشت ((گرسنگى در جگرم اثر گذاشته: وبرهنه ام به من غذا ولباس بده كه سخت تهى دست مى باشم)) پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در آن هنگام چيزى نداشتند، به بلال حبشى فرمودند: اين پيرمرد را به خانه حضرت فاطمه (عليه السلام)بر سان.
بلال اورا به خانه حضرت زهرا (عليه السلام) آورد واوجريان تهى دستى خود را به حضرت فاطمه (عليه السلام) گفت.
مدت سه روز بود، غذا نرسيده بود وفاطمه وعلى (عليه السلام) گرسنه بودند، در اين بحران فاطمه (عليه السلام) در فكر پيرمرد بود كه جواب مثبت به اوبدهد...
حضرت زهرا يك عدد گردنبند نقره اى داشت كه دختر عمويش دختر حضرت سيد الشهدا به اويادگارى داده بود، آن را از گردنش درآورد وبه پير مرد داد، وبه اوفرمود:((آن را بفروش وپولش را رفع نيازهاى خود مصرف كن)).
پيرمرد با خوشحالى از خانه حضرت فاطمه (عليه السلام) بيرون آمد، وبه حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) رسيد وجريان را گفت: پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) منقلب شد واشك در چشمانش حلقه زد...
پيره مرد آن گردن بند را در معرض فروش قرار دادند.
عمار به اوفرمودند: آن را چه قيمتى مى فروشى؟
پيرمرد گفت: به اندازه يك وعده غذا كه مرا سير كند، ويك لباس كه با آن نماز بخوانم: ويك دينار پول: كه با آن مخارج سفربه خانه ام را تامين كنم.
عمار از سهميه غنيمت جنگ كه به اورسيده بود وآن را فروخته بود، مقدارى پول داشت: 20 دينار و200 درهم به پيره مرد داد، ويك دست لباس نيز به اوداد ومركب خود را نيز در اختيار اوگذاشت: ويك وعده غذاى نان وگوشت نيز به اوعطا كرد.
پيرمرد، شاد شد واز عمار ياسر تشكر كرد وپس چنين دعا كرد:
((خدايا به فاطمه (عليه السلام) آنقدر ببخش كه نه چشم آن را ديده ونه گوش آنرا شنيده باشد)).
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: آمين آنگاه پيرمرد رفت...
عمار ياسر آن گردنبند را با مشك: خوشبوكرد ودر ميان يك لباس يمانى نهاد وبه غلامش داد وگفت: نزد فاطمه (عليه السلام) بروواين گردنبند را به اوبده: تورا نيز به فاطمه بخشيدم: از اين پس توغلام فاطمه (عليه السلام) هستى.
غلام دستور عمار را انجام داد، فاطمه (عليه السلام) گردن بند را گرفتند و غلام را آزاد كردند.
غلام كه از آغاز تا پايان جريان را اطلاع داشت: خنده اش گرفت: حضرت فاطمه (عليه السلام) پرسيدند:(( چرا مى خندى؟)).
غلام گفت: بركت اين گردنبند مرا به خنده آورد، چرا كه گرسنه اى را سير كرد، وبرهنه اى را پوشانيد، وفقيرى را بى نياز نمود، وبرده اى را آزاد نمود وسر انجام به صاحبش داده شد (41).

بر عالمان رحمت رحمن زهرا است   در هر دوجهان سرور نسوان زهرا است
نورى كه دهد شاخه طوبى از اوست   كوثر كه خدا گفته به قرآن زهرا است (42)

 

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:14 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

گناهان 40 ساله اوآمرزيده مى شود
روايت شده هر كس اين دعا را در هر شب ماه مبارك رمضان بخواند گناهان چهل ساله اوآمورزيده مى شود.
الهم رب شهر رمضان الذى انزلت فيه القرآن وافترضت
على عبادك فيه الصيام صل على محمد وآل محمد وارزوقنى حج بيتك الحرام فى عامى هذا وفى كل عام واغفر لى تلك الذنوب العظام فانه لا يعفرها غيرك يا رحمان يا علام

خدايا پروردگارا ماه رمضان كه در آن قرآن را را فرستادى وروزه در آن ماه بر بندگانت واجب كردى بر محمد وآل محمد درود فرست وحج خانه محترم خود را در اين سال ودر هر سال روزيم گردان وگناهانم بزرگ را از برايم بيامرز كه غير از توكسى آنرا نمى آمرزداى بخشنده: اى دانا.(43)

يا رب مكن از لطف پريشان ما را   هر چند كه هست جرم وعصيان ما را
ذات توغنى بوده ومه محتاجيم   محتاج به غير خود مگردان ما را

 

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:14 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

دعاى پيامبر وآمين گفتن زهرا س
ابن جوزى كه از علماى اهل سنت است نقل كرده كه پيغمبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) براى جهيزيه حضرت زهرا (عليه السلام) پيراهنى تهيه نمود وشب زفافش آنرا برداشت در بين راه ((وبه روايت ابن جوزى در خانه على (عليه السلام))) سائل وگدائى برهنه از حضرت زهرا (عليه السلام) لباسى خواست حضرت پيراهن نوخود را در آورده وبه اودادند و خود پيراهن كهنه پوشيدند.
فردا كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بر اووارد شدند آن پير اهن را در بر زهراى اطهر نديدند حضرت فرمودند: پيراهنت را چه كردى؟ زهراى اطهر فرمودند: سائلى آمد وآنرا به اودادم.
حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: چرا پيراهن كهنه را ندادى؟
حضرت زهرا (عليه السلام) فرمودند: پدر جان وقتى كه سائلى آمد نزد شما لباس منحصر به خودتان را به اوداديد وخود را با حصير پوشانديد، خواستم به شما تشابهى پيدا كنم.
لقد كان لكم فى رسول الله اوسوه حسنه (44).
وبراى شما است در فرستاده تقليد نيكو.
وبه روايت ديگر حضرت زهرا (عليه السلام) عرض كردند: خواستم به اين آيه عمل كنم.
((هرگز به نيكى نمى رسيد تا از آنچه كه دوست داريد انفاق كنيد))(45).
حضرت جبريل همان صبح نازل شد وبه پيامبر (صلى الله عليه وآله و سلم) عرض كرد: خداوند به شما سلام ميرساند وبه زهرا سلام ميرساند و مى فرمايد:
هر چه زهرا (عليه السلام) بطلبد ((ما به)) اومى دهيم.
حضرت زهرا عرض كرد: من هيچ نمى خواهم جز خدمتش وبقاى رحمتش ‍ را.
پسامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: من دستم را بلند مى كنم تو هم دستت را بلند كن وحضرت اينگونه دعا كردند: ((اللهم اغفر لا متى )).
خدايا امتم را بيامرز.
حضرت زهرا فرمودند: آمين.
وحى نازل گرديد كه بشارت با تورا كه خداوند دوستان زهرا ودوستان فرزندانش را بخشيد.
حضرت زهرا (عليه السلام) به پدرشان فرمودند: در اين مورد از خدا سجلى ((عهد نامه اى)) بخواه كه ناگاه قطعه حريرى نازل شد كه به قلم قدرت اين آيه به آن نقش بسته بود ((كتب ربكم على نفسه الرحمه)).
پروردگار رحمت را بر خودش واجب كرده است.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: اين را در كفنت بگذار.
اين جوزى مى نويسد كه از جمله وصاياى زهراى اطهر به امير المومنين (عليه السلام) اين بود كه اين قطعه حرير را در كفنم بگذار تا وقتيكه روز قيامت شراره هاى از آتش دوزخ زبانه مى كشد.
براى نجات دوستانم اين سجل وعهد نامه الهى را ارائه دهم.(46).

عالمى را كردى از نورت مسخر فاطمه   بحر علم حق ندارد چون تو گوهر فاطمه
جز تونبود هيچ كس در پيشگاه ذوالمنن   ما سوى را دادرس در روز محشر فاطمه

 

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:14 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

دعا كن ونگوكار از كار گذشته
حماد ابن عيسى ميگويد: از حضرت صادق (عليه السلام) شنيده ام كه فرمودند: دعا كن ونگوكار از كار گذشته: زيرا دعا همان عبادت است و خداى عزوجل مى فرمايد: ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيد خلون جهنم داخرين.(47)
آنان كه از عبادت من تكبر ورزند زود است كه سر افكنده به دوزخ درآيند.
وقال: ادعونى استجب لكم.
ونيز فرموده است مرا بخوانيد تا اجابت كنم.
مرحوم علامه مجلسى سلام الله عليه مى فرمايد: مقصود اين است كه دعا بخودى خود عبادت است زيرا در اين آيه آنرا عبادت دانسته وخداى تعالى به آن فرمان داده: پس بر فرض كه به اجابت نرسد به خاطر اطاعت امر اوبايد انجام شود، مانند ساير عبادات وترك آن موجب خوارى و كوچكى است: علاوه بر آن خداى سبحان وعده اجابت داده ودر وعده خويش تخلف نمى ورزد.(48)

الهى اى خداى مهربان   رهى به هر نجات خود ندانم
مريض ومبتلاوبينوايم   نيم بيگانه يا رب آشنايم

 

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:15 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

بهترين كار روى زمين دعا است
امام صادق (عليه السلام) فرمودند: اميرالمومنين (عليه السلام) مى فرمايد: محبوب ترين كارها در روى زمين براى خداى عزوجل دعا است وبهترين عبادت پرهيز كارى وپارسائى است.
امام صادق (عليه السلام) فرمودند امير المومنين (عليه السلام) مردى بودند كه بسيار دعا مى كردند.
امام صادق (عليه السلام) فرمودند: رسول خدا فرمودند: دعا سلاح مومن و ستون دين ونور آسمان ها وزمين است.
امام صادق از اميرالمومنين روايت نمودند كه فرمودند: دعا كليد نجات و گنجينه رستگاريست وبهترين دعاء آن دعائى است كه از سينه پاك ودلى پرهيزكار برآيد ووسيله نجات در مناجات است.
وخلاصى به اصلاح آيد وچون فزع وبى تابى سخت شود.فزع وپناهگاه خدا است.(49).

نجاتم ده گرفتارم الهى   غريب وبى پرستارم الهى
از آن ترسم كه در روز قيامت   خورم از كرده هاى خود ملامت
مقرم (50) اى خدا بر جرمهايم   به بخشايم الهى بينوايم

 

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:15 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

آيا توگفتى خدايا من چشم مى خواهم
محمد ابن عجلان ثروتش را از دست داد وبه شدت فقير شد ومقدار زيادى نيز بدهكار گرديد، بالاخره به فكر افتاد كه نزد حاكم مدينه كه از خويشاوندان بود برود واز نفوذ وموقعيت اواستفاده كند.
در بين راه اوبه پسر عموى امام صادق (عليه السلام) رسيد پس از سلام و احوال پرسى: پسر عموى امام از اوپرسيد: ((كجا مى روى؟)).
محمد گفت: مقدار زيادى بدهى دارم: بنابر اين نزد امير مى روم تا كارم را اصلاح كند.
پسر عموى امام گفت: از پسر عمويم امام صادق (عليه السلام) چند حديث قدسى شنيدم كه مى خواهم برايت نقل كنم.
گفت: خداوند مى فرمايد: به عزت وجلالم سوگند، كسى كه به غيرمن اميدوار باشد، اميدش را قطع مى كنم.
ونيز مى فرمايد: واى بر اين بنده: اوبدون اينكه ما را بخواند واز ما بخواهد نعمت هاى خود را به اوعطا نموديم: آيا اگر ما را بخواند ودر خواستى نمايد خواسته اش را رد مى كنيم؟

ما عدم بوديم: تقاضامان نبود   لطف حق: ناگفته مامى شنود

آيا وقتى خداوند به توگوش ودهان ودست وپا داد توآنها را از خداوند خواسته بودى؟
محمد كه اين احاديث را براى اولين مرتبه مى شنويد، با اشتياق گفت: دوباره آنها را برايم بخوان.
پسر عموى امام (عليه السلام) دوباره احاديث را خواند ومحمد با دقت به آنها گوش فرا داد بالاخره فرمايش خداوند در اواثر كرد وگفت: به خدا اميد وار شدم وكارم را به اوواگذار كردم.
اين را گفت ورفت وبه خانه برگشت: طولى نكشيد كه گرفتارى هايش ‍ برطرف گرديد وقرض هايش پرداخت شد.(51)


شدم مغرور از غفارى تو   ز يادم رفته بود قهارى تو
الهى وقت بيدارى رسيده   ز لطف تومرايارى رسيده
پناهم ده الهى بى پناهم   مسوزان لاله هاى اشك آهم

 

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:15 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

دعا را در چهار جا غنيمت شماريد
حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند: اميرالمومنين (عليه السلام) فرمودند: دعا را در چهار جا غنيمت شماريد:
1- نزد قرائت قرآن.
2- نزد گفتن اذان.
3- نزد آمدن باران
4- نزد بر خورد كردن دوتن از مومنين وكفار براى جنگ.
حضرت صادق فرموند: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: بهترين وقتى كه در آن عزوجل را بخوانيد ودعا به درگاهش كنيد سحرهااست وآن آيه را كه در باره گفتار حضرت يعقوب (عليه السلام) است تلاوت فرمودند نه حضرت يعقوب فرمود: بزودى از پروردگار خود براى شما آمرزش خواهم (52).
حضرت فرمودند: دعا كردن براى آنها را به سحر تاخير انداخت وموكول به وقت سحر كرد.(53)

بود ورد زبان من خدايا   نجاتم ده مرا از اين بلايا
همين امشب نجاتم ده الهى   شفايم ده از اين حال تباهى

 

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:15 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

اى خدا به فريادم برس
روزى: زنى بچه شير خوارش را در بغل گرفته بود واز روى پلى كه بر روى رود خانه احداث شده بود، مى گذشت: ناگاه بر اثر ازدحام مردم ، زن به زمين افتاد وبچه از دستش رها شده در رودخانه افتاد.
جريان آب رودخانه تند بود وآب بچه را با سرعت خود برد.
زن خود را به ساحل رساند ودر حالى كه دنبال فرزندش مى دويد، از مردم كمك مى خواست ولى جريان آب به قدرى تند بود كه نمى توانستند كودك را از آب بگيرند.
بالاخره جريان آب: كودك را به قسمتى از رودخانه برد كه آب رودخانه چرخ آسيابى را به حركت درمى آورد، تصادفا كودك وارد اين جريان گرديد وبه سرعت به طرف چرخ آسياب برده شد.
در آخرين لحظه كه زن يقين كرد هيچ كس نمى تواند به فريادش برسد و فرزندش را نجات دهد.
زن سر به آسمان بلند كرد وگفت:
اى خدا به فريادم برس!
در همان لحظه آب از رفتن ايستاد واز حركت باز ماند.
زن دست دراز كرد وكودكش را از روى آب برداشت وشكر الهى را به جاى آورد.
حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند: خداوند تبارك وتعالى مى داند كه بنده اش چه مى خواهد هر گاه به درگاهش دعا كند، ليكن دوست دارد كه حاجتها به درگاهش شرح داده شود، پس هر گاه دعا كردى حاجتت را نام ببر.
امام صادق (عليه السلام) فرمودند: خداى عزوجل اجابت نكند دعائى كه از روى دل غافل باشد، پس هر گاه دعا كردى به دل توجه كن ويقين داشته باش كه اجابت شود.(54)

نجاتم ده خداوندا كه مردم   به زير بار محنت جان سپردم
اگر دستم نگيرى زين بلايا   من دوست على وآل طاها

 

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:16 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

نام هاى خدا بسيار است
حضرت صادق (عليه السلام) فرموده اند: هر گاه يكى از شما حاجتى مى خواهد، پس پروردگار را ستايش كند واورا مدح گويد، زيرا هرگاه مردى از سلطانى حاجتى خواهد بهترين سختى كه توانائى آن را دارد براى اوآماده مى سازد، پس چون حاجتى خواستى خداى عزيز را تمجيد وستايش كنيد وبا اين بيان.گوئى:
يا اجود من اعطى
يا خير من سئل
يا ارحم من استرحم
يا احد يا صمد
يا من لم يلد ولم يولد
ولم يكن له كفوا احد
يا من لم يتخذ صاحبه ولاولدا
يا من يفعل ما يشا ويحكم ما يريد
ويقضى ما احب
يا سميع ويا بصير
واز نامهاى خداوند عزوجل بسيار بگومثل دعاى جوشن كبير زيرا نام خدا بسيار است وصلوات بر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) وآلش ‍ بفرست و...
حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند: مردى وارد مسجد شد وپيش از ستايش خداوند وصلوات بر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) شروع به دعا كرد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند اين بنده در دعا ودرخواست از پروردگارش شتاب كرد، سپس مرد ديگرى وارد شد ونماز خواند وخداى عزوجل را ستايش كرد وبر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) صلوات فرستاد، پس رسول خدا به اوفرمودند: بخواه تا به توداده شود.
حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند:هر كس دوست دارد دعايش به اجابت برسد بايد كسب خود را پاك وحلال كند.(55)

بنده عاصى اگر در تونيايد   پس به كجا رهسپار گردد گران
اى در توآزادى بنده مظلوم   موجب آرامش وهم سر وسامان

 

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:16 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

اول براى خود دعا نكن
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
من صلى به قوم فاختص نفسه بالدعاء دونهم فقد خانهم
هر كس با مردم نماز بخواند وبراى خودش دعا كند به ديگران جفا كرده است.
1- امام حسن (عليه السلام) مى فرمايند: مادرم زهرا (عليه السلام) شب هاى جمعه اصلانمى خوابيدند. از اول شب تا صبح در محراب عبادت خود پيوسته براى مومنين ومومنات دعا مى فرمودند.
يك با از اوپرسيدم: اى مادر! چرا براى خود دعا نمى كنى همانگونه كه به ديگران دعا مى كنى.
مادرم فرمودند: فرزندم اول همسايه سپس براى خود(56).
2- امام صادق (عليه السلام) فرمودند: هر كس چهل نفر از برادرانش را در دعا بر خود مقدم بدارد، سپس درباره خود دعا كند، دعايش درباره آنان. درباره خودش مستجاب مى شود(57).
3- خداوند به حضرت موسى (عليه السلام) وحى كرد كه با دهانى پاك كه با آن گناه نكرده اى: دعا كن ومرا بخوان.
حضرت موسى (عليه السلام) عرض كرد: چگونه؟
خداوند متعال فرمود: توبه وسيله دهان ديگران گناه نكرده اى: با دهان ديگران مرا بخوان ا يعنى به گونه اى رفتار كن تا مردم: شب وروز تورا دعا كنند.(58).

اى خدا از كرده هاى خويش پشيمانم دگر   طالب داروى عف وفكر و درمان دگر
آب بخشش بر سر وروى من لب تشنه ريز   چونكه از گرماى عصيان سخت عطشانم دگر

 

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:16 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

اين دعا را بخوان
شخصى به نام يونس بن عمار ((كه لكه هاى از بيمارى در صورتش پيدا شده بود)) مى گويد: به حضور امام صادق (عليه السلام) رفتم وبه آن حضرت گفتم: ((اين لكه هايى كه در چهره ام پيدا شده: مردم مى گويند هرگاه خداوند به بنده اى توجه ولطف ندارد، اورا به چنين بيمارى مبتلا مى نمايد)).
امام صادق (عليه السلام) فرمودند: مومن آل ياسين داراى انگشتان شل و بى حس وبى حركت بود وبا همان انگشتان به مردم اشاره مى فرمود: اى مردم از رسولان خدا پيروى كنيد(59).
بنابر اين مومن به هر بلائى مبتلامى شود.
يونس مى گويد: آنگاه امام صادق: (عليه السلام) براى رفع آن بيمارى: به من دستور العملى داد وفرمود:
هنگامى كه ثلث آخر شب فرا رسيد در آغاز آن وضوبگير وسجده دوم و ركعت اول نماز ((شبى)) اين دعا را بخوان:
يا على يا عظيم يا رحمان يا رحيم يا سامع الدعوات يا معطى الخيرات: صل على محمد وآل محمد واعطنى من خير الدنيا والاخره ما انت اهله و اصرف عنى من شرالدنيا والاخره ما انت اهله واذهب عنى بهذاالوجع فانه قد غاظنى واحزننى.
اى خداى بزرگ وبزرگوار، اى مهربان وبخشنده: اى شنونده دعاها، اى بخشنده نيكى ها، بر محمد وآلش درود بفرست: وخير دنيا وآخرت را از من عطا فرما، آنگونه كه شايسته رحمت تواست واين درد را از من دور ساز، كه اين درد مرا خشمگين وغمگين نموده است.
آنگاه امام صادق (عليه السلام) فرمودند: ((در دعا ونيايش: پافشارى و اصرار كن)).
يونس مى گويد: طبق دستور امام عمل كردم هنوز به كوفه نرسيده بودم كه خداوند همه آن بيمارى ونشانه هايش را از من زدود.(60)

يا رب به اشك چشم اسيران دربدر   يارب به آه وناله اطفال بى پدر
يارب به نور چهره نورانى رسول   آن چهره كه خون جبينش نموده تر
يا رب تشنگان بيابان كربلا   از جرم ما وكرده صديق در گذر

 

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:17 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

اين گريه از شادى وخوشحالى است
حكايت كرده اند كه پيامبرى به بيابانى رسيد، ديد سنگ كوچكى آب زيادى كه خيلى بيش از اندازه وتناسب سنگ است بيرون مى آيد.
پيامبر ايستاد وحيران شد ودر شگفت شد وبا خود گفت: اين چه سنگ و آبى است.
خداوند سنگ را به سخن در آورد وگفت: اى پيغمبر اين آبى كه تومى بينى گريه من است كه از آن روزى كه خداوند فرمود: دوزخ وآتش جهنم را به سنگ گرم وسوزان كنند من از حسرت وترس مى گريم...
پيغمبر كه اين را از سنگ شنيد دعا كرد وگفت: خداوندا اين سنگ را از آتش ‍ ايمن گردان: ندا رسيد كه ما اورا از آتش ايمن كرديم مدتى گذشت باز گذر پيغمبر به آن سنگ افتاد، ديد باز سنگ مى گريد گفت: خداوندا اورا از آتش ‍ ايمن كردى ولى باز سنگ مى گريد؟
سنگ به فرمان خدا به سخن در آمد وگفت: اى پيامبر گريه اولى من غم و حسرت بود، ولى اين گريه از شادى وخوشهالى است.(61)

جز توكسى نيست رئوف رحيم   هم توئى ببخشاى به ما اى كريم
گربكنى رانده مرا از درت   دست من دامن پيغمبرت
تا كه بود مهر على در دلم   حل شده بينم همه مشكلم

 

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:17 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

دعا ناتمام بود كه...
زاهد مجاهد مرحوم حاج شيخ محمد تقى بافقى آنچنان علاقمند زياد شدن طلاب علوم دينى كه وقتى در قم طلاب ومحصلين زياد شدند مرحوم آيه الله حائرى از پذيرفتن طلاب تازه وارد خوددارى كرده بلكه جواب مى فرمايد، آنها مايس شده مراجعه به معظم له يعنى شيخ بافقى مى كردند، ايشان آنها را تسلى وتسكين داده وحتى الامكان وسائل ماندن و تحصيل آنها را فراهم مى نمود وبه آيه الله حائرى مى گفت: مگر نان ده و رزاق اينها شما هستيد كه از زياد شدن آنها استنكاف دارى ومانع مى شويد هر آن كس كه دندان دهد نان دهد.
مرحوم حائرى مى فرمايد: اول ماه كه پول نرسيد چه بايد نمود مى فرمود: آن به عهده من: اگر در هنگام پرداخت نرسد مرا خبر كنيد تا از رزاق ذوالقوه المتين وصول ودريافت رزق نوكران وليش صاحب الامر نمايم.
از قضا بعضى از اوقات كه دير مى شد به ايشان خبر مى دادند ومرحوم حائرى مى گفت: حالاتوجواب طلاب را بده: بدون تامل مى گفت: اگر تا بعد از ظهر از خدا وصول شهريه نكنم بنده اونباشم: سپس مى آمد در مدرسه دار العلم قم ومحصلين دينى را جمع كرد وگفت: با من به مسجد بالاى سر حضرت بيائيد كه با خدا كارى دارم.
طلاب قم كه از دل به اومعتقد واز صميم قلب اورا دوست مى داشتند پشت سر به مسجد رفتند، ايشان در جلوى آنها مشغول دعا وصلوات بر پيغمبر وآل اوشده ومى گفت: خدايا اينان نوكران وسربازان ولى وحجت تواند وغير از تويار ومولاوآقائى ندارند يا الان شهريه اينها را بده ويا آنقدر در اين مسجد با اين ها دعا كرده وصلوات فرستاده تا عنايت بفرمائى.
اتفاقا دعا ناتمام بود كه باب فرج بر رخ آنها گشود وپول وشهريه طلاب رسيد حتى گاهى مى گفت: خدايا يا آخوند بافقى را مرگ ويا طلاب را نان بده وآنقدر نزد خدا عزيز بود كه فورا دعايش مستجاب مى شد وبراى محصلين شهريه مى رسيد.(62)

جمله غريقيم به بحر فنا   ذات توپاينده بود در بقا
چشم اميد توبر فضل تواست   خود كژى كرده ماكن درست

 

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:17 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

مناجات موسى با خدا
حضرت باقر (عليه السلام) فرمودند: در تورات اصلى كه تغيير نكرده نوشته شده است همانا موسى (عليه السلام) از پروردگار خود سؤ ال كرد وگفت: اى پروردگار من! آيا توبه من نزديكى تا تورا مناجات كنم ويا دورى تا صدا زنم تورا؟
به حضرت موسى (عليه السلام) وحى شد، اى موسى! من هم نشين كسى هستم كه مرا ياد كند.
موسى (عليه السلام) سؤال كرد: خدا در پناه تووكيست روزى كه پناهى نيست مگر پناه تو؟
خطاب رسيد، اى آنها كه مرا ياد مى كنند من هم آنها را ياد مى كنم وبا هم در راه من دوستى مى كنند، پس من آنها را دوست دارم: اينها آنانند كه وقتى بخواهم به اهل زمين بدى وعذاب برسانم آنها را ياد مى كنم وعذاب را به بواسطه آنها بر طرف مى كنم.
مرحوم مجلسى رحمه الله عليه مى فرمايد: گويا غرض حضرت موسى حضرت موسى از اين سؤ ال اين بوده است كه آداب دعا را سؤال كند با علمش به اينكه حق تعالى نزديك وقريب است به ما از حبل وريد به احاطه علمى وقدرت وعليت: يعنى آيا دوست دارى تورا مناجات كنم چنان كه شخصى نزديك مناجات مى كند ويا صدا زنم تورا چنانكه شخص ‍ دور وبعيد صدا مى زند وبه عبارت ديگر وقتى به سوى تونظر مى كنم تواز هر نزديك نزديك ترى: ووقتى به سوى خودم نظر مى كنم خود را در غايت دورى مى بينم نمى دانم در دعا حال تورا ملاحظه كنم يا حال خود را.(63)

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:17 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها