0

داستان های دعا (قصص الدعا)

 
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

بجاى نفرين چنين دعا كردند
قاضى عياض در كتاب الشفا روايت كرده كه در جنگ احد دندانهاى جلو دهان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) شكست وصورت مباركش ‍ شكاف برداشت: اصحاب آن بزرگوار بسيار ناراحت شدند واز آن حضرت خواستند كه دشمن را نفرين كنند.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به آنها فرمود:
انى لم ابعث لعانا ولكنى بعثت داعيا ورحمه.
من ناسزاگومبعوث نشده ام: بلكه دعوت كننده ومايه رحمت مبعوث شده ام.
سپس بجاى نفرين: چنين دعا كردند.
اللهم اهد قومى فانهم لايعلمون.
خدايا قوم مرا هدايت كن: زيرا آنها ناآگاه هستند.
وبه روايت ديگر، عمربن خطاب به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) گفت:پدر ومادرم به فدايت اى رسول خدا، نوح (عليه السلام) بر قوم خود نفرين كرد وگفت: پروردگارا در روى زمين احدى از كافران را زنده مگذار(14).
اگر تومارا نفرين كنى همه ما به هلاكت مى رسيم: اينك ببين كه بر پشت شما لطمه وارد شده وصورتت مجروح گشته ودندانهايت شكسته شده: در عين حال بجاى نفرين: براى دشمن دعا مى كنى ومى گوئى ((خدايا قوم مرا هدايت كن زيرا ناآگاه هستند))
قاضى عياض پس از نقل اين مطلب مى گويد:به اين شيوه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) كه جامع ارزشهاى اخلاقى ودرجات عالى نيكوكارى و حسن خلق وبزرگوارى ودرجه عالى صبر واستقامت وحلم ؛ خوب دقت كن: تا آنجا كه به سكوت وبردبارى اكتفا نشده بلكه آن حضرت دشمنان را مورد لطف قرار داد وبراى آنها دعا كرده است وبا تعبير ((قومى)) ((قوم من)) علت محبت خود نسبت به آنها را آشكار نموده اند و سپس از جانب آنها ((از خداوند)) معذرت خواسته كه آنها ناآگاه هستند (15).

اى نام تودستگيره آدم   وى خلق توپايمرد عالم
فراش درت كليم عمران   چاووش رهت مسيح مريم
از نام محمديت ميمى   حلقه شده اين بلند طارم (16)

 

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:08 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

ثواب اين دعا
مرحوم علامه مجلسى به خط خود نوشته است: بنده خطاكار، محمد باقر مجلسى فرزند محمد تقى: شبى از شبهاى جمعه درباره دعاها مطالعه مى كردم دعايى نظرم را جلب كرد كه الفاظ آن كم بود، ولى معناى زيادى داشت آن دعا را همان شب خواندم: شب جمعه ديگر خواستم همان دعا را بخوانم: ناگهان صدائى از طرف سقف خانه شنيدم كه گفت: اى فاضل كامل! هنوز كرام الكاتبين از نوشتن ثواب اين دعا كه در شب جمعه سابق خواندى فارغ نشده اند كه تودوباره مى خواهى آن را بخوانى!
وآن دعا اين است:
بسم الله الرحمن الرحمن: الحمد الله من اول الدنيا الى فنائها ومن الاخره الى بقائها، الحمد لله على كل نعمه واستغفر الله من كل ذنل واتول اليه وهوارحم الراحمين.(17)

اى دوست بروى دوست بگشا درى   صاحب نظرا به مستمندان نظرى
ما بى خبرانيم ز منزلگه عشق   اى با خبر از بى خبر آور خبرى (18)

 

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:08 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

به گونه اى رفتار كن تا آنها شب و روز تو را دعا كنند
خداوند به حضرت موسى (عليه السلام) وحى كرد كه: با دهانى پاك كه با آن گناه نكرده اى: دعا كن ومرا بخوان!
حضرت موسى (عليه السلام) عرض كرد: چنين دهانى ندارم!
خداوند فرمود: توكه بوسيله دهان ديگران گناه نكرده اى: با دهان ديگران مرا بخوان: يعنى: با مردم به گونه اى رفتار كن: تا آنها شب وروز تورا دعا كنند.(19).

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:09 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

همين موضوع لبيك خدا به تواست
شخصى در تاريكى شب: در حال دعا بود وبا سوز وگداز، الله: الله: مى گفت: اولب هايش با لفظ الله شيرين. مى شد.
اين حالت روحانى: بر شيطان سخت آمد، نزد دعا كننده آمد وچنين القاء كرد وگفت:
اى پر رووسخت كار جان: تومى بينى خداوند در برابر دعاها واصرار تو، لبيكى نمى گويد وجواب نمى دهد، چرا لجاجت مى كنى؟!
بس است رها كن وپى كار خود برو:

گفت: شيطانش خمش اى سخت رو   چند گوئى آخر اى بسيارگو
مى نيايد يك جواب از پيش تخت   چند الله مى زنى با روى سخت

از اين نهيب شيطان: دل اوشكست وافسرده شد ودعا را رها كرد.
خواب بر اومسلط گشت ودر عالم خواب:حضرت خضر (عليه السلام) را در باغ سبز وخرمى ديد، خضر به اوگفت:
چه شده؟ چراالله نمى گوئى؟ مگر از دعا وراز نياز پشيمان شده اى؟!


اوشكسته دل شد وبنهاد سر   ديد در خواب اوخضر را در خضر
گفت: هين از ذكر چون وامانده اى؟   چون پشيمانى از آن كش ‍ خوانده اى؟

دعا كننده در پاسخ حضرت خضر (عليه السلام) گفت: هر چه الله: الله: ميگويم جواب لبيك نمى شنوم: مى ترسم كه مرا از اين خانه: رانده باشند، از اين جهت مايوس شده ام.


گفت لبيكم نمى آيد جواب   زان همى ترسم كه باشم رد باب

حضرت خضر (عليه السلام) به اوفرمود:اى نيايشگر بينوا! خداوند به من فرمود: كه به توبگويم: مگر بايد جواب خدا را از در وديوار بشنوى ؟ همين كه الله: الله مى گوئى معنايش اين است كه جذبه خدائى تورا به سوى خود مى خواند واز جانبه معشوق كششى نسبت به تووجود دارد: همين موضوع: لبيك خدا به تواست....


گفت: اورا كه خدا اين گفت به من   كه بروبا اوبگواى ممتحن
نى: كه آن الله تو، لبيك ماست   آن نياز وسور ودردت: پيك ماست
ترس وعشق توكمند لطف ماست   زير هر يارب تولبيكهاست

اى نيايشگر عزيز! خداوند به فرعون جاه وجلال داد واز همه دردها اورا حفظ كرد تا نحس اورا نشنود وناله اورا ننگرد:


در همه عمرش نديد اودردسر   تا ننالد سوى حق: آن بد گهر
درد آمد بهتر از ملك جهان   تا بخوانى توخدا را در نهان

استقامت كن وهوشيار باش ودر راه دين: گام محكم بردار وگوش قلبت را به صداهاى اين وآن نفروش وبدان كه همان سوز وگداز تودر درگاه خدا، دليل راه يابى وپذيرش توبه آن درگاه است (20).

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:09 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

دعا كنيد بر اوپيروز گردم
حدود 80 سال قبل در تهران پهلوان غيور ومتدينى بود كه با نام حاج محمد صادق خوانده مى شد، اوبه عنوان پهلوان اول پايتخت شمرده مى شد، اين پهلوان شغل بلوز فروشى داشت: لباسى نسبتا بلند مى پوشيد وكلاه پوستى بر سر مى نهاد.
در آن زمان يك پهلوان ارمنى به تهران آمده بود، ومى خواست با پهلوان اول پايتخت كشتى بگيرد، حاج محمد صادق براى حفظ حيثيت خود قبول كرد، وچون مرد با ايمانى بود، به خدا بزرگ توكل نمود وبه منزل چند نفر از روحانيون محل رفت وبه هر يك از آنها 10 ريال ((يك تومان آن زمان)) داد وبه آنها گفت امشب شب جمعه از اين پول غذا تهيه كرده و اهل خانه را جمع كنيد وپس از صرف غذا، روبه قبله بنشينيد ودعا كنيد كه من بر آن پهلوان پيروز گردم: آنها هم درخواست اورا اجابت كردند.
روز موعود فرا رسيد، جمعيت ازدحام كردند، وپهلوان ارمنى به ميدان حاج محمد صادق آمد آنگاه با اوكشتى گرفت وطولى نكشيد اورا بلند كرد وبر زمين زد وبر اوپيروز گرديد(21).

دلابسوزد كه سوز توكارها بكند   نياز نيم شبى دفع بلاكند
عتاب يار پرى چهره عاشقانه بكش   كه يك كرشمه تلافى صد جفا بكند
طبيت عشق مسيحا دمست ومشفق ليك   چون درد در تونبيند كه را دوا كند
توبا خداى خود اندازه كار ودل خوش دار   كه رحم اگر نكند مدعى خدا بكند
ز بخت ملولم بود كه بيدارى   به وقت فاتحه صبح يك دعا بكند (22)

 

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:09 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

چهار گروه كه دعايشان مستجاب نمى شود
امام صادق (عليه السلام) فرمودند: چهار طايفه اند كه دعايشان مستجاب نمى شد:
1-مردى كه در ميان خانه خود بنشيند وبگويد خدايا به من رزق وروزى عنايت كن ((از طرف خداوند)) به وى گفته مى شود: آيا من تورا به طلب
وسعى كوشش براى رزق وروزى مامور نكردم.
2-مردى كه در حق زوجه خود نفرين كند. به اوگفته مى شود: آيا امر يعنى يعنى طلاق وى در اختيار توقرار ندادم؟(23).
3- مردى كه مال وثروت خود را فاسد تباه ودر مصرف آن اسراف نمايد، به وى گفته مى شود: آيا من تورا به اقتصاد، ((وميانه روى)) دستور ندادم.
4- مردى كه مال خود را بدون شاهد ومدرك به ديگرى قرض دهد. به او گفته مى شود: آيا تورا به گرفتن شاهد، مامور نكردم.(24).

اگر بد بنده اى هستم خدايا   توخوبى اى خداوند تعالى
ز حد بگذشت جرمم اى الهى   گدايت آمده با روسياهى
سزد بر تونمائى عفوما را   كريمان كن كرم بگذار تواز ما

 

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:10 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

هنوز دعايش تمام نشده بود كه...
كتاب طب الائمه حضرت رضا (عليه السلام) از حضرت موسى ابن جعفر (عليه السلام) نقل كرد كه چون منصور ((جلاد)) تصميم كشتن حضرت صادق (عليه السلام) را گرفت به فرماندار مدينه دستور داد ايشان را ((هر چه زودتر)) بفرستند.
فرماندار به دستور منصور عمل كرد كه منصور آن قدر عجله در كشتن امام داشت كه خيال مى كرده فرماندار حضرت را دير فرستاده: بالاخره امام صادق (عليه السلام) بر منصور وارد شدند، منصور از ديدن حضرت لبخندى زد واز حضرت احترام كرد وايشان را پهلوى خود نشاند.
منصور گفت: اى پسر رسول خدا به خدا قسم وقتى كه دنبال شما فرستادم تصميم كشتن شما را داشتم اما همينكه چشمم به شما افتاد چنان شيفته شما شدم كه اكنون خيال نمى كنم هيچ يك از خانواده ام نزد من محبوب تر از شما باشد...
منصور دوانيقى جايزه اى پرارزش در اختيار امام (عليه السلام) گذاشت اما امام (عليه السلام) قبول نكرد وفرمود: وضع ما خيلى خوب است ونيازى نداريم اگر مى خواهى به من كمكى بكنى به خويشاوندان من عنايت كن و دست از كشتن خويشان من بردار.
منصور گفت: قبول مى كنم وصد هزار به حضرت داد تا بين خويشان تقسيم نمايد.
منصور به حضرت گفت واقعا صله رحم به جا آوردى.
حضرت (عليه السلام) وقتى كه خارج شد بزرگان قريش وجوان ها از هر فاميل به احترام تمام آن جنابت را مشايعت وبدرقه كردند ويكى از جاسوسان منصور نيز همراه آن حضرت بود.
جاسوس به حضرت گفت: آقا من كاملامتوجه شما شدم وقتى نزد منصور آمديد ديدم لبهايتان حركت مى كند ودعائى مى خوانديد آن دعا چه بود؟
حضرت فرمود: وقتى چشمم به اوافتاد اين دعا را خواندم:
يا من لايضام ولايرام به تواصل الارحام صل على محمد وآل محمد و اكفنى شره بحولك وقوتك.
حضرت فرمود: به خدا قسم جز اين چيزى نگفتم.
جاسوس اين جريان را براى منصور گزارش كرد.
منصور گفت: بخدا دعايش هنوز تمام نشده بود كه هر كينه اى در دل من بود از بين رفت.(25).

ذكر حق از هر چه گوى خوشتر است   از محمد (ص) راه جوى خوشتر است
بعد حمد خالق ونعمت نبى   بشنواز برنامه هاى مذهبى
روبه سوى مكتب اسلام كن   از پى تحصيل ثبت نام كن
گر بنى بنيان گذار مكتب است   جعفر صادق رئيس مذهب است
مكتب روشنگران دارالفنون   خلق را اوبر سعادت رهنمون
عالمان شاگردان دانشگاه او   جان به قربان دل آگاه او
اكثرا اخبار قال الصادق است   دل به گفتار متينش شائق است
حجت حق افتخار جامعه   مهربان آموزگار جامعه
داد علم وحكمت از تحصيل داد   بر جهان شاگردها تحويل داد
وه كه منصور دوانيقى شوم   بست بر خلق جهان باب علوم
بود دائم از پى آزار او   توطئه مى كرد بس در كار او(26)

 

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:10 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

با دعاء حضرت غمش زائل گرديد
حضرت صادق (عليه السلام) زير ناودان ((طلاى)) خانه خدابودند، گروهى نيز حضور داشتند كه پيرمردى سلام كرد، عرض كرد: اى پسر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) من شما خانواده پيامبر را دوست دارم و از دشمن شما بيزارم.
پيرمرد گفت: اى پسر رسول خدا گرفتار درد بزرگى شده ام:
پناه به خانه خدا آورده ام تاگرفتاريم بر طرف شود در اين حال اشك هايش ‍ سرازير شده وخود را قدم هاى حضرت انداخت وپاهاى آن جناب را مى بوسيد.
امام (عليه السلام) كنار مى رفتند ((كه اونبوسد)) حضرت به دلشان بحال اوسوخت وگريه كردند آنگاه حضرت روبه حاضرين نمودند و فرمودند: اين برادر شمااست وپناه به شما آورده: دست هاى خود را بلند كنيد.
حضرت دست خود را بلند كردند وشروع به دعا كردند خدايا سرشت و طينت وفطرت پاكى آفريدى واز آن سرشت پاك طينت دوستان ودوستان دوستان خود را قرار دادى: اگر بخواهى دردها را از اين شخص بر طرف كنى مى توانى.
خدايا ما پناهنده به خانه ات شده ايم كه هر چيز به آن پناه مى برد اين مرد به ما پناه آورده ومن از تودر خواست مى كنم اى خدائيكه در نور عظمت خود پنهان شده: به حق محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) وعلى وفاطمه و حسن وحسين (عليه السلام) اى فرياد رس هر بيچاره وگرفتاره غمگين و دردمند خدايا اورا از اين گرفتارى به واسطه ما نجات بخش وبه لطف و كرمت غم واندوه از اوزائل گردان يا ارحم الراحمين.
دعاى حضرت كه تمام شد آن پيرمرد راه خود را گرفت هنوز به مسجد نرسيده بود كه با گريه برگشت وگفت: خدا مى داند رسالت خود را به كه بسپارد، به خدا سوگند به در مسجد نرسيده بودم كه ذره اى از ناراحتى. من باقى نماند، آنگاه پير مرد رفت. (27).

آنانكه روى دل به سوى كبريا كنند   جان را رها ز ذلت كبر وريا كنند
از گير ودار وسوسه نفس رسته اند   كى بر مقام ومنصب ومال اعتنا كنند
از خويش رسته: خدمت خلق است كارشان   تا در رضاى خلق خدا را رضا كنند
عارفان ز مروه دل تا صفاى دوست   احرام عشق بسته كه سعى وصفا كنند
در طور عشق جلوه معشوق ديده اند   دل كنده جاى كفش: كه جان را فدا كنند

 

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:10 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

طبيب مسلمان شد
سيد ابن طاووس در مهج الدعوات از سعيد ابن ابى الفتح قمى نقل كرده كه در شهرى بنا ((واسط)) ساكن بود گفت: مرا مرضى عجيب بود كه طبيبان از علاج آن عاجز بودند وپدرم مرا به دارلشفا ((بيمارستان)) برد، همه طبيبان وساعور مسيحى كه از نظر طب متخصص تر بود ((جلسه اى تشكيل دادند)) وفكر كردند وگفتند اين مرض را غير از خدا كسى: نمى داند علاج كند، از اين سخن شكسته دل وغمناك شدم و كتابى از كتابهاى پدرم را برداشتم كه چيزى از آن مطالعه نمايم در پشت آن كتاب ديدم نوشته:كه از حضرت امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) هر كه را مرضى باشد بعد از نماز صبح چهل مرتبه بگويد:
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين
حسبنا الله ونعم الوكيل
تبارك الله احسن الخالقين
ولاحول ولاقوه الابالله العلى العظيم

((به نام خداونده بخشنده مهربان سپاس خاص پروردگار جهانيان است خدا مارا بس است وسر پرست خوبى است خدا ارجمند است وبهترين آفرينندگان است وجنبش ونيرئى نيست جز بخداى والاى بزرگ)).
ودست بر موضوع درد بمالد از آن مرض صحت وسلامتى يابد وحضرت عزت اورا شفا بخشد.
پس من صبر كردم وچون صبح شد نمازم را بجا آوردم وچهل بار اين دعا را خواندم ودستم را بر موضع درد مى ماليدم: پس خداى متعالى آن مرض را از من بر طرف نمود.
اما مى ترسيدم كه مبادا آن مرض برگردد وتا سه روز به همين حال بودم كه مرضم برنگشت.
بعد از آن پدرم را از شفا پيدا كردنم خبر كردم وپدرم شكر خدا بجا آورد و براى بعضى از اطباء كه مسلمان نبودند صحتم وشفايم را نقل كرد كه يكى از آنها نزد من آمد وصحتم را ديد در همان حال كلمه شهادتين را بر زبان جارى كرد ومسلمان شد.(28).

اى آنكه توئى سوز جانم آگاه   بر درگهت آورده ام از غصه پناه
رسم است كه توحفه اى بر دوست برند   اين تحفه ماست: كوله بارى ز گناه (29)

 

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:11 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

بيمار زنده دل
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) شنيدند كه يكى از اصحاب: بيمار وبسترى شده است به عيادت اورفتند ودر بالينش نشستند وبا كمال مهر و محبت از اواحوال پرسى كردند.
وقتى كه بيمار، آن حضرت را در بالين خود ديدند، گوش جان تازه اى در كالبدش دميد، آن چنان خوشحال شد رنج بيمارى را از ياد برد، بلكه به بيمارى خود افتخار كرد وگفت:
اين بيمارى بود كه موجب شد سرور، سروران به ديدارم آيد وبهبود يابم!
خوشا آن رنجى كه دنبالش گنج است: خوشا به آن دردى كه سرورم را به بالينم آورد واين از لطف سرشار خدا بود كه بيمار گردم وهمه شب را نخوابم وپاسى از شب را در كنار يار بيدار بمانم...
اگر خزانى روى داد، گله نكن: چرا كه در دل همين خزان بهار مى رويد وبه دنبال مرگ: عمر ابدى است: پيروى هواى نفس مكن كه خيال انگيز و ويرانگر است.

گفت بيمار: مرا اين بخت داد   كامد اين سلطان بر من بامداد
اى خجسته رنج وبيمارى وتب   اى مبارك درد وبى خوابى شب
تا نخسبم جمله شب چون گاوميش   دردها بخشيد حق از لطف خويش

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به بيمار فرمود: مگر تودعاى كرده اى كه دعا نابجا ونا صحيح بوده است؟ مثل آن كه آش زهر آلود خورده باشى.
بيمار گفت: يادم نمى آيد، مگر به همت توجه شما فراموشى ها را به ياد آورم.
حضرت پر بركت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نورى در درون بيمار پديد آورد كه اوبه ياد گذشته اوافتاد وعرض كرد: اى رسول خدا، هم اكنون يادم آمد كه فضولى كرده ام: زيرا كه در لجنزار گناه غوطه ور بودم ودر آن دست وپا مى زدم وبراى نجات خود به هر وسيله اى دست مى انداختم: در آن هنگام هشدارها ووعيدهاى گوناگون را از زبان شما مى شنيدم و مضطرب مى شدم: بنابراين چاره اى جز اين نيافتم كه به درگاه خدا بنالم و درخواست كنم مرا در آتش بيمارى افكند ودر همين دنيا به كيفر اعمالم برسم ونفس سركشم مهار شود وچون هاروت وهاروت در چاه سخت سرزمين بابل مبتلاگردم ((يا رسول الله)) اگر شما به فريادم نمى رسيدى به كلى خود را مى باختم و...
حضرت به اوهشدار داد كه ديگر چنين دعاى نكند، تواى ناتوان! طاقت سنگ بزرگ كوهى را ندارى كه خداوند آن را بر سرت نهد.


گفت هى هى اين دعا ديگر مكن   بر مكن توخويش را از بيخ وبن
توچه طاقت دارى اى مور نژند(30)   كه نهد بر توچنان كوه بلند

بيمار گفت: اينك توبه كردم وسپس از اين لاف بيجا نمى زنم.
اى پيامبر عزيز! شما همچون موسى (عليه السلام) هستى كه گمگشتگان سر گردان بيابان تيه را به سر منزل مقصود رساند، ما بى نوايان: پس از سالها راه رفتن ((چون در خط رهبرى الهى نبوده ايم)) وقتى دقت مى كنيم مى بينيم كه در همان منزلگاه اول: اسير شده ايم.


گفت: توبه كردم اى سلطان كه من   اى سر جلدى نلافم هيچ فن
اين جهان تيه است وتوموسى وما   از گنه در تيه مانده مبتلا
سالها راه مى رويم ودر اخير   همچنان در منزل اول اسير

پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به بيمار، طريق دعا توبه را چنين آموختند: اى آسان كننده مشكلات در اين دنيا ودر سراى آخرت بر ما حسنه ونكوى عطا فرما!
بارگاه ربوى خودت را مقصد نهايى ما قرار بده!
راهى را كه در پيش داريم: مطابق همان بارگاه لطيف: مانند بستان سر سبز و خرم ولطيف فرما!... (31).

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:11 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

موانع استجابت دعا
در بعضى از روايات گناهان متعدى به عنوان موانع استجابت دعا ذكر شود از جمله:
1- سوء نيت.
2- نفاق.
3- تاخير نماز از وقت.
4- بد زبانى.
5- غذاى حرام.
5- ترك صدقه.
از امام صادق (عليه السلام) سؤال كردند: آيا خداوند نمى فرمايد دعا كنيد تا براى شما استجابت كنم؟در حالى كه افراد مضطرى را مى بينيم كه دعا مى كنند وبه اجابت نمى رسند، ومظلومانى را مى بينيم كه خدا پيروزى بر دشمن مى طلبد ولى آنها را يارى نمى كند.
امام (عليه السلام) فرمودند: واى بر تو!هيچ كس اورا نمى خواند مگر اينكه اجابت مى كند، اما ظالم دعاى اومردود است تا توبه كند. واما صاحب حق هنگامى كه دعا كند اجابت مى فرمايد بلارا از اوبر طرف مى سازد، به طورى كه گاه خود اونمى داند.
ويا آن را به صورت ثواب فراوانى براى روز نيايش به آن ((روز قيامت)) ذخيره مى كند، وهر گاه چيزى را كه بندگان تقاضا كنند مصلحت آن آنها نباشد خود دارى مى فرمايد.(32).

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:12 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

واعظ به خوبان دعا نمى كرد
واعظى بود وقتى بالاى منبر مى رفت در حق راهزنان دعا مى كرد دست به سوى آسمان بلند مى كرد ومى گفت: خداوندا به همه مردم بد ومفسد و متجاوز ومسخره كننده رحم كن!
ولى اوبراى برگزيدگان راه تقوا وفظيلت: دعا نمى كرد، فقط كارش دعا براى منحرفان بود.
مردم به اواعتراض كرده وگفتند تاكنون هيچ كس نيامده كه براى گمراهان دعا كند.
واعظ در پاسخ آنها گفت: من از ناحيه اين گمراهان نيكوئى وخير ديده ام و از اين روآنها را دعا مى كنم. آنها آن قدر ظلم وبدى كردند كه من از بدى روى بر گردانم وبه روى سعادت رفتم.
هرگاه مى خواستم به سوى دنيا بروم ومثل آنها رفتار كنم: از ناحيه آنها زخمها وضربت ها مى ديدم: به ناچار به سوى خدا پناه بردم وهمين وضع مرا بنده خدا كرد، پس آنها سبب صلاح وخير من شدند از اين روبرايشان دعا مى كنم (33).

خبث وجور وظلم چندان ساختند   كه مرا از شر به خير انداختند
هر گهى كه روبه دنيا كردمى   من از ايشان: زخم وضربت خوردمى
كردمى از زخم: آن جناب پناه   باز گرگان براه
چون سبب ساز صلاح من شدند   پس دعايشان بر من است اى هوشمند

 

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:13 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

اين دونام تاثير عميق در اجابت دعا دارد
بعضى از مفسران نقل كرده اند كه اين نام مقدس ((مليك ومقتدر)) تاثير عميقى در اجابت دارد، وبه طورى كه يكى از راويان حديث نقل مى كند كه من وارد مسجد شدم در حالى كه گمان مى كردم صبح شده ولى معلوم شد مقدار زيادى از شب باقى مانده واحدى در مسجد غير از من نبود، ناگهان حركتى از پشت سرم شنيدم: ترسيدم اما ديدم ناشناسى صدا مى زند،اى كسى كه قلبت مملواز ترس است وحشت نكن وبگو:
الهم انك مليك مقتدر، ما تشا من امر يكون
سپس هر چه مى خواهى بخواه:اومى گويد من اين دعاى كوتاه را خواندم و چيزى از خدا نخواستم مگر اينكه انجام شد(34).

در دل عطش عشق خدائى ما راست   ديوانه وصليم وجدائى ماراست
هر چند در اين جهان غريبيم همه   خود از سر غربت آشنائى ماراست

 

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:13 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

تودعا كن بلكه قفل دلم باز شود
يكى از معجزات حضرت موسى (عليه السلام) در برابر فرعون اين بود كه رود نيل براى فرعونيان به رنگ خون در آمد، به طورى كه نه براى آشاميدن قابل استفاده بود ونه براى كشاورزى.
در قرآن آيه 133 سوره اعراف به اين معجزه اشاره شده است ضمنا بايد توجه داشت كه:
سبطيان همان بنى اسرائيل بودند كه براى موسى (عليه السلام) براى نجات آنها از رژيم طاغوتى فرعون: قيام كرد، ولى قبطيان همان پيروان وطرفداران فرعون بودند اينك به داستان زير توجه كنيد.
شدت تشنگى موجب شد كه يكى از قبطى ها نزديك يك نفر از سبطى ها برود وچنين بگويد: من يار وخويشاوند توهستم وامروز از روى نياز به تو روى آورده ام: موسى (عليه السلام) جادوئى كرده وآب رود نيل به خون مبدل نموده است: ولى آن آب براى سبطى ها، صاف وگواراست: اكنون قبطى ها بر اثر شدت تشنگى به بدبختى وهلاكت افتاده اند، من يار قديمى توهستم: اين كاسه را پر از آب كن: تا به طفيل توآب صاف بياشامم واز خطر تشنگى رهائى يابم.
سبطى در پاسخ گفت: بسيار خوب احترام تورا لازم مى شمرم وبه خدمت حاضرم: آنگاه آن كاسه آب را گرفت وآن را با آب نيل پر كرد، نيمى از آن راخود آشاميد ونيمى ديگر را به قبطى نزديك كرد وگفت: اين آب صاف است بياشام: ولى همان لحظه آب كاسه به خون سياه مبدل گشت: سبطى آن كاسه را به لب هاى خودش نزديك نمود، آب آن صاف وگوارا شد.
قبطى از اين پيشامد خشمگين وناراحت شد وساعتى نشست تا خشمش ‍ فرونشست پس روبه سبطى كرد وگفت:
اى برادر سبطى! چاره چيست؟ من چگونه از اين بدبختى نجات يابم؟
سبطى گفت: آب گوارا را كسى مى تواند بنوشد كه كه از راه فرعون برگردد و به خدا ايمان بيا آورد واز موسى (عليه السلام) پيروى كند، تونخست موسى ((بر دين موسى)) باش وبا ما آشتى كن: سپس آب گوارا بنوش: اين خشم توصدها هزار پرده بر چشمانت زده است: برووخشمت را فروه بنشان وديدگانت را باز كن وعبرت بگير تا استاد گردى:

قوم موسى شو، بخور از اين آب را   صلح كن با مه ببين مهتاب را
آل موسى شوكه حيلت سود نيست   حيلت باد تهى پيمود نيست

قبطى گفت: من لياقت آن را در خود نمى بينم: تودعائى كن بلكه قفل دلم باز شود سبطى پيشنهاد اورا پذيرفت وبه دعا وراز ونياز پرداخت: سجده ها نمود وعاجزانه با گريه ولابه از درگاه خدا خواست تا نور ايمان را بر دل آن قطبى بتاباند.
سرانجام: از آنجا كه جوينده يابنده است: دعايش مستجاب شد، زيرا اودر حال دعا بود كه ناگهان قطبى نعره زنان نزده اوآمد كه


هلابشتاب وايمان عرضه كن   تا ببرم زود، زنار كهن
دوستى توز حب ناشگفت   حمد الله عاقبت دستم گرفت

تومايه نجات من شدى: دلم از سياهى ظلمت فرعونى: ز دود شد ونور پاك موسوى بر آن تابيد.
در اين هنگام: سبطى كاسه اى پر از آب كرد وبه اوداد، اوآن آب كه صاف و گوارا بود، آشاميد وآنچنان سيراب شد كه گفت ديگر تا قيامت تشنه نمى شوم: آن خدائى كه به نهرها وچشمه ها، آب مى بخشد چشمه از ايمان ومعرفت در دلم گشود (35).


همه شب از سر كوى توگذر خواهم كرد   ديده از مرثيه هجر توتر خواهم كرد
سجده گاهم همه دم خاك در درگاهت   نكنى گر تونظر خاك بسر خواهم كرد (36)

 

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:13 PM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

دعاى پدرم
يكى از دوستان مورد اعتماد نقل كرد كه: روزى خدمت مرجع بزرگوار مرحوم آيه الله مرعشى نجفى بودم: ايشان فرمودند: مرجعيت من در اثر دعاى پدرم مى باشد، روزى مادرم: غذا آماده كرده بود فرمودند: بروبه پدرت بگوبيايد وغذا ميل كند، من وقتى وارد اطاق مطالعه پدرم شدم:ديدم در اثر خستگى خوابشان برده است: دلم نيامد كه اورا بيدار كنم واز طرفى چون مادرم امر كرده بود مانده بودم كه چه كنم؟ تا اين كه به نظرم رسيد كف پاى پدرم را ببوسم: هنگاميكه كف پاى پدرم را بوسيدم: ايشان از خواب بيدار شدند وچون متوجه شد كه كف پاى اورا مى بوسم: با يك حالت خاصى فرمود: خداوند تورا مرجع كند(37).

اى پسر تويادگار پدر   از وفا باش دوستار پدر
هر چه گويد پدر را طاعت كن   همچوگل باش در كنار پدر
با سلام ودرود اى فرزند   بوسه زن دست وبر عذار پدر
از دعاى شوى سعادتمند   باش در تحت اختيار پدر (38)

 

پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:13 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها