0

داستان های دعا (قصص الدعا)

 
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

داستان های دعا (قصص الدعا)

در این موضوع داستانهایی از دعا گذاشته می شود.

مؤلف: شهيد احمد مير خلف زاده و قاسم ميرخلف زاده

 

چهارشنبه 8 خرداد 1392  10:08 AM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

اگر مى خواهى دعايت مستجاب شود...
حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود: عابدى از بنى اسرائيل سه سال پيوسته دعا مى كرد تا خداوند به او پسرى عنايت كند، ولى دعايش ‍ مستجاب نمى شد، روزى در ضمن مناجات عرض كرد:
يا رب ابعيد انا منك فلا تسمعنى ام قريب فلا تجيبنى
خدايا! آيا من از تو دورم كه سخنم را نمى شنوى يا تو نزديكى ولى جوابم را نمى دهى.
در خواب به او گفتند: مدت سه سال خداى را با زبانى كه به فحش و ناسزا عادت كرده و قلبى آلوده به ستم و نيت دروغى مى خوانى، اگر مى خواهى دعايت مستجاب شود فحش و ناسزا را رها كن و از خدا بترس، قلبت را از آلودگى پاك كن و نيت خود را نيز نيكو گردان.

اى عمر به بد تباه كردى   وى نامه خود سياه كردى
بيدار نمى شوى زغفلت   هشيار نمى شوى زسكرت
گوئى زخدا خبر ندارى   وز روز جزا خبر ندارى
بس عاصى و دل سياه گشتى   غرق بحر گناه گشتى
يك لحظه بفكر خويشتن آى   چشمى ز درون جانت بگشاى
بنگر نيكو كه در چه كارى   افتاده، پياده يا سوارى

 

چهارشنبه 8 خرداد 1392  10:09 AM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

اگر گردنش قطع شود از او نمى پذيرم
حضرت صادق (عليه السلام) فرموده: روزى حضرت موسى (عليه السلام) پيروان خود را موعظه مى كرد،يكى از شنوندگان چنان تحت تاءثير گفتار موسى (عليه السلام) قرار گرفت كه از جا حركت كرده پيراهن خود راچاك زد، خداوند به حضرت موسى وحى كرد به او بگو لا تشق قميصك و لكن اشرح لى عن قلبك نمى خواهد پيراهنت را چاك زنى، قلبت را برايم بشكاف و محبت ديگران را خارج نما.
حضرت صادق (عليه السلام) در پايان گفتار فرمودند: يك روز حضرت موسى به مردى از پيروان خود گذشت كه در حال سجده بود،از آنجا گذشت پس از انجام دادن كار خود برگشت، باز او را در حال سجده ديد؛ به آن مرد گفت: اگر حاجت تو به دست من بود برآورده ميكردم.
به موسى (عليه السلام) خطاب شد لو سجدينقطع عنقه ما قبلت حتى يتحؤ ل اكره الى ما احب اگر آنقدر سجده كند كه گردنش قطع شود نمى پذيرم، مگر اينكه قلب خود را پاك كند از آنچه من دوست دارم او نيز دوست بدارد و از آنچه بى ميلم نسبت به آن او هم بى ميل شود.

اين راه كه مى روى چه راه است   راه طاعت، ره گناه است
عمرى كردى تو در جهان زيست   اكنون بنگر كه حاصلت چيست
بگذشت بسى ز روزگارت   بنگر نيكو به كار و بارت
در راه خداى اى تو غافل   يك گام نرفته اى چه حاصل
در دام هوا اسير تاكى   صد جان بكن و ممير تاكى

 

شنبه 11 خرداد 1392  9:47 AM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

دعاى مستجاب نزد خدا دارى
1- دعا بعد از نماز كه در روايتهاى متظافره (1) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليه السلام) رسيده است كه: هر كس يك نماز واجب بجا آورد يك دعاى مستجاب نزد خداوند دارد.
2- و از امام صادق (عليه السلام) است كه: هر كس نماز واجبى بجا آورد و تا نماز بعدى تعقيب خواند ميهمان خدا است و بر عهده خدا است كه ميهمانش را گرامى بدارد.
3- باز از امام صادق (عليه السلام) است كه پدرم در تفسير كلام حق تعالى فرمود كه: فاذا فرغت فانصب و الى ربك فارغب حضرت فرمود: وقتى كه سلام نماز را دادى و نماز را به پايان رساندى همانجا كه نشسته اى مشغول دعا براى كار دنيا و آخرتت بشو، و وقتى كه از دعا فارغ شدى مايل باش تال خدا آن را از تو بپذيرد.

زاندوه غمش خلاص گردان   محرم كنش از خواص گردان
از قيد تعلقش رها كن   او را به غم خود آشنا كن
توفيق عبادتش ببخشاى   و اسباب سعادتش ببخشاى
از گمراهى براهش آور   از مهلكه در پناهش آور
بيدار كنش از خواب غفلت   هشيار كن از شراب غفلت

 

شنبه 11 خرداد 1392  9:47 AM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

بيا با هم دعا كنيم
حضرت عيسى (عليه السلام) كه بيابانگردى از كارهاى معمولى او بود، روزى تنهادر بيابان عبور ميكرد، باران شديد باريد، و او را غافلگير كرد، او به هر طرف مى دويد و مى نگريست پناهگاه نمى ديدكه به آنجا رود، در اين جست و گريز ناگهان چشمش به شخصى افتاد كه در مكانى مشغول نماز بود، به سوى او روان شد، وقتى به او رسيد، آنجا را محل امن يافت.
پس از آنكه آن شخص از نماز فارغ شد، عيسى (عليه السلام) بعد از احوال پرسى به او فرمود: بيا با هم دعا كنيم تا باران بايستد.
آن شخص گفت! ((اى مرد)) چگونه دعا كنيم، با اينكه چهل سال است در اينجا به عبادت مشغولم، تا خدا توبه مرا قبول كند، ولى هنوز معلوم نيست كه توبه ام قبول شده باشد، زيرا از خدا خواسته ام نشانه قبولى توبه ام اين باشد كه پيامبرى از پيامبرانش را به اينجا بفرستد.
عيسى (عليه السلام) به او فرمود ((من عيسى پيغمبرم)) بنابراين معلوم مى شود كه توبه تو قبول شده است.
تو چه گناهى كرده اى؟
او گفت: روزى تابستان بيرون آمدم، هوا بسيار گرم بود، گفتم: عجب روز گرمى است ((كه يك نوع شكايت به خدا است)).

يك ره نظرى به خسته اى كن   رحمى بدل شكسته اى كن
آن كو جز تو، كسى ندارد   غمخوارى و مونسى ندارد
محنت زده ايست، شرمسارى   خجلت زده ايست، زشتكارى
دل سوخته ايست، خسته جانى   تر كرده به ذكر تو زبانى
بر خاك فتاده خوار و زاريست   وز درگه تو اميدواريست
مگذار كه نا اميد گردد   بخشاى كه رو سفيد گردد
يا رب به علو وعزت تو   حق جبروت و هيبت تو
يا رب به فرشتگان منزل   يا رب به پيامبران مرسل

 

شنبه 11 خرداد 1392  9:48 AM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

چنين دعا مكن
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) از جائى عبور مى كرد ديد مسلمانى مشغول دعا است و چنين دعا مى كند: ((خدايا مرا از مردم بى نياز كن)) رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به او فرمود: چنين دعا مكن، زيرا مردم بايد نسبت به همديگر، تعاون و همكارى داشته باشند و نياز همديگر را تاءمين كنند. بلكه چنين دعا كن:
خدايا از مردم شرور ((و بدكار بى نياز گردان))
او عرض كرد: ((مردم شرور و بد چه كسانى هستند؟))
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
1- آنانكه وقتى چيزى را مى بخشند، منت مى گذارند.
2- و اگر چيزى نمى بخشند، عيب جو هستند.

دستى به درت دراز كرده   چشمى به اميد باز كرده
غير از تو كسى دگر ندارد   رو از تو به درگه كه آرد
گر تو گويى كه طاعتت كو   من هم گويم شفاعتت كو
گوئى كه تو در گنه فزودى   گويم كه تو هم غفور بودى
گوئى كه خطا تست بسيار   گويم كه تو كريم و غفار
مارا به تو اعتقادى اينست   اين ظن حسن مرا يقين است
يارب تو به ظن خود رسانم   از درگه خويشتن مرانم

 

شنبه 11 خرداد 1392  9:48 AM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

ضرع يعنى دست ها را بلند كردن
از روايات فراوانى هم چنين به دست مى آيد كه دعا در حين نماز و پس از نماز بهترين تعقيبات است، حتى از قرآن و نافله بهتر است چرا كه از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است: الدعا بعد الفريضه افضل من الصلوه تنفلا.
دعاى پس از نماز واجب بهتر و فضيلتش بيشتر از نماز نافله است.
وباز امام صادق (عليه السلام) فرمودند:
ان الدعاء فى الصلوه و الله افضل و اشد من القرآن.
بخدا قسم دعا در حين نماز فضيلتش بيشتر و بهتر از قرآن است.
امام باقر (عليه السلام) فرمودند: كه در آيه فمااستكانوالربهم و مايتضرعون.
فرمودند: الاستكانه هى الخضوع و التضرع، رفع اليدين.
فرمودند: استكانت عبارت از فروتنى و افتادگى است و تضرع هم دستهارا بلند كردن است.

هر چند كه مجرميم وزشتيم   يا تخم سعادتى نكشتيم
از رحمت تو اميدواريم   وزلطف تو چشم عفو داريم
بر درگه تو ستاده گانيم   دل بر كرمت نهاده گانيم
تو رحمانى و ما تبهكار   تو غفارى و ما گنهكار
گر نامه ما پر از گناه است   عفو و كرم تو عذر خواهست

 

شنبه 11 خرداد 1392  9:50 AM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

درباره تو دعا كرديم
احمد بن خضيب گفت: در ايامى كه منشى مادر متوكل خليفه عباسى بودم خادمى نزدم آمد، كيسه اى كه دو هزار اشرفى داشت نزدم گذارد و گفت سيده مادر خليفه مى گويد اين پول را بين مستحقين تقسيم كن، چون اين وجه از پاكيزه ترين مالهاى من است، بنويس نام اشخاصى كه اين پول به آنها مى رسد.
احمد مى گويد: جستجو نمودم بين مستحقين آن شهر سيصد اشرفى تقسيم كردم هفتصد اشرفى نزد من باقى ماند، نصف شب صداى درب خانه بلند شد، پشت درب آمدم بايك سيد علوى كه همسايه ام بود روبرو شدم، علت آمدنش را پرسيدم، اظهار فقر كرد، يك اشرفى به او دادم، تشكر كرد و رفت.
همسرم سؤال كرد: اين كه نصف شب آمده بود كى بود؟ به او گفتم: مردى، و همسايه است و يك اشرفى به او دادم و رفت، همسرم با گريه زياد گفت از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) حياء نكردى كه به او دادى و حال آنكه مى دانى مستحق است، برخيز آنچه از اشرفيهائى كه نزد تو باقى مانده به او بده، سخن آن زن اثرى فراوان در قلبم كرد.
بر خواستم دنبال آن سيد رفتم هفتصد اشرفى باقى مانده را به او دادم چون به خانه برگشتم پشيمان شدم كه اگر اين خبر به متوكل برسد از دشمنى كه نسبت به علوييون دارد مرا به قتل ميرساند با توكل به خدا در خانه نشستم، در اين فكر بودم كه صداى درب خانه بلند شد، غلامان مرا به حضور مادر بردند وى از پشت پرده گفت: اى احمد خدا به تو و همسرت جزاى خير دهد،اين ساعت پيغمبر اسلام تشريف آوردن و در حق ما دعا كردند فرمود از خدا به تو و زوجه احمد بن خضيب جزاى خير دهد.
مادر متوكل گفت: احمد! معنى كلام پيغمبر را نفهميدم، برايم نقل كن، قصه دادن اشرفيها را به سيد علوى گفتم و مادر متوكل گريه ميكرد، غلامش را فرستاد اشرفيهاى زياد و جامه هاى زيبا بوسيله من براى آن سيد علوى فرستاد، كيسه اى معادل صد هزار درهم بود به عنوان همسرم به من داد، من آمدم درب خانه آن سيد علوى از داخل خانه صداى او را شنيدم كه اى احمد آنچه با تو هست بده، گريان از خانه بيرون آمد، سبب پرسيدم، گفت: در مراجعت به خانه با زنم دو ركعت نماز خوانديم و در باره تو و زنت و مادر متوكل دعا كرديم خوابيديم، پس رسول خدا را به خواب ديدم كه آن حضرت از آمدن تو و آوردن اشرفيهاى ديگر را به من وعده دادند.

اى مونس هر وحيد فردى   آرام دل هر اهل دردى
فرياد رس نيازمندان   گيرنده دست مستمندان
وى راحت سينه هاى غمناك   بينايى ديده هاى غمناك
نامت آرام جان خسته   يادت جبر دل شكسته
درد تو دواى دردمندان   ذكر تو غذاى مستمندان
رحمى بنماى خستگان را   بنو از دل شكستگان را

 

شنبه 11 خرداد 1392  9:51 AM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

راز و نياز مجهزترين اسلحه رزمندگان
در جنگ تحميلى ايران و عراق، يكى از رزمندگان سپاه جمهورى اسلامى مى گفت: خاطره پرشور و سوزى دارم و آن اينكه: شب جمعه بود، رزمندگان در مسجد تاريك بود، فقط خواننده دعا از نور شعله فانوسى كه در كنارش بود، استفاده مى كرد، در اين ميان برادر رزمنده اى كنار من نشسته بود و آن چنان زار، زار مى گريست و همراه دعاى عرفانى كميل، با خدا راز و نياز مى كرد، كه گويى عزيزترين افراد خود را از دست داده است، مقام عالى شهادت رابا اين گريه اش از خدا مى خواست.
اين چنين از دنيا و مادر و پدر و برادر و ماشين و زندگى و... برده بود و دل به خداداده بود، و اين گونه داراى روحيه عالى بود، كه از اين افراد در جبهه بسيارند، دعا و راز و نياز مجهزترين اسلحه رزمندگان است كه با اين حال به يارى حضرت مهدى (عليه السلام) مى شتابند، دعا و مناجات، هم چون چاشنى است كه خرج توپ را از درون لوله آن خارج مى سازد و چون صاعقه اى خرمن هستى دشمن خونخوار مى سوزاند.

تاچند چنين فسرده باشم   در قبر بدن چو مرده باشم
يا رب جان را توگرم گردان   سنگ دل را تو نرم گردان
در سينه ام آتشى بر افروز   زآن آتش كن شب مرا روز
آتش چه بود، محبت تو   آن شعله شوق خدمت تو
عشق تو دل مرا دهد سوز   مهر تو شب مراكند روز
عشقى خواهم كه برمتابم   گم گردم و خويش را نيابم
مستم گردان زباده خود   بنماى رهى به جاده خود
ز آن جام طهور بردلم   دل را به محبتت بياميز

 

شنبه 11 خرداد 1392  9:52 AM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

گناه را ترك نما
يك نفر بى باك كه از نگاه كردن و لمس اجنبيه پرهيز نمى كرد تا جائى كه مردم استغفار و دعا ميكردند، زنى به پرده كعبه چسبيده دستهاى خود را به پرده گرفته بود اين مرد دستش را روى دست آن زن گذاشت، ناگهان دستها بهم چسبيد رسوائى ببار آورد بنا به آنچه مناقب نقل كرده است، نزد قاضى در مسجد بردند، قاضى گفت جز اينكه با كارد اين دو دست را از هم جدا كنيم. چاره اى نيست، همه حيران شدند.
اوقاتى بود كه حسين (عليه السلام) به مكه آمده و در اين هنگام به مسجد تشريف آوردند، اين دو نفر را خدمت ابى عبدالله (عليه السلام) آوردند حضرت اول عهد گرفت كه ديگر اين گناه را ترك نمايد، آنگاه حضرت دعا فرمود، دست مبارك را به ميان آورد و آن دو دست را جدا فرمود.

در كشور دل ما فرمان روا حسين است   آنكه گره گشايداز كار ما حسين است
محبوب حى سرمد، آرام جان احمد   در دانه على و خيرالنساءحسين

 

شنبه 11 خرداد 1392  9:53 AM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

چهار هزار كبيره از او بيامرزيد
از رسول خدا (عليه السلام) روايت شده كه هر روز ده مرتبه اين دعا را بخواند حق تعالى چهار هزار گناه كبيره او را بيامرزد و اورا از سكرات مرگ و فشار قبر و صدهزار هول قيامت نجات دهد و از شر شيطان و لشكرهاى او محفوظ گردد و قرضش ادا شود و هم و غمش زايل گردد:
اعددت لكل هول لا اله الاالله براى هر هول و ترس كلمه لا اله الا الله آماده كرده ام.
و لكل رخاءالشكر لله براى هر آسانى و فراوانى كلمه شكرا لله را آماده كرده ام
و لكل اعجوبه سبحان الله براى هر شگفت آورى كلمه سبحان الله را آماده كرده ام.
و لكل ذنب استغفر الله براى هر گناهى كلمه استغفار را آماده كرده ام.
و لكل مصيبه انا لله وانااليه راجعون براى هر ناگوارى انالله را آماده كرده ام.
و لكل ضيق حسبى الله براى هر سختى كلمه حسبى الله را آماده كردم.
و لكل قضاء و قدر توكلت على الله براى قضا و قدر كلمه توكلت على الله را آماده كرده ام.
و لكل عدو اعتصمت بالله براى هر دشمنى اعتصمت بالله را آماده كرده ام.
ولكل طاعه و معصيه لا حول و لاقوه الا بالله العلى العظيم و براى هر طاعت و نا فرمانى كلمه لا حول ولا قوه... را آماده كردم.

اى دل بيا كه بخدا التجا كنيم   و اين درد خويش راز دراو دوا كنيم
اميد بگسليم زبيگانگان تمام   زين پس معامله با آشنا كنيم

 

شنبه 11 خرداد 1392  9:54 AM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

نديدم مشغول تضرع و زارى باشند
مرحوم ملا زين العابدين سلماسى كه از ملازمين و خواص علامه بحر العلوم بود اظهار ميكرد كه: ((بحرالعلوم)) هر شب در كوچه هاى نجف گردش ‍ ميكرد و براى بينوايان، غذا ميبرد، اتفاقا، چند روزى درس را تعطيل كرد، طلاب مرا واسطه كردند كه علت اين امر را سؤ ال كنم، وقتى از ايشان خواستم درس را شروع بفرمايد و درباره سبب ترك تدريس سؤال كردم پاسخ دادند: درس نمى گويم - پس از چند روز دوباره ماجرا تكرار شد و من انگيزه ترك تدريس را سؤ ال كردم، علامه فرمود: در نيمه هاى شب هرگز نشنيدم كه اين طلاب با خداوند متعال مناجات كنند و به تضرع و زارى مشغول باشند، با اينكه من شبها در كوچه هاى نجف گردش مى كنم و اين گونه طلبه ها، سزاوار نيست كه آنها را آموزش دهم، وقتى طلاب از گفته علامه آگاه شدند همه مشغول تضرع و زارى شدند و شبها صداى گريه و مناجات آنان از هر سو بلند مى شد و ايشان مجداد تدريس را آغاز كردند.

بر خيز و كارهاى ديگر را تمام كن   كاين خوبها تمام نگردد مگر بگور
هر دم زعمر مايه انواع خوش دلى است   ارزان مده زدست دلا مايه سرور
هر لحظه زعمر تو گنج سعادتى است   تحصيل تو از آن بهر راه دور
تحصيل علم و معرفتى كن بهر نفس   تا رايتى ز پس و پيش تو زنور
بر بندگى ببند دل و دست و دل   باشد كه دست و پا نزنى در سؤال گور

 

شنبه 11 خرداد 1392  9:55 AM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

ساعت نزول بلا فرا رسيد
يونس پيغمبر (عليه السلام) پس از آنكه قوم خود را به ايمان دعوت نمود هيچ كدام ايمان نياوردند مگر دونفر كه يكى عابدى بود بنام ((تنوخا)) و ديگرى عالمى بود بنام ((روبيل)) حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: خداوند عذاب وعده داده شده را از هيچ امتى بر طرف نكرد مگر قوم يونس، هر چه آنها را به ايمان خواند نپذيرفتند. با خود انديشيد كه نفرينشان كند، عابد او را بر اينكار ترغيب مى نمود ولى روبيل مى گفت نفرين مكن زيرا دعاى تو را مستجاب مى كند، از طرفى دوست ندارد بندگانش را هلاك نمايد.
بالاخره يونس (عليه السلام) گفتار عابد را پذيرفت وآنها را نفرين كرد، به او وحى شد كه در فلان روز و ساعت عذاب نازل مى شود، نزديك تاريخ عذاب، يونس به همراهى عابد از شهر خارج شدند ولى روبيل در همانجا توقف كرد، ساعت نزول بلا فرا رسيد، آثار كيفر ظاهر شد، قوم يونس آشفته شدند ((چون هر چه گشتند يونس را نيافتند)) روبيل به آنان گفت اينك كه يونس نيست به خدا پناه ببريد، زارى و تضرع كنيد شايد بر شما ترحمى فرمايد.
پرسيدند چگ ونه پناه ببريم؟ روبيل فكرى و گفت فرزندان شير خواره را از مادرانشان جداكنيد بين شتران و بچه هايشان و گوسفندان و بره ها و گوساله ها و ماده گاوها، تفرقه بيندازيد و در ميان بيايان جمع شويد، آنگاه اشك ريزان از خداى يونس، خداى آسمان ها و زمينها و درياها طلب عفو و بخشش كنيد.
به دستور روبيل عمل كردند منظره اى بس تاءثرانگيز ايجاد شد اطفال شير خوار گريه را آغاز نمودند پيران كهنسال صورت بر خاك گذاشتند اشك مى ريختند، آواى حيوانات اشك و آه قوم يونس باهم آميخته بود، شايد خاشاك بيابان را نيز با خود هم آهنگ كردند رحمت بى انتهاى پروردگار جهان بر سر آنها سايه افكند، عذاب نازل شده برطرف گرديد،. بجانب كوهها روانه شد.
پس از گذشتن تاريخ عذاب، يونس به طرف قم خود بازگشت تا ببيند آنها چگونه هلاك شده اند با كمال تعجب مشاهده كرد مردم بطريق عادى زندگى مى كنند، عده اى مشغول زراعتند، از يك نفر پرسيد قوم چه شدند آن مرد يونس را نمى شناخت، پاسخ داد او بر قوم خود نفرين كرد، خداوند نيز تقاضاى ايشان را پذيرفت، عذاب نازل شد، ولى آنها گرد يكديگر جمع شدند گريه و زارى نمودند از خدا خواسته بر آنها رحم كرده عذاب را بر طرف نموده، اينك در جستجوى يونس هستند، تا ايمان آورند.
يونس خشمگين شد باز از آن محيط دور شد، و نزديك دريا رفت چنانچه خداوند نيز داستان خشم يونس را دراين آيه بيان مى كند:و ذالنون اذا ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه.
كنار دريا رسيد در آنجا يك كشتى را در حال حركت مشاهده كرد، تقاضا نمود او را نيز سوار كنند مسافرين موافقت كرده، يونس سوار شد، كشتى حركت كرد، ميان دريا كه رسيد خداوند يك ماهى بزرگ را ماءمور نمود بطرف كشتى رود، يونس در ابتداء جلو نشسته بود حمله ماهى و هيكل درشت اورا كه مشاهده كرد از ترس به آخر كشتى رفت ماهى باز به طرف يونس آمد، مسافرين گفتنند: در ميان ما نافرمانى است بايد قرعه بيندازيم بنام هر كس كه درآمد او را طمعه همين ماهى قرار دهيم، قرعه كشيدن به نام يونس خارج شد او را در ميان دريا انداختند، ماهى يونس را فرو برد و او خويشتن را سرزنش مى كرد فالتقمه الحوت و هو مليم در روايت ابى الجارود حضرت باقر (عليه السلام) مى فرمايد: سه شبانه روز در شكم ماهى بود در دل درياهاى تاريك خدا را خواند، دعا كرد مستجاب شد.
فنادى فى الظلمات ان لا الا انت سبانك انى كنت من الظالمين فاستجبناله و نجيناه من الغم وكذلك ننجى المؤمنين.
فرياد برداشت در تاريكيها؛ تاريكها شكم ماهى و تاريكى شب تاريكى دريا، پروردگارا به جز تو خدائى نيست منز هى تو از ستمكارانم، دعايش را مستجاب كرديم و اورا از اندوه نجات داديم و اين چنين مؤ نين را نجات مى دهيم. ماهى يونس را به كنار دريا ميان ساحل انداخت، چون موهاى بدن او ريخته بود وپوستش نازك شده بود خداوند درخت كدوئى برايش ‍ در همانجا روياند تا در سايه ان از حرارت آفتاب محفوظ بماند، يونس در آن هنگام پيوسته به تسبيح و ذكر خدا مشغول بود تا آن ناراحتى نازكى پوست بر طرف شد، خداوند كرمى راماءمور كرد كه ريشه كدو را خورد، كدو خشك شد، يونس از اين پيش آمد اندوهگين گرديد، خطاب رسيد براى چه محزونى چه شد؟ عرض كرد در سايه اين درخت آسوده بودم، كرمى را ماءمور كردى تا او را خشك كرد. فرمود، يونس اندوهگين براى خشك شدن يك درخت مى شوى كه آن را خود نكاشته اى و نه آبش داده اى و به آن اهميت نميدادى، هنگاميكه از سايه اش بى نياز مى شدى اما تو را ا-ندوه فرا نمى گيرد براى صد هزار مردم بينوا كه مى خواستى عذاب بر آنها نازل شود اكنون آنها توبه كردند، بجانب ايشان برگرد، يونس بسوى قوم خود بازگشت همه گردش را گرفتند ايمان آوردند.

بيا اى اشك خونين تا كه بر بخت زبون گريم   كشم آهى زدل و زابرآزار فزون گريم
اگر منعم كند از گريه عقل مصحلت بينم   زكيشش رو بگردانم به فتواى جنون گريم
دمى با خويش پردازم به آه و ناله درسازم   بجان آتش در اندازم بر احوال درون گريم
زدست خود درازم كه محنت را سزاوارم   براى خود خودم هم خود بخود بر نفس دون گريم
خودم محبوس و خود محبس ندارم شكوه اى از كس   بپاى خويش ‍ ماندم بس، زدست خويش خون گيرم

 

شنبه 11 خرداد 1392  10:01 AM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

من از او قدردانى خواهم كرد
امام صادق (عليه السلام) فرمودند:
بر هر مسلمانى لازم است نمازش را با سجده شكر به پايان رساند، چرا كه با اين سجده نمازت را تمام مى كنى در حالى كه پروردگارت را خرسند مى سازى و فرشتگان را نسبت به خود به شگفتى وامى دارى و بنده وقتى كه نمازش را تمام كرد و سپس سجده كرد خدا مى فرمايد: اى فرشتگان من! حالا چه پاداشى پيش من دارد؟ آن وقت هيچ چيز باقى نمى ماندمگر آنكه فرشتگان آنها را نام برده برده باشند.
در آن هنگام خداوند تعالى مى فرمايد: همانطور كه او شكر مرا بجا آورد من از او قدر دانى خواهم كرد و به فضل خودم به او روى مى كنم و رحمتم را به او مى نمايانم.

چه مى شود مقيم در جناب تو باشم   سگ جناب تو باشم، رقيب باب تو باشم
چه مى شود كه شب و روز گرد كوى تو گردم   در انتظار برافكندن نقاب تو باشم
چه مى شود كه نخواهى زمن حساب و كتابى   غريق بحر كرمهاى بى حساب تو باشم
چه مى شود كه گهى از در عتاب درائى   گر از قصور نه شايسته خطاب تو باشم

 

دوشنبه 13 خرداد 1392  9:48 AM
تشکرات از این پست
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)

گريه ام براى محروم شدن از عبادت است
عامربن عبدالله بن قيس از مسلمانان پارسا و واراسته و قهرمان صدر اسلام بود، در يكى از جنگها هنگام غروب، تنها وارد نيزارى شد، اسب خود را در آنجا بيست و به بالاى تپه اى رفت و به عبادت و مناجات مشغول شد.
يكى از سربازان اسلام مى گويد ((او را ديدم، در كمين او بودم، شنيدم در دعاى خويش عرض ميكرد: خدايا سه چيز از تو خواستم، دو چيزش را به من دادى، سومى آن رانيز به من بده تا آنگونه كه مى خواهم تو را عبادت كنم.
در اين وقت متوجه من شد و گفت: مثل اينكه مراقب من بودى چرا چنين كردى؟
گفتم: از اين سخنت بگذر، بگو بدانم آن سه تقاضا چيست كه خداوند دو تقاضايش را داده و يكى از آنها را نداده.
گفت تا زنده ام به كسى نگو، تقاضاى اولم اين بود حب و علاقه به زنان را از دلم بيرون كند، زيرا از هيچ چيز هم چون ((طغيان غريزه جنسى )) در مورد زنان در آسيب رسانى به دينم نمى ترسيدم.
كه اين تقاضايم بر آورده شده است و اكنون زنان نامحرم و ديوار در نظرم يكسانند. دومين تقاضايم اين بود كه از غير خدا نترسم، اينك خود را چنين ميابم.
سومين تقاضايم اين است كه خداوند خواب را از من بگيرد تا آن گونه كه مى خواهم خدا را پرستش كنم، ولى به اين خواسته ام نرسيده ام.
عامر هنگام احتضار گريه مى كرد، پرسيدند براى چه گريه مى كنى؟ گفت: گريه ام از ترس مرگ و علاقه به دنيا نيست، بلكه براى آن است كه از روزه در روزهاى گرم، و عبادت در شب هاى سرد، محروم مى شوم.

خوش آنكه به عشق تو گرفتار بميرم   بيدار در اين منزل خونخوار بميرم
زين خوابگه بى خبران زنده برايم   واقف ز سراپرده اسرار بميرم
مستغرق ديوار شده در بر جانان   آسوده زاقرار و زانكار بميرم
كارى چو از خدمت معشوقه و مى نيست   ساقى مددى كن كه درين كار بميرم
خونين جگر و خسته دل ومحنت هجران   جانا تو پسندى كه چنين زار بميرم
آيار به كس رخ ننمايد چه توان كرد   بگذار كه در حسرت ديدار بميرم

 

دوشنبه 13 خرداد 1392  9:49 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها