جهان وارونه ورقه های فولادی
چهقدر احساس ناآرامی و ناامنی میکنم! در هوا معلقم، زیر پاهایم خالی شده و چیزی نیست که به آن تکیه کنم، الآن پرت میشوم به فضای آبی و گود آن پایین... وای خدای من!
دوباره به پاهایم نگاه میکنم. اما نه، انگار روی زمین قرار دارند، محکمِ محکم. سرم را بلند میکنم. آن بالا هم آسمان آبی سر جایش است، آرام و آرامشدهنده؛ مثل همیشه. هیچ چیز تغییر نکرده. با خیال راحت یک قدم به عقب برمیدارم، اما باز می بینم که دارم در آسمان راه میروم...
اینها همه زیر سر «آنیش کاپور» است، با این مجسمه غولپیکری که ساخته؛ این «انحنای حرفC». آن قدر بزرگ است که وقتی به آن نگاه میکنم، دیگر نمیتوانم چیزهای دوروبرش را ببینم و فقط تصویر آنها را در سطح صیقلی مجسمه میبینم، آن هم وارونه.
«نه چیز (مخروط)»؛ این مجسمه تصویر کوچک خودش را در خودش منعکس میکند و تصویر چیزهای دیگر را وارونه.
«آینه آسمان»؛ تابهحال چند نمونه از این مجسمه ساخته شده. قطر اولین نمونه آن شش متر و قطر یکی دیگر از نمونههای آن 675/10 متر است، یعنی بلندتر از یک ساختمان سه طبقه.
هر روز طبیعت اینجا تغییر میکند و این چهار مجسمه که بخشی از طبیعت این پارک شدهاند، همراه با تغییرات آن جلوههای متفاوتی پیدا میکنند. دوست دارم همه این جلوهها را تجربه کنم . راستش را بخواهی، اول از کاپور عصبانی بودم، به خاطر تجربه ناخوشایند معلق بودن. اما حالا از او تشکر میکنم، بهخاطر درک تازهای که به من داد. مجسمههای او خیلی سادهاند، ورقههای فولادی صیقلی که خم شده و شکلهایی ساده گرفتهاند،اما تأثیری که میگذارند بهاین سادگی نیست.حالا میدانم که میتوانم همین دنیا را جور دیگری هم ببینم و جور دیگری بفهمم. و برای رسیدن به این «جوری دیگر» باید بتوانم سختی معلق بودن را هم تحمل کنم! از پارک بیرون میروم.