0

♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

 
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

چشم در راهيم اما قاصدي در راه نيست
 
جمعه هم آمد ولي آن جمعه دلخواه نيست
 
ما کجا و نورباران شب دريا کجا!
 
قطره در خواب و خيالِ جذر و مد ماه نيست
 
ما کجا و بارگاه حضرت خوبان کجا!
 
هر گدايي، لايق هم صحبتي با شاه نيست
 
عشق، اينجا بين آدم ها غريب افتاده است
 
پايمردي کن برادر! يوسفي در چاه نيست
 
بارمان را آب برد و تازه فهميديم که
 
در بساط خالي ما، آه حتي آه نيست
 
ريشه در خاکيم و دم از آسمان ها مي زنيم
 
بت پرستانيم و مثل ما کسي گمراه نيست
 
تک سوار قصه ها، يک روز مي آيد ولي
 
جز خدا از پشت پرده، هيچ کس آگاه نيست 
 
اللهم عجل لوليک الفرج  
 
و العافيه و النصر
 
 و جعلنا من خير اعوانه و انصاره
 
 و المستشهدين بين يديه 
دوشنبه 6 خرداد 1392  1:02 PM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

ظهوري را مي پاييم که خداوند يکتا از آدم تا خاتم را به انتظارش نشانده است:
 
به روزگار جواني جمعه را منتظر بوديم که مي دانستيم آن آفتاب نيمروز از مشرق جمعه بر مي آيد و هر جمعه که غروبگاه خود را مي نمود اميد را تازه مي کرديم که دگر جمعه اي در راه است نگران مباش...
 
 
 
مير من شهسوار دشت اميد
 
با سواران خويش مي آيد
 
لـشـگـر يــاس و نــا اميديـهـا
 
پيش پايش دگر نمي پايد
 
 
 
 
و اکنون که آفتاب عمر با نزديک شدن به غروبگاه خود رنگ مي بازد و از نهانگاه خود مي شنويم
 
 
 
دگر اين جان خسته ام گويا
 
 
 
تــا غروبـي دگــر نمي پايد
 
 
 
 
 
 
با اين بيت خواجه شيراز مترنم مي شويم:
 
 
 
صبا خاک وجود ما بدان عالي جناب انداز
 
 
 
بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازيم.
 
دوشنبه 6 خرداد 1392  1:03 PM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

ذکر دعاي ظهورت به روي لبها نيست
 
 
 
کسي به ياد شما اي عزيز زهرا نيست
 
 
 
اگر اراده نمايي به ياد تو هستم
 
 
 
و گرنه ياد تو بودن سعادت ما نيست
 
 
 
مني که هيئتي ام کمتر از تو مي گويم
 
 
 
ميان زندگي ما براي تو جا نيست
 
 
 
خدا کند که بيائي که در غياب شما
 
 
 
ميان نامه ما يک نشان تقوا نيست
 
 
 
نشان کسب رضاي تو اي عزيز خدا
 
 
 
به غير روضه گرفتن براي سقا نيست
 
 
 
کسي که سينه زن سينه شکسته نشد
 
 
 
درون سينه ي او عطري از تولا نيست
دوشنبه 6 خرداد 1392  1:03 PM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

براي غربت هزار ساله ات دلم گرفت
 
 
 
براي لحظه هاي غيبتت دلم گرفت
 
 
 
چه رنجها که طول عمرخود زما کشيده اي
 
 
 
براي قلب نازک شکسته ات دلم گرفت
 
 
 
چه کرده ايم ؟ بين ما تو زندگي نمي کني
 
 
 
براي قرنها غم غريبي ات دلم گرفت
 
 
 
ميان ما تو ناشناسي و بدون همنشين
 
 
 
براي گريه هاي مخفيانه ات دلم گرفت
 
 
 
هزار بار گناه ما به چشم خويش ديده اي
 
 
 
براي ناله هاي بي قراريت دلم گرفت
 
 
 
براي عده اي از ما غريبه اي
 
 
 
براي غصه غريبه بودنت دلم گرفت
دوشنبه 6 خرداد 1392  1:04 PM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

ســــــالار وقـت آمــــــدنت ديــر شـــد بيا   
 
 ايــن دل در انتـــظار فــرج پــير شد بيا
 
  ديـــدم به خــواب آمـدي از جاده هاي دور
 
 گـــفتا دلـم کـه خــواب تو تعـبير شد بيا
 
  اين جـمـعه هــم گــذشت وليکن نيــامــدي
 
آيات غـــــربـتم هـــمه تـفــسير شد بيا
 
  افـــــسرده ام بـدون تــو? باور نــمي کني؟
دوشنبه 6 خرداد 1392  1:04 PM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

کي شود در ندبه هاي جمعه پيدايت کنم
 
گوشه اي تنها نشينم تا تماشايت کنم
 
مينويسم روي هر گل نام زيباي تو را
 
تا که شايداين شب جمعه ملاقاتت کنم
 
هر سحر با ياد تو در گريه ام مي خوانمت
 
تا به کي از سوز دل ناله رهجرانت کنم
 
بي قرارم مهديا از بهر ديدار رخت
 
تا به کي از مادرت زهرا تمنايت کنم؟؟؟؟؟
 
پروردگارا!
 
مبادا ياد او را فراموش كنيم،
 
مبادا انتظار ظهورش را از ياد ببريم.
 
مبادا به او بي‌ايمان شويم و در دعا و درود بر آن آ قا كوتاهي كنيم.
 
خداوندا!
 
 به ظهورش دلش را شاد گردان و به ديدارش غم را از دل‌هامان بزدا!
دوشنبه 6 خرداد 1392  1:04 PM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

خدايا تا به کي هجران مهدي
 
 
به دستم حسرت دامان مهدي
 
 
الهي هر بلا از حضرتش دور
 
 
الهي، من بلا گردان مهدي
 
 شايد اين جمعه بيايد شايد
 
پرده از چهره گشايد شايد
 
الهم عجل الوليک الفرج 
 
گر تو هستي به جهان منتظر حجت حق
 
به همان مهدي قائم عج  حجت يزدان صلوات
دوشنبه 6 خرداد 1392  1:05 PM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

حيات بخش دلي، مژده خدا هستي ‏
زلال خاطره‏اي، بوي آشنا هستي‏ 
 
غروب سرد زمينم، زمينيم، اما 
 
تو از سلاله نوري، ز ما جدا هستي‏ 
 
بيا كه با تو دلم جان تازه مي‏گيرد 
 
هنوز گرمي آغوش سرد ما هستي‏ 
 
چه سالهاي غريبي گذشته بر من و دل‏ 
 
بيا كه منتظران را تو مقتدا هستي‏ 
 
تو شاه بيت خدايي، گل وفا هستي‏ 
 
به صحن مدرسه دل خوانده‏ام اي دوست  
 
من ابتداي راهم، تو انتها هستي‏ 
 
پرنده دل من از طلوع تا به غروب‏ 
 
در انتظار تو پر مي‏زند، كجا هستي؟ 
دوشنبه 6 خرداد 1392  1:06 PM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

دلم شکستي و جانم هنوز چشم به راهت
شبي سياهم و در آرزوي طلعت ماهت
 
در انتظار تو چشمم سپيد گشت و غمي نيست
اگر قبول تو افتد فداي چشم سياهت
 
زگرد راه برون آ که پير دست به ديوار
به اشک و آه يتيمان دويده بر سر راهت
 
بيا که اين رمد چشم عاشقان تو اي شاه
نمي رمد مگر از توتياي گرد سپاهت
بيا که جز تو سزوار اين کلاه و کمر نيست
تويي که سود کمربند کهکشان به کلاهت
 
جمال چون تو به چشم و نگاه پاک توان ديد
به روي چون مني الحق دريغ چشم و نگاهت
 
برو به کنج خراباتت اي نديم گدايان
تو بختت آن نه که راهي بود به خلوت شاهت
 
در انتظار تو مي ميرم و در اين دم آخر
دلم خوش است که ديدم به خواب گاه به گاهت
 
اگر به باغ تو گل بر دميد و من به دل خاک
اجازتي که سري بر کنم به جاي گياهت
 
تنور سينه ما را اي آسمان به حذر باش
که روي ماه سيه مي کند به دوده آهت
 
کنون که مي دمد از مغرب آفتاب نيابت
چه کوههاي سلاطين که مي شود پر کاهت
 
تويي که پشت و پناه جهاديان خدايي
که سرجهاد تويي و خداست پشت و پناهت
 
خدا وبال جواني نهد به گردن پيري
تو شهريار خميدي به زير بار گناهت
دوشنبه 6 خرداد 1392  1:06 PM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

 
اين مسيرانتظار آخر چقدر طولاني است
 در فراق يار اين دل سالها طوفاني است
 
بر لبم ذکر فرج بر ديدگانم انتظار
آه آقاجان چقدر اين لحظه ها روحاني است
 
شور و شوق ديگري در قلب من برپاشده
گوييا اين جمعه در اين سرزمين مهماني است
 
جان من اندر وجود بي ياد تو
همچو مرغي در قفس زنداني است
 
کاش ميشد رويت اي مه رو ببينم در جهان
آرزويي که هزاران سال هم پنهاني است
 
قلب خود را بهر تو آماده کردم کن قبول
بر قدوم نازنينت قلب من قرباني است
 
يوسف کنعان بود چشم انتظار روي تو
مهدي زهرا بيا اين چشم ها باراني است
دوشنبه 6 خرداد 1392  1:07 PM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

دلم قرار نمي‌گيرد از فغان بي‌تو
 
سپندوار زکف داده‌ام عنان بي‌تو
 
ز تلخ‌کامي دوران، نشد دلم فارغ
 
ز جام عشق لبي تر نکرد جان بي‌تو
 
چو آسمان مه‌آلوده‌ام ز تنگ‌دلي
 
پر است سينه‌ام ز اندوه گران بي‌تو
 
نسيم صبح نمي‌آورد ترانة شوق
 
سر بهار ندارند بلبلان بي‌تو
 
لب از حکايت شب‌هاي تار مي‌بندم
 
اگر امان دهدم چشم خون‌فشان بي‌تو
 
 
دوشنبه 6 خرداد 1392  1:07 PM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

پدرم گفته بود مي آيي
 
شک نکردم ، خودت قضاوت کن!
 
بيا مرا که سال ها
 
منتظرت بوده ام هدايت کن
 
دل من شور مي زند آخر
 
که مبادا دلت ز من تنگ است
 
درد دل هم نمي کني با من
 
لطف کن!
 
لا اقل نصيحت کن!
 
پدرم گفته بود بعد از من
 
تو نگهبان باغ ها هستي
 
بايد اين سيب ها به او برسند
 
منتظر باش!
 
خوب دقت کن!
 
در بهاري که مي رسد از راه
 
آخرين مرد مي رسد ناگاه
 
نوگلم منتظر بمان اين جا!
 
جاي من با امام بيعت کن!
دوشنبه 6 خرداد 1392  1:08 PM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

چه جمعه ها که يک به يک غروب شد نيامدي
 
چه بغضها که در گلو رسوب شد نيامدي
 
خـلـيـل آتـشـين سخن تبــر به دوش بت شـکن
 
خداي ما دوباره سنگ و چوب شد نيامدي
 
براي ما که خسته ايم و دل شکسته ايم نه
 
 
ولي براي عده اي چه خوب شد نيامدي
 
                   
 
چه جمعه ها که يک به يک غروب شد نيامدي
 
 چه بغضها که در گلو رسوب شد نيامدي
 
خـلـيـل آتـشـين سخن تبــر به دوش بت شـکن
 
خداي ما دوباره سنگ و چوب شد نيامدي
 
براي ما که خسته ايم و دل شکسته ايم نه
 
ولي براي عده اي چه خوب شد نيامدي
 
دوشنبه 6 خرداد 1392  1:08 PM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

هيچ زوجي به جهان آدم و هوا نشود                 غير يوسف صنمي يار زليخا نشود
 
گر که صد يوسف مصري به جان پاي نهد         هيچ يک خال لب يوسف زهرا نشود
 
هر کسي سوخت در آتش نشود ابراهيم              هرکه از ديده نهان گشت مسيحا نشود
 
شب ويرانه نشينان چه بلند است و سياه             شب هر مرده جوان جز شب يلدا نشود
 
گر که يک لحظه بيايد به جهان فخر کنم            چشم من جز به رخش محو تماشا نشود
 
دل شيرين نگر و ديده فرهاد نگر                    دل او خون ورا ديده چو دريا نشود
 
با تو جان گيرم اگر بگذري از مرده من             دل مجنون بجز از واله شيدا نشود
 
بي تو بخشند اگر هر دو جهان را به دلم             باعث شادي و ، اين سينه تسلي نشود
 
ماه شب با همه زيبايي و خوش رويي خويش      گوشه ي چشم تو اي نو گل زيبا نشود
دوشنبه 6 خرداد 1392  1:09 PM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

تا به کي ...؟؟؟
 
چقدر چله نشيني؟.......چهل ......چهل .....تا چند؟
 
*** چقدر جمعه گذشت و نيامدي، سوگند:
 
***
 به دانه دانه تسبيح مادرم،  موعود!
 
***كه بي تو هيچ نيامد به ديدنم لبخند
 
***
كه روزها همه مثل همند ،سرد و سياه
 
***
 غروب ها و سحر هاش خسته ام كردند
 
***
كشانده اند روزها مرا به تنهايي
 
***
   گمان كنم كه مرا منتظر نمي خواهند......
 
***
تو نيستي و جهانم پر از فراموشيست
 
***
جهان عاشقي ام را غروب ها آكند
 
***
تو نيستي كه قيامت كني به آن قامت
 
***
تو نيستي كه درختان به خويش مي بالند؟
 
***
تو نيستي و چقدر از زمان من باقيست
 
***
چقدر بي تو بگويم ،غزل غزل ،يك بند
 
***
به چشم هاي كسي احتياج دارد كه
 
***
زند به شاخه ادراك خاكيش پيوند
 
***
به چشم هاي كسي كه شبيه يك منجي
 
***
زلال ، آبي ، روشن – شبيه تو – باشند
 
***
چقدرچله نشيني ؟چقدر ندبه و اشك؟
 
***
چقدر بي تو سرودن قصيده هاي بلند؟
دوشنبه 6 خرداد 1392  1:10 PM
تشکرات از این پست
09303495228 catcat
دسترسی سریع به انجمن ها