0

♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

 
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

كاش بيايد دگر...
 
 
 
نویسنده : طاهره اكرمي 
 
 
 
 
جمعه شد و آسمان
 
باز دلش پر كشيد
 
نم‌نم اشك خدا
 
بر دل گل‌ها چكيد
 
 
بغض غريب نسيم
 
بر دل گل‌ها نشست
 
بال و پر شاپرك
 
با غم گل‌ها شكست
 
 
قلب شقايق گرفت
 
از غم اين انتظار
 
چشمه شد از غصه‌اش
 
گريه‌كنان، بي‌قرار
 
 
دست همه لاله‌ها
 
قاصدكي از دعاست
 
كوه پر از غصه است
 
چلچله هم بي‌صداست
 
 
كاش به پايان رسد
 
سردي اين آسمان
 
كاش بيايد دگر
 
مهدي صاحب زمان(عج)
 
منبع ماهنامه قاصدک شماره 52
دوشنبه 6 خرداد 1392  11:34 AM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

هیچ کس کاش نباشد نگهش بر راهی
 
جشم بر در بود و دلبر او دیر کند
 
کاش چشم گل زهرا به دل ما افتد
 
با نگاهش به دل غمزده تاثیر کند
 
کاش از روی ترحم گذرد بر دل من
 
و بسازد دل ویرانه و تحویل کند
 
کاش صاحب نفسی همدم این خسته شود
 
که زگرمی لبش مسئله تغییر کند
 
چندسالی است که از هجر رخش می گرییم
 
کاش بانیم نگه ازهمه تقدیرکند
 
کاش با آن قلم عشق شبی نام مرا
 
در میان صحف فاطمه تحریر کند
 
کاش روزی بزند تکیه به دیوار حرم
 
باهمان لحن علی نغمه تکبیرکند
 
کاش جز مجلس او جای دگر پا ننهم
 
تا فقط مجلس اوجان مرا سیر کند
دوشنبه 6 خرداد 1392  11:34 AM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

دوست دارم در فراق يوسف زهرا بميرم
دوست دارم تا ز هجر حجت يکتا بميرم
 
دوست دارم در فراق حجت محبوب يکتا
همچون مجنون جگر خون از غم ليلا بميرم
 
آرزو دارم زهجر حضرت مهدي موعود
همچنان ديوانه آواره در صحرا بميرم
 
دوست دارم من ز هجران عزيز قلب و محبوب
همچو عاشق از غم معشوقه اي زيبا بميرم
دوشنبه 6 خرداد 1392  11:35 AM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

 چشم آلوده كجا ديدن دلداركجا؟
 
دل سرگشته كجا وصف رخ ياركجا؟
 
قصه عشق من وزلف تو ديدن دارد
 
نرگس مست كجا همدمي خاركجا؟
 
سرعاشق شدنم دل بشودخادم تو...
 
خدمت عشق كجا نوكرسرباركجا؟
 
كاش درنافله ات نام مجنون هم ببري
 
كه غافل شود ازحب دنيابرسد بروصل مراد
 
كه مراددل مجنون چون تويي ليلي وبس
 
كه دعاي توكجا عبدگنه كار چومجنون كجا؟
 
 
 
  التماس دعاي فرج
دوشنبه 6 خرداد 1392  11:35 AM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

تمام راه ظهور تو با گنه بستم
 
دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم
 
كسی به فكر شما نیست راست می گویم
 
دعا برای تو بازیست راست می گویم
 
اگرچه شهر برای شما چراغان است
 
برای كشتن تو نیزه هم فراوان است
 
من از سرودن شعر ظهور می ترسم
 
دوباره بیعت و بعدش عبور می ترسم
 
من از سیاهی شب های تار می گویم
 
من از خزان شدن این بهار می گویم
 
درون سینه ما عشق یخ زده آقا
 
تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا
 
كسی كه با تو بماند به جانت آقا نیست
 
برای آمدن این جمعه هم مهیّا نیست
 
 
 
سیدامیرحسین میرحسینی
دوشنبه 6 خرداد 1392  11:36 AM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

آقا اجازه! خستـه ام از اين همه فريب
 
از هاي و هوي مردم اين شهر نانجيب
 
آقا اجازه! پنجـره ها سنگ گشته اند،
 
ديوارهاي خسته از کوچه بي نصيب
 
آقا اجازه! بـاز بـه من طعـنه مي زنند
 
عاشق نديده هاي پـر از نفـرت رقيب
 
شيــرينـي وجـود مـرا تلـخ مي کـنند
 
فـرهادهاي کـينه پرست پر از فريب!
 
آقا اجازه! گـنـدم و حـوا بـهــانـه بـود،
 
آدم نمي شويم! بيـا: ماجراي سيب!
 
آقا اجازه! مـا دلمـان تنـگ مي شـود
 
آقا اجازه! ياد شمـا کـرده ام عجيب!
 
باشد، سکوت ميکنم اما خودت ببين!
 
آقا اجازه! منتظرند اين همـه غریب...
دوشنبه 6 خرداد 1392  11:36 AM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

 
آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان!
قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران
 
آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان
دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان!
 
قصدم گلایه نیست، اجازه! نه به خدا!
اصلا به این نوشته بگویید «داستان»
 
من خسته ام از آتش و از خاک، از زمین
از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!
دوشنبه 6 خرداد 1392  11:37 AM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

اين هفته هم گذشت اما تو نيامدي
 
خورشيد خانواده‌ي زهرا نيامدي
 
از جاده‌ي هميشه چشم انتظارها
 
اي آخرين مسافر دنيا نيامدي
 
صبحي كنار جاده تو را منتظر شديم
 
«آمد غروب ، رفت و تو آقا نيامدي»
 
از ناز چشمهاي تو اصلاً بعيد نيست
 
شايد كه آمدي گذر ما نيامدي
 
امروزمان كه رفت چه خاكي بر سر كنيم
 
آقاي من اگر زَد و فردا نيامدي
 
غيبت بهانه اي است كه پاكيزه تر شويم
 
تا روبرويمان نشدي تا نيامدي
 
«يابن الحسن بياي»قنوتم وظيفه است
 
ديگر به ما چه آمده‌اي یا نيامدي
دوشنبه 6 خرداد 1392  11:38 AM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

در غـم هـجـر رخ مـاه تـو در سـوز و گـدازیـم
 
تا به کـی زیـن غم جانکاه بسوزیـم و بسازیم
 
شـب هـجـران تـو اخـر نــشــود رخ نـنـمـایـی
 
در همـه دهـر تـو در نـازی و مـا گـرد نـیـازیـم
 
آیـد آن روز کــه در بــازکـنــی پــرده گـشـایـی
 
تا بـه خـاک قدمـت جـان و سـر خـوش بیـازیـم
 
بـــه اشـارت اگـــرم وعـــده دیـــدار دهـــد یــار
 
تـا پـس از مرگ به وجد آمـده در سـاز و نـواییـم
 
گـر بـه انـدیشـه بـیایـد کـه پـناهـی سا بـه کویت
 
نه سوی بتـکـده رو کرده و نـه راهـی حجـازیـم
 
سـاقی از آن خم پنهـان که ز بیگانـه نهان است
 
باده در سـاغر مـا ریــز کــه مــا مــحــرم رازیــم
دوشنبه 6 خرداد 1392  11:38 AM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

نور رخسار تو را نیمه شبی چون دیدم             تـا سحـر روی تو شد قبـله گه امیـدم
 
روشنای رخت ای پردگی ، پرده نشین            فارغم کرد زهر چه به جهان می دیدم
 
بارها  نقش خیال تو به دل حـک کردم             سـالها غنچه احساس به یادت چیدم
 
تا بشویم رهت ای نو گل ریحانه ، ببین             شـبنم ســرخ زچشــمان تـــرم باریـدم
 
خار ماندن به برت ، به زگل بی تو شدن            من همین نکتـه زسـیر چمنت فهمیدم
 
به امیدی که  به گل بوسه ز رویت برسم           هر گلی دیده ام از جانب تو ،‏بوسیدم
 
بس کـن این ناز، مـرا کشـت تمـنا و فراق           گل نـرگس مکن این بار دگـر، نومیـدم
 
***  اللهم عجل لولیک الفرج***
دوشنبه 6 خرداد 1392  11:39 AM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو
سپند وار زکف داده ام عنان بی تو
 
ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ
زجام عشق لبی تر نکرد جان بی تو
 
چون آسمان مه آلوده ام زتنگ دلی
پراست سینه ام از اندوه گران بی تو
 
نسیم صبح نمی آورد ترانه شوق
ســــر بهـــار ندارند بلبـــلان بی تو
 
لب از حکایت شبهای تار می بندم
اگر امان دهدم چشم خونفشان بی تو
 
چو شمع کشته ندارم شراره ای به زبان
نمی زندسخنم آتشی به جان بی تو
 
ز بی دلی و خموشی چو نقش تصویرم
نمی گشایدم از بی خودی زبان بی تو
 
عقیق سرد به زیر زبان تشنه نهم
چو یادم آید از آن شکرین دهان بی تو
 
گزاره غم دل را مگر کنم چو امین
جدا ز خلق به محراب جمکران بی تو
دوشنبه 6 خرداد 1392  11:39 AM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

ای بهار روح افزا جلوه كن در این بستان
 
    جان ما به لب آمد بی تو خسرو خوبان
 
    ای فدای چشمانت چشم و جان شیدایان
 
    رحمتی به ما آور، تا به كی غم هجران
 
    جمعه ها همه گویی از قیام سرشارند
 
    شوق گریه و لبخند، شور لحظه فرمان
 
    ای كه التزامت را سروران طمع دارند
 
    شور عالم امكان، شمع محفل مستان
 
    منجی بشر مهدی، قسط و عدل را معنی
 
    عاشقان خود را كی می رهانی از زندان
 
    ای شفای مارویت، روی ماه نیكویت
 
    بی تو رنگ غم دارد زندگانی انسان
 
    می دهد گواهی دل تا سپیده راهی نیست
 
    با دعای «عهد» اینك تازه می شود پیمان
دوشنبه 6 خرداد 1392  11:41 AM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

شک کرده‌ام...؟ به آمدنش شک نمی‌کنم!
 
یا این‌که به نیامدنش شک نمی‌کنم؟
 
این یوسف من است که در باد می‌وزد
 
هرگز به عطر پیرهنش شک نمی‌کنم
 
یک صبح با نسیم می‌آید به دیدنم
 
به عطر یاس و نسترنش شک نمی‌کنم
 
خورشید گفته است که یک صبح می‌رسد
 
هرگز به صحّت سخنانش شک نمی‌کنم
 
بی او پرنده‌ای که به فردای کوچ رفت
 
آوارگی شده وطنش (شک نمی‌کنم)
 
این چشم انتظاری هر روز غرق اشک
 
یعنی به صبح آمدنش شک نمی‌کنم
 
شک کرده‌ام که پشت در خانه‌ام کسی‌ست
 
اما به طرز در زدنش شک نمی‌کنم
دوشنبه 6 خرداد 1392  11:41 AM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

دنیای با حضور تو دنیای دیگریست
 
روز طلوع سبز تو فردای دیگریست
 
باز هر غروب جمعه دلم زار می زند
 
چشم انتظار جمعه زیبای دیگریست
 
بایادت ای مسافر شبگرد کربلا
 
اینجا نشسته ام، دل من جای دیگریست
دوشنبه 6 خرداد 1392  11:43 AM
تشکرات از این پست
nasershmaku
nasershmaku
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 77
محل سکونت : آذربایجان غربی

پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥

کجاست جای تو در جمله زمان؟ که هنوز...
که پیش از این؟که هم اکنون ؟ که بعد از آن ؟ که هنوز؟
 
وبا چه قید بگویم که « دوستت دارم»؟
 
که تا ابد؟که همیشه؟که جاودان؟که هنوز؟
 
سئوال میکنم از تو : هنوز منتظری؟
 
تو غنچه می کنی این بار هم دهان که : هنوز...
 
 
 
چقدر دلخورم از این جهان بی موعود
 
از این زمین که بیایی...از آسمان که هنوز...
 
جهان سه نقطه ی پوچی است خالی از نامت
 
پر از « همیشه همینطور»  از « همان که هنوز»
 
ولی تو « حتما » ی و اتفاق می افتی
 
ولی تو « باید» ی ، ای حس ناگهان که هنوز...
 
 
 
در آستان جهان ایستاده چون خورشید
 
همان که می دهد از ابرها نشان که هنوز...
 
شکسته ساعت و تقویم پاره پاره شده
 
به جستجوی کسی آن سوی زمان که هنوز...
دوشنبه 6 خرداد 1392  11:43 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها