پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥
در هواى عاشقان پر مى کشد با بيقراري آن کبوتر چاهى زخمي که او در سينه دارد ناگهان قفل بزرگ تيرگى را مى گشايد آنکه در دستش کليد شهر پر آيينه دارد
کارگاه آموزشی غدیر ( آنلاین)
مسابقه امتیازی سالار شهیدان
دلم قرار نمي گيرد از فغان بي تو
سپند وار زكف داده ام عنان بي تو
ز تلخ كامي دوران نشد دلم فارغ
زجام عشق لبي تر نكرد جان بی تو
وقتی نخوانم از تو وقتی نگویم از تو خاموشی ام ز گفتن، لالیم از زبان به یک گوشه در حریمت از وسعت دو عالم یک قطره از فراتت از بحر بیکران به
بدی کردیم خوبی یادمان رفت
زدلها لای روبی یادمان رفت
هر سحر منتظر یار نباشم چه کنم؟
من اگر این همه بیدار نباشم چه کنم؟
گریه بر درد فراق تو نکردن سخت است
خونجگر از غمت ای یار نباشم چه کنم؟
من بر آنم که گرفتار نباشم چه کنم؟
تو چه کردی که من از خواب و خوراک افتادم؟
راستی، این همه بیمار نباشم چه کنم؟
چهارده بار خدا عاشق تو شد من اگر
عاشق روی تو یک بار نباشم چه کنم؟
ما چله نشین گرد راه ات دُردی کش ساغر نگاه ات در معبد گل ترانه خواندیم با نام تو عاشقانه خواندیم
من اگر مثل تو هر صبح و غروبی آقا
فکر بین در و دیوار نباشم چه کنم.
ماه ما چون جلوه گرشد.ماه گردون تا به صبح ازپی دیدار رویش حلقه بر در میزند
کیست این مه کزشرف هرصبح خورشید فلک ازپی اجرای امرش سر ز خاور میزند
دل که شد سائل تو فخر به عالم دارد تیره بخت آنکه دلش حب تو را کم دارد چهره ای که سحر از یاد تو پر اشک شود برگ آلاله ی عشق است که شبنم دارد
اللهم عجل لولیک الفرج
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست
دلي مي خواستي ميخانه سازي
تمام كارها از تو دل از من
اگر ميل ديدار ما نمودي
قدم بنهادن از تو منزل از من
نكردم صرف تو اين عمر كوتاه
بجز اين چند روز باطل از من
بيا اي نور كشتي غريبي
اشاره كردن از تو ساحل از من
نه به باغ ره دهندم، كه گلى به كام بويم نه دماغ اين كه از گل شنوم به كام، بويى زچه شيخ پاكدامن، سوى مسجدم بخواند؟! رخ شيخ و سجدهگاهى، سرما و خاك كويى
«یک پای در جهنم و یک پای در بهشت» یا زیر دستهای نجیب تو در امان!
آقا اجازه!............................ .......................................!
باشد! صبور می شوم اما تو لااقل دستی برای من بده از دورها تکان...
نظرى به سوىِ (رضوانىِ) دردمند مسكين كه به جز درت، اميدش نبود به هيچ سويى
یوسفی دارم به چاه انتظار
کی به دریای ظهورت می رسد
زورق این آبراه انتظار
بی تو در سرمای شب بی طاقتند
اصفهان نگین فیروزه ای جهان