پاسخ به:♥♥♥♥_ مشاعره مهدوی _♥♥♥♥
یا صاحب الزمان، همه در انتظار و زار عالم کویر و تشنه باران بیا ببار
رخشنده خندهی سحر از شوق شد پدید
رنگ سیاه شب ز رخ آسمان پرید
دفتر ایام را معنی و لفظی نبود
هر ورقش گر نداشت پر تو امضای تو
نیمه شعبان بود روز امید بشر
شادی امروز ماست نهضت فردای تو
وقتی میان نفس و هوس جنگ می شود قلبم به چشم هم زدنی سنگ می شود آقا ببخش بس که سرم گرم زندگی است کمتر دلم برای شما تنگ می شود
در آرزوی تو هستم همیشه نورانی اسیر زلف تو هستم، نگفته می دانی تو از قبیله فریادهای خاموشی زبانه می کشی از سینه های طوفانی
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست
دلا بکوش مگر دامنش به دست آری که وصل بیطلب و انتظار ممکن نیست
تمام عمر بیلبخند سخت است
به لبخند خودت سوگند سخت است
برای دیدنت تا جمعه بعد
تحمل میکنم؛ هرچند سخت است
تو آمدي و نداني مرا کجا بردي..
به بند عشق کشيدي و تا خدا بردي!
چو ذره بودم و عشق تو آفتابم کرد
مرا نگر که کجا بودم و کجا بردي!
در سحر پيك وفادار به بالين آمد داد اين مژده كه آن دلبر شيرين آمد خيز و از جا بنگر پرتو آن ذات احد مرهمي را كه براي دل غمگين آمد
مدیر تالار زبان انگلیسی و زیر تالار ها
zaban.rasekhoonblog.com
zaban92@yahoo.com
یک عمر راهی شهر سیاهیم *** نوری بدیدم و خجل از عمر واهیم این فاصله از من تا خدا رود *** گر یار نظری کند ز این شهر راهیم
مهرعلیست با تو،با توست تیغ حیدر شاه نسیم و طوفان، صاحب زمان کجایی
يک دم وصلت ز عمر جاودانم خوشتر است
بي وصال دوست ، عمر جاوداني گو مباش