0

عصر عصیان نوجوانی

 
samanehtajafary
samanehtajafary
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 2436
محل سکونت : خراسان رضوی

عصر عصیان نوجوانی

مشخصات نوجوان

سن نوجوانی بنا به نظر بعضی، قبل از بلوغ است و از نظر سن:

در پسران :12 تا 14 سالگی.

در دختران: 10 تا 12 سالگی است (1) و به نظر دیگری، میان بلوغ و جوانی (یعنی 12 تا 20 سالگی)(2) است.

دختران از پسران از نظر فیزیولوژی و هیجانی زودتر کامل می شوند.(3)

بُحران: نوجوانی بحرانی ترین مرحله ی زندگی است این طوفان وجود جسمی و روانی نوجوان را چنان دستخوش امواج قرار می دهد، که او را دچار حیرت می سازد.

نوجوانی، بحرانی ترین هیجانی است که در اغلب موارد، با بیماری روانی، فاصله ای زیاد ندارد.(4)

در نوجوانی، بعضی: دارای بحران -هیجان- تغییر و تحول شخصیتی و از نظر رفتاری، مرزشکن ولی با قاعده اند.

و بعضی: آماده ی واپس زدن-عدم قدرت برای مواجهه با مشکلات و از نظر رفتاری، ناهنجاری و بی هدف هستند.

علت:

نوجوان، می خواهد به هویت شخصی و شغلی خود، شکل دهد و کم کم از والدین جدا شود و درعین حال، درصدد است که روابط جنسی و عشقی سالم نیز پیدا کند. در این مرحله تغییر و تحولات غدد مترشحه ی داخلی، تغییرات هورمونی و اثرات متقابل حالات عاطفی بر یک دیگر، صورت می گیرد و تا شخصیت نوجوان بالغ نشود، این هیجان ادامه دارد. نوجوان می کوشد که «خود»، آقای «خویش» شود و در قالب نهایی خود، شکل بگیرد لذا ممکن است همان فرزندی که تاکنون آرام و مؤدب و اعتماد کننده و دقیق بود، یک باره مُهاجم و جسور و خودگرا و بی بندوبار شود.(5)

مختصات دوره ی نوجوانی:

در این دوره، تفاوت سنی و زمانی، بین ابتدا و انتهای رشد طبیعی دختر و پسر، ملاحظه می شود. تمایلات جنسی، افزایش می یابد. بین عقل و نفس مبارزه درمی گیرد. آن یک به تقوی مایل است و این یک به انجامِ هوس، پای بند می باشد و حاصل این نبرد، یا به سرکوبی میل و بروز زهد می کشد و یا به اِعمال آن میل می رسد. اگر به تسلط بر نفس انجامید، اعتدال درونی تازه ای پیدا می شود. و نیز عقل، به ارزیابی عقاید والدین و مقایسه ی آن ها با گفته های محیط می پردازد و اگر به حاصلی درست رسید، این حاصل نیز تعادلی نو را باعث می گردد. در رفتار هم: هیجان فزونی می گیرد؛ احساسات خودنمایی می کنند؛ قدرت تخیل بالا می رود؛ میل به قهرمان شدن و غرور، به کار می افتد و کشمکشی بین ضعف گذشته و قوت تازه، درمی گیرد و بالاخره از این جهت نیز تعادلی پیش می آید.(6)

در این دوره، علاقه به امور فنی و تحصیل مهارت، در نوجوان بروز می کند، البته رشد مهارت فنی در پسران بیش از دختران است.(7)

(و این امر نیز با ارائه ی کارهای مختلف در صحنه های دیدنی و تعلیمی، می تواند تقویت شود و ضمناً موجب گردد که نوجوان از توجه به امور جنسی و سرگرمی های غلط و مانند آن ها منصرف بماند و نیز درسی برای آینده و مشاغل اجتماعی خود گرفته باشد.

ناگفته نماند که: فراگیریِ کار در نوجوانی، با فراگیری آن در بزرگ سالی فرق بسیار دارد؛ بدین توضیح که: وقتی در نوجوانی آموخته شد، اعضای بدنی و حتی دستگاه مغزی و نفسانی، تدریجاً آن را «ملکه ی وجودی خود» می سازند و خود به خود، در موقع لزوم، هر عضو وظیفه ی خود را بی فرمان مخصوص، عملی می کنند(8) و دقت، در متن وجودشان قرار می گیرد و همان مجموعه، عنوان «مهارت» می یابد؛ یعنی: یادگیری با دقّت، که عادت شود و به موقع لازم، ظهور کند، «مهارت واقعی» است.

درحالی که در بزرگ سالی، همیشه در حین انجام کار، فرمان مداومِ مغزی لازم است و اگر کمترین بی توجهی در میان آید، «عمل» تعطیل؛ یا ناجور خواهد شد و این فشارِ دائمی ذهنی، شخص را خسته و فرسوده می کند.

به هر صورت، بهترین فصل آموزش فنون و تربیت اعضای شخص، حتی تربیت چشم و سایر حواس او برای دقت و درک فنی، در زمان نوجوانی است و عالی ترین معلم او «صحنه های کارگاه و ارائه ی ساخته های دست نوجوانان هنرمند و صنعت کار و با تجربه» است).

هیجان و عصیان و عوامل آن ها

ابتدا باید دانست که هر عمل ناروا که از نوجوان ظاهر شود، نباید به حساب عصیان او گذارد؛ زیرا غالباً آن عمل، موقّت و به اصطلاح «از روی شیطنت» است و ریشه ای نفسانی و عمیق ندارد و بر اساس «دیگر آزاری و زیان خواهی» نیست... و آن گاه «عملی» از او باید مورد ایراد قرار گیرد که مکرّر صورت گیرد و جنبه ی «صفتی و سیرتی» یافته باشد.

زیرا از نظر چاره جویی نیز این دو با هم تفاوت دارند:

نوع موقّت یا معلول شیطنت را باید تحمل کرد تا آرام گیرد و از آن درگذرد؛ ولی نوع ریشه دار و سیرتی آن را باید از «دانایان» (9) مدد گرفت و به پیش گیری یا معالجه پرداخت.

اقدامات زیان بخش نوجوان، عبارتند از:

1-اعمال مکرر بَزَه (دزدی-خراب کاری- استعمال مکرر الکل یا دارو).

2-اعمال جنسی تعمدی( روسپی گری و آبستنی در دختران- و کژخویی و همجنس بازی در پسران و نظیر این ها).

3-عدم انجام تکالیف درسی (به مدت طولانی- با وجود استعداد و هوش کافی)

4-آشفتگی خُلقی مداوم (افسردگی - بی خوابی- بی اشتهایی -میل به خودکشی).

5-گوشه گیری متوالی (بی علّت خارجی و با کاهش کارآمد بودن فرزند و بهره ی او)

6-ظهور نشانه های بیماری روانی (توهُّم- هَذَیان- بدبینی(10) و خیال باقی )(11)

چنان که گفتیم، بدان شرط که: هرکدام از این موارد، مکرر صورت گیرد و آن تکرار، حالی از ریشه دار بودن قضیه در درون فرزند باشد؛ تا اقدامی عصیانی و قابل پیش گیری بشمار آید.

عوامل هیجان: مختلف اند بدین قرار:(12)

1-اصل انتقال از «کودکی» به هوای وصول به «حد بلوغ» که تفاوت فاحش این دو صحنه، در او موجب هیجان می گردد.(13)

2- استقرار استقلال - که بر اثر میل به خودنمایی، گاه به طور اغراق آمیز علیه «حکومت والدین و قدرت های موجود در محیط خود» ابراز عصیان می کند.(14)و در نهان و باطن، بدان تعرض نیز موافق نیست.

3-کشش جنسی- که حال تهاجم را غالباً موجب می شود (تهاجم به هرچه در مقابل او، مانع ایجاد می نماید (15) و مایل است که قدرت خود را در معرض نمایش و آزمایش گذارد.)

4-عدم اطمینان نسبت به بزرگتران -او که قبلاً پدر و مادر را مُدل عالی می شمرد و سعی می کرد که خود را همانند آنان بسازد، در این مرحله، گاه تصوّری برای او پیدا می شود که گوید:

«والدین می خواهند تو را با نازکشی و مهرورزی، دائماً محکوم خود سازند و برده ی خویش کنند.»

همین تصور در او بی اعتمادی ایجاد می کند و وی را از خانواده ، گریز می دهد.

5-میلِ شدید به انجام کارهای مخصوصِ بزرگتران، در عین حال که نمی خواهد خود را مقلد و دست پروردِ آنان، معرفی کند.

(دوام این کشاکش درونی، تا زمانی است که شخصیت نوجوان، در قالب نهایی خود، شکل نگرفته است).

6-کوشش برای مقبول قرار گرفتن -با این تفاوت که غالباً راه مثبت و معقول را برنمی گزیند و می خواهد با اعمال خارق العاده، توجهات را به خود جلب کند.(16)

7-بازتاب «خودپُرسی» و «نگران آینده بودن» در اواخر نوجوانی، از خود می پرسد: مفهوم زندگی چیست؟ خود او در زندگی چه نقشی دارد؟ چه راهی برای توفیق در آن نقش برگزیند؟ اگر چند راه هست، کدام بهتر است؟ معلوم نیست که من بی مانع باشم (لذا بدگمان می شود)؛ اصولاً وقتی پایان حیات، مرگ است، ابتدا و متن زندگی هم ارزش کوشیدن و جوشیدن ندارد، همه پوچ است.

(اگر پایان هستی مرگ نیست، چیست؟ چه کسی می داند؟ چگونه می توان درستی آن را فهمید؟...)

8-میل به زناشویی؛ پسران را سؤال هایی از همسر داشتن نیز به هیجان درمی آورند، دختران نیز نوع دیگر می اندیشند: چگونه بودن خوب است. مادری؟ یا زنی هنرمند و مؤثر؟ یا مخلوطی از این دو؟

شغلی در خارج خانه داشته باشد؟ یا پرورش کودک را عهده دار شود؟

9-خدمت سربازی- فکر می کند که «بروم، ممکن است کشته شوم» علاوه بر این، نوجوانی که از اطاعت والدین هم، خود را باز می داشت، چگونه فرمان دستگاه نظامی را با آن همه خشونت خواهد پذیرفت؟

به هر حال این سؤال و جواب ها نیز هیجانی را باعث می گردد.

10-هیجان، به علت احساس گناه - نوجوان از نظر بدنی، قریباً بالغ می شود؛ درحالی که از نظر روانی هنوز نابالغ است و لذا جنبه ی جسمی او وی را به فعالیت جنسی، استعمال الکل و مواد دیگر کیفی می کشاند ولی به محض اینکه اولین برخورد، صورت می گیرد(17) ناراحتی (به علت احساس گناه)، منجر به نفرت از خود (18) می شود.

11-ابتلا به استمنا، (در پسران) و استشها، (در دختران) که تدریجاً نابسامانی روانی را موجب می گردد و احساس «عدم کفایت» و «خجالت» می کند و روی به «عزلت» می آورد.(19)

12-قاعدگی ماهانه ( در دختران) - که او را با افکاری خاص و«خودپرستی »(20) در عین « بی اطلاعی و بی تجربه گی»، مواجه می کند و نتیجه اش هیجانی است که گاه به علت «ترس و وازدگی و حیرت» است و گاه به علت شدت رغبت و شتابزدگی می باشد.

13-حساسیت زیاد و زودرنجی- نوجوان بیشتر و زودتر از دیگران متأثر می شود و «زودشکن» است؛ خواه عامل آن واقعی باشد یا تصوری.(21)

موارد بالا، آن هایی است که باید از مختصّات نوجوانی محسوب داشت و بزرگتران، با ابزار تحمل، در عین «بیداری و نظارت و راهنمایی و محبت» آن هیجان ها را به ساحل آرام، کشانند و این امواج گُذَرا را دایمی و نهادی نشمرند و از آن ها با همه ی« دهشَت انگیزی و شگفت آوری» به «بدگمانی و یأس در مورد صلاح فرزند» مبتلا نشوند. تصدیق می کنیم که دشوار است؛ اما ممکن است و بی صبری و عدم تحمل وضعی را موجب می شود که همه ی عمر فرزند را تهدید خواهد کرد.

عوامل بَزَه کاری

بزه ممکن است تحت تأثیر عواملی صورت گیرد که اگر از آن باخبر بشویم و تغییر دهیم و معتدل سازیم «بَزَه» نیز قطع شود و نوجوانی که به «خلاف و بزه کاری» معتاد نشده است، بازگردد.

بدین جهت خوب است که از این «طرح و بررسی» نیز بهره ی مثبت و سازنده گیریم. برای تحقیق در موجبات بزه  باید این مطالعات، صورت گیرد:

زندگی او در خانه- وضع خانواده - روابط او با پدر و مادر و بالعکس.

مسایل و مشکلات او در مدرسه.

تصور و نقشی که او از وجود خویش، در ذهن دارد و شخصیتی که از خود به حساب می آورد.

و پس از مطالعه، عوامل زیر در آنها جست وجو شوند:(22)

1-ناکامی های فرزند در حال رشد.

2-تعارضات شدید.

3-فقدان امری لازم (از قبیل محبت والدین و آنچه موجب احساس حقارت می شود).

4-احساساتی نهانی که موجب ناشناس ماندن فرزند بر خود او، می گردند.

5-بی پدری، یا تلقیناتی سوء در مورد پدر، که روح فرزند را از وی جدا و بیگانه سازد.(23)

6-تردید یافتن فرزند نسبت به لیاقت وجودی خود (مردانگی یا زنانگی) به ویژه در مورد تحمل مشکلات و تدبیر زندگی(24)

7-ناایمنی شخص از ارتباط با دیگران و یأس از توافق و تطبیق با آنان.

8-تشویق از احساس ناتوانی خود، در رسیدن به هدف و مقصود.

(به ویژه، نگرانی حاصل از آن است که :بزرگترها استانداردی بس ناقص و ضعیف جهت کودک ارائه کرده اند؛ که اعتقاد به واقعیت آن، همین بی جرأتی و تردید در موفقیت را موجب می شود).(25)

مسؤولان و مدبّران

صاحب وظیفه، در این مطالعات و بررسی ها و تدبیر برای تغییر وضع و رفع عوامل خلافکاری نوجوانان، به ترتیب اهمیت و اثر عبارتند از:

خانواده - مدرسه -جامعه (26)

و هم پایی و هم کاری این سه، می تواند توفیق بسیار را حاصل آورد و این گونه تخلفات و تجاوزها را که تحت تأثیر عامل خارجی، صورت می گرفته اند و هنوز «نِهادی» و «خُلقی» نشده اند، محو گرداند (بدیهی است، گونه ی نهادی تجاوزها را چنان که پیش از این گفتیم، باید نوعی بیماری یا اعتیاد داشت و به «روان پزشک- روان کاو- مَدَدکار اجتماعی و نظیر آن ها» مراجعه کرد که به معالجه پردازند؛ یا با روش خاص، طبیعت دیگر در فرزند، ایجاد کنند.)

راه پیش گیری از طغیان

رفتار مناسب

طریق تعدیل

به طور خلاصه عبارتند از:

1-ابراز علاقه به نوجوان (27)

2-ایجاد محیط گرم در خانواده  و نرمی رفتار، ولی با نظارت همه جانبه.(28)

3-برقراری یک سیستم تربیتی منظم.(29)

4-مدتی نوجوان را در هوای لطیف و آفتابی و معتدل قرار دادن و سلامت و نشاط و صفایی به جان او رسانیدن.

5-مدتی با او کار صادقانه کردن و رفتاری «امید آفرین» با وی داشتن.

6-گوش مالیِ با احتیاط و دقت و به جا و به اندازه، پس از بررسی زمینه های اثرگیری و انفعالی نوجوان (تا برایش عادی نباشد و یا موجب عصبانیت تازه، نگردد).

7-نیروی اضافی نوجوان را گرفتن (به وسیله ی وسایل ورزشی یا مشغولیت زیاد در کار و نظیر این ها).

8-تنوّع در تفریح فرزند (مسابقات دسته جمعی و در جاهای مختلف: اردوها و تنوع در شغل و وظیفه ی او)(30)

این ها و آن چه پیش از این یاد شد، همه چون مهره هایی هستند که وسیله ی کار بازیگری ماهرند و اوست که پیش از وقت، به نقشه ی حریف پی می برد؛ تدبیر می کند و مهره ی مناسب را به کار می گیرد و این همه فن، باز نه در آن جهت باید مصرف شود که از جوشش نوجوانی پیش گیر باشد؛ بلکه برای نوجوان، چنان سرگرمی و اشتغالی ایجاد کند که هیجان و طغیان او، به او و غیر زیان نرساند و مدارا شود تا تغییر و تحول شخصیتی نوجوان، صورت گیرد و بُحران وی، آرام پذیرد. در این جریان، بیش از همه «مدبّر» اهمیت وجودی دارد که بتواند زمینه ی نفسانی نوجوان را متوجه و پذیرا سازد و سپس خود «نوجوان» اهمیت دارد که «گیرنده» است و «کارساز»؛ در آخرین مرتبه «دستورات و شرح تجربه ها و قواعد تربیتی» است که خود به خود، نه کاملاً صراحت دارند و نه موردی، مشخص و محدود برای آن ها مسلم توان کرد.

بصیرت و حذاقت مربی (چه والدین باشد، چه معلم و چه دیگری) فقط می تواند که از آن مایه ها برگیرد (هرکدام را که مناسب دانست) و در آن، پس از تصرف کردن و مناسب مقام مصرف و شخص و حال «ادب شونده» نمودن، آن را با هزار دقت دیگر به کار ببرد و بر آثار آن، به هزار چشم بنگرد و مترصد باشد که بی ثمر نشود و یا ثمر آن کم مایه و نارسا به حد مقصود، نماند.

منبع:راسخون


پی نوشت ها :

1-بمج، 16.

2-مس، 10.

و به نظری دیگر«10 تا 18 سالگی» است که می توان نسبت به نظر قبلی، آن را مخصوص دختران دانست.م-(ر.ک :بمج،41)

در کتاب «لغات و اصطلاحات روان شناسی، نشریه ی مدرسه ی عالی دختران ایران، ص 10» می نویسد:

نوجوانی دوره ای از زندگی است که از بلوغ، شروع می شود و تا جوانی ادامه دارد و فردِ آدمی در پایان این دوره، بالغ شناخته می شود. آغاز و پایان این دوره، در جامعه های مختلف متفاوت است.

3-مس،10.

بحران نوجوانی در دختران، یک سال یا بیشتر پیش از پسران آغاز می گردد.

4-مس، 6 و 7.

5-مس ،11.

6-بمج،41.

7-بمج، 21.

8-بازی فوتبال و رانندگی را اگر در نوجوانی آموخته باشید اگر در حین بازی یا رانندگی، اتفاقی رخ دهد، دست و پا خود به خود و سریع به تناسب صحنه و لزوم امر، حرکت مناسب می کنند و غالباً آن اتفاق را بی خطر می گذرانند، در حالی که اگر در بزرگ سالی آموخته باشید، ذهن، تا به فکر چاره افتد و فرمان لازم صادر کند، کار از کار گذشته است.

9-دانایان کاردان، در این مورد عبارتند از :روان پزشکان- مددیاران اجتماعی- روان کاوان- افراد با تجربه در کار تعلیم و تربیت نوجوانان.

10-از قبیل آن که تصور کند: دیگران درباره ی او حرف می زنند و طعن می کنند.

11-بمج، 15 و16.

12-مس ، 17 -27.

13-قبلاً « بی زحمت بود و بار او بدوش خانواده  » و حالا باید «خود متحمل زحمت خویش باشد و سر نزد دیگری خم نکند.»

14-گاهی میل مبارزه با «رسم کهنه و سنت قدیمی» او را به تلاش وامی دارد و چون حمله ی عمومی دیگران را نسبت به خود، در نظر می آورد هیجانی او را دست می دهد که: میل او به مقاومت، می پردازد و برای امکان درگیری، گاه متوسل به استعمال الکل و دارو می شود و گاه، پناهگاهی می جوید، که در آنجا تخلیه ی هیجان، کند و هم، او را که پناه گرفته چنان که هست، بپذیرد.

ناگفته نماند که چون نوجوان، احساس استقلال می کند، امکان دارد همانندی با بزرگتران را بپسندد و در آن صورت، شدیداً «کهنه پرست و محافظه کار و طرف دار» می شود و برای همانندسازی، هیجان دارد.

15-هجوم به «فرهنگ اجتماع- مقررات مذهبی- قیود اخلاقی- محدودیت های قانونی- سنت های قومی- نظامات محیطی و همه ی منابع نصیحت گر و نظارت کننده نوعی جلوه ی استقلال خواهی به صورت منفی است .»

این جلوه ی استقلال در صورت مثبت، گاه ممکن است به صورت نمایش صفات«مردانگی یا زنانگی» باشد. پسر نوجوان می خواهد باندازه ی کافی «مرد-قوی -بزرگ منش» باشد و دختر نوجوان می خواهد به اندازه ی کافی «زن لایق- جذاب- ظریف» محسوب گردد.

16-مثلاً گاه برای اثبات شهامت و تهور خود، دست به کارهایی می زند که خلاف اجتماعی، یا خلاف اخلاقی است؛ مثلاً موهای خود را بلند می کند (اگر پسر است) و لباس های مخصوص می پوشد و رفتارهای هیپی گری دارد.

17-مثلاً در برخورد اول با جنس مخالف، او را ترس و پریشانی خاطر، فرامی گیرد.

18-چون نوجوان، میل شدید به کنجکاوی دارد، اما قدرت «درست روی و درست نتیجه گیری» ندارد، لذا دچار هیجان می شود؛ احساس «نادرستی» نیز موجب «ناراحتی» و «شرم باطنی و از خود بیزاری » است .

19- این ها، همه، غیر از زیان های جسمی و فشارهای عصبی آن است که خود عاملی دیگر بر ناراحتی و بالنتیجه هیجان، خواهد بود.

20-دختر نوجوان، از خود می پرسد: «آیا قابلیت ازدواج دارد؟ مسؤولیت های زندگی را باید بپذیرد؟ آیا تولید مثل کند؟ مادر شود؟ با قبول آن همه مشقت ها و گرفتاری ها...؟ و همه ی خاطره هایی را که از مادر و کارهای مادر و مشکلات مادر و رنج ها و شادی هایش دارد؛ به یاد می آورد و به همان تناسب گاه «خوش حال و شتابنده» است و گاه «ملول و واخورده» می باشد.

21-برای نوجوان وقتی زودرنج و حساس است «بیداری و خواب» «تصور و گمان» به هم نزدیک اند و یک نوع تأثر و انفعال ،ایجاد می کنند.-م

عوامل زودرنجی در نوجوان از قبیل :تبعیضات- احساس نقص بدنی- چاقی مفرط -لاغری- رنگ پوست- مذهب- نژاد-وضع اقتصادی ناجور- حالات اِفراطی (مس ،16 به بعد)

22-بن ،29- 35.

23-این بیگانگی، موجب نفرت از پدر می شود و سپس، این عداوت نسبت به دیگران نیز آغاز می شود و وسعت می یابد.

24-فرزند، می خواهد این تردید را با پرخاش دفع کند و پرخاش گاهی در نقش « دزدی و مانند آن» ظهور می یابد.

(معلوم است که اگر همین «خشم و پرخاش و تردید» را به گونه ای عاقلانه و به طریق درست و مثبت هدایت کنیم، کاملاً شکل «طرز فکر طبیعی و سالم» پیدا می کند؛ برای مثال گوییم که: فروشنده ی پُرکار- یک سرباز دِلیر و یک شاگرد کوشا و رقابت کننده، نیز پرخاشگراند ولی، جهت پرخاش آن ها مثبت و مفید است).(بن ،34).

25- اهمیت این بحث را از آن توان فهمید که گویند: «وقتی کودک ارزش وجودی خود را در ذهن خویش، مطرح می کند و از خود می پرسد، گاه چنان این سؤال، او را فلج می نماید که با هیچ کس و به هیچ وجه، نمی تواند پیوندی برقرار کند.»

(بن ،35)

26-مس ،13.

27-باید دانست که «بیداری میل اجتماعی» در فرزند، زمینه ی اساسی سازگاری او است و بنابراین گوییم: میل های اجتماعی، با اصول زیر هستند:

الف-زیاد شدن مِهر کسی بستگی مستقیم، با خدمتی دارد که نسبت به همان کس، صورت یافته باشد.

ب-دل بستگی تو، به آن کس که مورد تعلّق است، منتقل می گردد و در او نیز دل بستگی ایجاد می کند.

ج- کسی که مورد علاقه است، خود سرمش دیگران نیز می شود.

پس بنابراین اصول، تربیت را چنین باید صورت داد:

الف- باید به شاگرد یا فرزند، مهربان و با محبت بود (البته با محبتی جدی و همیشگی و قلبی، نه گاه گاه و عارضی و بُلهوسانه).

ب-باید یاد داد که با احتیاط و تأمّل، نسبت به کسی محبتی کند و تأمل وی بدان جهت باشد تا معلوم دارد که آن شخص مورد محبّت دارای قابلیت تقلید دل بستگی هم، هست یا نه؟

ج-باید فرزند را واداریم که کارهای خود را بی غرضانه و بی انتظار تشویق، انجام دهد و زحمت خدمت را بر خود، هموار سازد.

د- باید مربی مراقب رفتار و گفتار خود باشد، تا فرزندش، در مقام تقلید، زیان نبیند.

ه- هر انتظاری که از فرزند، نسبت به بزرگتران می رود، بزرگتران، باید عیناً نسبت به فرزند انجام دهند؛ تا او نیز تأسی نماید ( رجوع شود: روپ، 235 و 236)

28-این نظارت ها را اگر برای فرزندان، موضوع نمایش ها و نوشته ها قرار دهند، با عرضه کردن آنها هم نظارت، عملی خواهد شد و هم درعین حال «اختیار و آزادی نوجوان» حفظ خواهد گشت.

29-این سه اصل را یک قاضی ژاپنی مطرح کرده است (بمج، 87) و در بقیه ی اصول به (بن ، 25) مراجعه شود.

30- این تنوع در مواردی که نوجوان، اصولاً از «بزهکاری» لذت می برد، بس مفید و مؤثر است.

دوشنبه 23 اردیبهشت 1392  2:09 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها