داستان شتر گران
-
مردي شترش را گم کرده بود. سوگند خورد که اگر شترش را پيدا کند آن را به يک درهم بفروشد. پس از مدتي شتر پيدا شد.
صاحب شتر براي اين که به سوگندش عمل کرده باشد، گربه اي را به گردن شتر بست و آن را به بازار برد و براي فروش عرضه کرد. شخصي براي خريد پيش آمد و گفت: شتر را به چه قيمتي مي فروشي؟ گفت: يک درهم، مشتري که ديد قيمت ارزان است، فوري يک درهم به مرد داد که شتر را بخرد، اما صاحب شتر گفت: شتر را با گربه اي که در گردنش آويزان است مي فروشم و قيمت گربه چهار صد درهم است. مشتري گفت: اين شتر چه ارزان است اگر چنين قلاده اي در گردن نداشت.