از راه که رسیدی نگاهت غریب بود،
من با غربت نگاه تو همسفر شدم
خیلی وقت است که با تو زندگی می کنم
یعنی ، چشم هایم را که می بندم تو می آیی!
شب ها همیشه عجولم برای خواب !...
برای خواب که نه ، برای بستن چشم هایم و
آمدن تو !!چشم هایم را می بندم و انتظارت را
می کشم ! تو می آیی ...!
این است زندگی من ! باورت می شود ؟
آشفته می نویسم امشب ؟؟ تو ببخش...
به دل نگیر معنای دل ! امشب هم از آن شب
های دیوانگی ام است ..
کمی که بنویسم ، آرام می شوم ...
حالا که من نشسته ام و برای تو
می نویسم تو آروم بخواب ..
آرامش تو اوج آرزوهای من است ...
تو نمی دانی اما من هنوز هم
تــــو را دوستـــــــــ دارمــــــــ
http://gtale.blogsky.com/