0

طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

 
catcat
catcat
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 6699
محل سکونت : رنگین کمان

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف   : 83                  19    -   43

 

سوره رعد آيه 19
‏متن آيه : ‏
‏ أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس آيا كسي كه مي‌داند كه آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است حق است ( و برابر آن زندگي مي‌كند و هم بر آن مي‌ميرد ، سزا و جزاي او ) همانند ( سزا و جزاي ) كسي خواهد بود كه ( به سبب انحراف از حق و كفر مطلق ، انگار ) نابينا است‌ ؟ ! تنها خردمندان ( حق را و عظمت خدا را ) درك مي‌كنند ( و فرق ميان دو گروه مؤمن و كافر را مي‌فهمند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الألْبَابِ » : حق را و عظمت خدا را تنها خردمندان درك و فهم مي‌كنند . تنها عاقلان مي‌دانند كه بايد مؤمنان و كافران مثل هم بشمار نيايند .‏

سوره رعد آيه 20
‏متن آيه : ‏
‏ الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَلاَ يِنقُضُونَ الْمِيثَاقَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خردمندان ، يعني ) آن كساني كه به عهد ( تكويني و تشريعي ) خدا وفا مي‌كنند ، و پيمان ( موجود ميان خود و بندگان ) را نمي‌شكنند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَهْدِ اللهِ » : پيمان فطري و تكويني خدا با انسان . يعني آن بخش از حقائق هستي كه انسان با نيروي خرد و انديشه بدانها پي مي‌برد ( نگا : انعام‌ / 152 ) . و پيمان تشريعي ، يعني رعايت احكام و قوانيني كه خدا توسّط انبياء براي راهنمائي انسانها فرستاده است . « الْمِيثَاقَ » : پيمانهائي كه انسانها با انسانها مي‌بندند .‏

سوره رعد آيه 21
‏متن آيه : ‏
‏ وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و كساني كه برقرار مي‌دارند پيوندهائي را كه خدا به حفظ آنها دستور داده است ، ( از قبيل : رابطه انسان با آفريننده جهان ، پيوند انسان با جامعه انسانيّت ، و رابطه او با همنوعان به ويژه خويشان و نزديكان ) و از پروردگارشان مي‌ترسند و از محاسبه بدي ( كه در قيامت به سبب گناهان داشته باشند ) هراسناك مي‌باشند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَصِلُونَ » : برقرار مي‌دارند . پيوند مي‌دهند . « سُوءَ الْحِسَابِ » : ( نگا : رعد / 18 ) .‏

سوره رعد آيه 22
‏متن آيه : ‏
‏ وَالَّذِينَ صَبَرُواْ ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً وَيَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُوْلَئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و كساني كه ( در برابر مشكلات زندگي و اذيّت و آزار ديگران ) به خاطر پروردگارشان شكيبائي مي‌ورزند ، و نماز را چنان كه بايد مي‌خوانند ، و از چيزهائي كه بديشان داده‌ايم ، به گونه پنهان و آشكار مي‌بخشند و خرج مي‌كنند ، و با انجام نيكيها بديها را از ميان برمي‌دارند . آنان ( با انجام چنين كارهاي پسنديده‌اي ) عاقبت نيك دنيا ( كه بهشت است ) از آن ايشان است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« إِبْتِغَآءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ » : به خاطر ذات پروردگارشان . « سِرّاً وَ عَلانِيَةً » : در پنهان و آشكارا . يعني در جائي كه پنهان بهتر است پنهاني مي‌بخشند ، و در جائي كه آشكارا بهتر است آشكارا مي‌بخشند . حال ضمير ( و ) در فعل ( أَنفَقُوا ) مي‌باشد ( نگا : بقره‌ / 274 ) . « يَدْرَؤُونَ » : دفع مي‌كنند . از ميان مي‌برند . « عُقْبَيا » : عاقبت نيك . سرانجام خوبي كه به دنبال دنيا مي‌آيد كه بهشت است ( نگا : اعراف‌ / 128 ، هود / 49 ، طه‌ / 132 ) . « عُقْبَي الدَّارِ » : سرانجام خوب دنيا كه بهشت است . ( عُقْبَيا ) مصدر است و به فاعل خود ( الدَّارِ ) افزوده شده است .‏

سوره رعد آيه 23
‏متن آيه : ‏
‏ جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَالمَلاَئِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِّن كُلِّ بَابٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اين عاقبت نيكو ) باغهاي بهشت است كه جاي ماندگاري ( سرمدي و زيستن ابدي ) است ، و آنان همراه كساني از پدران و فرزندان و همسران خود بدانجا وارد مي‌شوند كه صالح ، ( يعني از عقائد و اعمال پسنديده‌اي برخوردار بوده ) باشند ( و جملگي در كنار هم جاودانه و سعادتمندانه در آن بسر مي‌برند ) و فرشتگان از هر سوئي بر آنان وارد ( و به درودشان ) مي‌آيند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« عَدْنٍ » : جاي ماندن و جاودانه بسر بردن ( نگا : توبه‌ / 72 ) . « جَنَّاتُ عَدْنٍ » : بَدَل كلّ از كلّ ( عُقْبَي الدّارِ ) است . « وَ مَن صَلَحَ . . . » : همراه با كسي كه مؤمن صالحي بوده باشد . « مِن كُلِّ بَابٍ » : از هر دري . مراد از هر طرف و از هر سوئي است .‏

سوره رعد آيه 24
‏متن آيه : ‏
‏ سَلاَمٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( فرشتگان بدانان خواهند گفت : ) درودتان باد ! ( هميشه به سلامت و خوشي بسر مي‌بريد ) به سبب شكيبائي ( بر اذيّت و آزار ) و استقامتي كه ( بر عقيده و ايمان ) داشتيد . چه پايان خوبي ( داريد كه بهشت يزدان و نعمت جاويدان است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« بِمَا صَبَرْتُمْ » : به سبب صبري كه كرديد . و آن شكيبائي بر ناگواريها ، تحمّل اذيّت و آزارها ، مبارزه با هواها و هوسها ، استقامت بر عقيده و ايمان ، و غيره است .‏

سوره رعد آيه 25
‏متن آيه : ‏
‏ وَالَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ أُوْلَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و امّا كساني كه ( برعكس افراد فوق الذّكر ) ، پيمان ( فطري و تكويني ) خدا را مي‌شكنند كه ( با اعطاي عقل و شعور ) با ايشان بسته است ، و پيوندي را مي‌گسلانند كه خدا به حفظ و نگاهداشت آن دستور داده است ، و در روي زمين به فساد و تباهي مي‌پردازند ، نفرين بهره ايشان است و پايان بدِ جهان ( كه دوزخ سوزان است ) از آنِ آنان است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« اللَّعْنَةُ » : لعن و نفرين . طرد از رحمت خدا و بي‌بهره‌ماندن از نعمت او . « سُوءُ الدَّارِ » : سرانجام بد . پايان بد جهان كه دوزخ است .‏

سوره رعد آيه 26
‏متن آيه : ‏
‏ اللّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقَدِرُ وَفَرِحُواْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاَّ مَتَاعٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خدا روزي را براي هركس كه بخواهد ( و او را متمسّك به اسباب و علل ظاهري ببيند ) فراوان و فراخ مي‌گرداند ، و آن را براي هركس كه بخواهد ( و او را غير متمسّك به اسباب و علل ظاهري ببيند ) كم و تنگ مي‌نمايد . ( كافران ) به زندگي دنيا شاد و خوشنودند ، و زندگي دنيا هم در برابرِ آخرت ، كالاي ناچيزي بيش نيست .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَبْسُطُ » : توسعه مي‌دهد . فراخ و فراوان مي‌گرداند . « يَقْدِرُ » : محدود و تنگ مي‌گرداند . « فِي الآخِرَةِ » : در برابر آخرت . با مقايسه و توجّه به آخرت كه نامحدود و داراي نعمتهاي فراوان است . « مَتَاعٌ » : كالاي ناچيز و اندك . تنوين آن دالّ بر ناچيزي و بي‌ارزشي است .‏

سوره رعد آيه 27
‏متن آيه : ‏
‏ وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّ اللّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏كافران مي‌گويند : كاش ! معجزه‌اي ( از معجزات پيشنهادي ما ) از سوي پروردگارش بر او ( كه خويشتن را خاتم‌الانبياء مي‌خواند ) نازل مي‌شد ، ( و پيغمبري محمّد را براي ما ثابت مي‌كرد . آخر قرآن و كارهاي ديگري كه از او ديده مي‌شود ما را قانع نمي‌سازد . تازه اگر ما را هم قانع سازد ، ما تنها چيزهائي را مي‌پسنديم كه خودمان پيشنهاد مي‌كنيم ! اي پيغمبر ، بديشان ) بگو : ( ايمان نياوردن آنان تنها به خاطر كمبود معجزه نيست . بلكه آنان به سبب دلبستگي به دنيا و انجام گناه و مال دوستي و آرزوپرستي ، گمراه گشته‌اند و ) خداوند هركه را بخواهد گمراه مي‌كند و هركه را كه ( به سوي او ) برگردد ، به جانب خود رهبري مي‌كند ( و او را در مسير هدايت توفيق مي‌دهد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« لَوْ لآ أُنزِلَ عَلَيْهِ ءَايَةٌ . . . » : ( نگا : يونس‌ / 20 ، رعد / 7 ) . « أَنَابَ » : توبه كرد . برگشت .‏

سوره رعد آيه 28
‏متن آيه : ‏
‏ الَّذِينَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن كساني كه ايمان مي‌آورند و دلهايشان با ياد خدا سكون و آرامش پيدا مي‌كند . هان ! دلها با ياد خدا آرام مي‌گيرند ( و از تذكّر عظمت و قدرت خدا و انجام عبادت و كسب رضاي يزدان اطمينان پيدا مي‌كنند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَلَّذِينَ » : خبر مبتداي محذوف ، يا بدل كلّ از كلّ ( مَنْ أَنابَ ) ، و يا منصوب به مدح است .‏

سوره رعد آيه 29
‏متن آيه : ‏
‏ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن كساني كه ايمان مي‌آورند و كارهاي شايسته مي‌كنند ، خوشا به حال ايشان ، و چه جايگاه زيبائي دارند !‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَلَّذِينَ » : بدل از ( أَلَّذِينَ ) در آيه قبلي است و يا مبتدا و خبر آن جمله دعائي ( طُوبَيا لَهُمْ ) است . « طُوبَيا » : اسم خاصّ بهشت است . يا اين كه مصدر است و به معني نيك و زيبا است ، و يا اسم تفضيل و مؤنّث ( أَطْيَبُ ) است و به معني پاكيزه‌ترين و زيباترين . « طُوبَيا لَهُمْ » : بهشت يا زيباترين سرانجام از آن ايشان است . خوشا به حال ايشان ! « مَئَابٍ » : محلّ بازگشت . بازگشت ( نگا : آل‌عمران‌ / 14 ) .‏

سوره رعد آيه 30
‏متن آيه : ‏
‏ كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهَا أُمَمٌ لِّتَتْلُوَ عَلَيْهِمُ الَّذِيَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بدين گونه شگرف تو را به ميان ملّتي فرستاده‌ايم كه ملّتهاي فراواني پيش از آنان آمده‌اند و رفته‌اند ، تا آنچه را كه به تو وحي كرده‌ايم بر آنان - هر چند كه منكر خداوند مهربانند - بخواني . بگو او پروردگار من است . جز او خدائي نيست . بر او توكّل كرده‌ام ، و بازگشت من به سوي او است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« كَذلِكَ أَرْسَلْنَاكَ » : اين گونه شگرف و بدين صورت سترگ كه در شأن تو است ، تو را روانه كرده‌ايم . مگر نه اين است كه خاتم پيغمبراني و پيغمبر همه جهانياني‌ ؟ ! « كَذَالِكَ » : اين گونه و بدين ويژگي خاصّي كه در ارسال تو منظور بوده است . همان گونه كه پيغمبران پيشين به ميان اقوام خود فرستاده شده‌اند ، تو نيز به ميان اين مردمان فرستاده شده‌اي . « وَ هُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ » : در حالي كه آنان به خداي مهربان اعتقاد ندارند . اين جمله حال ضمير ( هُمْ ) در ( عَلَيْهِمْ ) است . يعني تو قرآن را براي آنان مي‌خواني و آنان بر كفر خود مي‌افزايند . « مَتَابِ » : اصل آن ( مَتابي ) است . يعني بازگشت من .‏

سوره رعد آيه 31
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَل لِّلّهِ الأَمْرُ جَمِيعاً أَفَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُواْ أَن لَّوْ يَشَاءُ اللّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعاً وَلاَ يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُواْ تُصِيبُهُم بِمَا صَنَعُواْ قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيباً مِّن دَارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر ( به فرض به جاي اين قرآن ) ، قرآني باشد كه كوهها بدان به حركت درآيد ، يا زمين به وسيله آن شكافته گردد ، و يا بدان مردگان ( زنده و ) به سخن درآورده شوند ، ( باز هم بعضيها به سبب عناد با حق ، بدان نمي‌گروند و بر راه خدا نمي‌روند . وظيفه تو تبليغ است و ايمان آوردن يا ايمان نياوردن آنان در دست تو نيست ) بلكه همه كارها در دست خدا است . آيا مسلمانان ( هنوز منتظرند كه پدران و پسران و برادران و همسران و دوستان مشرك ايشان ايمان بياورند ؟ ) مگر نمي‌دانند كه اگر خدا مي‌خواست همه مردمان را هدايت مي‌داد ؟ ! پيوسته كافران ( در زندگي اين جهان ) به سبب كاري كه مي‌كنند دچار بلا و مصيبت كوبنده مي‌گردند ، و يا اين كه بلا و مصيبت كوبنده بر دور و برق آنان فرود مي‌آيد ( و ايشان را تهديد مي‌نمايد ) تا وعده خدا فرا رسد ( كه قيامت است و پروردگار سزا و جزاي قطعي ايشان را بديشان نمايد ) . بي‌گمان خداوند خلاف وعده نمي‌كند .‏

‏توضيحات : ‏
‏« وَ لَوْ . . . » : جواب ( لَوْ ) محذوف است كه ( مَا ءَامَنُوا بِهِ ) است ( نگا : انعام‌ / 27 ) . « قُرْءَاناً » : قرآني . كتابي خواندني . « أَفَلَمْ يَيْأَسْ » : آيا ندانسته‌اند ؟ استعمال ( يَئِسَ ) به معني ( عَلِمَ ) را برخي حقيقي دانسته‌اند ، و بعضي آن را مجازي بشمار آورده‌اند و گفته‌اند : مأيوس شدن ، متضمّن علم و آگاهي است . « قَارِعَة » : بلاي كوبنده و مصيبت ويرانگر . « تَحُلُّ » : وارد مي‌شود . فرا مي‌رسد . « تَحُلُّ قَرِيباً مِّن دَارِهِمْ » : نزديك به خانه و كاشانه و سرزمين ايشان رخ مي‌دهد و وارد مي‌گردد . « حَتَّيا يَأْتِيَ وَعْدُ اللهِ » : اگر آيه تنها راجع به صدر اسلام باشد ، مراد وعده غلبه مسلمانان بر قريشيان مشرك و فتح شهر مكّه است ، ولي اگر عام باشد ، مراد فرا رسيدن قيامت و كيفر دادن مشركان در آن است .‏

سوره رعد آيه 32
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! اگر كافران ، تو و آئين اسلام را استهزاء مي‌كنند ، غمگين مباش كه ) بي‌گمان پيغمبراني پيش از تو استهزاء شده‌اند و من كافران ( استهزاء كننده ) را مدّتي مهلت داده‌ام و ( آزاد گذاشته‌ام ) سپس ايشان را گرفتار ( قهر و عذاب شديد خود ) ساخته‌ام . آيا بايد عذاب من ( در حق ايشان ) چگونه بوده باشد ؟ ! ( تاريخ گذشتگان را بخوانيد و شهر و ديار و آثار جبّاران را بنگريد تا بدانيد ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَمْلَيْتُ » : مهلت داده‌ام و آزاد گذارده‌ام . ناقص واوي و از مصدر ( مَلاوَة ) به معني آزاد گذاشتن و به حال خود رها كردن است ( نگا : آل‌عمران‌ / 178 ) . « عِقَابِ » : اصل آن ( عِقابي ) است . يعني عذاب و عقاب من . « فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ » : جمله پرسشي و براي تعجّب از حال ايشان است و بيانگر مكافات شديد و عذاب سخت خدا مي‌باشد ( نگا : بقره‌ / 66 ، نساء / 84 ) .‏

سوره رعد آيه 33
‏متن آيه : ‏
‏ أَفَمَنْ هُوَ قَآئِمٌ عَلَى كُلِّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَجَعَلُواْ لِلّهِ شُرَكَاء قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِمَا لاَ يَعْلَمُ فِي الأَرْضِ أَم بِظَاهِرٍ مِّنَ الْقَوْلِ بَلْ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ مَكْرُهُمْ وَصُدُّواْ عَنِ السَّبِيلِ وَمَن يُضْلِلِ اللّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آيا خدائي كه ( همه مردمان را آفريده است و ) حافظ و مراقب همه‌كس است و اعمال ايشان را مي‌پايد ( همسان بتهائي است كه همچون او نمي‌باشند ؟ مگر خدا و معبودهاي دروغين مانند يكديگرند ؟ ) . براي خدا انبازهائي قرار داده‌اند . بگو : آنها را ( خدا ) بناميد ( ولي بدانيد كه حقير و ناقابلند و سود و زياني ندارند و شايان پرستش نمي‌باشند ) . يا اين كه خدا را از چيزهائي ( به نام شريكها و انبازها ) خبر مي‌دهيد كه او از بودن آنها در زمين بي‌خبر است‌ ؟ ! ( مگر مي‌شود كه شريكها و انبازهائي خدا داشته باشد و او آنها را نشناسد ؟ ! ) يا اين كه با سخنان ظاهري ( و بي‌اساس ، آنها را شريك و انباز خدا مي‌سازيد ؟ ! ) بلكه ( حقيقت اين است كه ) نيرنگ كافران ( كه رخنه‌گرفتن از پيغمبران و ايجاد موانع در سر راه دعوت آنان و القاء شبهه‌ها در دلائلشان است ) در نظرشان زيبا جلوه‌گر شده است و ( بدين سبب ) از راه خدا بازداشته شده‌اند . و خدا هركس را ( به سبب اعمال ناشايست ) گمراه سازد ، راهنمائي نخواهد داشت ( كه او را به سوي رستگاري رهبري كند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« قَآئِمٌ » : ايستاده . مراقب و مواظب . « مَنْ . . . » : مبتدا است و خبر آن محذوف است كه ( كَمَنْ لَيْسَ كَذلِكَ ) مي‌باشد ( نگا : رعد / 19 ، نحل‌ / 17 ) . « سَمُّوهُمْ » : آنها را نامگذاري كنيد . آنها را خدا نام بدهيد . مراد اين است كه بتها چيزي نيستند و خود كافران آنها را نامگذاري كرده و به خيال فاسد خويش مؤثّر و متصرّف در امور جهان مي‌دانند ( نگا : اعراف‌ / 71 ، غافر / 74 ) أ « تُنَبِّؤُونَهُ » : او را باخبر و مطّلع مي‌سازيد . « بِظَاهِرٍ مِّنَ الْقَوْلِ » : با سخني كه فقط ظاهر دارد و حقيقت ندارد مانند خيال . با سخني كه داراي مفهوم صحيح و واقعيّت درست نمي‌باشد . « صُدُّوا » : بازداشته شده‌اند .‏

سوره رعد آيه 34
‏متن آيه : ‏
‏ لَّهُمْ عَذَابٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَشَقُّ وَمَا لَهُم مِّنَ اللّهِ مِن وَاقٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان در زندگي دنيا عذابي دارند ( كه مكافات عمل ايشان در اين جهان است ) و عذاب آخرت ( آنان در آن جهان ، از عذاب اين جهان ايشان ) سخت‌تر مي‌باشد ، و هيچ كسي و هيچ چيزي نمي‌تواند حافظ ايشان در برابر ( عذاب ) خدا باشد ( و آن را از ايشان دفع كند ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَشَقُّ » : سخت‌تر و داراي مشقّت و رنج بيشتر ( نگا : سجده‌ / 21 ، زمر / 26 ، غاشيه‌ / 24 ) . « وَاقٍ » : حفظ كننده . نگاه‌دارنده .‏

سوره رعد آيه 35
‏متن آيه : ‏
‏ مَّثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ أُكُلُهَا دَآئِمٌ وِظِلُّهَا تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّعُقْبَى الْكَافِرِينَ النَّارُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏صفت بهشتي كه به پرهيزگاران وعده داده شده است ( اين است كه ) رودخانه‌ها و جويبارها در زير ( درختان ) آن جاري است . ميوه و نعمتش هميشگي و سايه‌اش دائمي است . اين سرانجام كساني است كه پرهيزگارند ، و سرانجام كافران آتش ( دوزخ ) است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« مَثَلُ » : مانند و شبيه . مجازاً به معني صفت عجيب و شگفت . اين واژه مبتدا و خبر آن محذوف است . « أُكُل‌ » : ( نگا : بقره‌ / 265 ، رعد / 4 ) . « ظِلّ » : سايه . كنايه از رفاهيّت و عزّت و نعمت و راحت دائم است . « تِلْكَ » : آن . مراد ( اين ) و مرجع جنّت است . « عُقْبَيا‌ » : ( نگا : رعد / 22 ) .‏

سوره رعد آيه 36
‏متن آيه : ‏
‏ وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَفْرَحُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمِنَ الأَحْزَابِ مَن يُنكِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللّهَ وَلا أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُو وَإِلَيْهِ مَآبِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏كساني كه كتاب ( آسماني ) بديشان داده‌ايم ( و منصف هستند ) از آنچه بر تو نازل شده است خوشحالند ، و از ميان دسته‌ها ( و گروههاي اهل كتاب و ساير مشركان ) كساني هستند ( كه به سبب تعصّبهاي مذهبي و قومي ) قسمتي از آن را نمي‌پذيرند . ( اي پيغمبر ! به مخالفت و لجاجت اين و آن اعتناء مكن و بلكه خطّ اصيل و صراط مستقيم خود را پيش بگير و برو ، و ) بگو : من تنها و تنها مأمورم كه خدا را بپرستم و انبازي براي او نسازم . من ( مردمان را ) به سوي او مي‌خوانم و بازگشت من ( و همگان ) به جانب او است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أَلَّذِينَ ءَاتَيْناهُمُ الْكِتَابَ . . . » : مراد گروهي از يهوديان و مسيحياني است كه ايمان آورده‌اند . « الأحْزَابِ » : گروهها و دسته‌ها . « مِنَ الأحْزَابِ مَنْ . . . » : مراد يهوديان و مسيحيان و همچنين مشركاني است كه گرد هم آمدند و بر ضدّ پيغمبر و آئين اسلام به مبارزه برخاستند . « أَدْعُو » : دعوت مي‌كنم . مردم را فرا مي‌خوانم . در رسم‌الخطّ قرآني الف زائدي در آخر دارد . « مَئَابِ » : رجوع و بازگشت من . اصل آن ( مَئَابي ) و از ماده ( أَوْب ) مي‌باشد .‏

سوره رعد آيه 37
‏متن آيه : ‏
‏ وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَاهُ حُكْماً عَرَبِيّاً وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعْدَ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ وَاقٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏همان گونه ( كه كتابهاي آسماني را براي پيغمبران پيشين فرستاديم ) قرآن را هم به عنوان داور ( در ميان مردم و داور كتابهاي گذشته ، به زبان ) عربي ( بر تو ) فرستاديم . ( پس برابر آن با همگان اعم از اهل كتاب و ساير مشركان رفتار كن و برابر آرزوها و خواستهاي مردم راه مرو ) و اگر از آرزوها و خواستهايشان ، بعد از آن كه دانش ( وحي ) به تو رسيده است ، پيروي كني ، كسي نمي‌تواند در برابر خدا تو را ياري دهد و تو را ( از دست عذاب او ) محفوظ دارد .‏

‏توضيحات : ‏
‏« حُكْماً » : داوري . مصدر است و مي‌تواند به معني اسم فاعل ، يعني حاكم و داور باشد . مراد اين است كه قرآن فاصل حق از باطل و بيانگر احكام راستين الهي است . « عَرَبِيّاً » : به زبان عربي كه زبان قوم پيغمبر است ( نگا : ابراهيم‌ / 4 ) . « اَلْعِلْمِ » : دانش و آگاهي . مراد وحي و دستور آسماني است . « مَا لَكَ مِنَ اللهِ . . . » : مخاطب پيغمبر و مراد امّت او است .‏

سوره رعد آيه 38
‏متن آيه : ‏
‏ وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِكَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجاً وَذُرِّيَّةً وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( برخيها داشتن زنان و فرزندان را بر تو عيب مي‌گيرند ) و ما پيش از تو پيغمبراني را روانه كرده‌ايم و زنان و فرزنداني بديشان داده‌ايم . ( پيغمبران جملگي انسان بوده‌اند و بنا به سرشت انساني خورده‌اند و خفته‌اند و با مردم رفت و آمد داشته و معامله كرده و ازدواج نموده‌اند ) و هيچ پيغمبري را نرسيده است كه معجزه‌اي جز با اجازه خدا بياورد ( و به مردم ارائه دهد ) . هر زماني داراي نوعي معجزه است ( كه شايسته آن و حكمت و مصلحت در آن است ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« ءَايَةٍ » : معجزه . مراد معجزاتي است كه مشركان و يهوديان پيشنهاد مي‌كردند و انجام آنها را درخواست مي‌نمودند ( نگا : إِسراء / 90 - 93 ، فرقان‌ / 7 و 8 ) أ « أَجَلٍ » : مدّت . زمان . « كِتَابٌ » : كار حتمي و امر معيّن . مصدر است و به معني اسم مفعول ، يعني ( مكتوب ) به معني محتوم است . در اينجا مراد حكم معيّن و معجزه مشخّص و كار مقدّر است . « لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ » : هر زماني معجزه مربوط به خود دارد . هر زماني داراي حكم معيّن و كار مقدّري است كه جز آن در آن انجام نمي‌گيرد ( نگا : انعام‌ / 67 ) .‏

سوره رعد آيه 39
‏متن آيه : ‏
‏ يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند هرچه را كه بخواهد ( و مصلحت بداند ، از نشانه‌هاي كتاب ديدني جهاني و از آيه‌هاي كتاب خواندني آسماني ) از ميان برمي‌دارد ، و هرچه را ( از قوانين هستي و از شرائع الهي كه حكمتش اقتضاء كند و مناسب با زمان باشد ) برجاي مي‌دارد و ( جايگزين مي‌سازد . و همه اينها ) در علم خدا ثابت و مقرّر است .‏

‏توضيحات : ‏
‏« يَمْحُو » : از ميان برمي‌دارد . زائل مي‌گرداند . در رسم‌الخطّ قرآني الف زائدي در آخر دارد . « يُثْبِتُ » : بر جاي مي‌دارد . ثابت و استوار مي‌سازد . مراد از محو و اثبات در اينجا ، عبارت است از : 1 - تصرّفات خداوندي در نظام هستي ، از قبيل : زنده‌گرداندن و ميراندن ، پديد آوردن و نابود كردن ، كاستن و افزودن ، روياندن و پژمراندن ، نيرو دادن و نيرو زدودن ، و . . . 2 - تصرّفات خداوندي در آيات و احكام كتابهاي آسماني ، از قبيل : اقامه ديني و ازاله آئيني ، منسوخ‌كردن آيات و احكامي و لازم گرداندن مقرّرات و قوانيني ، و . . . « أُمُّ » : اصل . مركز . « الْكِتَابِ » : علم خدا . لوح محفوظ . يعني حوادث كَوْني و انساني ، و آيات و احكام آئين آسماني ، خاضع علم ثابت خدا و مشيّت تغييرناپذير او بوده كه در لوح محفوظ ضبط و منعكس است . آيه فوق را مي‌توان چنين هم معني كرد : خداوند هر قانون و شريعتي را كه بخواهد از ميان برمي‌دارد ، و هر قانون و شريعتي را كه بخواهد برجاي مي‌دارد ؛ و يا آئين پسين را جايگزين آئين پيشين مي‌گرداند ، و قوانين و شرائع اصولي همچون توحيد و نبوّت و معاد و تحريم رذائل و تحسين فضائل ، ثابت و تغييرناپذير مي‌مانند .‏

سوره رعد آيه 40
‏متن آيه : ‏
‏ وَإِن مَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ وَعَلَيْنَا الْحِسَابُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اي پيغمبر ! ) اگر ( تو را زنده بداريم و ) برخي از چيزهائي را به تو بنمائيم كه به آنان وعده مي‌دهيم ، و يا اين كه تو را بميرانيم ( و شكست و مصيبت كافران و پيروزي و نعمت مؤمنان را نشانت ندهيم مسأله‌اي نيست . چرا كه ) بر تو تنها ابلاغ ( رسالت ) است ، و بر ما حساب و كتاب .‏

‏توضيحات : ‏
‏« الْبَلاغُ » : تبليغ . ابلاغ رسالت ( نگا : آل‌عمران‌ / 20 ، مائده‌ / 92 و 99 ) . « الْحِسَابُ » : محاسبه . بازپرسي . « وَ إِن مَّا نُرِيَنَّكَ . . . » : ( نگا : زخرف‌ / 41 و 42 ) .‏

سوره رعد آيه 41
‏متن آيه : ‏
‏ أَوَلَمْ يَرَوْاْ أَنَّا نَأْتِي الأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا وَاللّهُ يَحْكُمُ لاَ مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَهُوَ سَرِيعُ الْحِسَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مگر ( اين كافران مغرور و لجوج ) نمي‌دانند كه ما به زمين مي‌آئيم ( و ) از اطراف آن مي‌كاهيم‌ ؟ ( از سرزمين اينان مي‌كاهيم و بر سرزمين آنان مي‌افزائيم ، و اقوام و تمدنها و حكومتهائي را نابود مي‌كنيم و اقوام و تمدنها و حكومتهاي ديگري را جايگزين آنها مي‌سازيم . آيا اين قانون هميشگي و ساري و جاري در همه سرزمينها و جامعه‌هاي بشري ، براي بيدار شدن مردمان كافي نيست‌ ؟ ) . خداوند فرمان مي‌راند و فرمانش هيچ گونه رادع و مانعي ندارد . ( اصلاً چه كسي يا چه چيزي ياراي جلوگيري از اجرا فرمان او را دارد ؟ ! ) و ( از آنجا كه خدا آگاه از هر چيزي و گواهان آماده و دلائل مهيّا است ) او سريع‌الحساب است ( و در روز قيامت نيازي به طول زمان جهت رسيدگي به حساب مردمان نيست ) .‏

‏توضيحات : ‏
‏« أوَلمْ يَرَوْا » : آيا نمي‌دانند . مراد از ديدن ، دانستن است . « الأرْضَ » : مراد سرزمين ظالمان و كافران است ( نگا : انعام‌ / 6 ) . يا اين كه مضاف محذوف است و مراد اهل آن است . مراد خود كره زمين نيز مي‌تواند باشد . « أَطْرَافِ » : دَور و بَر . نواحي . « نَنقُصُ مِنْ أطْرَافِهَا » : از اطراف آن مي‌كاهيم . اين كاهش ممكن است اشاره به فتوحات اسلامي يا اين كه تخريب ممالك ستمگران و هلاك كردن ملحدان و مشركان باشد . و شايد اشاره به اين كشف علمي‌باشد كه مي‌گويد : سرعت گردش زمين به دور محور خود ، و نيروي گريز از مركز ، سبب شده‌اند كه در دو قطب از برآمدگي كره زمين كاسته شود . يا اشاره به اين نكته دانش جديد باشد كه مي‌گويد : هرگاه سرعت انطلاق بخشي از گازهائي كه همچون غلافي كره زمين را احاطه كرده‌اند ، از قوّه جاذبه‌اي كه زمين نسبت بدانها دارد افزونتر باشد ، مقداري از آن گازها از جو زمين خارج و راهي پهنه هستي مي‌گردند . اين انطلاق كه نوعي كاهش از اطراف كره زمين بشمار است ، هر روزه به طور مستمرّ انجام مي‌پذيرد ( نگا : تفسير المنتخب ) . « مُعَقِّبَ » : تعقيب كننده و بازپرس . به تعقيب اندازنده و بازدارنده . « لاَ مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ » : كسي نمي‌تواند فرمان او را بازپرسي و پي‌گردي كند ، يا از اجرا فرمانش جلوگيري به عمل آورد .‏

سوره رعد آيه 42
‏متن آيه : ‏
‏ وَقَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلِلّهِ الْمَكْرُ جَمِيعاً يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ وَسَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏كساني پيش از آنان ( درباره پيغمبران ) توطئه‌ها كرده‌اند و نقشه‌ها كشيده‌اند ( و توطئه‌هايشان خنثي و نقشه‌هايشان نقش بر آب شده است ) و طرحها و نقشه‌ها همگي از آن خدا است ( و مسلّماً توطئه‌ها و نقشه‌هائي كه هم‌اينك نيز كافران براي مبارزه با تو مي‌كنند و مي‌كشند ، خنث�%8

چهارشنبه 5 تیر 1392  11:31 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
fazli1184r132
fazli1184r132
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1388 
تعداد پست ها : 4054
محل سکونت : تهران

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 96

سوره کهف آیه 1

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً

- حمد مخصوص خدائي است که اين کتاب (آسماني) را بر بنده (برگزيده‏اش) نازل کرد و هيچگونه کژي در آن قرار ندارد.
تفسير:
آغاز با نام خدا و قرآن
سوره کهف همچون بعضي ديگر از سوره‏هاي قرآن با حمد و ستايش خداوند آغاز شده است، و از آنجا که حمد و ستايش بخاطر کار يا صفت مهم و شايسته‏اي است در اينجا ستايش را در برابر نزول قرآن که خالي از هر گونه اعوجاج و کژي است بيان مي‏کند، و مي‏گويد:
«حمد خدائيرا که اين کتاب آسماني را بر بنده‏اش نازل کرد، و هيچگونه اعوجاج و کژي در آن قرار نداد» (الحمد لله الذي انزل علي عبده الکتاب و لم يجعل له عوجا).
نکته‏ها:
1- آغاز سوره با «حمد» خدا.
پنج سوره از سوره‏هاي قرآن با «الحمدلله» شروع شده، و در اين پنج سوره پس از ستايش خداوند مسئله‏ي آفرينش آسمانها و زمين (يا مالکيت آسمانها و زمين) و يا تربيت جهانيان آمده است، جز در سوره‏ي مورد بحث که نزول قرآن بر پيامبر صلي الله عليه و آله در دنبال اين ستايش قرار گرفته است.
در حقيقت در آن چهار سوره (سوره‏ي انعام- سبا- فاطر- حمد) سخن از کتاب «تکوين» به ميان آمده، ولي در سوره کهف که مورد بحث است سخن از کتاب «تدوين» است، و مي‏دانيم هر يک از اين دو کتاب يعني «قرآن» و «جهان آفرينش» مکمل ديگري است، و اين تعبير نيز بيانگر آن است که قرآن وزني دارد همچون وزن مجموعه آفرينش و نعمتي است همسان نعمت جهان هستي! و اصولا مسأله تربيت جهانيان که در جمله «الحمدلله رب العالمين» آمده است بدون بهره‏گيري از اين کتاب بزرگ آسماني ممکن نيست.
6- آخرين سخن در اينجا اينکه قرآن در آيات فوق وقتي مي‏خواهد نزول اين کتاب آسماني را بيان کند مي‏گويد «شکر خدائي را که اين کتاب را بر بنده‏اش نازل کرد» و اين دليل بر آن است که تعبير به بنده پرافتخارترين و باشکوه‏ترين توصيفي است که ممکن است از يک انسان شود، انساني که راستي بنده خدا باشد، همه چيز خود را متعلق به او بداند، چشم بر امر و گوش بر فرمانش دارد، به غير او نينديشد و جز راه او را نرود، و افتخارش اين باشد که بنده‏ي پاکباز او است.
قَيِّماً لِيُنْذِرَ بَأْساً شَدِيداً مِنْ لَدُنْهُ وَ يُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً

2- کتابي که ثابت و مستقيم و نگاهبان کتب ديگر است، تا (بدکاران را) از عذاب شديد او بترساند، و مؤمنان را که عمل صالح انجام مي‏دهند بشارت دهد که پاداش نيکوئي براي آنهاست.
«کتابي که ثابت و پابرجا، معتدل و مستقيم، و هم برپادارنده جامعه‏ي انساني و پاسدار ساير کتب آسماني است» (قيما).
«تا بدکاران و تيره‏دلان را از عذاب شديدي که از ناحيه خدا است بترساند»
(لينذر بأسا شديدا من لدنه).
«و مؤمنان راستين را که پيوسته عمل صالح انجام مي‏دهند بشارت دهد که پاداش بزرگ و نيکوئي در انتظار آنها است» (و يبشر المؤمنين الذين يعملون الصالحات ان لهم اجرا حسنا).
2- کتابي پابرجا و مستقيم و نگاهبان
«قيم» (بر وزن «سيد») از ماده «قيام» گرفته شده و در اينجا به معني پابرجا و ثابت و استوار است، و علاوه بر آن برپادارنده‏ي و حافظ و پاسدار کتب ديگر است. و در عين حال معني اعتدال و استقامت و خالي بودن از هر گونه اعوجاج و کژي را نيز ميرساند.
اين کلمه که به عنوان وصفي براي قرآن، بعد از توصيف به عدم اعوجاج
در آيات فوق آمده است هم تأکيدي است بر استقامت و اعتدال قرآن و خالي بودن از هرگونه ضد و نقيض، و هم اشاره‏اي است به جاوداني بودن اين کتاب بزرگ آسماني و هم الگو بودن براي حفظ اصالتها و اصلاح کژيها و پاسداري از احکام خداوند و عدالت و فضيلت بشر.
اين صفت (قيم) در واقع اشتقاقي است از صفت قيوميت پروردگار که به مقتضاي آن خداوند حافظ و نگاهبان همه موجودات و اشياء جهان است،
«ما به تو قائم چو تو قائم بذات»!
قرآن که کلام خدا است نيز همين حال را دارد.
قابل توجه اينکه توصيف به «قيم» در آيات قرآن کرارا در مورد آئين اسلام آمده است و حتي به پيامبر صلي الله عليه و آله دستور داده شده است که «خود را هماهنگ با دين قيم و صاف و مستقيم سازد» (فاقم وجهک للدين القيم) (آيه 43 روم).
آنچه در بالا در تفسير «قيم» گفته شد معني جامعي است که تفسيرهاي مختلفي را که مفسران گفته‏اند همه را در برمي‏گيرد: چه اينکه بعضي آنرا به معني کتابي که هرگز نسخ نمي‏شود تفسير کرده‏اند، و بعضي به معني حافظ کتب پيشين، و بعضي به معني برپادارنده امور دين، و بعضي به معني کتابي که در آن اختلاف و تناقض نيست، ولي همه اين معاني در آن مفهوم جامع که گفتيم جمع است.
بعضي از مفسران جمله «لم يجعل له عوجا» را به معني فصاحت الفاظ قرآن دانسته‏اند، در حالي که «قيما» را به معني بلاغت و استقامت محتواي آن گرفته‏اند ولي دليل روشني بر اين تفاوت در دست نيست، و بيشتر به نظر ميرسد که اين دو، تأکيد يکديگر باشد، با اين تفاوت که «قيم» مفهوم گسترده‏تري دارد يعني علاوه بر مفهوم استقامت ذاتي مفهوم پاسداري و اصلاح و نگهداري
ديگران را نيز دربرميگيرد.
5- عمل صالح يک برنامه مستمر- در آيات فوق هنگامي که سخن از مؤمنان مي‏گويد «عمل صالح» را به عنوان يک برنامه مستمر آنها بيان مي‏کند، زيرا جمله «يعملون الصالحات» فعل مضارع است و مي‏دانيم فعل مضارع دليل بر استمرار است.
در حقيقت بايد چنين باشد، زيرا انجام يک يا چند کار خير ممکن است تصادفا يا به علل خاصي از هرکس صورت گيرد، و هرگز دليل بر ايمان راستين
نيست، آنچه دليل ايمان راستين است استمرار در عمل صالح است.
ماکِثِينَ فِيهِ أَبَداً

- (همان بهشت برين که) جاودانه در آن خواهند ماند.
«اجر و پاداشي که جاوداني است و تا ابد در آن خواهند ماند» (ماکثين فيه ابدا).

 

 

 

 

 

پنج شنبه 6 تیر 1392  9:56 AM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 97

 (آيه 22)- اين آيه به پاره‏اى از اختلافات اشاره مى‏كند كه در ميان مردم در مورد اصحاب كهف وجود دارد، از جمله: در باره تعداد آنها مى‏گويد: گروهى از مردم «خواهند گفت: آنها سه نفر بودند كه چهارمينشان سگشان بود» (سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ).                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 35
 
 «و (گروهى) مى‏گويند: پنج نفر بودند كه ششمين آنها سگ آنها بود» (وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ).
 
همه اينها سخنانى بدون دليل و «انداختن تير در تاريكى است» (رَجْماً بِالْغَيْبِ).
 
 «و (گروهى) مى‏گويند: آن‏ها هفت نفر بودند و هشتمين آنها سگ آنها بود» (وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ).
 
 «بگو: پروردگار من از تعداد آنها آگاهتر است» (قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ).
 
 «جز گروه كمى تعداد آنها را نمى‏دانند» (ما يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ).
 
در پايان آيه اضافه مى‏كند: «پس در باره آنها جز با دليل سخن مگو» (فَلا تُمارِ فِيهِمْ إِلَّا مِراءً ظاهِراً).
 
يعنى آن چنان با آنها منطقى و مستدل سخن بگو كه برترى منطق تو آشكار گردد «و از هيچ كس در باره (تعداد اصحاب كهف) سؤال مكن» (وَ لا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً).
 
 (آيه 23)- اين آيه يك دستور كلى به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏دهد كه: «و هرگز در مورد كارى نگو: من فردا آن را انجام مى‏دهم» (وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْ‏ءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً).
 
 (آيه 24)- «مگر اين كه خدا بخواهد» (إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ).
 
يعنى در رابطه با اخبار آينده و تصميم بر انجام كارها، حتما جمله «انشاء اللّه» را اضافه كن، چرا كه تو هرگز مستقل در تصميم گيرى نيستى و اگر خدا نخواهد هيچ كس توانايى بر هيچ كار را ندارد.
 
ديگر اين كه خبر دادن قطعى براى انسان كه قدرتش محدود است و احتمال ظهور موانع مختلف مى‏رود صحيح و منطقى نيست، و چه بسا دروغ از آب در آيد، مگر اين كه با جمله «انشاء اللّه» همراه باشد.
 
سپس در تعقيب اين جمله، قرآن مى‏گويد: «هنگامى كه ياد خدا را فراموش كردى (بعد كه متوجه شدى) پروردگارت را به خاطر بياور» (وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ).
 
اشاره به اين كه اگر به خاطر فراموشى جمله انشاء اللّه را به سخنانى كه از آينده                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 36
 
 خبر مى‏دهى نيفزايى هر موقع به يادت آمد فورا جبران كن و بگو انشاء اللّه، كه اين كار گذشته را جبران خواهد كرد.
 
 «و بگو: اميدوارم كه پروردگارم مرا به راهى روشنتر از اين هدايت كند» (وَ قُلْ عَسى‏ أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً).
 
 (آيه 25)- خواب اصحاب كهف: از قرائن موجود در آيات گذشته اجمالا به دست آمد كه خواب اصحاب كهف يك خواب بسيار طولانى بود، اين موضوع حس كنجكاوى هر شنونده‏اى را بر مى‏انگيزد و مى‏خواهد دقيقا بداند آنها چند سال در اين خواب طولانى بوده‏اند؟
 
اين آيه شنونده را از ترديد بيرون مى‏آورد و مى‏گويد: «آنها در غار خود سيصد سال درنگ كردند و نه سال نيز بر آن افزودند»! (وَ لَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً).
 
بنابراين مجموع مدت توقف و خواب آنها در غار سيصد و نه سال بود.
 
 (آيه 26)- سپس براى اين كه به گفتگوهاى مختلف مردم در اين باره پايان دهد مى‏گويد: «بگو: خداوند از مدت توقف آنها آگاهتر است» (قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا).
 
چرا كه: «غيب آسمانها و زمين از آن اوست» (لَهُ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
 
كسى كه از پنهان و آشكار، در مجموعه جهان هستى با خبر است چگونه ممكن است از مدت توقف اصحاب كهف آگاه نباشد.
 
 «راستى او چه بينا و چه شنواست» (أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ).
 
به همين دليل «آنها (ساكنان آسمانها و زمين) هيچ ولى و سرپرستى جز او ندارند» (ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ).
 
و در پايان آيه اضافه مى‏كند: «و او هيچ كس را در حكم خود شركت نمى‏دهد» (وَ لا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَداً). در حقيقت اين تأكيدى است بر ولايت مطلقه خداوند.
 
منبع : 
http://qurangloss.blogfa.com/page/kahf-1-50.aspx
هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
پنج شنبه 6 تیر 1392  10:41 AM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 98

 (آيه 38)- سپس اين مرد با ايمان براى در هم شكستن كفر و غرور او گفت:
 
 «ولى من كسى هستم كه اللّه پروردگار من است» (لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي).
 
 «و من هيچ كس را شريك پروردگارم قرار نمى‏دهم» (وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً).
 
 (آيه 39)- بعد از اشاره به مسأله توحيد و شرك كه مهمترين مسأله سر نوشت ساز است، مجددا او را مورد سرزنش قرار داده، مى‏گويد: «چرا هنگامى كه وارد باغت شدى نگفتى اين نعمتى است كه خدا خواسته است» چرا همه اينها را از ناحيه خدا ندانستى و شكر نعمت او را بجا نياوردى؟! (وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ).
 
چرا نگفتى «هيچ قوت (و نيرويى) جز از ناحيه خدا نيست» (لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ).
 
اينها امكانات و وسائلى است كه خدا در اختيار تو قرار داده، تو از خود هيچ ندارى و بدون او هيچ هستى! سپس اضافه كرد: «اگر مى‏بينى من از نظر مال و فرزند از تو كمترم» مطلب مهمّى نيست (إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً).
 
(آيه 40)- «شايد پروردگارم بهتر از باغ تو، به من بدهد» (فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ).
 
نه تنها بهتر از آن چه تو دارى به من بدهد بلكه: «و مجازات حساب شده‏اى (صاعقه) از آسمان بر باغ تو فرو فرستد، به گونه‏اى كه آن را به زمين بى‏گياه لغزنده‏اى مبدّل كند» (وَ يُرْسِلَ عَلَيْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً).
 
 (آيه 41)- يا به زمين فرمان دهد تكانى بخورد «و اين چشمه و نهر جوشان در اعماق آن فرو برود، آن چنان كه هرگز قدرت جستجوى آن را نداشته باشى» (أَوْ يُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً).
 
در واقع آن مرد با ايمان و موحّد رفيق مغرور خود را هشدار داد كه بر اين نعمتها دل نبندد چرا كه هيچ كدام قابل اعتماد نيست.
 
 (آيه 42)- و اين هم پايان كارشان: سر انجام گفتگوى اين دو نفر پايان گرفت بى‏آنكه مرد موحد توانسته باشد در اعماق جان آن ثروتمند مغرور و بى‏ايمان نفوذ                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 44
 
 كند، و با همين روحيه و طرز فكر به خانه خود باز گشت غافل از اين كه فرمان الهى دائر به نابودى باغها و زراعتهاى سر سبزش صادر شده است، و بايد كيفر غرور و شرك خود را در همين جهان ببيند و سرنوشتش درس عبرتى براى ديگران شود.
 
عذاب الهى نازل شد، به صورت صاعقه‏اى مرگبار، و يا توفانى كوبنده و وحشتناك، و يا زلزله‏اى ويرانگر و هول‏انگيز، هر چه بود در لحظاتى كوتاه اين باغهاى پر طراوت، و درختان سر به فلك كشيده، و زراعت به ثمر نشسته را در هم كوبيد و ويران كرد و عذاب الهى به فرمان خدا از هر سو محصولات آن مرد را احاطه كرد «و تمام ميوه‏هاى آن نابود شد» (وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ).
 
صبحگاهان كه صاحب باغ به منظور سر كشى و بهره گيرى از محصولات باغ به سوى آن حركت كرد، همين كه نزديك شد با منظره وحشتناكى رو برو گشت، آب در دهانش خشكيد، و آنچه از كبر و غرور بر دل و مغز او سنگينى مى‏كرد يكباره فرو ريخت! گويى از يك خواب عميق و طولانى بيدار شده است: «او مرتبا دستها را به هم مى‏ماليد و در فكر هزينه‏هاى سنگينى بود كه (در يك عمر از هر طرف فراهم نموده و) در آن خرج كرده بود، در حالى كه همه بر باد رفته و بر پايه‏ها فرو ريخته بود» (فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلى‏ ما أَنْفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها).
 
درست در اين هنگام بود كه از گفته‏ها و انديشه‏هاى پوچ و باطل خود پشيمان گشت «و مى‏گفت: اى كاش احدى را شريك پروردگارم نمى‏دانستم» و اى كاش هرگز راه شرك را نمى‏پوييدم (وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً).
 
منبع : 
qurangloss.blogfa.com/page/kahf-1-50.aspx

 

هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
پنج شنبه 6 تیر 1392  10:42 AM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
catcat
catcat
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 6699
محل سکونت : رنگین کمان

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

 
 
 
ردیف 169 سوره محمد 1- 20
 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏
 به نام خداوند بخشنده مهربان‏
 «1» ألَّذِینَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ‏
 كسانى كه كفر ورزیدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند، (خداوند) اعمالشان را تباه گردانید.
 
 نكته‏ ها:
 در میان یكصد و چهارده سوره قرآن كریم، در یازده سوره، اولین آیه درباره تهدید یا توبیخ دشمنان است:
 1- سوره انعام. «... ثمّ الّذین كفروا بربّهم یعدلون»... امّا كافران براى پروردگارشان شریك قرار مى‏دهند.
 2- سوره توبه. «برائة من اللّه و رسوله» خداوند و رسول او از كفّار برائت دارند.
 3- سوره احزاب. «یا ایّها النبىّ اتّق اللّه ولا تطع الكافرین و المنافقین» اى پیامبر! از خداوند پروا كن و از كفّار و منافقان پیروى نكن.
 4- سوره محمّد. «الّذین كفروا و صدّوا عن سبیل اللّه»
 5 - سوره ممتحنه. «یا ایّها الّذین آمنوا لا تتّخذوا عدوّى و عدوّكم اولیاء» اى اهل ایمان! دشمن من و دشمن خودتان را سرپرست خود قرار ندهید.
 6- سوره منافقون. «اذا جاءك المنافقون...» هرگاه منافقین نزد تو آمدند... .
 7- سوره معارج. «سئل سائل بعذاب واقع» یكى از منافقان و دشمنان تقاضاى عذاب كرد.
 8 - سوره بیّنه. «لم یكن الّذین كفروا من اهل الكتاب والمشركین منفكّین حتّى تأتیهم البیّنة» كفّار از اهل كتاب و مشركین، از كفر و شرك خود دست بردار نیستند، مگر آن كه برایشان شاهد و بیّنه بیاید.
 9- سوره فیل. «ألم‏تر كیف فعل ربّك باصحاب الفیل» آیا ندیدى كه پروردگارت با سپاه فیل چه كرد؟
 10- سوره كافرون. «قل یا ایّها الكافرون» اى پیامبر! به كافران بگو.
 11- سوره مسد. «تبّت یدا ابى لهب و تب» دستان ابولهب بریده باد.
 عبارت «صدّوا عن سبیل اللّه» را دو گونه مى‏توان معنا كرد:
 الف: به معناى اعراض كردن، یعنى خودشان از راه خدا اعراض كردند.
 ب: به معناى ممانعت كردن، یعنى مردم را از راه خدا بازداشتند.(3)
 عبارت «اضلّ اعمالهم» را دو گونه مى‏توان معنا كرد:
 الف. خداوند اعمال خوب كفّار و مشركان، مانند صدقه و انفاق به فقرا را به دلیل كفر و منحرف كردن مردم، باطل و بى اثر مى‏كند، به گونه‏اى كه در آخرت در پرونده آنان خبرى از این چیزها نیست.
 ب. خداوند، تلاش‏هاى آنان براى از بین بردن اسلام و شكست مسلمانان را بى اثر مى‏سازد تا به مقصد و هدف نائل نشوند.
 اعمال كفّار همه تباه است. «اضلّ اعمالهم» این تباهى با چند تعبیر در قرآن كریم آمده است:
 «كرماد اشتدّت به الریح فى یوم عاصف»(4)،اعمال كافران چون خاكسترى است كه در روزى طوفانى، بادى سخت بر آن بوزد.
 «فحبطت اعمالهم»(5) اعمال كفّار محو مى‏شود.
 «كسراب بقیعة»(6) اعمال كفّار همچون سرابى است كه تشنگان، آن را آب مى‏پندارند.
 پیام‏ها:
 1- از نظر روانشناسى تبلیغات، گاهى باید بى‏مقدّمه سخن گفت. «بسم‏اللّه‏الرحمن‏الرحیم الّذین كفروا...»
 2- معمولاً هر انحرافى انحراف دیگر را به دنبال دارد، بعضى ابتدا كفر مى‏ورزند و آنگاه مانع ایمان دیگران مى‏شوند. «كفروا و صدوا»
 3- تلاش كفّار ناكام مى‏شود، كوشش آنان عاقبت ندارد و مردم دیر یا زود حقیقت را خواهند فهمید. «صدوا... اضل اعمالهم»
 4- راه خدا دشمن دارد و دشمنان بیكار نمى‏نشینند. «صدّوا عن سبیل اللّه»
 5 - تباه كردن اعمال، نوعى كیفر الهى براى كفّار است. «كفروا... اضلّ»
 
 «2» وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَءَامَنُواْ بِمَا نُزِّلَ عَلَى‏ مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بَالَهُمْ‏
 و كسانى كه (به خدا) ایمان آورده و كارهاى نیكو انجام داده‏اند و به آنچه بر محمّد نازل شده كه حق است و از جانب پروردگارشان است ایمان آورده‏اند، خداوند بدى‏هاى آنان را پوشاند و كارشان را به سامان آورد.
 
 نكته ‏ها:
 كلمه «بال» یا به معناى كار و حالات و شئون است و یا به معناى روح و قلب.
 تكرار جمله «آمنوا» نشانه آن است كه باید ایمان به وحى و دستورات، هم وزنِ ایمان به خدا باشد و خداشناسى و جهان بینى صحیح و رفتارهاى خوب به تنهایى نجات‏بخش نیست، بلكه ایمان به رسالت پیامبر اسلام و شریعت او نیز لازم است.
 مراد از «عملوا الصالحات» انجام تمام كارهاى صالح نیست، زیرا انجام تمام آنها براى انسان ممكن نیست. چنانكه مراد این نیست كه تمام كارهاى مؤمنان صالح است، زیرا به دنبال آن مى‏فرماید: «كفّر عنهم سیئاتهم» بدى‏هاى آنان را جبران مى‏كنیم.(7) بلكه مراد انجام كارهاى نیك در هر زمینه‏اى به مقدار توان و امكان است.
 مراد از «ما نزّل على محمّد» وحى الهى است كه هم شامل قرآن مى‏شود و هم شامل سنّت پیامبر اكرم‏صلى الله علیه وآله. چنانكه در قرآن مى‏خوانیم: «ما ینطق عن الهوى»(8) سخنان او از روى هوا و هوس نیست.
 همان گونه كه تكلیف نماز و روزه بر پیامبر نازل شد، دستور تعیین جانشین نیز در حجّةالوداع نازل شد. «یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیك...»(9) بنابراین بشارت در این آیه مخصوص كسانى است كه به تمام آنچه بر پیامبر نازل شده (نه فقط بخشى از آن)، ایمان داشته باشند.
 پیام‏ها:
 1- ایمان، درجات و مراحلى دارد و امرى كمال‏پذیر است. «آمنوا... و آمنوا»
 2- ایمان و عمل، از یكدیگر جدا نمى‏شوند. «آمنوا و عملوا الصالحات و آمنوا»
 3- ایمانى ارزش دارد كه به اطاعت كامل از دستورات الهى بیانجامد. «بما نزّل على محمّد»
 4- پیروى از دستورات انبیا، طبق ملاك و معیار حق است. «و هو الحق»
 5 - احكام و شریعت دین، براى رشد و تربیت انسان است. «نزّل... من ربّهم» (به عبارت دیگر، ربوبیّت الهى اقتضا مى‏كند كه براى رشد و تربیت بندگان، برنامه‏اى حقیقى و به دور از انحراف فرو فرستاده شود.)
 6- معیار حقّ وحقیقت، مطابقت با وحى ودستورات خداست. «هوالحقّ من ربّهم»
 7- پیامبر اسلام از پیش خود حرفى نمى‏زند، آنچه مى‏گوید وحى است. «نزّل على محمّد... من ربّهم»
 8 - براى دریافت الطاف الهى، ایمان به تنهایى كافى نیست، بلكه عمل صالح و پیروى از رسول خدا نیز لازم است. «آمنوا و عملوا الصالحات و آمنوا بما نزّل على محمّد... كفّر عنهم... و اصلح بالهم»
 9- ایمان و عمل صالح، گذشته‏ها را جبران و آینده را بیمه مى‏كند. «كفّر... اصلح»
 10- كفر، سبب تباهى عمل و ایمان و عمل صالح، سبب اصلاح عمل مى‏گردد. «الّذین كفروا... اضلّ اعمالهم - الّذین آمنوا و عملوا الصالحات... اصلح بالهم»
 11- گناهان و بدى‏ها مانع اصلاح انسان است، ابتدا باید آنها برطرف شود تا زمینه اصلاح فراهم گردد. «كفر عنهم سیئاتهم و اصلح بالهم»
 12- خداوند با تهدید كفّار «اضلّ اعمالهم» و بشارت به مؤمنین «اصلح بالهم» از پیامبر و اهل ایمان دلجویى مى‏كند.
 
 «3» ذَلِكَ بِأَنَّ الَّذِینَ كَفَرُواْ اتَّبَعُواْ الْبَاطِلَ وَأَنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّبَعُواْ الْحَقَّ مِن رَّبِّهِمْ كَذَلِكَ یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ‏
 این (دو گونه سرانجام) به خاطر آن است كه كسانى كه كفر ورزیدند، از باطل پیروى كردند و كسانى كه ایمان آوردند، از همان حقى كه از طرف پروردگارشان (نازل شده) است پیروى نمودند. این گونه خداوند براى (بیدارى) مردم مثال حالشان را بیان مى‏كند.
 
 نكته‏ ها:
 مقایسه و تفكیك میان سرانجام كافران و مؤمنان، یكى از شیوه‏هاى تربیتى قرآن است كه در این چند آیه مكرّر بیان شده است.
 در این آیه، ایمان وكفر براساس حق وباطل از یكدیگر جدا شده‏اند كه بیانگر منطق قرآن در برخورد با مخالفان است.
 پیام‏ها:
 1- سرنوشت و عاقبت خوب یا بد انسان، تابع افكار و اعمال اوست. «اضلّ اعمالهم... اصلح بالهم - ذلك بانّ الّذین...»
 2- باطل‏گرایى، زمینه گرایش به كفر است. «الّذین كفروا اتّبعوا الباطل»
 3- هر راهى كه در مقابل حقّ قرار گیرد، باطل و بى اساس است ومیان حق و باطل، راه سومى وجود ندارد. «اتّبعوا الباطل... اتّبعوا الحق»
 4- باطل، از ناحیه انسان است و به خدا نسبتى ندارد ولى حق از سوى خداوند است و حقایق آسمانى پوچ نیستند. «الحقّ من ربّهم»
 5 - مصداق بارز و روشن حقّ، قرآن است. «اتّبعوا الحقّ من ربّهم» (در آیه قبل خواندیم: «ما نزّل على محمّد و هوالحقّ من ربّهم»)
 6- استفاده از مثال و بیان عوامل سعادت و شقاوت انسان در قالب تمثیل، از اصول تربیتى قرآن است. «ذلك بانّ... كذلك یضرب اللّه للناس امثالهم»
 
 «4» فَإِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ كَفَرُواْ فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى‏ إذَآ أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّواْ الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَإِمَّا فِدَآءً حَتَّى‏ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ یَشَآءُ اللَّهُ لَاْنتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِن لِّیَبْلُوَاْ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِى سَبِیلِ اللَّهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ‏
 پس هرگاه با كسانى كه كافر شدند (در میدان جنگ) روبرو شدید، گردن‏هایشان را بزنید تا آن كه آنان را از پا درآورید (و چون در دست شما اسیر شوند) پس آنان را سخت ببندید (تا فرار نكنند) سپس، یا بر آنان منّت نهید (و آزادشان كنید) و یا با گرفتن فدیه و عوض رهایشان كنید تا جنگ بار سنگین خود را بر زمین نهد. این است (دستور خداوند) و اگر خداوند اراده مى‏كرد، (از طریق صاعقه و زلزله و دیگر بلایا) از آن كفّار انتقام مى‏كشید ولى خدا (فرمان جنگ داد) تا برخى از شما را به وسیله برخى دیگر بیازماید، و كسانى كه در راه خدا كشته شدند هرگز خداوند اعمالشان را از بین نمى‏برد.
 
 نكته‏ ها:
 «أثخنتموهم» از «ثخن» به معناى غلبه كامل و زمین‏گیر كردن دشمن است. «وثاق»، وسیله بستن مثل طناب است.
 فلسفه جهاد در اسلام، چند امر است:
 الف: براى دفاع از خود یا دیگر مظلومان. «اُذن للذّین یقاتلون بانهم ظلموا»(10)، «كما یقاتلونكم كافّة»(11)
 ب: به جهت برانداختن فساد و فتنه. «قاتلوهم حتّى لا تكون فتنة»(12)
 ج: براى حفظ مراكز توحیدى. «لولا دفع اللّه الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع و بیع»(13)
 د: براى دفاع از احكام و حدود الهى. «قاتلوا الّذین لایؤمنون باللّه و لا بالیوم الاخر و لا یحرّمون ما حرّم اللّه و رسوله و لا یدینون دین الحق»(14)
 این آیه مربوط به میدان نبرد است، یعنى در صحنه‏ى جنگ كه كافران در برابر شما ایستاده‏اند و قصد از میان برداشتن شما را دارند، شما با قاطعیّت و صلابت بجنگید و آنان را بكشید و پس از غلبه كامل بر آنان و اطمینان از درهم شكستن قواى دشمن، اسیر بگیرید و هرگونه كه رهبر اسلامى مصلحت دانست، پس از پایان جنگ، در قبال گرفتن عوض یا بدون آن، اسیران را آزاد كنید.
 لذا برخى كه گمان كرده‏اند آیه مى‏گوید: هر كافرى را هركجا یافتید بكشید، به واژه «حرب» به معناى جنگ و مسئله اسارت كه در جنگ پیش مى‏آید، توجّهى نكرده‏اند.
 این آیه، به آزاد كردن اسیران در پایان جنگ، با گرفتن غرامت یا بدون آن فرمان مى‏دهد. امّا اینكه اسیران را به صورت برده در آورند، الزامى نیست و تنها در صورتى است كه رهبر جامعه اسلامى آن را لازم ببیند.
 از پیامبرصلى الله علیه وآله سؤال شد كه شهید در راه خدا كیست؟ آیا كسى كه با انگیزه‏ى به رخ كشیدن شجاعت خود و یا به خاطر تعصّبات خانوادگى و قومى و یا از روى ریا و خودنمایى جنگیده و جان خود را از دست داده، شهید است؟
 حضرت فرمودند: «مَن قاتل لتكون كلمة اللّه هى العلیا فهو فى سبیل اللّه»(15) شهید، كسى است كه براى اعتلاى راه خدا جنگیده باشد.
 پیام‏ها:
 1- از میان كافران، تنها آنان را كه در برابر شما ایستاده‏اند، از میان بردارید. «فاذا لقیتم»
 2- رزمنده مسلمان باید آماده، آموزش دیده و شجاع باشد. «فضرب الرقاب»
 3- هدف اصلى در حمله به دشمن، نقاط كلیدى و حساس باشد. «الرقاب»
 4- تا دشمن از پاى در نیامده و زمین‏گیر نشده، به فكر اسیر گرفتن و جمع غنائم نباشید. «حتّى اذا اثخنتموهم»
 5 - در هنگام نبرد محكم كارى كنید تا دشمن سوء استفاده نكند و اسیران فرار نكنند. «فشدّوا الوثاق»
 6- در جبهه باید اختیاراتى به فرمانده تفویض شود. «فاِمّا منّاً بعد و اِمّا فداءً»
 7- هدف از جهاد، جلوگیرى از ظلم و یا از بین بردن ظلم و ستم است و لذا عفو و بخشش اسیران از سفارش‏هاى اسلام است. «فاِمّا منّاً بعد و اِمّا فداءً»
 8 - در جهاد اسلامى هم قدرت لازم است، «فضرب الرقاب» و هم عطوفت و مهربانى. «فاِمّا منّاً بعد و اِمّا فداء»
 9- آزاد كردن اسیران، بدون گرفتن عوض، بر آزاد كردن با عوض مقدّم است. «فاِمّا منّا بعد و اِمّا فداء»
 10- جنگ و جهاد، یكى از زمینه‏هاى آزمایش الهى است. «لیبلوا بعضكم ببعض»
 11- جهاد در اسلام، براى حفظ دین خداست، نه كشورگشایى، استعمار، تهدید، رقابت، انتقام، حسادت و... . «فى سبیل اللّه»
 12- گرچه در جنگ بعضى شهید مى‏شوند ولى خداوند اهدافشان را به ثمر مى‏رساند و زحمات آنان هرگز تباه نمى‏شود. «قتلوا فى سبیل اللّه فلن یضلّ اعمالهم»
 13- جنگ، میدان آزمایش الهى و كفّار وسیله آزمایش و شهدا، پیروزمندان این آزمایشند. «لیبلوَا بعضكم ببعض و الّذین قتلوا... فلن یضل اعمالهم»
 
 
 
 
«6» وَیُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ‏
 و در بهشتى كه براى آنان توصیف كرده، وارد مى‏سازد.
 
 پیام‏ها:
 1- هدایت الهى دائمى است و حتّى پس از مرگ و شهادت نیز ادامه دارد. «قتلوا... سیهدیهم»
 2- هنگام رفتن به جبهه و جهاد، نگران زندگى فردى و خانوادگى خود نباشید. «یصلح بالهم»
 3- شهادت در راه خدا، همه‏ى نابسامانى‏هاى انسان را جبران مى‏كند، لغزش‏ها بخشیده و عیب‏ها نادیده گرفته مى‏شود. «یصلح بالهم»
 4- مدیریّت كارهاى شهید را ذات مقدّس خداوند بر عهده دارد. «سیهدیهم... یصلح...»
 5 - تشویق‏ها و پاداش‏هاى بزرگ، بهترین وسیله براى ایجاد انگیزه است. «فلن یضلّ اعمالهم... سیهدیهم... یدخلهم الجنّة»
 6- شناخت قبلى از پاداش، لذّت و شوق انسان را به هنگام دریافت آن بیشتر مى‏كند. «الجنّة عرّفها لهم»
 
 «7» یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِن تَنصُرُواْ اللَّهَ یَنصُرْكُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ‏
 اى كسانى كه ایمان آورده‏اید! اگر خدا را یارى كنید، شما را یارى مى‏كند و گام‏هایتان را استوار مى‏سازد.
 
 نكته ‏ها:
 انسان موجودى محدود است و نصرت و یارى او از راه خدا نیز محدود؛ ولى خداوند بى نهایت است و نصرت او برخاسته از قدرت نامحدود.
 خداوند چند چیز را در گرو چند چیز بر خود لازم كرده است:
 توجّه و یادكردش را در گرو یادكرد مردم. «فاذكرونى اذكركم»(16)
 نصرت ویاریش را در گرو یارى مردم. «ان تنصروا اللّه ینصركم»
 بركت و ازدیاد را در گرو سپاسگزارى مردم. «لئن شكرتم لازیدنّكم»(17)
 وفاى به عهدش را در گرو وفادارى مردم.(18) «اوفوا بعهدى اوف بعهدكم»(19)
 حضرت على علیه السلام مى‏فرماید: اگر خدا را یارى كنید، خداوند شما را یارى مى‏كند و گام‏هاى شما را استوار مى‏سازد... خداوند از روى خوارى و ناچارى از شما نصرت ویارى نمى‏خواهد... او از شما یارى خواسته در حالى كه خود عزیز و حكیم است و سپاهیان آسمان‏ها و زمین به فرمان او هستند. نصرت خواهى و استقراض الهى براى آن است كه شما را بیازماید و بهترین عامل به نیكى‏ها را مشخص سازد.(20)
 پیام‏ها:
 1- پاداش و كیفر الهى با عملكرد انسان همگون است. «تنصروا اللّه، ینصركم»
 2- هركس با فكر، زبان و عمل خویش، دین اسلام را یارى كند، خداوند نیز او را حمایت مى‏كند. «ان تنصروا اللّه ینصركم»
 3- در میان امدادهاى الهى، ثابت قدم بودن، برجسته‏ترین آنهاست. (بعد از نصرت الهى نام پایدارى آمده است.) «ینصركم و یثبّت اقدامكم»
 4- پاداش‏هاى الهى بیش از عملكرد ما است. «ان تنصروا اللّه ینصركم و یثبّت اقدامكم»
 5 - جهاد با كفّار محارب، یكى از مصادیق یارى دین خداوند است. «فضرب الرقاب... ان تنصروا اللّه...»
 6- لازمه‏ى ایمان، اقدام عملى در جهت نشر و گسترش دین الهى است. «یا ایها الّذین آمنوا ان تنصروا اللّه...»
 7- دریافت الطاف الهى، به تلاش انسان بستگى دارد. «ان تنصروا اللّه ینصركم» (انتظار نصرت خداوند بدون تلاش و كوشش، توقّعى نابجاست.)
 

 «8» وَالَّذِینَ كَفَرُواْ فَتَعْساً لَّهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ‏
 و كسانى كه كفر ورزیدند، بر آنان نگون‏سارى باد و (خداوند) اعمالشان را نابود گردانید.
 «9» ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُواْ مَآ أَنزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ‏
 این (هلاكت) به خاطر آن است كه آنچه را خداوند نازل كرده، ناخوش داشتند، پس (خداوند) كارهایشان را تباه (و بى ارزش) نمود.
 
 نكته ‏ها:
 كلمه «تعس» به معناى لغزیدن، سقوط كردن و به رو افتادن است.
 یكى از بهترین راه‏هاى تربیت، روش مقایسه است. در آیات قبل نسبت به مؤمنان شهید فرمود: «فلن یضلّ اعمالهم» در این آیه نسبت به كفّار مى‏فرماید: «أضلّ اعمالهم» این مقایسه، نویدى براى مؤمنان مجاهد است. همچنین در مورد مؤمنان فرمود: «یثبّت اقدامكم» خداوند گام‏هایشان را استوار مى‏سازد و این آیه در مورد كافران مى‏فرماید: «فتعساً لهم» آنها در لغزشگاه‏ها و پرتگاه‏ها سقوط مى‏كنند.
 پیام‏ها:
 1- نفرین بر كفّار لجوج رواست. «فتعساً لهم...» (چنانكه در آیه‏اى دیگر مى‏فرماید: «تّبت یدا ابى لهب»)
 2- كفر، مایه‏ى تباهى و نابودى است. «كفروا... اضلّ اعمالهم»
 3- كراهت از دستورهاى الهى، نشانه‏ى نوعى كفر در وجود انسان است. «والّذین كفروا... كرهوا ما انزل اللّه»
 4- كیفرهاى الهى به میزان كفر و كراهت انسان است. «كفروا... ذلك بانهم...»
 5 - كراهت از قرآن و اعراض از آن، موجب حبط و تباهى اعمال خیر مى‏شود. «كرهوا... فاحبط اعمالهم»
 6- انگیزه و نشاط، به كارها ارزش مى‏دهد. كسى كه نسبت به فرمان‏هاى خداوند ناراضى است، كارهایش ارزشى ندارد. «كرهوا... فاحبط اعمالهم»
 
 «10» أَفَلَمْ یَسِیرُواْ فِى الْأَرْضِ فَیَنظُرُواْ كَیْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَلِلْكَافِرِینَ أَمْثَالُهَا
 پس آیا در زمین سیر نكردند، تا بنگرند سرانجام كسانى كه قبل از آنان بودند چگونه بود؟ خداوند آنان را هلاك كرد و براى این كافران نیز همانند آن كیفرها خواهد بود.
 

 نكته‏ ها:
 «دَمّر» از «تدمیر» به معناى نابودى، هلاكت و زیر و رو كردن است و آنگاه كه در كنار آن، «على» قرار گیرد، شدّت را مى‏رساند.
 نابودى و هلاكت مردم در قرآن، بر اساس عملكرد و خلق و خوى آنان است:
 - گروهى به خاطر طغیان هلاك شدند. «اهلكوا بالطاغیه»(21)
 - برخى به خاطر انكار. «تدمّر كل شى‏ء بامر ربّها... اذا كانوا یجحدون»(22)
 - عدّه‏اى به دلیل مكر و حیله. «فانظر كیف عاقبة مكرهم انّا دمّرناهم و قومهم اجمعین»(23)
 - گروهى به خاطر گناه. «فاهلكناهم بذنوبهم»(24)
 - برخى به خاطر ظلم و ستم. «اهلكناهم كما ظلموا»(25)
 پیام‏ها:
 1- افراد غافل كه از هلاكت گذشتگان عبرت نمى‏گیرند، قابل توبیخ و سرزنش هستند. «أفلم یسیروا»
 2- سیر و سیاحت و جهانگردى باید هدفدار و براى بررسى تاریخ ملّت‏ها و عامل عبرت و رشد باشد. «أفلم یسیروا... فینظروا»
 3- مطالعه تاریخ و شناخت سرنوشت ملّت‏ها، در جهان بینى و ایمان انسان نقش دارد. «افلم یسیروا... فینظروا»
 4- جلوه‏هاى رفاه مهم نیست، پایان و عاقبت كار مهم است. «كیف كان عاقبة»
 5 - كارهاى خداوند حكیمانه و قانونمند است. «دمّر اللّه... و للكافرین امثالها»
 6- اراده خداوند بر تاریخ و طاغوت‏ها، غالب و حاكم است. «دمّر اللّه...»
 7- قهر الهى در انحصار یك یا چند نمونه نیست، او مى‏تواند به شكل‏هاى گوناگون قهر خود را نشان دهد. «للكافرین امثالها»

 

 

«11» ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَأَنَّ الْكَافِرِینَ لَا مَوْلَى‏ لَهُمْ‏
 این (كیفرِ كافران) به خاطر آن است كه خداوند، یاور كسانى است كه ایمان آورده‏اند و همانا كافران یاورى ندارند.
 
 نكته‏ ها:
 مراد از «مولى‏»، دوست و یاور است وگرنه همه‏ى هستى تحت ولایت خدا مى‏باشد و در این جهت، تفاوتى میان مؤمن و كافر نمى‏باشد.
 مؤمنانى كه در این دنیا به ظاهر بى‏یار و یاور بوده و تكیه‏گاهشان فقط خدا بود، روز قیامت خداوند یاور آنان است. «اللّه مولَى الّذین آمنوا» چنانكه در دنیا نیز چنین است: «اللّه ولىّ الّذین آمنوا»(26) امّا كافران كه در دنیا دوستان و یاورانى داشته‏اند، «والّذین كفروا اولیائهم الطاغوت»(27) در قیامت مشخص مى‏شود كه اینان یاور واقعى آنها نیستند. «و انّ الكافرین لا مولى لهم»
 پیام‏ها:
 1- ایمان، وسیله جلب حمایت‏هاى الهى و كفر، عامل از دست دادن آنهاست. «اللّه مولى الّذین آمنوا و انّ الكافرین لا مولى لهم»
 2- در روز قیامت، هیچ یك از حامیان كفّار و مشركین، كارساز نیستند. «و انّ الكافرین لا مولى لهم»
 
 «12» إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَالَّذِینَ كَفَرُواْ یَتَمَتَّعُونَ وَیَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوَىً لَّهُمْ‏
 همانا خداوند كسانى را كه ایمان آورده و كارهاى شایسته انجام داده‏اند به باغ‏هایى (از بهشت) كه نهرها از زیر (درختان) آن جارى است داخل مى‏كند. و كسانى كه كفر ورزیدند (از زندگى دنیا) بهره مى‏گیرند و همان گونه كه چهارپایان مى‏خورند مى‏خورند، و(سرانجام،) آتش جایگاه آنهاست.
 
 نكته‏ ها:
 در این آیه، خوردن كفّار به خوردن چهارپایان تشبیه شده و این شباهت مى‏تواند از چند جهت باشد، از جمله:
 الف: تمام همّت حیوانات رسیدن به غذاست. چنانكه حضرت على علیه السلام مى‏فرماید: «همّها علفها»(28) همّ و غمّ حیوانات رسیدن به خوارك است. كفّار نیز جز كامیابى اراده‏اى ندارند. «ولم یرد الاّ الحیاة الدنیا»(29)
 ب: چهارپایان غافلند، كفّار نیز از قیامت و مسئولیّت غافلند. «اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون»
 ج: حیوانات، سرچشمه غذا را كه از حلال است یا حرام نمى‏دانند. بعضى انسان‏ها نیز فكر حلال و حرام نیستند و به گفته قرآن همین كه به ارث و مال بى زحمتى رسیدند، بدون توجّه به حقوق دیگران در آن تصرّف مى‏كنند. «و تأكلون التراث أكلاً لمّا»(30)
 حضرت على علیه السلام مى‏فرماید: كسى كه تمام توانش را در راه شكمش قرار داده، ارزشش همان چیزى است كه از او خارج مى‏شود.(31)
 پیام‏ها:
 1- وارد ساختن مؤمنان به بهشت، جلوه‏اى از ولایت الهى است. «بانّ اللّه مولى الّذین آمنوا... ان اللّه یدخل»
 2- اهل ایمان و عمل صالح در مقامى هستند كه خداوند خود عهده‏دار وارد ساختن آنان به بهشت است. «ان اللّه یدخل...»
 3- ملاك، پایان كار است وگرنه بهره‏گیرى‏هاى مادّى، كم و بیش براى همه هست. «جنّات تجرى... یأكل كما تأكل الانعام»
 4- براى تشویق به حقّ، از تمایلات طبیعى مردم استفاده كنید. (انسان به طور طبیعى از باغ و نهر لذّت مى‏برد) «جنّات تجرى»
 5 - بهره‏گیرى و كامیابى در چهارچوب مقرّرات الهى جایز است. (آنچه مورد انتقاد قرآن است، كامیابى‏هاى حیوان‏گونه است) «یأكلون كما تأكل الانعام»
 6- شكم‏پرستى، برجسته‏ترین نفسانیّات انسان است. زیرا مقام، مال و شهوت هر چند صباحى به سراغ انسان مى‏آید ولى شكم دائماً مزاحم است. (قرآن در كنار عنوان كامیابى، نام خوردن را جداگانه آورده است.) «یتمتّعون و یأكلون»
 7- زندگى كفّار، از نظر ماهیّت حیوانى است و از نظر پایان و فرجام، دوزخى. «كما تأكل الانعام و النار مثوى لهم»
 8 - در ارزیابى‏ها، عاقبت‏كار را هم به حساب آورید. «النار مثوى لهم»
 
 «13» وَكَأَیِّن مِّن قَرْیَةٍ هِىَ أَشَدُّ قُوَّةً مِّن قَرْیَتِكَ الَّتِى أَخْرَجَتْكَ أَهْلَكْنَاهُمْ فَلَا نَاصِرَ لَهُمْ‏
 و چه بسیار (مردم) شهرها كه از (مردم) شهرى كه تو را بیرون كردند، نیرومندتر بودند، ما آنان را هلاك كردیم و براى آنان هیچ یاورى نبود.
 
 نكته ‏ها:
 در فرهنگ قرآن، معمولاً به جایى كه مردم آن عارى از معرفت و ایمان باشند و با پیامبران به دشمنى پرداخته باشند، «قریه» و پس از ایمان آوردن به آن «مدینه» گفته شده است.
 انبیا علاوه بر شنیدن تهمت‏هایى از قبیل شاعر، كاهن، ساحر و مجنون، به انواع خطرات نیز تهدید شده‏اند، مانند:
 الف: قتل. «انّ الملاء یأتمرون بك لیقتلوك»(32) جمعیّت براى كشتن تو به مشورت نشسته‏اند.
 ب: شكنجه. «لتكوننّ من المرجومین»(33) به نوح گفتند: تو از سنگسار شدگانى.
 ج: تبعید و اخراج. «لنخرجنّك یا شعیب»(34) اى شعیب! ما تو را تبعید خواهیم كرد.
 د: زندان. «لاجعلنّك من المسجونین»(35) اى موسى! ما تو را از زندانیان قرار خواهیم داد.
 این آیه به پیامبر دلدارى مى‏دهد كه ما همه آن اقوام پیشین را هلاك كردیم با آنكه از مردم مكّه بسیار قوى‏تر بودند.
 گرچه پیامبر اسلام با اراده خود هجرت كرد، ولى چون كفّار مكّه شرایط سختى را براى آن حضرت به وجود آورد كه باعث تصمیم پیامبر به هجرت شد، لذا خداوند، خروج حضرت را به مردم مكّه نسبت مى‏دهد. «اخرجتك»
 پیام‏ها:
 1- آشنایى با تاریخ، انگیزه‏اى براى مقاومت در برابر ناملایمات است. «و كایّن»
 2- اقوام ستمگر هلاك شده در تاریخ زیادند. «و كایّن من قریة... اهلكناهم»
 3- از قدرت‏هاى غیر الهى نترسید كه همه در برابر قدرت الهى هیچ‏اند. «اشدّ قوّة من قریتك... اهلكناهم»
 4- كفّار، گاهى علاوه بر عذاب اخروى، «النار مثوىً لهم» عذاب دنیوى هم دارند. «اهلكناهم»
 5 - عاقبت ابرقدرت‏هاى ظالم، هلاكت و نابودى است. «اشدّ قوّة... اهلكناهم...»
 6- چه بسا فشارها و سختى‏ها كه عامل حركت و بركت مى‏شود. «اخرجتك...» (گرچه خداوند از عكس العمل مردم مكه در برابر دعوت پیامبر كه باعث هجرت پیامبر شد انتقاد كرده، امّا این هجرت بركاتى را در پى داشت.)
 7- مصلحان و مبلّغان دینى باید آمادگى كامل براى هر گونه اذیّت و آزارى را از جانب مخالفان داشته باشند. «اخرجتك»
 8 - در برابر قهر الهى هیچ یاورى نیست. «فلا ناصر لهم»
 

 «14» أَفَمَن كَانَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ كَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُواْ أَهْوَآءَهُم‏
 پس آیا كسى كه بر دلیل روشنى از طرف پروردگارش است، همچون كسى است كه بدى كردارش در نظرش آراسته شده و از هوس‏هایش پیروى كرده است؟
 
 نكته ‏ها:
 «بیّنه» در اصل به چیزى مى‏گویند كه میان دو چیز فاصله و جدایى ایجاد مى‏كند به گونه‏اى كه دیگر هیچ گونه ربط و اتصالى با هم نداشته باشند. به همین خاطر به دلیل روشن و آشكارى كه حقّ را از باطل جدا مى‏كند بیّنه مى‏گویند.(36)
 پیامبر با منطق و بیّنه به سراغ مردم مى‏آید، ولى مردم با خوب پنداشتن راه خود و پیروى از هوس‏هاى خویش با او برخورد مى‏كنند.
 رسالت پیامبر اسلام همراه با بیّنه است. آن حضرت از جانب خداوند مأمور است و از پیش خود حرفى ندارد و بر این امر تأكید مى‏ورزد. «انّى على بیّنة من ربّى»(37)
 پیام‏ها:
 1- تكیه‏گاه مؤمن، دلیل و برهان است، «بیّنة من ربّه» امّا كفّار به پندار و هوس خویش تكیه دارند. «زیّن له سوء عمله»
 2- خودمحورى، نقطه مقابل خدامحورى است. كسى كه در برابر دلیل و استدلال تواضع نكند، پیرو هوس‏هاى خود و دیگران خواهد شد. «بیّنة من ربّه... اتّبعوا اهوائهم»
 3- انسان فطرتاً با بدى مخالف است و هر كجا مى‏خواهد دست به كار زشتى بزند، ابتدا آن را رنگ و لعاب زیبا مى‏زند. «زیّن له سوء عمله»
 4- مقتضاى ربوبیّت، نشان دادن دلائل روشن است. «بیّنة من ربّه»
 5 - بعضى از كارها داراى قبح ذاتى است. یعنى ذات و حقیقت آن عوض نمى‏شود گرچه زیباسازى و تقلّب صورت بگیرد. «زیّن له سوء عمله»
 6- انسان براى رسیدن به خواسته‏هاى نفسانى، كارهاى زشت را به گونه‏اى توجیه مى‏كند كه انجام آن زیبا و پسندیده باشد. «زیّن له سوء عمله و اتبعوا اهوائهم»
 
 «15» مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیهَآ أَنْهَارٌ مِّن مَّآءٍ غَیْرِ ءَاسِنٍ وَ أَنْهَارٌ مِّن لَّبَنٍ لَّمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهَارٌ مِّنْ خَمْرٍ لَّذَّةٍ لِّلشَّارِبِینَ وَ أَنْهَارٌ مِّنْ عَسَلٍ مُّصَفّىً وَلَهُمْ فِیهَا مِن كُلِ‏ّ الثَّمَرَاتِ وَمَغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِى النَّارِ وَسُقُواْ مَآءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعَآءَهُمْ‏
 وصف بهشتى كه اهل پروا به آن وعده داده شده‏اند، (چنین است:) در آن نهرهایى است از آبى كه بدبو شدنى نیست و نهرهایى از شیر كه مزه آن دگرگونى ندارد و نهرهایى از شراب كه براى نوشندگان لذّت‏بخش است و نهرهایى از عسل مصفّا و ناب. و براى آنان در آنجا هرگونه میوه‏اى موجود است و نیز آمرزشى از طرف پروردگارشان. (آیا اینان) همانند كسانى هستند كه در آتش جاودانه‏اند و آبى جوشان، نوشانده مى‏شوند، كه اندرونشان را متلاشى مى‏كند.
 

 نكته‏ ها:
 آنچه به اجمال در مورد بهشت در آیه دوازده مطرح شد «جنّات تجرى»، مشروح آن در این آیه بیان شده است. «فیها انهار... و انهار... و انهار»
 انواع نهرهاى بهشتى در این آیه مطرح شده، لكن براى گروه خاصّى در بهشت چشمه‏اى ویژه وجود دارد. «عیناً یشرب بها المقرّبون»(38) چشمه‏اى كه تنها مقرّبان از آن مى‏نوشند.
 براى هر چیزى كمالى است، كمال آب، بو نداشتن و كمال شیر، تغییر نكردن مزه آن و كمال نوشیدنى‏ها، لذیذ بودن و كمال عسل، خالص بودن آن است.
 با توجّه به تكرار كلمه «انهار» مى‏توان فهمید كه هر یك از شیر و عسل و شراب و آب، داراى چندین نهر است.
 امام حسین‏علیه السلام فرمود: مغفرتى كه در بهشت نصیب اهل بهشت مى‏شود، بهترین نعمت براى آنان است و آنگاه به آیه 72 سوره توبه استناد كردند. «و رضوان من اللّه اكبر ذلك هو الفوز العظیم»(39)
 ممكن است مراد از مغفرت در بهشت، زدودن یاد لغزشها از خاطر بهشتیان باشد تا به یاد لغزشهاى دنیوى خود نیفتند و خاطرشان ملول نگردد.(40)
 پیام‏ها:
 1- در برابر جلوه‏ها و زینت‏هاى دنیوى كه وسیله‏ى ارتكاب برخى گناهان مى‏گردد، با بیان جلوه‏ها و زیبایى‏ها و كامیابى‏هاى بهشت، مردم را به حق دعوت كنید. «مَثَل الجنّة الّتى وعد المتّقون...»
 2- كسانى كه به خاطر تقوا، از كامیابى‏هاى زودگذر و نامشروع پروا مى‏كنند، به كامیابى پایدار خواهند رسید. «وعد المتقون»
 3- امیددادن به سرانجامى نیكو، عامل گرایش به حق و تقواست. «وعد المتقون»
 4- تعدّد و تنوّع‏طلبى، خواست طبیعى بشر است. «انهارٌ... انهارٌ»
 5 - در بهشت، در كنار نعمت‏هاى مادّى و جسمانى، نعمت‏هاى معنوى و روحى نیز هست. «انهارٌ... مغفرة...»
 6- نعمت‏هاى بهشتى از هر گونه آفت و نقص و تغییر به دورند. «غیر آسن... لم یتغیّر طعمه... مصفّى»
 7- آب و هواى بهشت، نعمت‏ها را متغیّر و مسموم و بد بو نمى‏كند. «لم یتغیّر...»
 8 - نعمت‏هایى را كه بهشتیان دریافت مى‏كنند، در سایه مغفرت پروردگار است. «مغفرة من ربّهم»
 9- در بهشت انواع میوه‏ها، به مقدار وفور وجود دارد. «كلّ الثمرات»
 10- در دوزخ، آب جوشان را با زور و ذلّت به كفّار مى‏نوشانند. «سقوا»
 11- تشویق و تهدید در كنار هم سازنده است. «انهارٌ... ماء حمیماً»
 12- معاد، جسمانى است. (شیر و عسل، نشانه كامیابى جسمانى است، چنانكه قطعه قطعه شدن اندرون كفّار بر آن دلالت دارد.) «فقطّع امعائهم»
 13- حساب جسم و بدن انسان در قیامت، با جسم و بدن او در دنیا فرق مى‏كند. (در دنیا اگر معده قطعه قطعه شود، مرگ انسان حتمى است، ولى در آخرت چنین نیست.) «فقطّع امعائهم»

 

 «16» وَمِنْهُم مَّن یَسْتَمِعُ إِلَیْكَ حَتَّى‏ إِذَا خَرَجُواْ مِنْ عِندِكَ قَالُواْ لِلَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ ءَانِفاً أُوْلَئِكَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى‏ قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُواْ أَهْوَآءَهُمْ‏
 و گروهى از آنان، كسانى هستند كه (در ظاهر) به تو گوش مى‏سپارند، امّا همین كه از نزد تو بیرون روند، به صاحبان علم و دانش گویند: او هم اكنون چه گفت؟ آنان كسانى هستند كه خداوند بر دلهایشان مهر نهاده و از هواى نفسشان پیروى كرده‏اند.
 
 نكته‏ ها:
 پس از بیان وضعیّت مؤمنان و كافران، این آیه به شیوه برخورد منافقان با گفتار پیامبر كه برگرفته از وحى آسمان بود اشاره كرده و خطاب به پیامبر مى‏فرماید: كافرانى كه در ظاهر مسلمان هستند، در مجالس تو شركت مى‏كنند و به قرآن گوش مى‏دهند، امّا چون به حقانیّت تو و كتاب تو ایمان ندارند، قادر به درك و پذیرش آن نیستند و لذا هرگاه به پیروانت كه نسبت به سخنان تو علم دارند مى‏رسند، با تحقیر و تمسخر مى‏گویند: این چه سخنانى است كه این مرد مى‏گوید.
 امّا اى پیامبر! گمان نكنید كه سخنان تو قابل درك نیست، بلكه روحیه عناد و لجاجت آنها باعث گردیده كه خداوند بر دل آنها مُهر نهد و آنها قدرت درك حقیقت را نداشته باشند و فقط تابع هواها و هوس‏هاى خویش باشند.
 از این كه جمله‏ى «و اتّبعوا اهوائهم» پس از عبارتِ «طبع اللّه على قلوبهم» آمده مى‏توان استفاده كرد كه اگر انسان فهم، بینش و عقل خود را رها كند، تحت فرمان هوا، هوس و شهوت قرار مى‏گیرد.(41)
 پیام‏ها:
 1- حضور هر قشرى از مردم حتّى كافران و منافقان، نزد پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله آزاد بود. «منهم مَن یستمع الیك»
 2- شناخت و افشاى حركات مرموز مخالفان، براى مردم لازم است. «و منهم مَن یستمع الیك...»
 3- منافقان در فكر تشكیك و تفرقه در میان خواصّ اهل حقّ هستند. «یستمع... قالوا للذّین اوتوا العلم»
 4- سؤال، اگر بر اساس تخریب و تضعیف و سست كردن ایمان و یا تحقیر و استهزا باشد، قابل توبیخ است. «ماذا قال آنفاً»
 5 - وحى الهى و سخنان پیامبر صلى الله علیه وآله، علمى و عالم‏پرور بود. «اوتوا العلم»
 6- تشكیك در میان مسلمانان، نوعى تهاجم فرهنگى است. «ماذا قال آنفاً»
 7- انسان، با انگیزه و عمل فاسد و هواپرستى، زمینه مهر شدن دل خود را فراهم مى‏كند و قابلیّت فهم وحى و معارف الهى را از دست مى‏دهد. «اولئك الّذین طبع اللّه»
 8 - به انبوه حاضران و مستمعین مغرور نشویم كه چه بسا پذیراى حق نیستند. «و منهم مَن یستمع الیك... طبع اللّه على قلوبهم»
 9- مسخره نمودن وحى و قرآن، موجب كدورت قلب شده و انسان را از درك حقایق باز مى‏دارد. «ماذا قال آنفاً... طبع اللّه على قلوبهم»
 10- اگر بر دلى مهر خورد، سخنان رسول خدا نیز در او كارساز نخواهد بود. «طبع اللّه»
 11- قلب و روح آدمى، فطرتاً حقّ‏پذیر است. عواملى سبب بسته شدن و مهر خوردن بر آن مى‏شود. (كلمه «طبع»، معمولاً در مواردى بكار مى‏رود كه ابتدا راه باز بوده و سپس بسته شده است.)
 12- كسى كه براى تضعیف پیامبر اقدام كند، در حقیقت با خدا طرف شده است. «یستمع الیك... ماذا قال آنفا... طبع اللّه على قلوبهم»
 13- هوس‏ها و خواهش‏هاى بى پایه بشر متعدّد است. «اتبعوا اهوائهم»
 14- هواپرستى با خداپرستى سازگار نیست. «طبع اللّه على قلوبهم و اتبعوا اهوائهم»
 
 «17» وَالَّذِینَ اهْتَدَوْاْ زَادَهُمْ هُدىً وَءَاتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ‏
 وكسانى كه هدایت یافته‏اند، خداوند هدایتشان را بیفزاید و روح پرهیزگارى به آنان عطا كند.
 
 نكته‏ ها:
 در آیه قبل خواندیم كه گروهى با اینكه سخنان حق و آیات قرآن را از پیامبر مى‏شنیدند، امّا حاضر به پذیرش آن نبودند. این آیه مى‏فرماید: گروهى با شنیدن همان آیات و سخنان، رشد یافته و وسعت روحى و معنوى پیدا مى‏كنند.
 عباراتى مانند «زادهم هُدى» و «زدنى علماً»(42) صرفاً فزونى هدایت یا علم را بیان نمى‏كند، بلكه بیانگر رشد و بالندگى روحى آن كسى است كه از این هدایت یا علم برخوردار مى‏شود.
 چند چیز باعث ازدیاد هدایت مؤمنان مى‏شود:
 الف. آیات و معارفى كه خداوند نازل مى‏كند.
 ب. سخنان و حكمت‏هاى پیامبر.
 ج. صبر و تحمّل آنان در برابر استهزاى منافقان.(43)
 پیام‏ها:
 1- پذیرش هدایت از طرف انسان، زمینه‏ساز فزونى هدایت از طرف خداوند است. «اهتدوا زادهم»
 2- هدایت، مراحل و مراتبى دارد. «زادهم هدى»
 3- هدایت پذیرى، ظرفیّت روحى انسان را توسعه مى‏دهد. «زادهم» (و نفرمود: «زاد هدایتهم»)
 4- یك گام از طرف انسان، چند گام از طرف خدا را به دنبال دارد. «اهتدوا» از طرف انسان، «زادهم... و اتاهم» از طرف خدا.
 5 - هدایت واقعى آن است كه انسان را به تقوى برساند. «اهتدوا... اتاهم تقواهم»
 6- تقوى، هدیه و پاداش الهى براى هدایت پذیران است. «اتاهم تقواهم»
 
 «18» فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَةً فَقَدْ جَآءَ أَشْرَاطُهَا فَأَنَّى‏ لَهُمْ إِذَا جَآءَتْهُمْ ذِكْرَاهُمْ‏
 پس آیا (كفّار براى ایمان آوردن) قیامت را انتظار دارند، كه ناگهان به سراغشان آید، در حالى كه نشانه‏هاى آن آمده است. پس آنگاه كه (رستاخیز) به سراغشان آید متذكّر شدن آنان چه سودى برایشان خواهد داشت؟!
 
 نكته‏ ها:
 كلمه «أشراط» جمع «شَرَط» به معناى نشانه و علامت است و مراد از «فقد جاء اشراطها» در این آیه، بر اساس روایتى از شخص پیامبر صلى الله علیه وآله، بعثتِ آن بزرگوار است.(44) زیرا آخرین رسول و كتاب الهى بر مردم نازل و حجّت خداوند بر مردم، كامل گشته است. پس هرگونه گناه، فساد، كفر و انكار، ظهور قیامت را نزدیك مى‏سازد.
 گرچه معمولاً كلمه «الساعة» در مورد قیامت بكار مى‏رود، ولى مانعى ندارد كه مراد، زمانِ نزول قهر الهى و هلاكت مردم در همین دنیا باشد كه مقدّمه‏ى عذاب قیامت است.
 ابن عباس نقل مى‏كند كه رسول اكرم‏صلى الله علیه وآله در حجّة الوداع در حالى كه نزدیك‏ترین افراد به آن حضرت، سلمان فارسى بود فرمود: آیا به شما خبر دهم از نشانه‏هاى قیامت؟ آنگاه فرمود:
 «اضاعة الصّلوات و اتّباع الشهوات و المیل الى الاهواء و تعظیم اصحاب المال و بیع الدین بالدنیا»(45)
 بى توجّهى به نماز و پیروى از هوسها و احترام به ثروتمندان و فروختن دین به دنیا.
 در برخى روایات، بیش از صد علامت براى نشانه‏هاى برپایى قیامت برشمرده‏اند.(46)
 پیام‏ها:
 1- كفّارِ سنگدل با مشاهده تمام دلائل، باز ایمان نمى‏آورند و منتظر سپرى شدن آخرین مهلت‏اند. «فهل ینظرون الا الساعة»
 2- برپایى قیامت و به هلاكت رسیدن كفّار، ناگهانى و غافلگیرانه است. «بغتة»
 3- قیامت، نشانه‏ها و مقدّماتى دارد. «فقد جاء اشراطها»
 4- فكر نكنید كه همیشه راه توبه باز است و مجالى براى بازگشت وجود دارد. «فانّى لهم اذا جائتهم ذكراهم»
 
 «19» فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَ مَثْوَاكُمْ‏
 پس بدان كه هیچ معبودى جز اللّه نیست و براى گناه خود و براى مردان و زنان با ایمان استغفار كن و خداوند، رفت و آمد و آرمیدن شما را مى‏داند (و به تمام حالات شما آگاه است).
 
 نكته‏ ها:
 «متقلَّب»، مصدر میمى به معناى انقلاب و انتقال و جابجایى و «مثوى‏» نیز مصدر میمى به معناى محل استقرار و آرامش است.
 در آیه 55 سوره غافر نیز همین جمله «واستغفر لذنبك» آمده است كه با توجّه به اینكه همه انبیا معصوم و به دور از گناه مى‏باشند، این استغفار و طلب بخشش، براى یكى از چند امر است:
 الف: استغفار یك عبادت است، گرچه گناهى در كار نباشد.
 ب: استغفار از ترك اولى، یعنى كارهایى كه گناه نبوده، ولى بهتر بود كه شخصى همچون پیامبر انجام نمى‏داد.
 ج: براى آنكه استغفار از گناه، براى مردم یك سنّت و روش شود.
 د: استغفار، سبب علوّ درجات پیامبر مى‏شود.
 ه: مراد، استغفار براى گناهانى است كه مردم نسبت به پیامبر مرتكب شده‏اند.
 و: استغفار همیشه از تقصیر نیست، بلكه گاهى از قصور است. بنده وقتى عزّت و عظمت خداوند و حقارت و ذلّت خود را مى‏بیند، استغفار و طلب بخشش مى‏كند.(47)
 بعضى از مفسّران گفته‏اند كه «ذَنب» همیشه به معناى عصیان و گناه نیست، بلكه به معناى «ذَنَب فعل» و تبعات افعال و رفتار نیز مى‏باشد. بنا بر این معنا، «ذنبِ» پیامبر، همان تبعات دعوت پیامبر به سوى خداوند است كه رسیدن بدى و شر از جانب مخالفان است، مانند هتك حرمت، قتل و آزار و اذیّت. هرچه دعوت الهى سنگین‏تر باشد، ذنب و تبعات آن نیز مشكل‏تر خواهد بود و استغفار بیشترى را مى‏طلبد و استغفار از آن به این معنا است كه از خداى متعال بخواهیم ما را از شرّ مخالفان حفظ كند.(48)
 در قرآن، از پیامبران دیگر همچون حضرت داود، موسى و ابراهیم‏علیهم السلام نیز استغفار نقل شده است.
 استغفار بزرگان براى عموم مردم نیز بارها در قرآن مطرح شده است، نظیر استغفار حضرت ابراهیم براى پدر و مادر و مؤمنین و حتّى عمویش و استغفار حضرت یعقوب براى فرزندانش، استغفار حضرت موسى براى برادرش و استغفار فرشتگان براى مردم و در این آیه استغفار پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله براى مؤمنین و مؤمنات كه این خود نوعى شفاعت است.
 پیام‏ها:
 1- اكنون كه دیدى مؤمنان را پاداش و كافران را كیفر مى‏دهیم، پس بدان كه همه‏كاره خداست. «فاعلم»
 2- ایمان و توحید باید آگاهانه باشد. «فاعلم انه لا اله الا اللّه» (تقلید در اصول عقائد جایز نیست.)
 3- در نظام الهى، اولیاى خداوند واسطه‏هاى دریافت لطف و مغفرت الهى براى مردم هستند. با اینكه خداوند قادر است بدون دعاى پیامبر مردم را ببخشد، امّا به آن حضرت فرمان دعا و استغفار مى‏دهد. «استغفر... للمؤمنین»
 4- رهبر باید نسبت به مردم دلسوز باشد. «استغفر... للمؤمنین و المؤمنات»
 5 - زنان و مردان، هر دو مشمول دعاى پیامبرند و ملاك دعاى پیامبر، مؤمن بودن است نه جنسیّت. «للمؤمنین والمؤمنات»
 6- تنها به استغفار پیامبر تكیه نكنید، بلكه خودتان نیز خدا را حاضر و از گناه در محضر او حیا كنید. «واللّه یعلم متقلّبكم و مثواكم»
 7- اصلاح خود باید قبل از اصلاح دیگران باشد. «و استغفر لذنبك و للمؤمنین...»
 8 - همه‏ى مردم حتّى رسولان الهى نیازمند لطف خداوند هستند. «و استغفر لذنبك و للمؤمنین...»
 9- خداوند، خواهان عفو و بخشش مردم است و لذا به پیامبرش فرمان مى‏دهد تا براى مردم استغفار كند و واسطه شود. «و استغفر لذنبك و للمؤمنین...»
 10- احاطه علمى خداوند بر تمام حالات انسان، سبب نگرانى از عقوبت لغزشها و موجب روى آوردن به استغفار مى‏شود. «استغفر... اللّه یعلم متقلّبكم و مثواكم»
 11- علم خداوند محدودیّت ندارد و هیچ چیز از دید او دور نمى‏ماند. (حركت یا سكون ما براى خدا فرقى ندارد.) «یعلم متقلّبكم و مثواكم»
 
 «20» وَیَقُولُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَوْلَا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَآ أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِیهَا الْقِتَالُ رَأَیْتَ الَّذِینَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یَنظُرُونَ إِلَیْكَ نَظَرَ الْمَغْشِىِ‏ّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَى‏ لَهُمْ‏
 و كسانى كه ایمان آورده‏اند مى‏گویند: چرا سوره‏اى (براى جهاد) نازل نمى‏شود؟ پس هنگامى كه سوره‏اى محكم و روشن نازل مى‏گردد كه در آن نامى از جنگ رفته است، بیماردلان را مى‏بینى كه به تو نگاه مى‏كنند مانند نگاه كردن كسى كه از (سكرات) مرگ بى‏هوش شده است، پس همان مرگ برایشان سزاوارتر است.
 
 نكته‏ ها:
 واژه «سوره» یك اصطلاح قرآنى است، نه آنكه بعداً وضع كرده باشند.
 مراد از كسانى كه در قلوبشان مرض است، در این آیه، منافقان نیستند، زیرا منافقان جزو مؤمنان نیستند و آیه درباره‏ى مؤمنان است.(49) بنابراین گاهى ایمان وجود دارد ولى قلب از سلامت كامل برخوردار نیست.
 مراد از «سورة محكمة»، سوره‏اى است كه آیات آن محكم و روشن باشد، نه متشابه و مبهم.
 پیام‏ها:
 1- گروهى از مؤمنان در انتظار فرمان جهادند و این آمادگى خود را پیوسته به زبان مى‏آورند. «یقول الّذین آمنوا...»
 2- مؤمنان، روش زندگى خود را در تمام ابعاد، بر پایه دستورات الهى قرار مى‏دهند. «یقول الّذین آمنوا لولا نزّلت سورة»
 3- فرمان جهاد باید بر اساس وحى و دستورات الهى باشد. «لولا نزلت سورة»
 4- جهاد در جایى است كه دلایل لزوم آن، محكم و روشن باشد. «سورة محكمة»
 5 - جنگ و جهاد هدف اصلى فرمان‏هاى الهى نیست، بلكه یكى از احكام است. «ذكر فیها القتال»
 6- فرمان جهاد، میدان آزمایش افراد است. «ذكر فیها القتال رایت الّذین...»
 7- با توجّه به نوع نگاه ودید افراد، مى‏توان آنان را ارزیابى كرد. «رایت... ینظرون الیك»
 8 - ترس از جهاد، نشانه بیماردلى است و افراد سست ایمان با فرمان جهاد، مرگ خود را با چشم مى‏بینند همان گونه كه در حال احتضار، انسان مرگ را مى‏بیند. «فى قلوبهم مرض ینظرون الیك نظر المغشىّ علیه من الموت»
 9- شعار مرگ و مرده باد و تبرّى از دیگران، ریشه قرآنى دارد. «فاولى لهم»

 

 
 
 
 
 
 
 
پنج شنبه 6 تیر 1392  11:33 AM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 99

(آيه 62)- «هنگامى كه (موسى و همسفرش) از آنجا گذشتند (طول سفر و خستگى راه، گرسنگى را بر آنها چيره كرد، موسى به خاطرش آمد كه غذايى به همراه آورده‏اند) به يار همسفرش گفت: غذاى ما را بياور كه از اين سفر، خسته شده‏ايم» (فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِينا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً).
 
 (آيه 63)- در اين هنگام همسفرش به او «گفت: به خاطر دارى هنگامى كه ما (براى استراحت) به كنار آن صخره پناه برديم من (در آنجا) فراموش كردم جريان ماهى را باز گو كنم- و اين فقط شيطان بود كه آن را از خاطر من برد- و ماهى راهش را به طرز شگفت‏انگيزى در دريا پيش گرفت» (قالَ أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِيهُ إِلَّا الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً).
 
 (آيه 64)- و از آنجا كه اين موضوع، به صورت نشانه‏اى براى موسى در رابطه با پيدا كردن آن عالم بزرگ بود: «موسى گفت: اين همان چيزى است كه ما                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 56
 
 مى‏خواستيم» و به دنبال آن مى‏گرديم (قالَ ذلِكَ ما كُنَّا نَبْغِ).
 
 «و در اين هنگام آنها از همان راه باز گشتند در حالى كه پى جوئى مى‏كردند» (فَارْتَدَّا عَلى‏ آثارِهِما قَصَصاً).
 
در اينجا يك سؤال پيش مى‏آيد كه مگر پيامبرى همچون موسى ممكن است گرفتار نسيان و فراموشى شود كه قرآن مى‏گويد: «نَسِيا حُوتَهُما» (ماهى‏شان را فراموش كردند).
 
پاسخ اين است كه مانعى ندارد در مسائلى كه هيچ ارتباطى به احكام الهى و امور تبليغى نداشته باشد يعنى در مسائل عادى در زندگى روزمره گرفتار نسيان شود و اين نه از يك پيامبر بعيد است، و نه با مقام عصمت منافات دارد.
 
 (آيه 65)- ديدار معلم بزرگ: هنگامى كه موسى و يار همسفرش به جاى اول، يعنى در كنار صخره و نزديك «مجمع البحرين» باز گشتند گمشده خود را يافتند «ناگهان بنده‏اى از بندگان ما را يافتند كه او را مشمول رحمت خود ساخته، و علم و دانش فراوانى از نزد خود تعليمش كرده بوديم» (فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً).
 
 (آيه 66)- در اين هنگام «موسى (با نهايت ادب و به صورت استفهام) به آن مرد عالم گفت: آيا از تو پيروى كنم تا از آنچه به تو تعليم داده شده، و مايه رشد و صلاح است به من بياموزى»؟ (قالَ لَهُ مُوسى‏ هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً).
 
 (آيه 67)- ولى با كمال تعجب آن مرد عالم به موسى «گفت: تو هرگز توانايى ندارى با من شكيبايى كنى» (قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً).
 
 (آيه 68)- و بلا فاصله دليل آن را بيان كرد و گفت: «تو چگونه مى‏توانى در برابر چيزى كه از رموزش آگاه نيستى شكيبا باشى»؟ (وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى‏ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً).
 
اين مرد عالم به ابوابى از علوم احاطه داشته كه مربوط به اسرار باطن و عمق حوادث و پديده‏ها بوده، در حالى كه موسى نه مأمور به باطن بود و نه از آن آگاهى                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 57
 
 چندانى داشت. در چنين موردى آن كس كه ظاهر را مى‏بيند عنان صبر و اختيار را از كف مى‏دهد، و به اعتراض و گاهى به پرخاش بر مى‏خيزد.
 
منبع : 
http://qurangloss.blogfa.com/page/kahf-51-90.aspx
هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
پنج شنبه 6 تیر 1392  11:45 AM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 50

سوره اعراف [7]
 
اين سوره در «مكّه» نازل شده و 206 آيه دارد.
 
محتواى سوره:
 
در آغاز اشاره كوتاه و گويايى به مسأله «مبدء و معاد» كرده سپس براى احياى شخصيت انسان، داستان آفرينش آدم را با اهميت فراوان شرح مى‏دهد. بعد پيمانهايى را كه خدا از فرزندان آدم در مسير هدايت و صلاح گرفته يك يك برمى‏شمرد.
 
سپس براى نشان دادن شكست و ناكامى اقوامى كه از مسير توحيد و عدالت و پرهيزكارى منحرف مى‏شوند، و هم براى نشان دادن پيروزى مؤمنان راستين، سرگذشت بسيارى از اقوام پيشين و انبياى گذشته مانند «نوح» و «لوط» و «شعيب» را بيان كرده، و با سرگذشت مشروح بنى اسرائيل و مبارزه «موسى» با فرعون اين بخش را پايان مى‏دهد.
 
در آخر سوره بار ديگر به مسأله مبدء و معاد باز مى‏گردد و انجام و آغاز را بدين وسيله تكميل مى‏كند.
 
فضيلت تلاوت اين سوره:
 
از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه فرمود: «هر كس سوره اعراف را در هر ماه بخواند در روز قيامت، از كسانى خواهد بود كه نه ترسى بر آنهاست و نه غمى دارند (من الّذين فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ) و اگر در هر جمعه بخواند، در روز قيامت از كسانى مى‏باشد كه بدون حساب به بهشت مى‏رود».
 
و نيز فرمود: «در اين سوره آيات محكمه‏اى است، «قرائت» و «تلاوت»                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 24
 
 و «قيام به آنها» را فراموش نكنيد، زيرا اينها روز رستاخيز در پيشگاه خدا براى كسانى كه آنها را خوانده‏اند گواهى مى‏دهند».
 
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
 
 (آيه 1)- در آغاز اين سوره بار ديگر به «حروف مقطّعه» برخورد مى‏كنيم كه در اينجا چهار حرف: «الف، لام، ميم و صاد» است (المص).
 
ممكن است، يكى از اهداف اين حروف، جلب توجه شنوندگان، و دعوت آنها به سكوت و استماع بوده باشد، زيرا ذكر اين حروف در آغاز سخن، مطلب عجيب و نوظهورى در نظر عرب بود، و حس كنجكاوى آنها را برمى‏انگيخت، و در نتيجه به دنباله آن نيز گوش فرا مى‏دادند.
 
 (آيه 2)- در اين آيه مى‏فرمايد: «اين كتابى است كه بر تو نازل شده است، و نبايد از ناحيه آن هيچ گونه نگرانى و ناراحتى به خود راه دهى» (كِتابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلا يَكُنْ فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ).
 
جمله فوق به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دلدارى مى‏دهد، كه چون اين آيات از ناحيه خداست، نبايد هيچ گونه نگرانى به خود راه دهد، نه نگرانى از جهت عكس العملى كه دشمنان لجوج و سرسخت در برابر آن نشان خواهند داد، و نه نگرانى از ناحيه نتيجه و برداشتى كه از تبليغ اين رسالت انتظار مى‏رود.
 
و در جمله بعد اضافه مى‏كند: «هدف از نزول اين كتاب انذار و بيم دادن مردم (از عواقب شوم افكار و اعمالشان است) و همچنين تذكر و يادآورى براى مؤمنان راستين» (لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِكْرى‏ لِلْمُؤْمِنِينَ).
 
 (آيه 3)- سپس روى سخن را به عموم مردم كرده، مى‏گويد: «از آنچه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده است، پيروى كنيد» (اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ). و به اين ترتيب، سخن از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مأموريت و رسالت او شروع مى‏شود و به وظيفه مردم منتهى مى‏گردد.
 
و براى تأكيد اضافه مى‏كند: «از فرمان غير خداوند پيروى نكنيد و از انتخاب                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 25
 
 ولىّ و سرپرستى جز او خوددارى نماييد» (وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ).
 
اما چون آنها كه به تمام معنى در برابر حق تسليمند و از تذكرات، متذكر مى‏گردند كمند، در پايان آيه مى‏گويد: «كمتر متذكر مى‏شويد» (قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ).
 
از اين آيه ضمنا استفاده مى‏شود كه انسان بر سر دو راهى است، يا پذيرش ولايت و رهبرى خداوند، و يا داخل شدن در (ولايت) ديگران، اگر مسير اول را قبول كند، (ولىّ) او تنها خداست، اما اگر تحت ولايت ديگران قرار گيرد، هر روز بايد بار كسى را بر دوش گيرد و ارباب تازه‏اى انتخاب كند.
 
 (آيه 4)- اقوامى كه نابود شدند! اين آيه و آيه بعد در واقع «فهرستى» است، اجمالى از سرگذشت اقوام متعددى همچون قوم نوح و فرعون و عاد و ثمود و لوط كه بعدا خواهد آمد.
 
قرآن در اينجا به آنهايى كه از تعليمات انبياء سرپيچى مى‏كنند و به جاى اصلاح خويش و ديگران بذر فساد مى‏پاشند، شديدا اخطار مى‏كند كه نگاهى به زندگانى اقوام پيشين بيفكنيد و ببينيد «چقدر از شهرها و آباديها را ويران كرديم» و مردم فاسد آنها را به نابودى كشانيديم! (وَ كَمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها).
 
سپس چگونگى هلاكت آنها را چنين تشريح مى‏كند: «عذاب دردناك ما، در دل شب (در ساعاتى كه در آرامش فرو رفته بودند) يا در وسط روز، به هنگامى كه پس از فعاليتهاى روزانه به استراحت پرداخته بودند به سراغ آنها آمد» (فَجاءَها بَأْسُنا بَياتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ).
 
منبع : 
http://qurangloss.blogfa.com/page/araaf-1-50.aspx
هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
پنج شنبه 6 تیر 1392  9:24 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 51

 (آيه 33)- محرمات الهى! بارها ديده‏ايم كه قرآن مجيد هرگاه سخن از امر مباح يا لازمى به ميان مى‏آورد، بلافاصله از نقطه مقابل آن يعنى زشتيها و محرمات سخن مى‏گويد، تا هر دو بحث، يكديگر را تكميل كنند، در اينجا نيز به دنبال اجازه استفاده از مواهب الهى و زينتها و نفى تحريم آنها، سخن از محرمات به ميان آورده و بطور عموم، و سپس بطور خصوص انگشت روى چند نقطه مهم مى‏گذارد.
 
در آغاز از تحريم فواحش سخن مى‏گويد، مى‏فرمايد: اى پيامبر! «بگو:
 
پروردگار من تنها اعمال زشت و قبيح را حرام كرده است، اعم از اين كه آشكار باشد يا پنهان» (قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ).
 
سپس موضوع را تعميم داده، مى‏گويد: «و (همچنين) گناه و ستم به ناحق را» (وَ الْإِثْمَ).
 
بار ديگر انگشت روى چند قسمت از بزرگترين گناهان گذاشته، مى‏گويد:
 
 «و هرگونه ستم و تجاوز به ناحق به حقوق ديگران» (وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ).
 
سپس اشاره به مسأله شرك كرده، مى‏گويد: و نيز پروردگار من، حرام كرده «اين كه چيزى را كه خداوند دليلى براى آن نازل نكرده، شريك او قرار دهيد» (وَ أَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً).
 
آخرين چيزى را كه به عنوان محرمات روى آن تكيه مى‏كند، نسبت دادن چيزى به خدا بدون علم و آگاهى است، مى‏فرمايد: «و اين كه به خدا مطلبى نسبت دهيد كه نمى‏دانيد» (وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).
 
 (آيه 34)- هر جمعيتى سر انجامى دارد! در اين آيه خداوند به يكى از قوانين آفرينش يعنى فنا و نيستى ملتها، اشاره مى‏كند و بحثهاى مربوط به زندگى فرزندان آدم در روى زمين و سر انجام و سرنوشت گنهكاران كه در آيات قبل گفته شد با اين بحث روشنتر مى‏شود نخست مى‏گويد: «براى هر امتى زمان و مدت معينى                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 43
 
 وجود دارد» (وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ).
 
 «و به هنگامى كه اين اجل فرا رسد، نه لحظه‏اى تأخير خواهند كرد و نه لحظه‏اى بر آن پيشى مى‏گيرند» (فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ).
 
يعنى، ملتهاى جهان همانند افراد، داراى مرگ و حياتند، ملتهايى از صفحه زمين برچيده مى‏شوند، و به جاى آنها ملتهاى ديگرى قرار مى‏گيرند، قانون مرگ و حيات مخصوص افراد انسان نيست، بلكه اقوام و جمعيتها و جامعه‏ها را نيز در بر مى‏گيرد با اين تفاوت كه مرگ ملتها غالبا بر اثر انحراف از مسير حق و عدالت و روى آوردن به ظلم و ستم و غرق شدن در درياى شهوات و فرو رفتن در امواج تجمل پرستى و تن‏پرورى مى‏باشد.
 
هنگامى كه ملتهاى جهان در چنين مسيرهايى گام بگذارند، و از قوانين مسلم آفرينش منحرف گردند، سرمايه‏هاى هستى خود را يكى پس از ديگرى از دست خواهند داد و سر انجام سقوط مى‏كنند.
 
منبع  : 
http://qurangloss.blogfa.com/page/araaf-1-50.aspx
هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
جمعه 7 تیر 1392  10:50 AM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 52

 (آيه 52)- اين آيه اشاره به اين است كه محروميت كفار و سرنوشت شومشان نتيجه كوتاهيها و تقصيرات خودشان است و گر نه از ناحيه خداوند هيچ گونه كوتاهى در هدايت و رهبرى و ابلاغ آيات و بيان درسهاى تربيتى نشده است لذا مى‏گويد: ما در هدايت و راهنمايى آنها چيزى فروگذار نكرديم «كتابى براى آنها فرستاديم كه تمام اسرار و رموز آن را با آگاهى كامل تشريح كرديم» (وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى‏ عِلْمٍ).
 
 «كتابى كه مايه هدايت و موجب رحمت براى ايمان آورندگان بود» اگرچه افراد لجوج و خودخواه از آن بى‏بهره مى‏مانند (هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ).
 
 (آيه 53)- و در اين آيه اشاره به طرز تفكر غلط تبهكاران و منحرفان در زمينه هدايتهاى الهى كرده، مى‏گويد: «آيا آنها جز انتظار تأويل آيات (و فرا رسيدن تهديدهاى الهى) دارند»؟ (هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ).
 
اما چه انتظار نابجايى، زيرا هنگامى كه نتايج و سر انجام اين وعده‏هاى الهى را مشاهده كنند، كار از كار گذشته و راهى براى بازگشت باقى نمانده است «آن روز كه تأويل آنها فرا رسد، كسانى كه قبلا آن را فراموش كرده بودند مى‏گويند: فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند» و گفتار آنها نيز همه حق بود (يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ).
 
اما در اين هنگام در وحشت و اضطراب فرو مى‏روند، و به فكر چاره‏جويى مى‏افتند و مى‏گويند: «آيا (امروز) شفيعانى يافت مى‏شوند كه براى ما شفاعت كنند»؟ (فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَيَشْفَعُوا لَنا).
 
و «يا (اگر شفيعانى براى ما در كار نيست و اصولا شايسته شفاعت نيستيم) آيا ممكن است به عقب باز گرديم و اعمالى غير آنچه انجام داديم انجام دهيم» و تسليم حق و حقيقت باشيم (أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ).
 
ولى افسوس! اين بيدارى بسيار دير است، نه راه بازگشتى وجود دارد و نه                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 53
 
 شايستگى شفاعت دارند، زيرا «آنها سرمايه‏هاى وجود خود را از دست داده و گرفتار خسران و زيانى شده‏اند كه تمام وجودشان را در بر مى‏گيرد» (قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ).
 
و بر آنها ثابت مى‏شود كه بتها و معبودهاى ساختگى آنان در آنجا هيچ گونه نقشى ندارد «و معبودهايى را كه به دروغ ساخته بودند همگى از نظرشان گم مى‏شوند» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ).
 
از اين آيه استفاده مى‏شود كه انسان در اعمال خود مختار و آزاد است و الّا تقاضاى بازگشت به دنيا نمى‏كرد تا اعمال بد خود را جبران كند. و نيز استفاده مى‏شود كه جهان ديگر جاى انجام عمل و كسب فضيلت و نجات نيست.
 
 
منبع : 
http://qurangloss.blogfa.com/page/araaf-51-100.aspx
هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
جمعه 7 تیر 1392  10:50 AM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
mina_K_h
mina_K_h
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 12298
محل سکونت : زمین

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

رديف 186 كد 1
تفسير منتخب سوره قلم:
بسم الله الرحمن الرحیم
این سوره تنها سوره‏اى است که با حرف مقطع" ن" آغاز شده است، مى‏فرماید: (ن) و در باره تفسیر حروف مقطعه بارها مخصوصا در آغاز سوره" بقره"، و" آل عمران" و" اعراف" (جلد 1- 2- 6) بحث کرده‏ایم، چیزى که در اینجا باید بیفزائیم این است که بعضى در اینجا" ن" را مخفف کلمه" رحمان" و اشاره به آن دانسته‏اند و بعضى آن را به معنى" لوح" یا به معنى" دوات" و یا" نهرى" در بهشت تفسیر کرده‏اند، ولى هیچیک از این تفسیرها قرینه و شاهد روشنى ندارد.
بنا بر این تفسیر این حرف مقطع از تفسیر کل حروف مقطعه که در بالا اشاره کردیم جدا نیست.
سپس به دو موضوع از مهمترین مسائل زندگى بشر سوگند یاد کرده، مى‏افزاید: سوگند به" قلم" و آنچه را با قلم مى‏نویسند:" (وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ).
چه سوگند عجیبى؟ در واقع آنچه به آن در اینجا سوگند یاد شده است ظاهرا موضوع کوچکى است: یک قطعه نى، و یا چیزى شبیه به آن، و کمى ماده سیاه رنگ، و سپس سطورى که بر صفحه کاغذ ناچیز رقم زده مى‏شود.
اما در واقع این همان چیزى است که سرچشمه پیدایش تمام تمدنهاى انسانى، و پیشرفت و تکامل علوم، و بیدارى اندیشه‏ها و افکار، و شکل گرفتن مذهبها، و سرچشمه هدایت و آگاهى بشر است، تا آنجا که دوران زندگى بشر را به دو دوران تقسیم مى‏کند" دوران تاریخ" و" دوران قبل از تاریخ"، دوران تاریخ بشر از زمانى شروع مى‏شود که خط اختراع شد، و انسان توانست ماجراى زندگى خود را بر صفحات نقش کند، و یا به تعبیر دیگر دورانى است که انسان دست به قلم گردید، و از او" ما یَسْطُرُونَ" یادگار ماند.
عظمت این سوگند هنگامى آشکارتر مى‏شود که توجه داشته باشیم آن روزى که این آیات نازل گشت، نویسنده و ارباب قلمى در آن محیط وجود نداشت، و اگر کسانى مختصر سواد خواندن و نوشتن را داشتند تعداد آنها در کل سرزمین مکه که مرکز عبادى و سیاسى و اقتصادى حجاز بود به بیست نفر نمى‏رسید، آرى سوگند به قلم یاد کردن در چنین محیطى عظمت خاصى دارد.
بعضى از مفسران" قلم" را در اینجا به قلمى تفسیر کرده‏اند که فرشتگان بزرگ خدا وحى آسمانى را با آن مى‏نویسند، و یا نامه اعمال آدمیان را با آن رقم مى‏زنند، ولى مسلما آیه مفهوم گسترده‏اى دارد که این تفسیر بیان یکى از مصداقهاى آن است، همانگونه که" ما یَسْطُرُونَ" نیز مفهوم وسیعى دارد، و تمام آنچه را در طریق هدایت و تکامل فکرى و اخلاقى و عملى بشر به رشته تحریر مى‏آورند شامل مى‏شود و منحصر به وحى آسمانى یا اعمال انسانها نیست .

غصه هایت را با «ق» بنویس

تا همچون قصه فراموش شوند...

 

جمعه 7 تیر 1392  11:18 AM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 53

 (آيه 74)- در اين آيه مى‏گويد: «به خاطر داشته باشيد كه خداوند شما را جانشينان در روى زمين بعد از قوم عاد قرار داد، و در آن مستقر ساخت» (وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأَكُمْ فِي الْأَرْضِ).
 
يعنى از يك سو نعمتهاى فراوان الهى را فراموش نكنيد و از سوى ديگر توجه داشته باشيد كه پيش از شما اقوام طغيانگرى مانند قوم عاد بودند كه بر اثر مخالفتهايشان به عذاب الهى گرفتار شدند و نابود گرديدند.
 
سپس روى بعضى از نعمتها و امكانات خداداد قوم ثمود تكيه كرده، مى‏گويد: شما در سرزمينى زندگى داريد كه هم دشتهاى مسطح با خاكهاى مساعد و آماده كه «در دشتهايش قصرها براى خود بنا مى‏كنيد و در كوهها براى خود خانه‏ها مى‏تراشيد» (تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُيُوتاً).
 
و در پايان آيه مى‏گويد: «اين همه نعمتهاى فراوان خدا را يادآور شويد و در زمين فساد نكنيد و كفران نعمت ننماييد» (فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ).
 
 
منبع : 
http://qurangloss.blogfa.com/page/araaf-51-100.aspx
هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
جمعه 7 تیر 1392  2:55 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 54

(آيه 101)- در اين آيه و آيه بعد باز هم تكيه روى عبرتهايى است كه از بيان سرگذشتهاى اقوام پيشين گرفته مى‏شود، ولى روى سخن در اينجا به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است اگرچه هدف در واقع همه هستند.
 
نخست مى‏گويد: «اينها آباديها و شهرها و اقوامى هستند كه اخبار و سرگذشت آنها را براى تو بيان مى‏كنيم» (تِلْكَ الْقُرى‏ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبائِها).
 
سپس مى‏گويد: چنان نبود كه آنها بدون اتمام حجت، هلاك و نابود شوند، بلكه، «بطور مسلم پيامبرانشان با دلايل روشن، به سراغ آنها آمدند» و نهايت تلاش و كوشش را در هدايت آنها كردند (وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ).
 
 «اما آنها (در برابر تبليغات مستمر، و دعوت پى‏گير انبياء مقاومت به خرج دادن و روى حرف خود ايستادند، و) حاضر نبودند آنچه را قبلا تكذيب كردند بپذيرند و به آن ايمان بياورند» (فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ).
 
در جمله بعد علت اين لجاجت و سرسختى را چنين بيان مى‏كند: «اين چنين خداوند بر دلهاى كافران نقش بى‏ايمانى و انحراف را ترسيم مى‏كند و بر قلوبشان مهر مى‏نهد» (كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِ الْكافِرِينَ).
 
يعنى، كسانى كه در مسيرهاى غلط گام بر مى‏دارند، بر اثر تكرار و ادامه عمل، انحراف و كفر و ناپاكى آنچنان بر دلهاى آنها نقش مى‏بندد، كه همچون نقش سكه ثابت مى‏ماند و اين از قبيل اثر و خاصيت عمل است كه به خداوند نسبت داده شده، زيرا مسبب تمام اسباب، اوست.
 
منبع : 
http://qurangloss.blogfa.com/page/araaf-101-150.aspx
هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
جمعه 7 تیر 1392  7:44 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 55

 (آيه 143)- تقاضاى مشاهده پروردگار! در اين آيه و آيات بعد صحنه                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 90
 
 عبرت انگيز ديگرى از صحنه‏هاى زندگى بنى اسرائيل نشان داده شده است، و آن اين كه جمعى از بنى اسرائيل با اصرار و تأكيد از موسى (ع) خواستند كه خدا را مشاهده كنند و اگر او را مشاهده نكنند، هرگز ايمان نخواهند آورد، موسى (ع) از ميان آنها هفتاد نفر را انتخاب كرد و همراه خود به ميعادگاه پروردگار برد، در آنجا تقاضاى آنها را به درگاه الهى عرضه داشت، پاسخى شنيد كه همه چيز را براى بنى اسرائيل در اين زمينه روشن كرد.
 
نخست مى‏گويد: «هنگامى كه موسى (ع) به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: پروردگارا! خود را به من نشان ده تا به تو بنگرم» (وَ لَمَّا جاءَ مُوسى‏ لِمِيقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ).
 
ولى به زودى اين پاسخ را از پيشگاه پروردگار شنيد كه «گفت: هرگز مرا نخواهى ديد» (قالَ لَنْ تَرانِي).
 
 «ولى به كوه بنگر، اگر به جاى خود ايستاد مرا خواهى ديد»! (وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَرانِي).
 
 «هنگامى كه خداوند بر كوه جلوه كرد آن را محو و نابود و همسان با زمين نمود»! (فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا).
 
موسى (ع) از مشاهده اين صحنه هول انگيز چنان وحشت زده شده كه «مدهوش به روى زمين افتاد» (وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقاً).
 
 «و هنگامى كه به هوش آمد، عرضه داشت: پروردگارا! منزهى تو، من به سوى تو باز مى‏گردم و توبه مى‏كنم و من نخستين مؤمنانم» (فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ).
 
آيا مشاهده خدا امكان پذير است؟
 
در آيه فوق مى‏خوانيم كه خداوند به موسى (ع) مى‏گويد: «به كوه بنگر اگر در جاى خود باقى ماند مرا خواهى ديد» آيا مفهوم اين سخن اين است كه به راستى خداوند قابل مشاهده است؟
 
پاسخ اين است كه اين تعبير در حقيقت كنايه از محال بودن چنين موضوعى است، همانند جمله حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِياطِ كافران در بهشت نمى‏روند                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 91
 
 مگر آن كه شتر از سوراخ سوزن بگذرد (اعراف/ 40) و از آنجا كه معلوم بوده كوه در برابر جلوه خداوند محال است پايدار بماند، چنين تعبيرى ذكر شده است.
 
همان گونه كه قبل از آن نيز فرمود: «لَنْ تَرانِي) يعنى، هرگز مرا نخواهى ديد نه در دنيا و نه در آخرت.
 
منبع : 
http://qurangloss.blogfa.com/page/araaf-101-150.aspx
هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
جمعه 7 تیر 1392  7:45 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 56

(آيه 151)- آتش خشم موسى كمى فرو نشست و به درگاه پروردگار متوجه شد و «عرض كرد: پروردگارا! من و برادرم را بيامرز و ما را در رحمت بى‏پايانت داخل كن، تو مهربانترين مهربانانى» (قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِأَخِي وَ أَدْخِلْنا فِي رَحْمَتِكَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ).
 
تقاضاى بخشش و آمرزش براى خود و برادرش نه به خاطر آن است كه گناهى از آنها سرزده بلكه يك نوع خضوع به درگاه پروردگار و بازگشت به سوى او و ابراز تنفر از اعمال زشت بت پرستان و همچنين سرمشقى است براى همگان تا فكر كنند جايى كه موسى و برادرش كه انحرافى پيدا نكرده بودند چنين تقاضايى از پيشگاه خدا كنند، ديگران بايد حساب خود را برسند.
 
 (آيه 152)- واكنش شديد موسى (ع) سر انجام كار خود را كرد، و گوساله پرستان بنى اسرائيل كه اكثريت قوم را تشكيل مى‏دادند از كار خود پشيمان شدند ولى براى اين كه تصور نشود تنها اين ندامت و پشيمانى براى توبه آنها از چنين گناه عظيمى كافى بوده است، قرآن چنين اضافه مى‏كند: «كسانى كه گوساله را معبود خود                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 96
 
 انتخاب كردند به زودى خشم پروردگار و ذلت درندگى اين جهان به آنها خواهد رسيد» (إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَيَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا).
 
و نيز براى اين كه تصور نشود اين قانون اختصاصى به آنها دارد، اضافه مى‏كند: «همه كسانى را كه افترا (بر خدا) مى‏بندند اين چنين كيفر مى‏دهيم» (وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرِينَ).
 
منبع : 
http://qurangloss.blogfa.com/page/araaf-151-206.aspx
هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
جمعه 7 تیر 1392  10:11 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 57

 (آيه 164)- اين جمعيت از بنى اسرائيل در برابر اين آزمايش بزرگ كه با زندگى آنان كاملا آميخته بود به سه گروه تقسيم شدند:
 
 «گروه اول» كه اكثريت را تشكيل مى‏دادند، به مخالفت با اين فرمان الهى برخاستند.
 
 «گروه دوم» كه قاعدتا اقليت كوچكى بودند و در برابر گروه اول به وظيفه امر به معروف و نهى از منكر قيام كردند.
 
 «گروه سوم»، ساكتان و بى‏طرفان بودند، كه نه همگامى با گناهكاران داشتند و نه وظيفه نهى از منكر را انجام مى‏دادند.
 
در آيه مورد بحث، گفتگوى اين گروه را با نهى كنندگان شرح مى‏دهد، مى‏گويد: «و (به خاطر بياور) هنگامى كه جمعى از آنها به جمع ديگرى گفتند: چرا قومى را اندرز مى‏دهيد كه خداوند سر انجام آنها را هلاك مى‏كند و يا به عذاب                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 106
 
 دردناكى كيفر خواهد داد» (وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً).
 
 «گفتند: (اين اندرزها) براى اعتذار و رفع مسؤوليت در پيشگاه پروردگار شماست به علاوه شايد آنها بپذيرند و از گناه باز ايستند، و تقوا پيشه كنند»! (قالُوا مَعْذِرَةً إِلى‏ رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ).
 
از جمله بالا چنين استفاده مى‏شود كه: گاهى بيان حقايق و وظايف الهى بدون احتمال تأثير نيز واجب مى‏شود و آن در موردى است كه اگر حكم خدا گفته نشود و از گناه انتقاد نگردد كم‏كم به دست فراموشى سپرده مى‏شود و بدعتها جان مى‏گيرند و سكوت دليل بر رضايت و موافقت محسوب مى‏شود، در اين گونه موارد لازم است حكم پروردگار آشكارا و در همه جا گفته شود هر چند اثرى در گنهكاران نگذارد.
 
منبع : 
http://qurangloss.blogfa.com/page/araaf-151-206.aspx
هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
جمعه 7 تیر 1392  10:11 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
دسترسی سریع به انجمن ها