0

طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

 
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 36

(آيه 14)- دشمنان جاويدان! در آيه قبل سخن از پيمان شكنى بنى اسرائيل در ميان بود و در اين آيه به پيمان شكنى نصارى اشاره كرده، مى‏فرمايد: «جمعى از كسانى كه ادعاى نصرانيت مى‏كنند، با اين كه از آنها پيمان وفادارى گرفته بوديم، دست به پيمان‏شكنى زدند و قسمتى از دستوراتى را كه به آنها داده شده بود به دست فراموشى سپردند» (وَ مِنَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى‏ أَخَذْنا مِيثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ).
 
آرى! آنها نيز با خدا پيمان بسته بودند كه از حقيقت توحيد منحرف نشوند و دستورات الهى را به دست فراموشى نسپارند و نشانه‏هاى آخرين پيامبر را كتمان نكنند، ولى آنها نيز به همان سرنوشت يهود گرفتار شدند.
 
بايد توجه داشت «نصارى» جمع «نصرانى» است و نامگذارى مسيحيان به اين اسم ممكن است به خاطر آن باشد كه هنگامى كه مسيح ناصران و يارانى از مردم طلبيد، آنها دعوت او را اجابت كردند همان‏طور كه قرآن مى‏گويد: كَما قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوارِيِّينَ مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ:
 
 «همان گونه كه عيسى بن مريم به حواريّون گفت: چه كسانى در راه خدا ياوران من هستند؟
 
حواريّون گفتند: ما ياوران خدا هستيم». (صف: 14) سپس قرآن نتيجه اعمال مسيحيان را چنين شرح مى‏دهد كه: «به جرم                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 502
 
 اعمالشان تا دامنه قيامت در ميان آنها عداوت و دشمنى افكنديم» (فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ).
 
و مجازات ديگر آنها كه در آخرين جمله آيه به آن اشاره شده اين است كه «در آينده خداوند نتايج اعمال آنها را به آنها خبر خواهد داد و عملا با چشم خود خواهند ديد» (وَ سَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ).
 
 (آيه 15)- در تعقيب آياتى كه در باره يهود و نصارى و پيمان شكنيهاى آنها بحث مى‏كرد، اين آيه اهل كتاب را بطور كلى مخاطب قرار داده و از آنها دعوت به سوى اسلام كرده، نخست مى‏گويد: «اى اهل كتاب فرستاده ما به سوى شما آمد، تا بسيارى از حقايق كتب آسمانى را كه شما كتمان كرده بوديد آشكار سازد، و در عين حال از بسيارى از آنها (كه نيازى به ذكر نبوده و مربوط به دورانهاى گذشته است) صرف نظر مى‏كند» (يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ).
 
سپس اشاره به اهميت و عظمت قرآن مجيد و اثرات عميق آن در هدايت و تربيت بشر كرده مى‏گويد: «از طرف خداوند نور و كتاب آشكارى به سوى شما آمد» (قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ).
 
 (آيه 16)- «همان نورى كه خداوند بوسيله آن كسانى را كه در پى كسب خشنودى او باشند به طرق سلامت هدايت مى‏كند» (يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ).
 
و علاوه بر اين «آنها را از انواع ظلمتها و تاريكيها (ظلمت شرك، ظلمت جهل، ظلمت پراكندگى و نفاق و ...) به سوى نور توحيد، علم و اتحاد رهبرى مى‏كند» (وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ).
 
و از همه گذشته «آنها را به جاده مستقيم كه هيچ گونه كجى در آن از نظر اعتقاد و برنامه عملى نيست هدايت مى‏نمايد» (وَ يَهْدِيهِمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).
 
 (آيه 17)- چگونه ممكن است مسيح، خدا باشد! براى تكميل بحثهاى گذشته در اين آيه شديدا به ادعاى الوهيت مسيح (ع) حمله شده و آن را يك كفر                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 503
 
 آشكار شمرده و مى‏گويد: «بطور مسلم كسانى كه گفتند: مسيح بن مريم خدا است كافر شدند و در حقيقت خدا را انكار كرده‏اند» (لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ).
 
براى روشن شدن مفهوم اين جمله بايد بدانيم كه مسيحيان چند ادعاى بى‏اساس در مورد خدا دارند نخست اين كه: عقيده به خدايان سه‏گانه دارند، آيه 170 سوره نساء به آن اشاره كرده و آن را ابطال مى‏كند.
 
ديگر اين كه: آنها خداى آفريننده عالم هستى را يكى از خدايان سه‏گانه مى‏شمرند و به او خداى پدر مى‏گويند، قرآن اين عقيده را نيز در آيه 73 همين سوره ابطال مى‏كند.
 
ديگر اين كه خدايان سه‏گانه در عين تعدد حقيقى، يكى هستند كه گاهى از آن تعبير به وحدت در تثليث مى‏شود، و اين همان چيزى است كه در آيه فوق به آن اشاره شده كه آنها مى‏گويند خدا همان مسيح بن مريم و مسيح بن مريم همان خدا است! و اين دو با روح القدس يك واحد حقيقى و در عين حال سه ذات متعدد را تشكيل مى‏دهند! سپس براى ابطال عقيده الوهيت مسيح قرآن چنين مى‏گويد: «اگر خدا بخواهد مسيح و مادرش مريم و تمام كسانى را كه در زمين زندگى مى‏كنند هلاك كند چه كسى مى‏تواند جلو آن را بگيرد» (قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً).
 
اشاره به اين كه مسيح مانند مادرش مريم و مانند همه افراد بشر انسانى بيش نبود و به همين دليل فنا و نيستى در ذات او راه دارد و چنين چيزى، چگونه ممكن است خداوند ازلى و ابدى باشد! و در پايان آيه به گفتار آنهايى كه تولد مسيح را بدون پدر دليلى بر الوهيت او مى‏گيرند پاسخ داده، مى‏گويد: «خداوند حكومت آسمانها و زمين و آنچه را ميان اين دو است در اختيار دارد هر گونه مخلوقى بخواهد مى‏آفريند (خواه انسانى بدون پدر و مادر مانند آدم، و خواه انسانى از پدر و مادر مانند انسانهاى                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 504
 
 معمولى، و خواه فقط از مادر مانند مسيح، اين تنوع خلقت دليل بر قدرت اوست و دليل بر هيچ چيز ديگر نيست) و خداوند بر هر چيزى تواناست» (وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ).
 
 (آيه 18)- در اين آيه به يكى از ادعاهاى بى‏اساس و امتيازات موهومى كه يهود و نصارى داشتند اشاره كرده مى‏گويد: «يهود و نصارى گفتند: ما فرزندان خدا و دوستان او هستيم»! (وَ قالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصارى‏ نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ)! اما مى‏دانيم كه قرآن با تمام اين امتيازات موهوم مبارزه مى‏كند و امتياز هر انسانى را تنها در ايمان و عمل صالح و پرهيزكارى او مى‏شمرد، لذا در ادامه آيه براى ابطال اين ادعا چنين مى‏گويد: «بگو: پس چرا شما را در مقابل گناهانتان مجازات مى‏كند»؟ (قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ).
 
اين مجازات گناهكاران نشانه آن است كه ادعاى ارتباط فوق العاده با خدا! تا آنجا كه خود را دوستان، بلكه فرزندان خدا مى‏شماريد، ادعايى بى‏اساس است.
 
به علاوه تاريخ شما نشان مى‏دهد كه گرفتار يك سلسله مجازاتها و كيفرهاى الهى در همين دنيا نيز شده‏ايد و اين دليل ديگرى بر بطلان ادعاى شماست.
 
سپس براى تأكيد مطلب اضافه مى‏كند: «شما بشرى هستيد از مخلوقات خدا، همانند ساير انسانها» (بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ).
 
و اين يك قانون عمومى است كه «خدا هر كه را بخواهد (و شايسته ببيند) مى‏بخشد و هر كه را بخواهد (و مستحق ببيند) كيفر مى‏دهد» (يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ).
 
از اين گذشته «همه مخلوق خدا هستند و بنده و مملوك او، بنابراين نام فرزند خدا بر كسى گذاشتن منطقى نيست» (وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما).
 
 «و سر انجام هم تمام مخلوقات به سوى او باز مى‏گردند» (وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ).
 
 (آيه 19)- باز در اين آيه روى سخن به اهل كتاب است: «اى اهل كتاب                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 505
 
 و اى يهود و نصارى پيامبر ما به سوى شما آمد و در عصرى كه ميان پيامبران الهى فترت و فاصله‏اى واقع شده بود حقايق را براى شما بيان كرد، مبادا بگوييد از طرف خدا بشارت‏دهنده و بيم‏دهنده به سوى ما نيامد» (يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلى‏ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشِيرٍ وَ لا نَذِيرٍ).
 
آرى! «بشير» و «نذير» يعنى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله (كه افراد با ايمان و نيكوكار را به رحمت و پاداش الهى بشارت داده و افراد بى‏ايمان و گنهكار و آلوده را از كيفرهاى الهى بيم مى‏دهد به سوى شما آمد» (فَقَدْ جاءَكُمْ بَشِيرٌ وَ نَذِيرٌ).
 
و در پايان آيه مى‏فرمايد: «خداوند بر هر چيز تواناست» (وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ). يعنى مبعوث ساختن پيامبران و برانگيختن جانشينان آنها براى نشر دعوت حق در برابر قدرت او ساده و آسان است.
 
 (آيه 20)- بنى اسرائيل و سرزمين مقدس! از اين به بعد قرآن براى زنده كردن روح حق شناسى در يهود، و بيدار كردن وجدان آنها در برابر خطاهايى كه در گذشته مرتكب شدند، تا به فكر جبران بيفتند، نخست چنين مى‏گويد: به خاطر بياوريد «زمانى را كه موسى به پيروان خود گفت: اى بنى اسرائيل نعمتهايى را كه خدا به شما ارزانى داشته است بياد آوريد» (وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ).
 
سپس به سه نعمت مهم اشاره كرده، نخست مى‏گويد: «هنگامى كه در ميان شما پيامبرانى قرار داد» و زنجير فرعونى را شكست (إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِياءَ).
 
در پرتو اين نعمت بود كه از درّه هولناك شرك و بت‏پرستى و گوساله‏پرستى رهايى يافتند، و اين بزرگترين نعمت معنوى در حق آنها بود.
 
سپس به بزرگترين موهبت مادى كه به نوبه خود مقدمه مواهب معنوى نيز مى‏باشد اشاره كرده مى‏فرمايد: «شما را صاحب اختيار جان و مال و زندگى خود قرار داد» (وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً).
 
زيرا بنى اسرائيل ساليان دراز در زنجير اسارت و بردگى فرعون و فرعونيان بودند و هيچ گونه «اختيارى» از خود نداشتند، خداوند به بركت قيام موسى آنها را                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 506
 
 صاحب اختيار هستى و زندگى خود ساخت.
 
و در آخر آيه بطور كلى به نعمتهاى مهم و برجسته‏اى كه در آن زمان به احدى داده نشده بود اشاره فرموده، مى‏گويد: «به شما چيزهايى داده كه به احدى از عالميان نداد» (وَ آتاكُمْ ما لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ).
 
اين نعمتهاى متنوع، فراوان بودند، كه شرح آن در آيه 57 سوره بقره گذشت.
 
(آيه 21)- در اين آيه جريان ورود بنى اسرائيل را به سرزمين مقدس چنين بيان مى‏كند: «موسى به قوم خود گفت: شما به سرزمين مقدسى كه خداوند برايتان مقرر داشته است وارد شويد، و براى ورود به آن از مشكلات نترسيد و از فداكارى مضايقه نكنيد، اگر به اين فرمان پشت كنيد زيان خواهيد ديد» (يا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ).
 
 (آيه 22)- اما بنى اسرائيل در برابر اين پيشنهاد موسى- همانطور كه روش افراد ضعيف و ترسو و بى‏اطلاع است كه مايلند همه پيروزيها در سايه تصادفها و يا معجزات براى آنها فراهم شود و به اصطلاح لقمه را بگيرند و در دهانشان بگذارند «به او گفتند: اى موسى! تو كه مى‏دانى در اين سرزمين جمعيتى جبار و زورمند زندگى مى‏كنند و ما هرگز در آن گام نخواهيم گذاشت تا آنها اين سرزمين را تخليه كرده و بيرون روند، هنگامى كه آنها خارج شوند ما فرمان تو را اطاعت خواهيم كرد و گام در اين سرزمين مقدس خواهيم گذاشت» (قالُوا يا مُوسى‏ إِنَّ فِيها قَوْماً جَبَّارِينَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّى يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُونَ).
 
اين پاسخ بنى اسرائيل به خوبى نشان مى‏دهد كه استعمار فرعونى در طول ساليان دراز چه اثر شومى روى نسل آنها گذارده بود.
 
 (آيه 23)- سپس قرآن مى‏گويد: «در اين هنگام دو نفر از مردان با ايمان كه ترس از خدا در دل آنها جاى داشت و به همين دليل مشمول نعمتهاى بزرگ او شده بودند (و روح استقامت و شهامت را با دورانديشى و آگاهى اجتماعى و نظامى آميخته بودند براى دفاع از پيشنهاد موسى بپا خاستند و به بنى اسرائيل) گفتند: شما                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 507
 
 از دروازه شهر وارد بشويد، هنگامى كه وارد شديد (و آنها را در برابر عمل انجام شده قرار داديد) پيروز خواهيد شد» (قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِينَ يَخافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غالِبُونَ).
 
 «ولى بايد در هر صورت از روح ايمان استمداد كنيد و بر خدا تكيه نماييد تا به اين هدف برسيد» (وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).
 
 
 
منبع : 
http://qurangloss.blogfa.com/page/maede-1-50.aspx
هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
سه شنبه 4 تیر 1392  7:05 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 37

 (آيه 26)- سر انجام دعاى موسى به اجابت رسيد و بنى اسرائيل نتيجه شوم اعمال خود را گرفتند زيرا از طرف خداوند به موسى چنين وحى فرستاده شد كه: «اين جمعيت از ورود در اين سرزمين مقدس كه مملو از انواع مواهب                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 508
 
 
 
 مادى و معنوى بود تا چهل سال محروم خواهند ماند» (قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً). «به علاوه در اين چهل سال بايد در بيابانها سرگردان باشند» (يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ).
 
سپس به موسى مى‏گويد: هر چه بر سر جمعيت اين سرزمين در اين مدت بيايد به جا است «هيچ گاه در باره فاسقان از اين سرنوشت غمگين مباش» (فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ).
 
 (آيه 27)- نخستين قتل در روى زمين! از اين آيه به بعد داستان فرزند آدم، و قتل يكى به وسيله ديگرى، شرح داده شده است و شايد ارتباط آن با آيات سابق- كه در باره بنى اسرائيل بود- اين باشد كه انگيزه بسيارى از خلافكاريهاى بنى اسرائيل مسئله «حسد» بود، و خداوند در اينجا به آنها گوشزد مى‏كند كه سر انجام حسد چگونه ناگوار و مرگبار مى‏باشد كه حتى به خاطر آن برادر دست به خون برادر خود مى‏آلايد! نخست مى‏فرمايد: «اى پيامبر! داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان» (وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ).
 
ذكر كلمه «بالحقّ» ممكن است اشاره به اين باشد كه سرگذشت مزبور در «عهد قديم» (تورات) با خرافاتى آميخته شده است، اما آنچه در قرآن آمده عين واقعيتى است كه روى داده است.
 
سپس به شرح داستان مى‏پردازد و مى‏گويد: «در آن هنگام كه هر كدام كارى براى تقرب به پروردگار انجام دادند، اما از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد» (إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ).
 
و همين موضوع سبب شد برادرى كه عملش قبول نشده بود ديگرى را تهديد به قتل كند، و «سوگند ياد نمايد كه تو را خواهم كشت»! (قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ).
 
اما برادر دوم او را نصيحت كرد كه اگر چنين جريانى پيش آمده گناه من نيست بلكه ايراد متوجه خود تو است كه عملت با تقوا و پرهيزكارى همراه نبوده است و «گفت: خدا تنها از پرهيزكاران مى‏پذيرد» (قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ).
 
                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 509
 
 (آيه 28)- سپس اضافه كرد: حتى «اگر تو، به تهديدت جامه عمل بپوشانى و دست به كشتن من دراز كنى، من هرگز مقابله به مثل نخواهم كرد و دست به كشتن تو دراز نمى‏كنم» (لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ).
 
 «چرا كه من از خدا مى‏ترسم» و هرگز دست به چنين گناهى نمى‏آلايم» (إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ).
 
 (آيه 29)- به علاوه من نمى‏خواهم بار گناه ديگرى را به دوش بكشم «بلكه مى‏خواهم تو بار گناه من و خويش را به دوش بكشى» (إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَ إِثْمِكَ). و مسلما با قبول اين مسؤوليت بزرگ «از دوزخيان خواهى بود و همين است جزاى ستمكاران» (فَتَكُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ وَ ذلِكَ جَزاءُ الظَّالِمِينَ).
 
 (آيه 30)- پرده پوشى بر جنايت! در اين آيه و آيه بعد دنباله ماجراى فرزندان آدم تعقيب شده، نخست مى‏گويد: «سر انجام، نفس سركش قابيل او را مصمم به كشتن برادر كرد و او را كشت» (فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ).
 
سپس مى‏گويد: «و بر اثر اين عمل زيانكار شد» (فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِينَ).
 
چه زيانى از اين بالاتر كه عذاب وجدان و مجازات الهى و نام ننگين را تا دامنه قيامت براى خود خريد.
 
 (آيه 31)- در روايتى از امام صادق عليه السّلام نقل شده، هنگامى كه قابيل برادر خود را كشت، او را در بيابان افكنده بود، و نمى‏دانست چه كند! چيزى نگذشت كه درندگان به سوى جسد هابيل روى آوردند، در اين موقع همانطور كه قرآن مى‏گويد:
 
 «خداوند زاغى را فرستاد كه خاكهاى زمين را كنار بزند (و با پنهان كردن جسد بى‏جان زاغ ديگر، و يا با پنهان كردن قسمتى از طعمه خود، آنچنان كه عادت زاغ است) به قابيل نشان دهد كه چگونه جسد برادر خويش را به خاك بسپارد» (فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوارِي سَوْأَةَ أَخِيهِ).
 
سپس قرآن اضافه مى‏كند در اين موقع قابيل از غفلت و بى‏خبرى خود ناراحت شد و «فرياد برآورد كه اى واى بر من! آيا من بايد از اين زاغ هم ناتوانتر باشم و نتوانم همانند او جسد برادرم را دفن كنم» (قالَ يا وَيْلَتى‏ أَ عَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هذَا                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 510
 
 الْغُرابِ فَأُوارِيَ سَوْأَةَ أَخِي)
 
.
 
اما به هر حال «سر انجام از كرده خود نادم و پشيمان شد» (فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ). البته اين ندامت دليل بر توبه او از گناه نخواهد بود.
 
در حديثى از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نقل شده كه فرمود: «خون هيچ انسانى به ناحق ريخته نمى‏شود مگر اين كه سهمى از مسؤوليت آن بر عهده قابيل است كه اين سنت شوم آدمكشى را در دنيا بنا نهاد».
 
 (آيه 32)- پيوند انسانها! پس از ذكر داستان فرزندان آدم يك نتيجه‏گيرى كلى و انسانى در اين آيه شده است، نخست مى‏فرمايد: «به خاطر همين موضوع بر بنى اسرائيل مقرر داشتيم كه هر گاه كسى انسانى را بدون ارتكاب قتل، و بدون فساد در روى زمين به قتل برساند، چنان است كه گويا همه انسانها را كشته است و كسى كه انسانى را از مرگ نجات دهد گويا همه انسانها را از مرگ نجات داده است» (مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً).
 
چگونه قتل يك انسان مساوى است با قتل همه انسانها و نجات يك نفر مساوى با نجات همه انسانها؟
 
آنچه مى‏توان گفت اين است كه: قرآن در اين آيه يك حقيقت اجتماعى و تربيتى را بازگو مى‏كند زيرا: كسى كه دست به خون انسان بيگناهى مى‏آلايد در حقيقت چنين آمادگى را دارد كه انسانهاى بيگناه ديگرى را به قتل برساند، او در حقيقت يك قاتل است و طعمه او انسان بيگناه، و مى‏دانيم تفاوتى در ميان انسانهاى بيگناه از اين نظر نيست، همچنين كسى كه به خاطر نوع دوستى و عاطفه انسانى، ديگرى را از مرگ نجات بخشد اين آمادگى را دارد كه اين برنامه انسانى را در مورد هر بشر ديگرى انجام دهد و با توجه به اين كه قرآن مى‏گويد: «فكأنّما ...»
 
استفاده مى‏شود كه مرگ و حيات يك نفر اگر چه مساوى با مرگ و حيات اجتماع نيست اما شباهتى به آن دارد.                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 511
 
 قابل توجه اين كه، كسى از امام صادق عليه السّلام تفسير اين آيه را پرسيد، امام فرمود: منظور از «كشتن» و «نجات از مرگ» كه در آيه آمده نجات از آتش سوزى يا غرقاب و مانند آن است، سپس امام سكوت كرد و بعد فرمود: تأويل اعظم و مفهوم بزرگتر آيه اين است كه ديگرى را دعوت به سوى راه حق يا باطل كند و او دعوتش را بپذيرد.
 
در پايان آيه اشاره به قانون‏شكنى بنى اسرائيل كرده مى‏فرمايد: «پيامبران ما با دلايل روشن براى ارشاد آنها آمدند ولى بسيارى از آنها قوانين الهى را در هم شكستند و راه اسراف را در پيش گرفتند» (وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ).
 
 «اسراف» در لغت، معنى وسيعى دارد كه هر گونه تجاوز و تعدى از حد را شامل مى‏شود اگر چه غالبا در مورد بخششها و هزينه‏ها و مخارج به كار مى‏رود.
 
منبع : 
http://qurangloss.blogfa.com/page/maede-1-50.aspx
هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
سه شنبه 4 تیر 1392  8:54 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 38

(آيه 42)- در اين آيه بار ديگر قرآن تأكيد مى‏كند كه «آنها گوش شنوا براى شنيدن سخنان تو و تكذيب آن دارند» و يا گوش شنوايى براى شنيدن دروغهاى بزرگانشان دارند (سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ).
 
اين جمله به عنوان تأكيد و اثبات اين صفت زشت براى آنها تكرار شده است.
 
علاوه بر اين «آنها زياد اموال حرام و ناحق و رشوه مى‏خورند» (أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ). سپس به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اختيار مى‏دهد كه «هرگاه اين گونه اشخاص براى داورى به تو مراجعه كردند مى‏توانى در ميان آنها داورى به احكام اسلام كنى و مى‏توانى از آنها روى گردانى» (فَإِنْ جاؤُكَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ).
 
و براى تقويت روح پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله اضافه مى‏كند: «اگر صلاح بود كه از آنها روى بگردانى هيچ زيانى نمى‏توانند به تو برسانند» (وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ يَضُرُّوكَ شَيْئاً). «و اگر خواستى در ميان آنها داورى كنى حتما بايد اصول عدالت را رعايت نمايى، زيرا خداوند افراد دادگر و عدالت‏پيشه را دوست دارد» (وَ إِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ).
 
 (آيه 43)- اين آيه بحث در باره يهود را در مورد داورى خواستن از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه در آيه قبل آمده بود تعقيب مى‏كند و از روى تعجب مى‏گويد: «چگونه اينها تو را به داورى مى‏طلبند در حالى كه تورات نزد آنهاست و حكم خدا در آن آمده است و به آن ايمان دارند»! (وَ كَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فِيها حُكْمُ اللَّهِ).
 
بايد دانست كه حكم مزبور يعنى (حكم سنگسار كردن زن و مردى كه زناى                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 519
 
 محصنه كرده‏اند) در تورات كنونى در فصل بيست و دوم از سفر تثنيه آمده است.
 
عجب اين كه «بعد از انتخاب تو براى داورى، حكم تو را كه موافق حكم تورات است چون بر خلاف ميل آنهاست نمى‏پذيرند» (ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ).
 
 «حقيقت اين است كه آنها اصولا ايمان ندارند» و گر نه با احكام خدا چنين بازى نمى‏كردند» (وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ).
 
 (آيه 44)- اين آيه و آيه بعد، بحث گذشته را تكميل كرده، و اهميت كتاب آسمانى موسى، يعنى تورات را چنين شرح مى‏دهد: «ما تورات را نازل كرديم كه در آن هدايت و نور بود» هدايت به سوى حق و نور و روشنايى براى برطرف ساختن تاريكيهاى جهل و نادانى (إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِيها هُدىً وَ نُورٌ).
 
 «به همين جهت پيامبران الهى كه در برابر فرمان خدا تسليم بودند و بعد از نزول تورات روى كار آمدند همگى بر طبق آن براى يهود، حكم مى‏كردند» (يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هادُوا).
 
نه تنها آنها چنين مى‏كردند بلكه «علماى بزرگ يهود و دانشمندان با ايمان و پاك آنها، بر طبق اين كتاب آسمانى كه به آنها سپرده شده بود، و بر آن گواه بودند داورى مى‏كردند» (وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ وَ كانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ).
 
در اينجا روى سخن را به آن دسته از دانشمندان اهل كتاب كه در آن عصر مى‏زيستند كرده، مى‏گويد: «از مردم نترسيد (و احكام واقعى خدا را بيان كنيد) بلكه از مخالفت من بترسيد» كه اگر حق را كتمان كنيد مجازات خواهيد شد (فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ). و همچنين «آيات خدا را به بهاى كمى نفروشيد» (وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلًا).
 
در حقيقت سر چشمه كتمان حق و احكام خدا يا ترس از مردم و عوامزدگى است و يا جلب منافع شخصى و هر كدام باشد نشانه ضعف ايمان و سقوط شخصيت است، و در جمله‏هاى بالا به هر دو اشاره شده است.
 
و در پايان آيه، حكم قاطعى در باره اين گونه افراد كه بر خلاف حكم خدا                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 520
 
 داورى مى‏كنند صادر كرده، مى‏فرمايد: «آنها كه بر طبق احكام خدا داورى نمى‏كنند، كافرند» (وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ).
 
 (آيه 45)- قصاص و گذشت! اين آيه قسمت ديگرى از احكام جنايى و حدود الهى تورات را شرح مى‏دهد، و مى‏فرمايد: «ما در تورات قانون قصاص را مقرر داشتيم كه اگر كسى عمدا بيگناهى را به قتل برساند اولياى مقتول مى‏توانند قاتل را در مقابل اعدام نمايند» (وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فِيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ).
 
 «و اگر كسى آسيب به چشم ديگرى برساند و آن را از بين ببرد او نيز مى‏تواند، چشم او را از بين ببرد» (وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ). «و همچنين در مقابل بريدن بينى، جايز است بينى جانى بريده شود» (وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ). «و نيز در مقابل بريدن گوش، بريدن گوش طرف، مجاز است» (وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ). «و اگر كسى دندان ديگرى را بشكند او مى‏تواند دندان جانى را در مقابل بشكند» (وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ). «و بطور كلى هر كس جراحتى و زخمى به ديگرى بزند، در مقابل مى‏توان قصاص كرد» (وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ).
 
بنابراين، حكم قصاص بطور عادلانه و بدون هيچ گونه تفاوت از نظر نژاد و طبقه اجتماعى و طايفه و شخصيت اجرا مى‏گردد.
 
ولى براى آن كه اين توهم پيش نيايد كه خداوند قصاص كردن را الزامى شمرده و دعوت به مقابله به مثل نموده است، به دنبال اين حكم مى‏فرمايد: «اگر كسى از حق خود بگذرد و عفو و بخشش كند، كفاره‏اى براى گناهان او محسوب مى‏شود، و به همان نسبت كه گذشت به خرج داده خداوند از او گذشت مى‏كند» (فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ).
 
و در پايان آيه مى‏فرمايد: «كسانى كه بر طبق حكم خداوند، داورى نكنند ستمگرند» (وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ).
 
چه ظلمى از اين بالاتر كه ما گرفتار احساسات و عواطف كاذبى شده و از شخص قاتل به بهانه اين كه خون را با خون نبايد شست بكلى صرف نظر كنيم!
 
 (آيه 46)- در تعقيب آيات مربوط به تورات، در اين آيه اشاره به وضع                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 521
 
 انجيل كرده، مى‏گويد: «پس از رهبران و پيامبران پيشين، مسيح را مبعوث كرديم، در حالى كه (به حقانيت تورات اعتراف داشت و) نشانه‏هاى او كاملا با نشانه‏هايى كه تورات داده بود تطبيق مى‏كرد» (وَ قَفَّيْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ).
 
سپس مى‏گويد: «انجيل را در اختيار او گذاشتيم كه در آن هدايت و نور بود» (وَ آتَيْناهُ الْإِنْجِيلَ فِيهِ هُدىً وَ نُورٌ).
 
اطلاق نور به اين دو كتاب در قرآن، ناظر به تورات و انجيل اصلى است.
 
بار ديگر به عنوان تأكيد، روى اين مطلب تكيه مى‏كند كه «نه تنها عيسى بن مريم، تورات را تصديق مى‏كرد، بلكه انجيل كتاب آسمانى او نيز گواه صدق تورات بود» (وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ).
 
و در پايان مى‏فرمايد: «اين كتاب آسمانى مايه هدايت و اندرز پرهيزكاران بود» (وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ).
 
 (آيه 47)- آنها كه به قانون خدا حكم نمى‏كنند! پس از اشاره به نزول انجيل در آيات گذشته، در اين آيه مى‏فرمايد: «ما به اهل انجيل دستور داديم كه به آنچه خدا در آن نازل كرده است، داورى كنند» (وَ لْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجِيلِ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ).
 
منظور اين است، كه ما پس از نزول انجيل بر عيسى (ع) به پيروان او دستور داديم كه به آن عمل كنند و طبق آن داورى نمايند.
 
و در پايان آيه، بار ديگر تأكيد مى‏كند: «كسانى كه بر طبق حكم خدا داورى نكنند فاسقند» (وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ).
 
 (آيه 48)- در اين آيه اشاره به موقعيت قرآن بعد از ذكر كتب پيشين انبياء شده است. نخست مى‏فرمايد: «ما اين كتاب آسمانى را به حق بر تو نازل كرديم در حالى كه كتب پيشين را تصديق كرده (و نشانه‏هاى آن، بر آنچه در كتب پيشين آمده تطبيق مى‏كند) و حافظ و نگاهبان آنهاست» (وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ).                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 522
 
 اساسا تمام كتابهاى آسمانى، در اصول مسائل هماهنگى دارند و هدف واحد يعنى، تربيت و تكامل انسان را تعقيب مى‏كنند.
 
سپس دستور مى‏دهد كه چون چنين است «طبق احكامى كه بر تو نازل شده است در ميان آنها داورى كن» (فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ).
 
بعد اضافه مى‏كند: «از هوى و هوسهاى آنها (كه مايلند احكام الهى را بر اميال و هوسهاى خود تطبيق دهند) پيروى مكن و از آنچه به حق بر تو نازل شده است روى مگردان» (وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ).
 
و براى تكميل اين بحث مى‏گويد: «براى هر كدام از شما آيين و شريعت و طريقه و راه روشنى قرار داديم» (لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً).
 
سپس مى‏فرمايد: «خداوند مى‏توانست همه مردم را امت واحدى قرار دهد و همه را پيرو يك آيين سازد ولى خدا مى‏خواهد شما را در آنچه به شما بخشيده بيازمايد» و استعدادهاى مختلف شما را پرورش دهد (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ).
 
سر انجام، همه اقوام و ملل را مخاطب ساخته و آنها را دعوت مى‏كند كه به جاى صرف نيروهاى خود در اختلاف و مشاجره «در نيكيها بر يكديگر پيشى بگيريد» (فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ).
 
زيرا «بازگشت همه شما به سوى خداست و اوست كه شما را از آنچه در آن اختلاف مى‏كنيد در روز رستاخيز آگاه خواهد ساخت» (إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ).
 
 (آيه 49)
 
شأن نزول:
 
از ابن عباس نقل شده: جمعى از بزرگان يهود توطئه كردند و گفتند: نزد محمد صلّى اللّه عليه و آله مى‏رويم شايد بتوانيم او را از آيين خود منحرف سازيم، پس از اين تبانى، نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمدند و گفتند: ما دانشمندان و اشراف يهوديم و اگر ما از تو پيروى كنيم ساير يهوديان نيز به ما اقتدا مى‏كنند ولى در ميان ما و جمعيتى، نزاعى است (در مورد يك قتل يا چيز ديگر) اگر در اين نزاع به نفع ما داورى كنى ما به تو ايمان خواهيم آورد، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از چنين قضاوتى (كه عادلانه                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 523
 
 نبود) خوددارى كرد و اين آيه نازل شد.
 
تفسير:
 
در اين آيه بار ديگر خداوند به پيامبر خود تأكيد مى‏كند كه «در ميان اهل كتاب بر طبق حكم خداوند داورى كن و تسليم هوى و هوسهاى آنها نشو» (وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ).
 
سپس به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هشدار مى‏دهد كه «اينها تبانى كرده‏اند تو را از بعض احكامى كه خدا بر تو نازل كرده منحرف سازند مراقب آنها باش» (وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ). «و اگر اهل كتاب در برابر داورى عادلانه تو تسليم نشوند، بدان اين نشانه آن است كه (گناهان آنها دامانشان را گرفته است و توفيق را از آنها سلب كرده) و خدا مى‏خواهد آنها را به خاطر بعضى از گناهانشان مجازات كند» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ).
 
و در پايان آيه مى‏فرمايد: اگر آنها در راه باطل اين همه پافشارى مى‏كنند، نگران مباش «زيرا بسيارى از مردم فاسقند» (وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ).
 
 (آيه 50)- در اين آيه به عنوان استفهام انكارى مى‏فرمايد: آيا اينها كه مدعى پيروى از كتب آسمانى هستند «انتظار دارند با احكام جاهلى و قضاوتهاى آميخته با انواع تبعيضات در ميان آنها داورى كنى» (أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ).
 
 «در حالى كه هيچ داورى براى قومى كه اهل يقين هستند، بالاتر و بهتر از حكم خدا نيست» (وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ).
 
منبع : 
http://qurangloss.blogfa.com/page/maede-1-50.aspx
هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
سه شنبه 4 تیر 1392  8:55 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 39

 (آيه 58)
 
شأن نزول:
 
در مورد نزول اين آيه كه دنباله آيه قبل است نقل شده كه: جمعى از يهود و بعضى از نصارى صداى مؤذن را كه مى‏شنيدند و يا قيام مسلمانان را به نماز مى‏ديدند شروع به مسخره و استهزاء مى‏كردند، قرآن مسلمانان را از طرح دوستى با اين گونه افراد برحذر داشت.
 
تفسير:
 
در اين آيه در تعقيب بحث گذشته در مورد نهى از دوستى با منافقان و جمعى از اهل كتاب كه احكام اسلام را به باد استهزاء مى‏گرفتند، اشاره به يكى از اعمال آنها به عنوان شاهد و گواه كرده، مى‏گويد: «هنگامى كه (اذان مى‏گوييد و مسلمانان را) به سوى نماز دعوت مى‏كنيد، آن را به باد استهزاء و بازى مى‏گيرند» (وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً).
 
قابل ذكر اين كه همانطور كه در روايات اهل بيت عليه السّلام وارد شده است اذان از طريق وحى به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تعليم داده شد.
 
سپس علت عمل آنها را چنين بيان مى‏كند: «اين به خاطر آن است كه آنها جمعيت نادانى مى‏باشند و از درك حقايق بدورند» (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ).
 
 (آيه 59)
 
شأن نزول:
 
در مورد نزول اين آيه و آيه بعد از ابن عباس نقل شده كه: جمعى از يهود نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمدند و درخواست كردند عقايد خود را براى آنها شرح دهد، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: من به خداى بزرگ و يگانه ايمان دارم و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و موسى و عيسى و همه پيامبران الهى نازل شده حق مى‏دانم، و در ميان آنها جدايى نمى‏افكنم، آنها گفتند: ما عيسى را نمى‏شناسيم و به پيامبرى نمى‏پذيريم، سپس افزودند: ما هيچ آيينى بدتر از آيين شما سراغ نداريم! اين دو آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
 
تفسير:
 
در اين آيه، خداوند به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مى‏دهد كه از اهل كتاب سؤال كن و «بگو: چه كار خلافى از ما سر زده كه شما از ما عيب مى‏گيريد و انتقاد مى‏كنيد؟ جز اين كه ما به خداى يگانه ايمان آورده‏ايم و در برابر آنچه بر ما و بر انبياء پيشين نازل شده تسليم هستيم» (قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلَّا أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ).                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 530
 
 و در پايان آيه جمله‏اى مى‏بينيم كه در حقيقت بيان علت جمله قبل است، مى‏گويد: اگر شما توحيد خالص و تسليم در برابر تمام كتب آسمانى را بر ما ايراد مى‏گيريد به خاطر آن است كه بيشتر شما فاسق و آلوده به گناه شده‏ايد» چون خود شما آلوده و منحرفيد اگر كسانى پاك و بر جاده حق باشند در نظر شما عيب است (وَ أَنَّ أَكْثَرَكُمْ فاسِقُونَ).
 
 (آيه 60)- در اين آيه عقايد تحريف شده و اعمال نادرست اهل كتاب و كيفرهايى كه دامنگير آنها گرديده است با وضع مؤمنان راستين و مسلمان، مقايسه گرديده، تا معلوم شود كداميك از اين دو دسته در خور انتقاد و سرزنش هستند و اين يك پاسخ منطقى است كه براى متوجه ساختن افراد لجوج و متعصب به كار مى‏رود، در اين مقايسه چنين مى‏گويد: اى پيامبر! به آنها بگو:
 
آيا ايمان به خداى يگانه و كتب آسمانى داشتن در خور سرزنش و ايراد است، يا اعمال نارواى كسانى كه گرفتار آن همه مجازات الهى شدند «به آنها بگو: آيا شما را آگاه كنم از كسانى كه پاداش كارشان در پيشگاه خدا از اين بدتر است» (قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ).
 
سپس به تشريح اين مطلب پرداخته و مى‏گويد: «آنها كه بر اثر اعمالشان مورد لعن و غضب پروردگار واقع شدند و آنان را به صورت «ميمون» و «خوك» مسخ كرد، و آنها كه پرستش طاغوت و بت نمودند، مسلما اين چنين افراد، موقعيتشان در اين دنيا و محل و جايگاهشان در روز قيامت بدتر خواهد بود، و از راه راست و جاده مستقيم گمراهترند» (مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِيرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ).
 
 (آيه 61)- در اين آيه- براى تكميل بحث در باره منافقان اهل كتاب- پرده از روى نفاق درونى آنها برداشته و به مسلمانان چنين اعلام مى‏كند: «هنگامى كه نزد شما مى‏آيند مى‏گويند ايمان آورديم در حالى كه با قلبى مملو از كفر داخل مى‏شوند و به همان حال نيز از نزد شما بيرون مى‏روند و منطق و استدلال و سخنان شما در قلب آنها كمترين اثرى نمى‏بخشد» (وَ إِذا جاؤُكُمْ قالُوا آمَنَّا وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْكُفْرِ وَ هُمْ                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 531
 
 قَدْ خَرَجُوا بِهِ).
 
و در پايان آيه به آنها اخطار مى‏كند كه «با تمام اين پرده‏پوشيها، خداوند از آنچه آنها كتمان مى‏كنند، آگاه و باخبر است» (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما كانُوا يَكْتُمُونَ).
 
 (آيه 62)- در اين آيه نشانه‏هاى ديگرى از نفاق آنها را بازگو مى‏كند، از جمله اين كه مى‏گويد: «بسيارى از آنها را مى‏بينى كه در مسير گناه و ستم و خوردن اموال حرام بر يكديگر سبقت مى‏جويند» (وَ تَرى‏ كَثِيراً مِنْهُمْ يُسارِعُونَ فِي الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ).
 
يعنى، آنچنان آنها در راه گناه و ستم گام برمى‏دارند كه گويا به سوى اهداف افتخارآميزى پيش مى‏روند، و بدون هيچ گونه شرم و حيا، سعى مى‏كنند از يكديگر پيشى گيرند.
 
و در پايان آيه براى تأكيد زشتى اعمال آنها مى‏گويد: «چه عمل زشت و ننگينى آنها انجام مى‏دهند» و بر آن مداومت دارند (لَبِئْسَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ).
 
منبع : 
http://qurangloss.blogfa.com/page/maede-51-100.aspx
هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
سه شنبه 4 تیر 1392  10:45 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 40

 (آيه 77)- در اين آيه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مى‏دهد كه به دنبال روشن شدن اشتباه اهل كتاب در زمينه غلو در باره پيامبران الهى با استدلالات روشن از آنها دعوت كند كه از اين راه رسما بازگردند و مى‏گويد: «بگو: اى اهل كتاب! در دين خود، غلوّ و تجاوز از حد نكنيد و غير از حق چيزى مگوييد» (قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ).
 
البته غلو نصارى روشن است و اما در مورد غلو يهود كه خطاب «يا اهل الكتاب» شامل آنها نيز مى‏شود بعيد نيست كه اشاره به سخنى باشد كه در باره عزير پيغمبر خدا مى‏گفتند و او را فرزند خدا مى‏دانستند.
 
و از آنجا كه سر چشمه غلو غالبا پيروى از هوى و هوس گمراهان است، براى تكميل اين سخن مى‏گويد: «از هوسهاى اقوامى كه پيش از شما گمراه شدند و بسيارى را نيز گمراه كردند و از راه مستقيم منحرف گشتند، پيروى نكنيد» (وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ).
 
اين جمله اشاره به چيزى است كه در تاريخ مسيحيت نيز منعكس است كه مسأله تثليث و غلوّ در باره مسيح (ع) در قرون نخستين مسيحيت در ميان آنها وجود نداشت بلكه هنگامى كه بت‏پرستان هندى و مانند آنها به آيين مسيح پيوستند، چيزى از بقاياى آيين سابق را كه تثليث و شرك بود به مسيحيت افزودند.
 
                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 545
 
منبع : 
http://qurangloss.blogfa.com/page/maede-51-100.aspx
هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
سه شنبه 4 تیر 1392  10:46 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
catcat
catcat
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 6699
محل سکونت : رنگین کمان

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 82 سوره رعد 1- 18

 

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

 (آيه 1)- بار ديگر به حروف مقطعه برخورد مى‏كنيم، منتها اين سوره تنها سوره‏اى است كه در آغاز «الف، لام، ميم، راء» (المر) ديده مى‏شود.

محتمل است اين تركيب اشاره به اين باشد كه محتواى سوره «رعد» جامع محتواى هر دو گروه از سوره‏هايى است كه با «الم» و «الر» آغاز مى‏شود.

به هر حال نخستين آيه اين سوره از عظمت قرآن سخن مى‏گويد: «اينها آيات كتاب بزرگ آسمانى است» (تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ).

 «و آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است حق است» (وَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ).

و جاى هيچ گونه شك و ترديد در آن ديده نمى‏شود، چرا كه بيان كننده حقايق عينى جهان آفرينش و روابط آن با انسانها مى‏باشد.

 «ولى بيشتر مردم ايمان نمى‏آورند» (وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ).

 (آيه 2)- نشانه‏هاى خدا در آسمان و زمين و جهان گياهان: بعد از بيان حروف مقطعه، به تشريح قسمت مهمى از دلائل توحيد و نشانه‏هاى خدا در جهان آفرينش مى‏پردازد، و چه زيبا مى‏گويد: «خدا همان كسى است كه آسمانها را چنانكه مى‏بينيد بدون ستون برپا داشت» يا آنها را «با ستونهاى نامرئى برافراشت» (اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها).

اين آيه پرده از روى يك حقيقت علمى برداشته كه در زمان نزول آيات، بر كسى آشكار نبود، چرا كه در آن زمان «هيئت بطلميوس» بر محافل علمى جهان و بر افكار مردم حكومت مى‏كرد، و طبق آن آسمانها به صورت كراتى تو در تو همانند                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 461

 طبقات پياز روى هم قرار داشتند ولى حدود هزار سال بعد از نزول اين آيات، علم و دانش بشر به اينجا رسيد كه افلاك پوست پيازى، بكلى موهوم است و آنچه واقعيت دارد، اين است كه كرات آسمانى هر كدام در مدار و جايگاه خود، معلق و ثابتند، بى‏آنكه تكيه گاهى داشته باشند، و تنها چيزى كه آنها را در جاى خود ثابت مى‏دارد، تعادل قوه جاذبه و دافعه است.

اين تعادل جاذبه و دافعه به صورت يك ستون نامرئى، كرات آسمان را در جاى خود نگه داشته است.

سپس مى‏فرمايد: خداوند «بعد (از آفرينش اين آسمانهاى بى‏ستون كه نشانه بارز عظمت قدرت بى‏انتهاى اوست) بر عرش استيلا يافت» و زمام تدبير جهان را در كف قدرت گرفت (ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ).

بعد از بيان آفرينش آسمانها و حكومت پروردگار بر آنها، سخن از تسخير خورشيد و ماه مى‏گويد: او كسى است كه: «خورشيد و ماه را مسخر و فرمانبردار و خدمتگذار ساخت» (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).

اما اين نظام جهان ماده جاودانى و ابدى نيست، «و هر كدام (از اين خورشيد و ماه) تا سر آمد مشخصى كه براى آنها تعيين شده است در مسير خود به حركت ادامه مى‏دهند» (كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى).

و به دنبال آن مى‏افزايد كه: اين آمد و شدها و دگرگونيها بى‏حساب و كتاب نيست و بدون نتيجه و فايده نمى‏باشد بلكه «اوست كه همه كارها را تدبير مى‏كند» (يُدَبِّرُ الْأَمْرَ). و براى هر حركتى حسابى، و براى هر حسابى هدفى در نظر گرفته است.

 «او آيات خويش را براى شما بر مى‏شمرد و ريزه كاريهاى آنها را شرح مى‏دهد تا به لقاى پروردگار و سراى ديگر ايمان پيدا كنيد» (يُفَصِّلُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ).

 (آيه 3)- اين آيه، آيات الهى را در عالم بالا نشان مى‏دهد و انسان را به مطالعه زمين و كوهها و نهرها و انواع ميوه‏ها و طلوع و غروب خورشيد دعوت                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 462

 مى‏كند، مى‏گويد: «و او كسى است كه زمين را گسترش داد» (وَ هُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ). تا براى زندگى انسان و پرورش گياهان و جانداران آماده باشد.

پس از آن به مسأله پيدايش كوهها اشاره مى‏كند و مى‏فرمايد: «خداوند در زمين كوهها قرار داد» (وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ).

همان كوههايى كه در آيات ديگر قرآن «اوتاد» (ميخهاى) زمين معرفى شده شايد به دليل اين كه كوهها از زير به هم پنجه افكنده‏اند و همچون زرهى تمام سطح زمين را پوشانده كه هم فشارهاى داخلى را از درون خنثى كنند و هم نيروى فوق العاده جاذبه ماه و جزر و مد را از بيرون، و به اين ترتيب، تزلزل و اضطراب و زلزله‏هاى مداوم را از ميان ببرند كره زمين را در آرامش براى زندگى انسانها نگه دارند.

سپس به آبها و نهرهايى كه در روى زمين، جريان دارد اشاره كرده، مى‏گويد:

و در آن «نهرهايى» قرار دارد (وَ أَنْهاراً).

سيستم آبيارى زمين به وسيله كوهها، و ارتباط كوهها با نهرها، بسيار جالب است، زيرا بسيارى از كوههاى روى زمين، آبهايى را كه به صورت برف درآمده در قله خود يا در شكافهاى دره‏هايشان ذخيره مى‏كنند كه تدريجا آب مى‏شوند و به حكم قانون جاذبه از مناطق مرتفعتر به سوى مناطق پست و گسترده روان مى‏گردند.

بعد از آن به ذكر مواد غذايى و ميوه‏هايى كه از زمين و آب و تابش آفتاب به وجود مى‏آيد و بهترين وسيله براى تغذيه انسان است پرداخته، مى‏گويد: «و از تمام ميوه‏ها دو جفت در زمين قرار داد» (وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِيها زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ).

اشاره به اين كه ميوه‏ها موجودات زنده‏اى هستند كه داراى نطفه‏هاى نر و ماده مى‏باشند كه از طريق تلقيح، بارور مى‏شوند.

اگر «لينه» دانشمند و گياه شناس معروف سوئدى در اواسط قرن 18 ميلادى موفق به كشف زوجيت عمومى و همگانى در جهان گياهان شد، قرآن مجيد در يك هزار و چهار صد سال قبل از آن، اين حقيقت را فاش ساخت، و اين خود يكى از معجزات علمى قرآن مجيد است كه بيانگر عظمت اين كتاب بزرگ آسمانى مى‏باشد.                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 463

 و از آنجا كه زندگى انسان و همه موجودات زنده و مخصوصا گياهان و ميوه‏ها بدون نظام دقيق شب و روز امكان پذير نيست در قسمت ديگر اين آيه، از اين موضوع سخن به ميان آورده، مى‏گويد: خداوند «به وسيله شب، روز را مى‏پوشاند و پرده بر آن مى‏افكند» (يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ).

چرا كه اگر پرده تاريك آرامبخش شب نباشد، نور مداوم آفتاب، همه گياهان را مى‏سوزاند و اثرى از ميوه‏ها و بطور كلى از موجودات زنده بر صفحه زمين باقى نمى‏ماند.

و در پايان آيه مى‏فرمايد: «در اين (موضوعات كه گفته شد) آيات و نشانه‏هايى است براى آنهايى كه تفكر مى‏كنند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ).

آرى! آنها در اين آيات، قدرت لايزال و حكمت بى‏پايان آفريدگار را به روشنى مى‏بينند.

 (آيه 4)- در اين آيه به يك سلسله نكات جالب زمين شناسى و گياه شناسى كه هر كدام نشانه نظام حساب شده آفرينش است اشاره كرده، نخست مى‏فرمايد:

 «و در زمين قطعات مختلفى وجود دارد كه در كنار هم و در همسايگى يكديگرند» (وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ).

ديگر اين كه: «در همين زمين باغها و درختانى وجود دارد از انواع انگور و زراعتها و نخلها» (وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِيلٌ).

و عجب اين كه اين درختان و انواع مختلف آنها، «گاهى از يك پايه و ساقه مى‏رويند و گاه از پايه‏هاى مختلف» (صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ).

ممكن است اين جمله اشاره به مسأله استعداد درختان براى پيوند باشد كه گاه بر يك پايه چند پيوند مختلف مى‏زنند و هر كدام از اين پيوندها رشد كرده و نوع خاصى از ميوه را به ما تحويل مى‏دهد.

و عجيبتر اين كه: «همه آنها از يك آب سيراب مى‏شوند» (يُسْقى‏ بِماءٍ واحِدٍ).

و با اين همه «بعضى از اين درختان را بر بعض ديگر از نظر ميوه برترى                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 464

 مى‏دهيم» (وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى‏ بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ).

آيا هر يك از اين اسرار، دليل بر وجود يك مبدأ حكيم و عالم كه اين نظام را رهبرى كند نيست.

اينجاست كه در پايان آيه مى‏فرمايد: «در اين امور نشانه‏هايى است (از عظمت خدا) براى آنها كه تعقل و انديشه مى‏كنند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ).

 (آيه 5)- تعجب كفار از معاد! در اينجا قرآن به مسأله «معاد» مى‏پردازد، و با ارتباط و پيوستگى خاصى كه ميان مسأله مبدأ و معاد است، اين بحث را تحكيم بخشيده، مى‏گويد: «و اگر (از چيزى) تعجب مى‏كنى، عجيب گفتار آنهاست كه مى‏گويند: آيا هنگامى كه خاك شديم بار ديگر آفرينش تازه‏اى پيدا خواهيم كرد»؟! (وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَ إِذا كُنَّا تُراباً أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ).

سپس وضع فعلى و سرنوشت آينده اين گروه را در سه جمله بيان مى‏كند:

ابتدا مى‏گويد: «اينها كسانى هستند كه به پروردگارشان كافر شدند» (أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ).

چرا كه خداوند و ربوبيت او را قبول داشتند، هرگز در قدرت او در مسأله معاد و تجديد حيات انسان ترديد نمى‏كردند.

ديگر اين كه بر اثر كفر و بى‏ايمانى و خارج شدن از زير پرچم آزادگى توحيدى، زنجيرهاى بت پرستى، هوى پرستى، ماده پرستى و جهل و خرافات را با دست خود بر گردن خويش نهاده‏اند همانطور كه آيه مى‏فرمايد: «و آنان غل و زنجيرها در گردنشان است» (وَ أُولئِكَ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ).

 «و چنين افرادى (با اين وضع و اين موقعيت) مسلما اصحاب دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند» و جز اين نتيجه و انتظارى در باره آنان نيست (وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).

 (آيه 6)- در اين آيه به يكى ديگر از سخنان غير منطقى مشركان پرداخته و مى‏گويد: «آنها به جاى اين كه از خداوند به وسيله تو تقاضاى رحمت كنند، درخواست تعجيل عذاب و كيفر و مجازات مى‏نمايند» (وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 465

 قَبْلَ الْحَسَنَةِ)

.

آيا آنها فكر مى‏كنند مجازات الهى دروغ است؟ «با اين كه در گذشته عذابهايى (بر امتهاى سركش پيشين) نازل گرديد» كه اخبار آن بر صفحات تاريخ و در دل زمين ثبت است (وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ).

سپس اضافه مى‏كند: «پروردگار تو نسبت به مردم- با اين كه ظلم مى‏كنند- داراى مغفرت است، و (در عين حال) پروردگارت داراى عذاب شديد است» (وَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلى‏ ظُلْمِهِمْ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقابِ).

 (آيه 7)- باز هم بهانه جويى! در اينجا به يكى از ايرادات مشركان لجوج در زمينه «نبوت» پرداخته، مى‏گويد: «كسانى كه كافر شدند مى‏گويند: چرا معجزه و نشانه‏اى از پروردگارش بر او نازل نشده است» (وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ).

واضح است كه يكى از وظايف پيامبر صلّى اللّه عليه و آله، ارائه معجزات به عنوان سند حقانيت و پيوندش با وحى الهى است.

ولى مخالفان انبياء، همواره داراى حسن نيت نبودند يعنى، معجزات را براى يافتن حق نمى‏خواستند، بلكه به عنوان لجاجت و عدم تسليم در برابر حق هر زمان پيشنهاد معجزه مى‏كردند و خارق عادت عجيب و غريبى مى‏كردند.

در مقابل اين گونه افراد، پيامبران با ذكر اين حقيقت كه معجزات به دست خداست و به فرمان او انجام مى‏گيرد و ما وظيفه تعليم و تربيت مردم را داريم، دست ردّ بر سينه اين گونه افراد مى‏زدند.

لذا قرآن به دنبال آن مى‏افزايد: اى پيامبر! «تو فقط بيم دهنده‏اى و براى هر قوم و ملتى هادى و رهنمايى هست» (إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ).

در واقع قرآن مى‏گويد: اين كافران وظيفه اصلى پيامبر را فراموش كرده‏اند كه مسأله انذار و دعوت به سوى خداست و چنين پنداشته‏اند كه وظيفه اصلى او اعجازگرى است.

قابل توجه اين كه تفاوت ميان «انذار» و «هدايت» در اين است كه انذار براى                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 466

 آن است كه گمراهان از بيراهه به راه آيند، و در متن صراط مستقيم جاى گيرند ولى هدايت براى اين است كه مردم را پس از آمدن به راه به پيش ببرد.

لذا در روايات متعددى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در كتب شيعه و اهل تسنن نقل شده كه، فرمود: «من منذرم و تو هادى اى على! به وسيله تو هدايت يافته‏گان هدايت مى‏شوند».

 (آيه 8)- علم بى‏پايان خدا! در اين بخش سخن از علم وسيع پروردگار (علم به نظام آفرينش و علم به اعمال بندگان) و آگاهى او بر همه چيز است.

نخست مى‏گويد «خداوند از جنينهايى كه هر زن- يا هر حيوان ماده- حمل مى‏كند آگاه است» (اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثى‏).

نه تنها از جنسيت آن، بلكه از تمام مشخصات، استعدادها، ذوقها، و نيروهايى كه بالقوه در آن نهفته شده آگاه است.

 «و (همچنين) آنچه را كه رحمها كم مى‏كنند و قبل از موعد مقرر بيرون مى‏ريزند» مى‏داند (وَ ما تَغِيضُ الْأَرْحامُ).

 «و (همچنين) از آنچه از موعد مقرر افزون نگاه مى‏دارند» نيز باخبر است (وَ ما تَزْدادُ).

سپس قرآن اضافه مى‏كند: «و هر چيز در نزد خدا به مقدار و ميزان ثابت و معين است» (وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ).

تا تصور نشود كه اين كم و زيادها بى‏حساب و بى‏دليل است، همان گونه كه اجزاى جنين و خون رحم، همه داراى حساب و كتاب است.

 (آيه 9)- اين آيه در حقيقت دليلى است بر آنچه در آيه قبل بيان شد، مى‏گويد: «او (خداوند) از غيب و شهود (پنهان و آشكار) آگاه است» (عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ).

و آگاهى او از غيب و شهود به اين دليل است كه: «او بزرگ و متعالى است» و مسّلط بر همه چيز (الْكَبِيرُ الْمُتَعالِ). و به همين دليل در همه جا حضور دارد، و چيزى از ديدگان علم او پنهان نيست.

                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 467

 (آيه 10)- و براى تكميل اين بحث و تأكيد بر علم بى‏پايان او اضافه مى‏كند:

 «براى او (خداوند) يكسان است كسانى از شما كه پنهانى سخن بگويند، و يا آن را آشكار سازند» او همه را مى‏داند و مى‏شنود (سَواءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ).

 «و (نيز براى او تفاوت نمى‏كند) كسانى كه مخفيانه در دل شب و در ميان پرده‏هاى ظلمت گام برمى‏دارند و آنها كه آشكارا در روز روشن به دنبال كار خويش مى‏روند» (وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ).

 (آيه 11)- محافظان غيبى! در آيه قبل خوانديم كه خدا به حكم «عالم الغيب و الشهادة» بودن، از پنهان و آشكار مردم باخبر و همه جا حاضر و ناظر است.

در اين آيه اضافه مى‏كند كه خداوند علاوه بر اين، حافظ و نگاهبان بندگان خود نيز مى‏باشد: «براى انسان مأمورانى است كه پى‏درپى از پيش رو، و پشت سر او قرار مى‏گيرند و او را از حوادث حفظ مى‏كنند» (لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ).

اما براى اين كه كسى اشتباه نكند كه اين حفظ و نگاهبانى بى‏قيد و شرط است و انسان مى‏تواند خود را به پرتگاهها بيفكند و دست به هر ندانم كارى بزند و يا مرتكب هرگونه گناهى كه مستوجب مجازات و عذاب است بشود و باز انتظار داشته باشد كه خدا و مأموران او حافظ وى باشند اضافه مى‏كند كه: «خداوند سرنوشت هيچ قوم و ملتى را تغيير نمى‏دهد مگر اين كه آنها تغييراتى در خود ايجاد كنند»! (إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ).

و باز براى اين كه اين اشتباه پيش نيايد كه با وجود مأموران الهى كه عهده‏دار حفظ انسان هستند، مسأله مجازات و بلاهاى الهى چه معنى دارد، در پايان آيه اضافه مى‏كند كه: «و هرگاه خداوند به قوم و جمعيتى اراده سوء و بدى كند هيچ راه دفاع و بازگشت ندارد» (وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ).

 «و جز خدا، سرپرستى نخواهند داشت» (وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ).

به همين دليل هنگامى كه فرمان خدا به عذاب و مجازات يا نابودى قوم                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 468

 و ملتى صادر شود، حافظان و نگهبانان دور مى‏شوند و انسان را تسليم حوادث مى‏كنند!.

هميشه تغييرات از خود ما است!

جمله «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» كه در دو مورد از قرآن با تفاوت مختصرى آمده است، يك قانون كلى و عمومى را بيان مى‏كند.

اين اصل قرآنى كه يكى از مهمترين برنامه‏هاى اجتماعى اسلام را بيان مى‏كند به ما مى‏گويد هرگونه تغييرات برونى متكى به تغييرات درونى ملتها و اقوام است، و هرگونه پيروزى و شكستى كه به قومى رسيد از همين جا سر چشمه مى‏گيرد، بنابراين آنها كه هميشه براى تبرئه خويش به دنبال «عوامل برونى» مى‏گردند، و قدرتهاى سلطه‏گر و استعمار كننده را همواره عامل بدبختى خود مى‏شمارند، سخت در اشتباهند، چرا كه اگر اين قدرتهاى جهنمى پايگاهى در درون يك جامعه نداشته باشند، كارى از آنان ساخته نيست.

اين اصل قرآنى مى‏گويد: براى پايان دادن به بدبختيها و ناكاميها بايد دست به انقلابى از درون بزنيم، يك انقلاب فكرى و فرهنگى، يك انقلاب ايمانى و اخلاقى، و به هنگام گرفتارى در چنگال بدبختيها بايد فورا به جستجوى نقطه‏هاى ضعف خويشتن بپردازيم، و آنها را با آب توبه و بازگشت به سوى حق از دامان روح و جان خود بشوييم، تولدى تازه پيدا كنيم و نور و حركتى جديد، تا در پرتو آن بتوانيم ناكاميها و شكستها را به پيروزى مبدل سازيم.

 (آيه 12)- بخش ديگرى از نشانه‏هاى عظمت او: قرآن در اينجا بار ديگر به آيات توحيد و نشانه‏هاى عظمت خدا و اسرار آفرينش مى‏پردازد.

نخست به برق (برقى كه در ميان قطعات ابر پيدا مى‏شود) اشاره كرده، مى‏گويد: «او كسى است كه برق را كه مايه ترس و طمع مى‏باشد به شما ارائه مى‏دهد» (هُوَ الَّذِي يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً).

از يك سو شعاع درخشانش چشمها را خيره مى‏كند و شما را به وحشت مى‏اندازد.                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 469

 اما از آنجا كه غالبا همراه آن رگبارهايى به وجود مى‏آيد و تشنه كامان بيابان را آب زلال مى‏بخشد و درختان و زراعت را سيراب مى‏كند، آنها را به اميد و طمع مى‏كشاند، و در ميان اين بيم و اميد، لحظات حساسى را مى‏گذرانند.

سپس اضافه مى‏كند: «او كسى است كه ابرهاى سنگين و پربار ايجاد مى‏كند» كه قادر به آبيارى زمينهاى تشنه‏اند (وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ).

 (آيه 13)- اين آيه به صداى «رعد» مى‏پردازد كه از برق هرگز جدا نيست، مى‏فرمايد: «و رعد تسبيح و حمد خدا مى‏گويد» (وَ يُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ).

آرى! اين صداى پرطنين جهان طبيعت كه توأم با پديده برق مى‏باشد و هر دو در خدمت يك هدف هستند، عملا تسبيح خدا مى‏گويد و به تعبير ديگر: «رعد» زبان گوياى «برق» است، كه حكايت از نظام آفرينش و عظمت خالق مى‏كند.

نه تنها صداى رعد و ساير اجزاى جهان ماده، تسبيح او مى‏گويند كه «همگى فرشتگان نيز از ترس و خشيت خدا» به تسبيح او مشغولند (وَ الْمَلائِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ).

آنها از اين مى‏ترسند كه در انجام فرمان پروردگار و مسؤوليتهايى كه در نظام هستى بر عهده آنها گذارده شده كوتاهى كنند و گرفتار مجازات الهى شوند، و مى‏دانيم هميشه وظيفه‏ها و تكاليف براى آنها كه احساس مسؤوليت مى‏كنند ترس آفرين است، ترسى سازنده كه شخص را به تلاش و حركت وا مى‏دارد.

و براى توضيح بيشتر در زمينه رعد و برق اشاره به صاعقه‏ها كرده، مى‏فرمايد:

 «خداوند صاعقه‏ها را مى‏فرستد و به هر كس بخواهد به وسيله آن آسيب مى‏رساند» (وَ يُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَيُصِيبُ بِها مَنْ يَشاءُ).

ولى با اين همه، و با مشاهده آيات عظمت پروردگار و با كوچكى و حقارت قدرت انسان در برابر حوادث، حتى در برابر يك جرقه آسمانى باز هم «گروهى (از بى‏خبران) در باره خدا به مجادله و ستيز برمى‏خيزند» (وَ هُمْ يُجادِلُونَ فِي اللَّهِ).

 «در حالى كه خداوند قدرتى بى‏انتها، و مجازاتى دردناك و كيفرى سخت دارد» (وَ هُوَ شَدِيدُ الْمِحالِ).

 (آيه 14)- اين آيه به دو مطلب اشاره مى‏كند: نخست اين كه «دعوت حق از                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 470

 آن او (خدا) است» (لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ). يعنى هرگاه او را بخوانيم مى‏شنود، و اجابت مى‏كند، هم آگاهى از دعاى بندگان دارد و هم قدرت بر انجام خواسته‏هاى آنها.

ديگر اين كه خواندن بتها و تقاضاى از آنها دعوت و دعاى باطل است، زيرا «كسانى را كه مشركان غير از خداوند مى‏خوانند (و براى انجام خواسته‏هايشان به آنها پناه مى‏برند هرگز) به دعوت آنان پاسخ نمى‏گويند» و دعايشان را اجابت نمى‏كند (وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْ‏ءٍ).

سپس- همان گونه كه روش قرآن است- براى مجسم ساختن اين موضوع عقلانى مثال حسى زيبا و رسايى بيان مى‏كند و مى‏گويد: «آنها (كه غير خدا را مى‏خوانند) همچون كسى هستند كه كفهاى (دست) خود را به سوى آب مى‏گشايد تا آب به دهانش برسد، و هرگز نخواهد رسيد»! (إِلَّا كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ).

آيا مى‏توان در كنار چاه نشست و دست به سوى آب دراز كرد و با اشاره، آب را به دهان فرستاد؟ آيا اين كار جز از يك انسان ساده لوح و ديوانه سر مى‏زند؟

در پايان آيه براى تأكيد اين سخن مى‏گويد: «و دعاى كافران (از بتها چيزى) جز (گام برداشتن) در گمراهى نيست» (وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ).

چه ضلالتى از اين بالاتر كه انسان سعى و كوشش خود را در بيراهه‏اى كه هرگز او را به مقصد نمى‏رساند به كار برد.

(آيه 15)- در اين آيه براى اين كه نشان دهد بت پرستان چگونه از كاروان عالم هستى جدا گشته و تك و تنها در بيراهه‏ها سرگردان شده‏اند چنين مى‏فرمايد:

 «همه كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از روى اطاعت و تسليم و يا از روى كراهت و همچنين سايه‏هاى آنها، هر صبح و شام، براى خدا سجده مى‏كنند» (وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ).

منظور از سجده موجودات چيست؟

سجده در اين گونه موارد به معنى خضوع و نهايت تواضع و تسليم است، منتهى گروهى سجده و خضوعشان تنها جنبه تكوينى دارد، يعنى در برابر قوانين عالم هستى و آفرينش خاضعند، ولى                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 471

 گروهى علاوه بر سجود تكوينى سجود تشريعى نيز دارند يعنى با ميل و اراده خود در برابر خداوند سجده مى‏كنند.

و تعبير به «طَوْعاً وَ كَرْهاً» ممكن است اشاره به اين باشد كه مؤمنان از روى ميل و رغبت در پيشگاه پروردگار به سجده مى‏افتند و خضوع مى‏كنند، اما غير مؤمنان هر چند حاضر به چنين سجده‏اى نيستند تمام ذرات وجودشان از نظر قوانين آفرينش تسليم فرمان خداست چه بخواهند و چه نخواهند.

 (آيه 16)- بت پرستى چرا؟ از آنجا كه در آيات گذشته بحثهاى فراوانى در باره شناخت وجود خدا بود در اين آيه به بحث پيرامون اشتباه مشركان و بت پرستان مى‏پردازد و از چند طريق اين بحث را تعقيب مى‏كند.

نخست روى سخن را به پيامبر كرده، مى‏گويد: «از آنها بپرس پروردگار و مدبر آسمانها و زمين كيست» (قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

سپس بى‏آنكه پيامبر در انتظار پاسخ آنها بنشيند دستور مى‏دهد كه خود پاسخ اين سؤال را بده، و «بگو: اللّه» (قُلِ اللَّهُ).

سپس آنها را با اين جمله مورد سرزنش و ملامت قرار مى‏دهد كه: «به آنها بگو: آيا غير خدا را اولياء و تكيه‏گاه و معبود خود قرار داده‏ايد؟ با اين كه اين بتها حتى نسبت به خودشان مالك سود و زيانى نيستند»؟! (قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا).

سپس با ذكر دو مثال روشن و صريح وضع افراد «موحد» و «مشرك» را مشخص كرده، نخست مى‏گويد: «بگو: آيا نابينا و بينا يكسان است»؟ (قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِيرُ).

همان گونه كه نابينا و بينا يكسان نيست، همچنين كافر و مؤمن، يكسان نيستند، و «بتها» را نمى‏توان در كنار «اللّه» قرار داد.

ديگر اين كه: «آيا ظلمات و نور يكسانند»!! (أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ).

چگونه مى‏توان بتها را كه ظلمات محضند در كنار «خدا» كه نور مطلق عالم                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 472

 هستى است، قرار داد؟

سپس از راه ديگرى بطلان عقيده مشركان را مؤكدتر مى‏سازد و مى‏گويد: «آيا آنها همتايانى براى خدا قرار دادند به خاطر اين كه آنان همانند خدا آفرينشى داشتند، و اين آفرينشها بر آنها مشتبه شده است» (أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ).

در حالى كه بت پرستان نيز چنين عقيده‏اى در باره بتها ندارند، آنها نيز خدا را خالق همه چيز مى‏دانند و عالم خلقت را دربست مربوط به او مى‏شمارند.

و لذا بلافاصله مى‏فرمايد: «بگو: خدا خالق همه چيز است و اوست يگانه و پيروز» (قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ).

از آيه فوق استفاده مى‏شود كه خلقت يك امر دائمى است و فيض هستى بطور دائم از طرف خدا صادر مى‏شود و هر موجودى لحظه به لحظه از ذات پاكش هستى مى‏گيرد، بنابراين برنامه آفرينش و تدبير عالم هستى همچون آغاز خلقت همه به دست خداست.

 (آيه 17)- ترسيم دقيقى از منظره حق و باطل: از آنجا كه روش قرآن، به عنوان يك كتاب تعليم و تربيت، متكى به مسائل عينى است، براى نزديك ساختن مفاهيم پيچيده به ذهن، انگشت روى مثلهاى حسى جالب و زيبا در زندگى روزمره مردم مى‏گذارد، در اينجا نيز براى مجسم ساختن حقايقى كه در آيات گذشته پيرامون توحيد و شرك، ايمان و كفر، و حق و باطل گذشت، مثل بسيار رسايى بيان مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «خداوند از آسمان آبى را فرو فرستاده است» (أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً).

آبى حياتبخش و زندگى آفرين، و سر چشمه نمو و حركت! «و از هر درّه و رودخانه‏اى به اندازه آنها سيلابى جارى شد» (فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها).

جويبارهاى كوچك دست به دست هم مى‏دهند و نهرهايى به وجود مى‏آورند، نهرها به هم مى‏پيوندند و سيلاب عظيمى از دامنه كوهسار سرازير مى‏گردد، آبها از سر و دوش هم بالا مى‏روند و هر چه را بر سر راه خود ببينند                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 473

 برمى‏دارند و مرتبا بر يكديگر كوبيده مى‏شوند، در اين هنگام كفها از لابلاى امواج ظاهر مى‏شوند، آنچنان كه قرآن مى‏گويد: «سيل بر روى خود كفى حمل كرد» (فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً).

پيدايش كفها منحصر به نزول باران نيست، «و از آنچه (در كوره‏ها) براى به دست آوردن زينت آلات يا وسائل زندگى، آتش روى آن روشن مى‏كنند (تا ذوب شود) نيز كفهايى مانند (كفهاى روى آب) به وجود مى‏آيد» (وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ).

بعد از بيان اين مثال به سراغ نتيجه‏گيرى مى‏رود، و چنين مى‏فرمايد: «اين گونه خداوند براى حق و باطل، مثال مى‏زند» (كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ).

سپس به شرح آن مى‏پردازد و مى‏گويد: «اما كفها (ى بلند آواز و ميان تهى) به كنار مى‏روند و آبى كه براى مردم مفيد و سودمند است در زمين مى‏ماند» (فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ).

همچنين حق، هميشه مفيد و سودمند است همچون آب زلال كه مايه حيات است اما باطل بى‏فايده و بيهوده است، ولى حق هميشه بايد بجوشد و بخروشد تا باطل را از خود دور سازد.

و در پايان آيه براى تأكيد بيشتر و دعوت به مطالعه دقيقتر روى اين مثال و ديگر مثالهاى قرآن، مى‏فرمايد: «اين چنين خداوند مثالهايى مى‏زند» (كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ).

مثال، مسائل را همگانى مى‏سازد

- بسيارى از مباحث علمى است كه در شكل اصليش تنها براى خواص قابل فهم است، و توده مردم استفاده چندانى از آن نمى‏برند، ولى هنگامى كه با مثال آميخته، و به اين وسيله قابل فهم گردد، مردم در هر حد و پايه‏اى از علم و دانش باشند، از آن بهره مى‏گيرند، بنابراين مثالها به عنوان يك وسيله تعميم علم و فرهنگ، كاربرد غير قابل انكارى دارند.

 (آيه 18)- آنها كه دعوت حق را اجابت كردند: پس از بيان چهره حق و باطل در ضمن يك مثال رسا و بليغ در آيه گذشته، در اينجا اشاره به سرنوشت                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 474

 كسانى مى‏شود كه دعوت حق را اجابت كردند و به آن گرويدند و هم كسانى كه از حق رو گردان شده، به باطل روى آوردند.

نخست مى‏گويد: «براى كسانى كه اجابت دعوت پروردگارشان كردند، پاداش نيك و نتيجه سودمند و عاقبت محمود است» (لِلَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنى‏).

سپس مى‏افزايد: «و آنها كه اجابت اين دعوت پروردگار را نكردند (سرنوشتشان به قدرى شوم و رقت بار است كه) اگر تمام روى زمين و حتى همانندش مال آنها باشد حاضرند همه اينها را براى نجات از آن سرنوشت شوم بدهند» با اين حال از آنها پذيرفته نخواهد شد (وَ الَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ).

براى ترسيم عظمت عذاب و كيفر آنها، تعبيرى از اين رساتر نمى‏شود كه يك انسان مالك همه روى زمين، بلكه دو برابر آن باشد، و همه را بدهد تا خود را رهايى بخشد، و سودى نداشته باشد.

اين جمله در حقيقت اشاره به اين است كه آخرين آرزوى يك انسان كه برتر از آن تصور نمى‏شود، اين است كه مالك تمام روى زمين شود، ولى شدت مجازات ستمگران و مخالفان دعوت حق در آن حد و پايه است كه حاضرند اين آخرين هدف دنيوى بلكه برتر و بالاتر از آن را هم فدا كنند و آزاد شوند.

و به دنبال اين بدبختى- عدم پذيرش همه آنچه در زمين است در برابر نجات او- اشاره به بدبختى ديگر آنها كرده، مى‏گويد: «آنها داراى حساب سخت و بدى هستند» (أُولئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ).

يعنى، اين گونه اشخاص هم محاسبه سخت و دقيقى را پس مى‏دهند، و هم در حال محاسبه مورد توبيخ و سرزنش قرار مى‏گيرند و هم كيفر آنها بعد از حساب بدون كم و كاست به آنان داده مى‏شود.

در پايان آيه به سومين مجازات و يا نتيجه نهايى مجازات آنان اشاره كرده، مى‏فرمايد: «جايگاه آنان دوزخ است و چه بد جايگاهى است» (وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ). و به جاى اين كه در بستر استراحت بيارمند بايد روى شعله‏ هاى  آتش سوزان قرار گيرند!                   

 

    برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 475

 

سه شنبه 4 تیر 1392  11:05 PM
تشکرات از این پست
AliFanoodi nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 41

(آيه 101)
 
شأن نزول:
 
در مورد نزول اين آيه و آيه بعد، از على بن أبي طالب عليه السّلام نقل شده است كه: «روزى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله خطبه‏اى خواند و دستور خدا را در باره حج بيان كرد، شخصى به نام عكاشه- و به روايتى سراقه- گفت: آيا اين دستور براى هر سال است، و همه سال بايد حج به جا بياوريم؟
 
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به سؤال او پاسخ نگفت، ولى او لجاجت كرد، و دوبار، و يا سه بار، سؤال خود را تكرار نمود، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: واى بر تو، چرا اين همه اصرار مى‏كنى اگر در جواب تو بگويم بلى، حجّ در همه سال بر همه شما واجب مى‏شود و اگر در همه سال واجب باشد توانايى انجام آن را نخواهيد داشت و اگر با آن مخالفت كنيد گناهكار خواهيد بود، بنابراين، مادام كه چيزى به شما نگفته‏ام روى آن اصرار نورزيد.
 
آيه نازل شد و آنها را از اين كار بازداشت.
 
                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 562
 
تفسير:
 
سؤالات بيجا! شك نيست كه سؤال كردن، كليد فهم حقايق است، و در آيات و روايات اسلامى نيز به مسلمانان دستور اكيد داده شده است كه هر چه را نمى‏دانند بپرسند، ولى از آنجا كه هر قانونى معمولا استثنايى دارد، اين اصل اساسى تعليم و تربيت نيز استثنايى دارد و آن اين كه گاهى پاره‏اى از مسائل پنهان بودنش براى حفظ نظام اجتماع و تأمين مصالح افراد بهتر است در اين گونه موارد جستجوها و پرسشهاى پى در پى، براى پرده برداشتن، از روى واقعيت، نه تنها فضيلتى نيست بلكه مذموم و ناپسند نيز مى‏باشد.
 
قرآن در اين آيه به اين موضوع اشاره كرده، صريحا مى‏گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد از امورى كه افشاى آنها باعث ناراحتى و دردسر شما مى‏شود پرسش نكنيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ).
 
ولى از آنجا كه سؤالات پى در پى از ناحيه افراد و پاسخ نگفتن به آنها ممكن است موجب شك و ترديد براى ديگران گردد و مفاسد بيشترى ببار آورد اضافه مى‏كند» اگر در اين گونه موارد زياد اصرار كنيد به وسيله آيات قرآن بر شما افشاء مى‏شود» و به زحمت خواهيد افتاد (وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ).
 
سپس اضافه مى‏كند: تصور نكنيد اگر خداوند از بيان پاره‏اى از مسائل سكوت كرده است از آن غفلت داشته، بلكه مى‏خواسته است شما را در توسعه قرار دهد و «آنها را بخشوده است، و خداوند بخشنده حليم است» (عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ).
 
در حديثى از على عليه السّلام مى‏خوانيم: «خداوند واجباتى براى شما قرار داده آنها را ضايع مكنيد، و حدود و مرزهايى تعيين كرده از آنها تجاوز ننماييد و از امورى نهى كرده، در برابر آنها پرده‏درى نكنيد، و از امورى ساكت شده و صلاح در كتمان آن ديده و هيچ گاه اين كتمان از روى نسيان نبوده، در برابر اين گونه امور، اصرارى در افشاء نداشته باشيد».
 
منبع : 
http://qurangloss.blogfa.com/page/maede-101-120.aspx
هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
سه شنبه 4 تیر 1392  11:08 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 135

سوره لقمان [31]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 34 آيه است‏
محتواى سوره:
بطور كلى محتواى اين سوره در پنج بخش خلاصه مى‏شود:
بخش اول بعد از ذكر حروف مقطعه اشاره به عظمت قرآن و هدايت و رحمت بودن آن براى مؤمنانى كه واجد صفات ويژه هستند مى‏كند.
بخش دوم از نشانه‏هاى خدا در آفرينش آسمان و برپا داشتن آن بدون هيچ‏گونه ستون، و آفرينش كوهها در زمين، و جنبندگان مختلف، و نزول باران و پرورش گياهان سخن مى‏گويد.
بخش سوم قسمتى از سخنان حكمت‏آميز لقمان آن مرد الهى را به هنگام اندرز فرزندش نقل مى‏كند.
در بخش چهارم بار ديگر به دلائل توحيد باز مى‏گردد، و سخن از تسخير آسمان و زمين و نعمتهاى وافر پروردگار و نكوهش از منطق بت پرستانى كه تنها بر اساس تقليد از نياكان در اين وادى گمراهى افتادند، سخن مى‏گويد.
و نيز از علم گسترده و بى‏پايان خدا با ذكر مثال روشنى پرده بر مى‏دارد.
بخش پنجم اشاره كوتاه و تكان دهنده‏اى به مسأله معاد و زندگى پس از مرگ دارد، به انسان هشدار مى‏دهد كه مغرور به زندگى اين دنيا نشود.
اين مطلب را با ذكر گوشه‏اى از علم غيب پروردگار كه از همه چيز در ارتباط با                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 550
 انسان از جمله لحظه مرگ او و حتى جنينى كه در شكم مادر است آگاه است تكميل كرده و سوره را پايان مى‏دهد.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «كسى كه سوره لقمان را بخواند لقمان در قيامت رفيق و دوست اوست، و به عدد كسانى كه كار نيك يا بد انجام داده‏اند (به حكم امر به معروف و نهى از منكر در برابر آنها) ده حسنه به او داده مى‏شود».
و در حديث ديگرى از امام باقر عليه السّلام مى‏خوانيم: «كسى كه سوره لقمان را در شب بخواند، خداوند سى فرشته را مأمور حفظ او تا به صبح در برابر شيطان و لشكر شيطان مى‏كند، و اگر در روز بخواند اين سى فرشته او را تا به غروب از ابليس و لشكرش محافظت مى‏نمايند».
اين همه فضيلت و ثواب و افتخار براى خواندن يك سوره قرآن به خاطر آن است كه تلاوت مقدمه‏اى است براى انديشه و فكر و آن نيز مقدمه‏اى است براى عمل و تنها با لقلقه لسان نبايد اين همه فضيلت را انتظار داشت.
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
 (آيه 1)- اين سوره، با ذكر عظمت و اهميت قرآن آغاز مى‏شود، و بيان حروف مقطعه در ابتداى آن نيز اشاره لطيفى به همين حقيقت است، كه اين آيات كه از حروف ساده الفبا تركيب يافته، چنان محتوائى بزرگ و عالى دارد كه سر نوشت انسانها را بكلى دگرگون مى‏سازد «الف، لام، ميم» (الم).
 (آيه 2)- لذا بعد از ذكر «حروف مقطعه» مى‏گويد: «اين آيات كتاب حكيم است» كتابى پر محتوا و استوار (تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ).
توصيف «الْكِتابِ» به «الْحَكِيمُ» يا بخاطر استحكام محتواى آن است، چرا كه هرگز باطل به آن راه نمى‏يابد، و هر گونه خرافه را از خود دور مى‏سازد.
و يا به معنى آن است كه اين قرآن همچون دانشمند حكيمى است كه در عين خاموشى با هزار زبان سخن مى‏گويد، تعليم مى‏دهد، اندرز مى‏گويد، تشويق                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 551
 مى‏كند، انذار مى‏نمايد، داستانهاى عبرت‏انگيز بيان مى‏كند، و خلاصه به تمام معنى داراى حكمت است، و اين سر آغاز، تناسب مستقيمى دارد با سخنان «لقمان حكيم» كه در اين سوره از آن بحث به ميان آمده.
 (آيه 3)- اين آيه هدف نهائى نزول قرآن را با اين عبارت بازگو مى‏كند: اين كتاب حكيم «مايه هدايت و رحمت براى نيكو كاران است» (هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ).
 «هدايت» در حقيقت مقدمه‏اى است براى «رحمت پروردگار»، چرا كه انسان نخست در پرتو نور قرآن حقيقت را پيدا مى‏كند و به آن معتقد مى‏شود، و در عمل خود آن را به كار مى‏بندد، و به دنبال آن مشمول رحمت واسعه و نعمتهاى بى‏پايان پروردگار مى‏گردد.
 (آيه 4)- اين آيه محسنين را با سه وصف، توصيف كرده، مى‏گويد: همانان كه نماز را بر پا مى‏دارند، و زكات را مى‏پردازند و آنها به آخرت يقين دارند» (الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ).
پيوند آنها با خالق از طريق نماز، و با خلق خدا از طريق زكات، قطعى است و يقين آنها به دادگاه قيامت انگيزه نيرومندى است براى پرهيز از گناه و براى انجام وظايف.
 (آيه 5)- و اين آيه عاقبت و سر انجام كار «محسنين» را چنين بيان مى‏كند:
 «آنها بر طريق هدايت از پروردگارشانند، و آنانند رستگاران» (أُولئِكَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
 (آيه 6-)
شأن نزول:
اين آيه در باره «نضر بن حارث» نازل شده است.
او مرد تاجرى بود و به ايران سفر مى‏كرد، و در ضمن، داستانهاى ايرانيان را براى قريش بازگو مى‏نمود، و مى‏گفت: اگر محمّد براى شما سر گذشت عاد و ثمود را نقل مى‏كند، من داستانهاى رستم و اسفنديار، و اخبار كسرى و سلاطين عجم را باز مى‏گويم! آنها دور او را گرفته، استماع قرآن را ترك مى‏گفتند.
بعضى ديگر گفته‏اند كه اين قسمت از آيات در باره مردى نازل شده كه كنيز                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 552
 خواننده‏اى را خريدارى كرده بود و شب و روز براى او خوانندگى مى‏كرد و او را از ياد خدا غافل مى‏ساخت.
تفسير:
غنا يكى از دامهاى بزرگ شياطين! در اينجا سخن از گروهى است كه درست در مقابل گروه «محسنين» و «مؤمنين» قرار دارند كه در آيات گذشته مطرح بودند.
سخن از جمعيتى است كه سرمايه‏هاى خود را براى بيهودگى و گمراه ساختن مردم به كار مى‏گيرد، و بدبختى دنيا و آخرت را براى خود مى‏خرد! نخست مى‏فرمايد: «و بعضى از مردم، سخنان باطل و بيهوده را خريدارى مى‏كنند تا (خلق خدا را) از روى جهل و نادانى، از راه خدا گمراه سازند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ).
 «و آيات خدا را به استهزاء و سخريه گيرند» (وَ يَتَّخِذَها هُزُواً).
و در پايان آيه اضافه مى‏كند: «عذاب خوار كننده از آن اين گروه است» (أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ).
 «لهو الحديث» مفهوم وسيع و گسترده‏اى دارد كه هر گونه سخنان يا آهنگهاى سر گرم كننده و غفلت‏زا كه انسان را به بيهودگى يا گمراهى مى‏كشاند در بر مى‏گيرد، خواه از قبيل «غنا» و الحان و آهنگهاى شهوت‏انگيز و هوس آلود باشد، و خواه سخنانى كه نه از طريق آهنگ، بلكه از طريق محتوا انسان را به بيهودگى و فساد، سوق مى‏دهد.
تحريم غنا:
بدون شك غنا بطور اجمال از نظر مشهور علما حرام است و شهرتى در حدّ اجماع و اتفاق دارد.
از مجموع كلمات فقهاى اسلام استفاده مى‏شود كه: «غنا» آهنگهايى است كه متناسب مجالس فسق و فجور و اهل گناه و فساد مى‏باشد، و قواى شهوانى را در انسان تحريك مى‏نمايد.
اين نكته نيز قابل توجه است كه گاه يك «آهنگ» هم خودش غنا و لهو و باطل است و هم محتواى آن، به اين ترتيب كه اشعار عشقى و فسادانگيز را با آهنگهاى                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 553
 مطرب بخوانند، و گاه تنها آهنگ، غناست به اين ترتيب كه اشعار پر محتوا يا آيات قرآن و دعا و مناجات را به آهنگى بخوانند كه مناسب مجالس عيّاشان و فاسدان است، و در هر دو صورت حرام مى‏باشد.
نكته ديگر اينكه آنچه در بالا گفتيم مربوط به خوانندگى است، و اما استفاده از آلات موسيقى و حرمت آن بحث ديگرى دارد كه از موضوع اين سخن خارج است.
 (آيه 7)- اين آيه به عكس العمل اين گروه در برابر آيات الهى اشاره كرده، و در واقع آن را با عكس العملشان در برابر لهو الحديث مقايسه مى‏كند و مى‏گويد:
 «و هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مى‏شود مستكبرانه روى بر مى‏گرداند، گويى آن را نشنيده، گويى اصلا گوشهايش سنگين است» و هيچ سخنى را نمى‏شنود (وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّى مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً).
و در پايان، كيفر دردناك چنين كسى را اين گونه بازگو مى‏كند: «او را به عذابى دردناك بشارت ده»! (فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ).
 (آيه 8)- در اين آيه به شرح حال مؤمنان راستين باز مى‏گردد كه در آغاز اين مقايسه از آنان شروع شد، در پايان نيز به آنان ختم مى‏گردد، مى‏فرمايد: «كسانى كه ايمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند، باغهاى پر نعمت بهشت از آن آنها است» (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ).
 (آيه 9)- مهمتر اينكه اين باغهاى پر نعمت بهشتى، براى آنها جاودانه است «هميشه در آن خواهند ماند» (خالِدِينَ فِيها).
 «اين وعده حتمى الهى است» و عده‏اى تخلف‏ناپذير (وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا).
و خداوند نه وعده دروغين مى‏دهد، و نه از وفاى به وعده‏هاى خود عاجز است، چرا كه «اوست عزيز و حكيم» شكست‏ناپذير و دانا (وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
 (آيه 10)- اين آفرينش خداست، ديگران چه آفريده‏اند؟ اين آيه از دلائل توحيد كه يكى ديگر از اساسى‏ترين اصول اعتقادى است سخن مى‏گويد.
نخست به پنج قسمت از آفرينش پروردگار كه پيوند ناگسستنى با هم دارند                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 554
 اشاره مى‏كند، اين موارد عبارتند از: آفرينش آسمان، و معلق بودن كرات در فضا و نيز آفرينش كوهها براى حفظ ثبات زمين، و سپس آفرينش جنبندگان، و بعد از آن آب و گياهان كه وسيله تغذيه آنهاست.
مى‏فرمايد: «خداوند آسمانها را بدون ستونى كه قابل رؤيت باشد آفريد» (خَلَقَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها).
اين تعبير اشاره لطيفى است به قانون جاذبه و دافعه كه همچون ستونى بسيار نيرومند اما نامرئى كرات آسمانى را در جاى خود نگه داشته بنا بر اين، جمله فوق يكى از معجزات علمى قرآن مجيد است كه شرح بيشتر آن را در ذيل آيه 2 سوره رعد (در جلد دوم) آورديم.
سپس در باره فلسفه آفرينش كوهها مى‏گويد: «خداوند در زمين كوههايى افكند تا شما را مضطرب و متزلزل نكند» (وَ أَلْقى‏ فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ).
حال كه نعمت آرامش آسمان به وسيله ستون نامرئيش، و آرامش زمين به وسيله كوهها تأمين شد نوبت به آفرينش انواع موجودات زنده و آرامش آنها مى‏رسد كه در محيطى آرام بتوانند قدم به عرصه حيات بگذارند، مى‏گويد: «و در روى زمين از هر جنبنده‏اى منتشر ساخت» (وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ).
اما پيداست كه اين جنبندگان نياز به آب و غذا دارند، لذا در جمله‏هاى بعد به اين دو موضوع اشاره كرده، مى‏گويد: «و از آسمان آبى فرستاديم و به وسيله آن (در روى زمين) انواع گوناگونى از جفتهاى گياهان پرارزش رويانديم» (وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ).
سفره‏اى است گسترده با غذاهاى متنوع در سر تا سر روى زمين كه هر يك از آنها از نظر آفرينش، دليلى است بر عظمت و قدرت پروردگار.
اين آيه بار ديگر به «زوجيت در جهان گياهان» اشاره مى‏كند كه آن نيز از معجزات علمى قرآن است، چرا كه در آن زمان، زوجيت (وجود جنس نر و ماده) در جهان گياهان بطور گسترده ثابت نشده بود، و قرآن از آن پرده برداشت.
 (آيه 11)- بعد از ذكر عظمت خداوند در جهان آفرينش، و چهره‏هاى                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 555
 مختلفى از خلقت روى سخن را به مشركان كرده و آنها را مورد باز خواست قرار مى‏دهد، مى‏گويد: «اين آفرينش خداست، اما به من نشان دهيد معبودان غير او چه چيز را آفريده‏اند»؟! (هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي ما ذا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ).
مسلما آنها نمى‏توانستند ادعا كنند هيچ يك از مخلوقات اين جهان مخلوق بتها هستند، بنا بر اين آنها به توحيد خالقيت معترف بودند، با اين حال چگونه مى‏توانستند شرك در عبادت را توجيه كنند، چرا كه توحيد خالقيت دليل بر توحيد ربوبيت و يگانگى مدبر عالم، و آن هم دليل بر توحيد عبوديت است.
لذا در پايان آيه، عمل آنها را منطبق بر ظلم و ضلال شمرده، مى‏گويد: «ولى ظالمان در گمراهى آشكارند» (بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ).
مى‏دانيم «ظلم» معنى گسترده‏اى دارد كه شامل قرار دادن هر چيز در غير محل خودش مى‏شود، و از آنجا كه مشركان عبادت و گاه تدبير جهان را در اختيار بتها مى‏گذاشتند مرتكب بزرگترين ظلم و ضلالت بودند.
 (آيه 12)- به تناسب بحثهاى گذشته پيرامون توحيد و شرك و اهميت و عظمت قرآن و حكمتى كه در اين كتاب آسمانى به كار رفته، در اين آيه و چند آيه بعد از آن، سخن از «لقمان حكيم» و بخشى از اندرزهاى مهم اين مرد الهى در زمينه توحيد و مبارزه با شرك به ميان آمده، اين اندرزهاى دهگانه كه در طى شش آيه بيان شده هم مسائل اعتقادى را به طرز جالبى بيان مى‏كند، و هم اصول وظايف دينى، و هم مباحث اخلاقى را.
در اين كه «لقمان» كه بود؟ در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله چنين مى‏خوانيم: «به حق مى‏گويم كه لقمان پيامبر نبود، ولى بنده‏اى بود كه بسيار فكر مى‏كرد، ايمان و يقينش عالى بود، خدا را دوست مى‏داشت، و خدا نيز او را دوست داشت، و نعمت حكمت بر او ارزانى فرمود ...».
آيه مى‏فرمايد: «ما به لقمان حكمت داديم (و به او گفتيم:) شكر خدا را بجاى آور، هر كس شكر گزارى كند، تنها به سود خويش شكر كرده، و هر كس كفران كند (زيانى به خدا نمى‏رساند) چرا كه خداوند، بى‏نياز و ستوده است» (وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 556
 الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ).
حكمتى كه قرآن از آن سخن مى‏گويد و خداوند به لقمان عطا فرموده بود «مجموعه‏اى از معرفت و علم، و اخلاق پاك و تقوا و نور هدايت» بوده است.
 «لقمان» به خاطر داشتن اين حكمت به شكر پروردگارش پرداخت او هدف نعمتهاى الهى و كاربرد آن را مى‏دانست، و درست آنها را در همان هدفى كه براى آن آفريده شده بودند به كار مى‏بست، و اصلا حكمت همين است: «به كار بستن هر چيز در جاى خود» بنا بر اين «شكر» و «حكمت» به يك نقطه باز مى‏گردند.
 (آيه 13)- بعد از معرفى لقمان و مقام علم و حكمت او به نخستين اندرز وى كه در عين حال مهمترين توصيه به فرزندش مى‏باشد اشاره كرده، مى‏فرمايد:
به خاطر بياور «هنگامى را كه لقمان به فرزندش- در حالى كه او را موعظه مى‏كرد- گفت: پسرم! چيزى را همتاى خدا قرار مده كه شرك ظلم بزرگى است» (وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ).
چه ظلمى از اين بالاتر كه هم در مورد خدا انجام گرفته كه موجود بى‏ارزشى را همتاى او قرار دهند، و هم در باره خويشتن كه از اوج عزت عبوديت پروردگار به قعر درّه ذلت پرستش غير او سقوط كنند!
 (آيه 14)- احترام پدر و مادر: اين آيه و آيه بعد در حقيقت جمله‏هاى معترضه‏اى است كه در لابلاى اندرزهاى لقمان از سوى خداوند بيان شده است، كه ارتباط روشنى با سخنان لقمان دارد، زيرا در اين دو آيه، بحث از نعمت وجود پدر و مادر و زحمات و خدمات و حقوق آنهاست و قرار دادن شكر پدر و مادر در كنار شكر «اللّه».
به علاوه تأكيدى بر خالص بودن اندرزهاى لقمان به فرزندش نيز محسوب مى‏شود چرا كه پدر و مادر با اين علاقه وافر و خلوص نيّت ممكن نيست جز خير و صلاح فرزند را در اندرزهايشان بازگو كنند.
نخست مى‏فرمايد: «و ما به انسان در باره پدر و مادرش سفارش كرديم» (وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ).                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 557
 آنگاه به زحمات فوق العاده مادر اشاره كرده، مى‏گويد: «مادرش او را با ناتوانى روى ناتوانى حمل كرد» و به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازه‏اى را متحمّل مى‏شد. (حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى‏ وَهْنٍ).
مادران در دوران باردارى گرفتار و هن و سستى مى‏شوند، چرا كه شيره جان و مغز استخوانشان را به پرورش جنين خود اختصاص مى‏دهند، و از تمام مواد حياتى وجود خود بهترينش را تقديم او مى‏دارند.
حتى اين مطلب در دوران رضاع و شير دادن نيز ادامه مى‏يابد، چرا كه «شير، شيره جان مادر است».
لذا به دنبال آن مى‏افزايد: «و دوران شير خوارگى او در دو سال پايان مى‏يابد» (وَ فِصالُهُ فِي عامَيْنِ).
همان گونه كه در جاى ديگر قرآن نيز اشاره شده است: «مادران فرزندانشان را دو سال تمام شير مى‏دهند» (بقره/ 233) البته منظور دوران كامل شير خوارگى است هر چند ممكن است گاهى كمتر از آن انجام شود.
سپس مى‏گويد: توصيه كردم كه: «براى من و براى پدر و مادرت شكر به جا آور» (أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ).
شكر مرا به جا آور كه خالق و منعم اصلى تو هستم و چنين پدر و مادر مهربانى به تو داده‏ام و هم شكر پدر و مادرت را كه واسطه اين فيض و عهده‏دار انتقال نعمتهاى من به تو مى‏باشند.
و در پايان آيه با لحنى كه خالى از تهديد و عتاب نيست مى‏فرمايد: «بازگشت (همه شما) به سوى من است» (إِلَيَّ الْمَصِيرُ).
آرى! اگر در اينجا كوتاهى كنيد در آنجا تمام اين حقوق و زحمات و خدمات مورد بررسى قرار مى‏گيرد و مو به مو حساب مى‏شود.
 (آيه 15)- و از آنجا كه توصيه به نيكى در مورد پدر و مادر، ممكن است اين توهّم را براى بعضى ايجاد كند كه حتى در مسأله عقائد و كفر و ايمان، بايد با آنها                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 558
 مماشات كرد، در اين آيه مى‏افزايد: «و هرگاه آن دو، تلاش كنند كه تو چيزى را همتاى من قرار دهى كه از آن (حد اقل) آگاهى ندارى (بلكه مى‏دانى باطل است) از ايشان اطاعت مكن» (وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى‏ أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما).
هرگز نبايد رابطه انسان با پدر و مادرش، مقدم بر رابطه او با خدا باشد، و هرگز نبايد عواطف خويشاوندى حاكم بر اعتقاد مكتبى او گردد.
باز از آنجا كه ممكن است، اين فرمان، اين توهّم را به وجود آورد كه در برابر پدر و مادر مشرك، بايد شدت عمل و بى‏حرمتى به خرج داد، بلافاصله اضافه مى‏كند كه عدم اطاعت آنها در مسأله كفر و شرك، دليل بر قطع رابطه مطلق با آنها نيست بلكه در عين حال «با آن دو، در دنيا به طرز شايسته‏اى رفتار كن» (وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً).
از نظر دنيا و زندگى مادى با آنها مهر و محبت و ملاطفت كن، و از نظر اعتقاد و برنامه‏هاى مذهبى، تسليم افكار و پيشنهادهاى آنها مباش، اين درست نقطه اصلى اعتدال است كه حقوق خدا و پدر و مادر، در آن جمع است.
لذا بعدا مى‏افزايد: «و از راه كسانى پيروى كن كه توبه‏كنان به سوى من آمده‏اند» راه پيامبر و مؤمنان راستين (وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ).
 «سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه (در دنيا) عمل مى‏كرديد آگاه مى‏كنم» و بر طبق آن پاداش و كيفر مى‏دهم (ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
 (آيه 16)- دومين اندرز لقمان در باره حساب اعمال و معاد است كه حلقه «مبدأ» و «معاد» را تكميل مى‏كند.
مى‏گويد: «پسرم! اگر به اندازه سنگينى دانه خردلى (كار نيك يابد) باشد، و در دل سنگى يا در (گوشه‏اى از) آسمانها و زمين قرار گيرد، خداوند آن را (در دادگاه قيامت) مى‏آورد (و حساب آن را مى‏رسد چرا كه) خداوند دقيق و آگاه است» (يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 559
 أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ).
 «خردل» گياهى است كه داراى دانه‏هاى سياه بسيار كوچكى است كه در كوچكى و حقارت ضرب المثل مى‏باشد.
اشاره به اين كه اعمال نيك و بد هر قدر كوچك و كم ارزش، و هر قدر مخفى و پنهان باشد، همانند خردلى كه در درون سنگى در اعماق زمين، يا در گوشه‏اى از آسمانها مخفى باشد، خداوند لطيف و خبير كه از تمام موجودات كوچك و بزرگ و صغير و كبير در سراسر عالم هستى آگاه است آن را براى حساب، و پاداش و كيفر حاضر مى‏كند، و چيزى در اين دستگاه گم نمى‏شود! توجه به اين آگاهى پروردگار از اعمال انسان، خمير مايه همه اصلاحات فردى و اجتماعى است و نيروى محرك قوى به سوى خيرات و باز دارنده مؤثر از شرور و بديهاست.
 (آيه 17)- بعد از تحكيم پايه‏هاى مبدأ و معاد كه اساس همه اعتقادات مكتبى است به مهمترين اعمال يعنى مسأله نماز پرداخته، مى‏گويد: «پسرم! نماز را برپا دار» (يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ).
چرا كه نماز مهمترين پيوند تو با خالق است، نماز قلب تو را بيدار و روح تو را مصفّا، و زندگى تو را روشن مى‏سازد.
آثار گناه را از جانت مى‏شويد، نور ايمان را در سراى قلبت پرتو افكن مى‏دارد، و تو را از فحشا و منكرات باز مى‏دارد.
بعد از برنامه نماز به مهمترين دستور اجتماعى يعنى امر به معروف و نهى از منكر پرداخته، مى‏گويد: «و (مردم را) به نيكيها و معروف دعوت كن و از منكرات و زشتيها بازدار» (وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ).
و بعد از اين سه دستور مهم عملى به مسأله صبر و استقامت كه در برابر ايمان همچون سر نسبت به تن است، پرداخته، مى‏گويد: «و در برابر مصائبى كه به تو مى‏رسد شكيبا باش كه اين از كارهاى مهم (هر انسانى) است» (وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ).
                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 560
 (آيه 18)- سپس لقمان به مسائل اخلاقى در ارتباط با مردم و خويشتن پرداخته، نخست تواضع و فروتنى و خوشروئى را توصيه كرده، مى‏گويد: «با بى‏اعتنائى از مردم روى مگردان» (وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ).
 «و مغرورانه بر زمين راه مرو» (وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً).
 «چرا كه خداوند هيچ متكبر مغرورى را دوست ندارد» (إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ).
و به اين ترتيب لقمان حكيم در اينجا از دو صفت بسيار زشت و ناپسند كه مايه از هم پاشيدن روابط صميمانه اجتماعى است اشاره مى‏كند: يكى تكبر و بى‏اعتنائى، و ديگر غرور و خود پسندى كه هر دو در اين جهت مشتركند كه انسان را در عالمى از توهّم و پندار و خود برتربينى فرو مى‏برند، و رابطه او را از ديگران قطع مى‏كنند.
در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «كسى كه از روى غرور و تكبر، روى زمين راه رود زمين، و كسانى كه در زير زمين خفته‏اند، و آنها كه روى زمين هستند، همه او را لعنت مى‏كنند»!
 (آيه 19)- در اين آيه دو برنامه ديگر اخلاقى را كه جنبه اثباتى دارد- در برابر دو برنامه گذشته كه جنبه نفى داشت- بيان كرده، مى‏گويد: پسرم! «در راه رفتن اعتدال را رعايت كند» (وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ).
 «از صداى خود بكاه» و هرگز فرياد مزن (وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ).
 «چرا كه زشت‏ترين صداها صداى خران است»! (إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ).
در واقع در اين دو آيه از دو صفت، نهى و به دو صفت، امر شده: «نهى» از «خود برتر بينى»، و «خود پسندى»، كه يكى سبب مى‏شود انسان نسبت به بندگان خدا تكبر كند، و ديگرى سبب مى‏شود كه انسان خود را در حد كمال پندارد، و در نتيجه درهاى تكامل را به روى خود ببندد هر چند خود را با ديگرى مقايسه نكند.
و «امر» به رعايت اعتدال در «عمل» و «سخن»، زيرا تكيه روى اعتدال در راه                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 561
 رفتن يا آهنگ صدا در حقيقت به عنوان مثال است.
و به راستى كسى كه اين صفات چهار گانه را دارد انسان موفق و خوشبخت و پيروزى است، در ميان مردم محبوب، و در پيشگاه خدا عزيز است.
از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده: «بيشترين چيزى كه سبب مى‏شود امت من به خاطر آن وارد بهشت شوند تقواى الهى و حسن خلق است».
 (آيه 20)- تكيه‏گاه مطمئن! بعد از پايان اندرزهاى دهگانه لقمان در زمينه مبدأ و معاد و رسم زندگى، قرآن براى تكميل آن به سراغ بيان نعمتهاى الهى مى‏رود تا حسّ شكر گزارى مردم را بر انگيزد، شكرى كه سر چشمه «معرفة اللّه» و انگيزه اطاعت فرمان او مى‏شود.
روى سخن را به همه انسانها كرده، مى‏گويد: «آيا نديديد خداوند آنچه را در آسمانها و زمين است مسخر فرمان شما كرد» كه در مسير منافع و سود شما حركت كند؟ (أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ).
سپس مى‏افزايد: «خداوند نعمتهاى خود را- اعم از نعمتهاى ظاهر و باطن- بر شما گسترده و افزون ساخت» (وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً).
و در پايان آيه از كسانى سخن مى‏گويد كه نعمتهاى بزرگ الهى را كه از درون و برون، انسان را احاطه كرده، كفران مى‏كنند، و به جدال و ستيز در برابر حق برمى‏خيزند، مى‏فرمايد: «بعضى از مردم هستند كه در باره خداوند بدون هيچ دانش و هدايت و كتاب روشنى، مجادله مى‏كنند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ).
و به جاى اين كه بخشنده آن همه نعمتهاى آشكار و نهان را بشناسند، رو به سوى شرك و انكار، از سر جهل و لجاجت مى‏آورند.
در حقيقت اين گروه لجوج نه خود دانشى دارند، و نه به دنبال راهنما و رهبرى هستند، و نه از وحى الهى استمداد مى‏جويند، و چون راه هدايت در اين سه امر منحصر است لذا با ترك آن به وادى گمراهى و وادى شياطين كشيده شده‏اند.
                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 562
 (آيه 21)- اين آيه به منطق ضعيف و سست اين گروه گمراه اشاره كرده، مى‏گويد: «هنگامى كه به آنها گفته شود، از آنچه خداوند نازل كرده پيروى كنيد، مى‏گويند: نه، ما از چيزى پيروى مى‏كنيم كه پدران خود را بر آن يافته‏ايم»! (وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا).
و از آنجا كه پيروى از نياكان جاهل و منحرف، جزء هيچ يك از طرق سه گانه هدايت آفرين فوق نيست، قرآن از آن به عنوان راه شيطانى ياد كرده، مى‏فرمايد: «آيا اگر حتى شيطان آنها را دعوت به عذاب آتش فروزان كند» باز هم تبعيت مى‏كنند؟! (أَ وَ لَوْ كانَ الشَّيْطانُ يَدْعُوهُمْ إِلى‏ عَذابِ السَّعِيرِ).
 (آيه 22)- سپس به بيان حال دو گروه مؤمن خالص و كفار آلوده پرداخته، آنها را در مقايسه با يكديگر و مقايسه با آنچه در مورد پيروان شيطان و مقلدان كور و كر نياكان بيان كرده، مورد توجه قرار داده، مى‏گويد: «كسى كه روى خود را تسليم خدا كند در حالى كه نيكو كار باشد، به دستگيره محكمى چنگ زده» و به تكيه‏گاه مطمئنى تكيه كرده است (وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏).
چنگ زدن به دستگيره محكم، تشبيه لطيفى از اين حقيقت است كه انسان براى نجات از قعر درّه مادّيگرى و ارتقا به بلندترين قلّه‏هاى معرفت و معنويت و روحانيت نياز به يك وسيله محكم و مطمئن دارد اين وسيله چيزى جز ايمان و عمل صالح نيست، غير آن، همه پوسيده و پاره شدنى و مايه سقوط و مرگ است، علاوه بر اين آنچه باقى مى‏ماند اين وسيله است، و بقيه همه فانى و نابود شدنى! لذا در پايان آيه مى‏فرمايد: «و عاقبت همه كارها به سوى خداست» (وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ).
در حديثى از امام على بن موسى الرضا عليه السّلام از پيامبر گرامى اسلام چنين آمده:
 «بعد از من فتنه‏اى تاريك و ظلمانى خواهد بود تنها كسانى از آن رهايى مى‏يابند كه به عروة الوثقى چنگ زنند، عرض كردند: اى رسول خدا! عروة الوثقى چيست؟
فرمود: ولايت سيد اوصيا است.                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 563
 عرض كردند: يا رسول اللّه سيد اوصيا كيست؟
فرمود: امير مؤمنان.
عرض كردند: امير مؤمنان كيست؟
فرمود: مولاى مسلمانان و پيشواى آنان بعد از من.
باز براى اين كه پاسخ صريحترى بگيرند، عرض كردند: او كيست؟
فرمود: برادرم علىّ بن أبي طالب عليه السّلام.
روايات ديگرى نيز در همين زمينه كه منظور از «عروة الوثقى» دوستى اهل بيت عليهم السّلام يا دوستى آل محمد صلّى اللّه عليه و آله يا امامان از فرزندان حسين عليه السّلام است نقل شده.
بارها گفته‏ايم كه اين تفسيرها بيان مصداقهاى روشن است، و منافات با مصاديق ديگرى همچون توحيد و تقوا و مانند آن ندارد.
 (آيه 23)- سپس به بيان حال گروه دوم پرداخته، مى‏گويد: «و كسى كه كافر شود (و اين حقايق روشن را انكار كند) كفر او تو را غمگين نسازد» (وَ مَنْ كَفَرَ فَلا يَحْزُنْكَ كُفْرُهُ). چرا كه تو وظيفه‏ات را به خوبى انجام داده‏اى، اوست كه بر خويشتن ظلم و ستم مى‏كند.
و نيز نگران مباش كه گروهى در دنيا با اين كه كفر مى‏ورزند و ظلم و ستم مى‏كنند، از نعمتهاى الهى متنعمند، و گرفتار مجازات نيستند، زيرا دير نشده است «باز گشت همه آنها به سوى ماست و ما آنها را از اعمالشان (و نتايج شوم آن) آگاه مى‏سازيم» (إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا).
نه تنها از اعمالشان آگاهيم كه از نيات و اسرار درون دلهايشان نيز با خبريم «زيرا خداوند به آنچه درون سينه‏هاست آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
 (آيه 24)- سپس مى‏افزايد: بهره آنها از زندگى دنيا تو را شگفت‏زده نكند، «ما اندكى از متاع دنيا در اختيار آنان مى‏گذاريم (و متاع هر چه باشد، كم و ناچيز است) سپس آنها را به تحمل عذاب شديدى وادار مى‏سازيم» عذابى مستمر و دردناك (نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلًا ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى‏ عَذابٍ غَلِيظٍ).                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 564
 اين تعبير ممكن است اشاره به آن باشد كه آنها تصور نكنند، در اين جهان از قبضه قدرت خداوند خارجند، خود او مى‏خواهد آنها را براى آزمايش و اتمام حجت و مقاصدى ديگر آزاد بگذارد.
 
 (آيه 25)- ده وصف از اوصاف پروردگار: در اين آيه و پنج آيه بعد از آن مجموعه‏اى از صفات خداوند بيان شده است كه در حقيقت ده صفت عمده يا ده اسم از اسماء الحسنى را بيان مى‏كند:
غنى، حميد، عزيز، حكيم، سميع، بصير، خبير، حق، على و كبير.
اين از يك نظر، و از سوى ديگر در اين آيه از «خالقيت» خداوند سخن مى‏گويد و در آيه دوم از «مالكيت مطلقه» در آيه سوم از «علم بى‏انتهايش» بحث مى‏كند و در آيه چهارم و پنجم از «قدرت نامتناهيش».
و در آخرين آيه نتيجه مى‏گيرد كسى كه داراى اين صفات است «حق» است و غير از او همه باطل و هيچ و پوچند.
نخست مى‏فرمايد: «و هرگاه از آنان سؤال كنى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است مسلما مى‏گويند: اللّه» (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ).
اين تعبير از يك سو دليل بر اين است كه مشركان هرگز منكر توحيد خالق نبودند، و از سوى ديگر دليل بر فطرى بودن توحيد و تجلى اين نور الهى در سرشت همه انسانهاست.
سپس مى‏گويد: حال كه آنها به توحيد خالق معترفند «بگو: الحمد للّه (كه خود شما معترفيد) ولى بيشتر آنان نمى‏دانند» كه عبادت بايد منحصر به خالق جهان باشد (قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ).
 (آيه 26)- سپس به مسأله «مالكيت» حق مى‏پردازد چرا كه بعد از ثبوت خالقيت نياز به دليل ديگرى بر مالكيت او نيست، مى‏فرمايد: «آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداست» (لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
بديهى است آن كس كه «خالق» و «مالك» است مدبر امور جهان نيز مى‏باشد.                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 565
 و كسى كه چنين است از همه چيز بى‏نياز و شايسته هر گونه ستايش است به همين دليل در پايان آيه مى‏افزايد: «خداوند غنى و حميد است» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ).
او غنىّ على الاطلاق، و حميد از هر نظر است، چرا كه هر موهبتى در جهان است به او باز مى‏گردد، و هر كس هر چه دارد از او دارد.
 (آيه 27)- اين آيه ترسيمى از علم بى‏پايان خداست، كه با ذكر مثالى بسيار گويا و رسا مجسّم شده است، مى‏گويد: «و اگر همه درختان روى زمين قلم شود، و دريا براى آن مركّب گردد، و هفت درياچه به آن افزوده شود اينها همه تمام مى‏شود ولى كلمات خدا پايان نمى‏گيرد، خداوند عزيز و حكيم است» (وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ).
از آنجا كه مخلوقات گوناگون اين جهان هر كدام بيانگر ذات پاك خدا و علم و قدرت اويند، به هر موجودى «كلمة اللّه» اطلاق شده، و به همين مناسبت «كلمات اللّه» به معنى علم و دانش پروردگار به كار رفته است.
 (آيه 28)- بعد از ذكر علم بى‏پايان پروردگار، سخن از قدرت بى‏انتهاى او به ميان آورده، مى‏فرمايد: «آفرينش و بر انگيختن (و زندگى دوباره) همه شما (در قيامت) همانند يك فرد بيش نيست، خداوند شنوا و بيناست» (ما خَلْقُكُمْ وَ لا بَعْثُكُمْ إِلَّا كَنَفْسٍ واحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ).
 (آيه 29)- اين آيه تأكيد و بيان ديگرى است براى قدرت واسعه خداوند، روى سخن را به پيامبر كرده، مى‏گويد: «آيا نديدى كه خداوند شب را در روز، و روز را در شب داخل مى‏كند»؟ (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ). و نيز آيا نديدى كه خداوند «خورشيد و ماه را (در مسير منافع انسانها) مسخّر ساخته»؟ (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).
 «و هر كدام تا سر آمد معينى به حركت خود ادامه مى‏دهند» (كُلٌّ يَجْرِي إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى).                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 566
 و اين كه «خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است»؟ (وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ).
 (آيه 30)- و در اين آيه به صورت يك نتيجه گيرى جامع و كلى مى‏فرمايد:
 «اينها همه دليل بر آن است كه خداوند حق است، و آنچه غير از او مى‏خوانند باطل است، و خداوند بلند مقام و بزرگ مرتبه است» (ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ).
مجموع بحثهايى كه در آيات قبل پيرامون خالقيت و مالكيت و علم و قدرت بى‏انتهاى پروردگار آمده بود، اين امور را اثبات كرد كه «حق» تنها اوست و غير او زائل و باطل و محدود و نيازمند است، و «علىّ و كبير» كه از هر چيز برتر و از توصيف بالاتر است ذات پاك او مى‏باشد.
 (آيه 31)- در اين آيه سخن از دليل نظم به ميان مى‏آيد، و در آيه بعد سخن از توحيد فطرى است و مجموعا بحثهايى را كه در آيات قبل آمد تكميل مى‏كند.
مى‏گويد: «آيا نديدى كشتيها بر (صفحه) درياها به فرمان خدا، و به (بركت) نعمت او حركت مى‏كنند»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ).
هدف اين است: «تا بخشى از آياتش را به شما نشان دهد» (لِيُرِيَكُمْ مِنْ آياتِهِ).
آرى «در اينها نشانه‏هايى است براى كسانى كه بسيار شكيبا و شكر گزارند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ).
بدون شك حركت كشتيها بر صفحه اقيانوسها نتيجه مجموعه‏اى از قوانين آفرينش است.
 (آيه 32)- در گرداب بلا! بعد از بيان نعمت حركت كشتيها در درياها كه هم در گذشته و هم امروز، بزرگترين و مفيدترين وسيله حمل و نقل انسانها و كالاها بوده است، اشاره به يكى از چهره‏هاى ديگر همين مسأله كرده، مى‏گويد: «و هنگامى كه (در سفر دريا) موجى همچون ابرها آنان را بپوشاند (و بالا رود و بالاى سرشان قرار گيرد) خدا را با اخلاص مى‏خوانند» (وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 567
 لَهُ الدِّينَ).
يعنى امواج عظيم دريا آن چنان بر مى‏خيزد، و اطراف آنها را احاطه مى‏كند كه گويى ابرى بر سر آنان سايه افكنده است، سايه‏اى وحشتناك و هول‏انگيز.
اينجاست كه انسان با تمام قدرتهاى ظاهرى كه براى خويش جلب و جذب كرده، خود را ضعيف و ناچيز و ناتوان مى‏بيند.
و اينجاست كه توحيد خالص همه قلب او را احاطه مى‏كند، و دين و آئين و پرستش را مخصوص او مى‏داند.
سپس اضافه مى‏كند: «اما وقتى آنها را به خشكى رساند و نجات داد، بعضى راه اعتدال را پيش مى‏گيرند» و به ايمان خود وفادار مى‏مانند، در حالى كه بعضى ديگر فراموش كرده راه كفر را پيش مى‏گيرند (فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ).
و در پايان آيه به گروه دوم اشاره كرده، مى‏فرمايد: «ولى آيات ما را هيچ كس جز پيمان شكنان ناسپاس انكار نمى‏كنند» (وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ).
 (آيه 33)- در اين آيه به صورت يك جمع بندى از مواعظ و اندرزهاى گذشته، و دلائل توحيد و معاد، همه انسانها را به خدا و روز قيامت توجه مى‏دهد، سپس از غرور ناشى از دنيا و شيطان بر حذر مى‏دارد، بعد به وسعت دامنه علم خداوند و شمول آن نسبت به همه چيز مى‏پردازد.
مى‏فرمايد: «اى مردم! تقواى الهى پيشه كنيد و بترسيد از روزى كه نه پدر كيفر (اعمال) فرزندش را تحمل مى‏كند و نه فرزند چيزى از كيفر (اعمال) پدرش را» (يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَ اخْشَوْا يَوْماً لا يَجْزِي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَيْئاً).
در حقيقت دستور اول، توجه به مبدأ است، و دستور دوم توجه به معاد.
دستور اول، نيروى مراقبت را در انسان زنده مى‏كند، و دستور دوم احساس پاداش و كيفر را، و بدون شك كسى كه اين دو دستور را به كار بندد كمتر آلوده گناه و فساد مى‏شود.
به هر حال در آن روز هر كس چنان به خود مشغول است و در پيچ و خم                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 568
 اعمال خويش گرفتار كه به ديگرى نمى‏پردازد، حتى پدر و فرزند كه نزديكترين رابطه‏ها را با هم دارند هيچ كدام به فكر ديگرى نيستند.
در پايان آيه انسانها را از دو چيز برحذر مى‏دارد، مى‏فرمايد: «به يقين وعده الهى حق است. پس مبادا زندگى دنيا شما را بفريبد، و مبادا (شيطان) فريبكار شما را به (كرم) خدا مغرور سازد»! (إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ).
 (آيه 34)- وسعت علم خداوند! در آخرين آيه اين سوره به تناسب بحثى كه پيرامون روز رستاخيز در آيه قبل به ميان آمده، سخن از علومى به ميان مى‏آورد كه مخصوص پروردگار است مى‏گويد: «آگاهى از زمان قيام قيامت مخصوص خداست» (إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ).
 «و اوست كه باران را نازل مى‏كند» و از تمام جزئيات نزول آن آگاه است (وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ).
و نيز «آنچه را كه در رحمها (ى مادران) است مى‏داند» (وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ).
 «و هيچ كس نمى‏داند فردا چه به دست مى‏آورد» (وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً).
 «و هيچ كس نمى‏داند در چه سر زمينى مى‏ميرد»؟ (وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ).
 «خداوند عالم و آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ).
گويى مجموع اين آيه پاسخ به سؤالى است كه در زمينه قيامت مطرح مى‏شود همان سؤالى كه بارها مشركان قريش از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كردند و گفتند: «مَتى‏ هُوَ روز قيامت كى خواهد بود». (اسراء/ 51)
 
«پايان سوره لقمان»
 
منبع : 
http://qurangloss.blogfa.com/page/loghman.aspx
هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
سه شنبه 4 تیر 1392  11:10 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 84

سوره ابراهيم [14]
 
اين سوره داراى 52 آيه است كه در «مكّه» نازل شده به استثناى آيات 28 و 29، كه طبق گفته بسيارى از مفسران در «مدينه» در باره كشتگان مشركان در بدر نازل گرديده است.
 
محتواى سوره: چنانكه از نام سوره پيداست، قسمتى از آن در باره قهرمان توحيد ابراهيم بت شكن (بخش نيايشهاى او) نازل گرديده است.
 
بخش ديگرى از اين سوره اشاره به تاريخ انبياى پيشين همچون نوح، موسى و قوم عاد و ثمود، و درسهاى عبرتى كه در آنها نهفته است مى‏باشد.
 
خلاصه اين سوره مجموعه‏اى است از بيان اعتقادات و اندرزها و موعظه‏ها و سرگذشتهاى عبرت انگيز اقوام پيشين و بيان هدف رسالت پيامبران و نزول كتب آسمانى.
 
فضيلت تلاوت اين سوره:
 
از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است كه فرمود: «كسى كه سوره ابراهيم و حجر را بخواند، خداوند به تعداد هر يك از آنها كه بت مى‏پرستيدند و آنها كه بت نمى‏پرستيدند، ده حسنه به او مى‏بخشد».
 
همان گونه كه بارها گفته‏ايم پاداشهايى كه در باره تلاوت سوره‏هاى قرآن وارد شده پاداشى است در برابر خواندن توأم با انديشه و سپس عمل.
 
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
 
 (آيه 1)- بيرون آمدن از ظلمتها به نور: اين سوره همانند بعضى ديگر از                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 492
 
 سوره‏هاى قرآن با حروف مقطعه شروع شده است. نكته‏اى كه تذكر آن را در اينجا لازم مى‏دانيم اين است كه از 29 سوره‏اى كه با حروف مقطعه آغاز شده، درست در 24 مورد از آنها بلافاصله سخن از قرآن مجيد به ميان آمده است كه نشان مى‏دهد پيوندى ميان اين دو يعنى حروف مقطعه و قرآن برقرار است، و ممكن است خداوند بخواهد با اين بيان روشن كند كه اين كتاب بزرگ آسمانى با اين محتواى پرعظمت كه رهبرى همه انسانها را به عهده دارد از مواد ساده‏اى به نام «حروف الفبا» تشكيل يافته و اين نشانه اهميت اين اعجاز است.
 
به هر حال بعد از ذكر حروف «الف، لام، راء» (الر).
 
مى‏فرمايد: «اين كتابى است كه بر تو نازل كرديم به اين منظور كه مردم را از گمراهيها به سوى نور خارج كنى» (كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ).
 
در حقيقت تمام هدفهاى تربيتى و انسانى، معنوى و مادى نزول قرآن، در همين يك جمله جمع است: «بيرون ساختن از ظلمتها به نور»! از ظلمت جهل به نور دانش، از ظلمت كفر به نور ايمان، از ظلمت ستمگرى و ظلم به نور عدالت، از ظلمت فساد به نور صلاح، از ظلمت گناه به نور پاكى و تقوا، و از ظلمت پراكندگى و تفرقه به نور وحدت.
 
و از آنجا كه سر چشمه همه نيكيها، ذات پاك خداست، و شرط اساسى درك توحيد، توجه به همين واقعيت است بلافاصله اضافه مى‏كند: همه اينها «به اذن پروردگارشان (پروردگار مردم) مى‏باشد» (بِإِذْنِ رَبِّهِمْ).
 
سپس براى توضيح و تبيين بيشتر هدايت به سوى نور مى‏فرمايد: «به سوى راه خداوند عزيز و حميد» (إِلى‏ صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ).
 
خداوندى كه عزتش دليل قدرت اوست، و حميد بودنش نشانه مواهب و نعمتهاى بى‏پايان او مى‏باشد.
 
 (آيه 2)- در اين آيه به عنوان معرفى خداوند، درسى از توحيد بيان كرده، مى‏گويد: «همان خداوندى كه آنچه در آسمان و زمين است از آن اوست» (اللَّهِ الَّذِي                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 493
 
 لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ)
 
.
 
و در پايان آيه توجه به مسأله معاد- بعد از توجه به مبدأ- داده، مى‏گويد:
 
 «واى بر كافران از عذاب شديد» رستاخيز (وَ وَيْلٌ لِلْكافِرِينَ مِنْ عَذابٍ شَدِيدٍ).
 
 (آيه 3)- و در اين آيه بلافاصله كافران را معرفى مى‏كند و با ذكر، سه قسمت از صفات آنها وضعشان را كاملا مشخص مى‏سازد بطورى كه هر كس در اولين برخورد بتواند آنها را بشناسد.
 
نخست مى‏گويد: «آنها كسانى هستند كه زندگى پست اين جهان را بر زندگى آخرت مقدم مى‏شمرند» (الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ).
 
و همه چيز حتى ايمان و حق را فداى منافع پست و شهوات و هوسهاى خود مى‏سازند.
 
سپس مى‏گويد: آنها به اين مقدار هم قانع نيستند بلكه علاوه بر گمراهى خودشان سعى در گمراه ساختن ديگران هم دارند: «آنها (مردم را) از راه خدا باز مى‏دارند» (وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ).
 
بلكه علاوه بر آن «سعى مى‏كنند آن را دگرگون نشان دهند» (وَ يَبْغُونَها عِوَجاً).
 
در حقيقت آنها هوسها را زينت مى‏دهند، مردم را تشويق به گناه مى‏نمايند، و از درستى و پاكى مى‏ترسانند. و با تمام قوا مى‏كوشند ديگران را همرنگ خود سازند و با افزودن خرافات، و انواع تحريفها، و ابداع سنتهاى زشت و كثيف به اين هدف برسند.
 
روشن است «اين افراد (با داشتن اين صفات و اعمال) در گمراهى بسيار دورى هستند» (أُولئِكَ فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ).
 
همان گمراهى كه بازگشتشان به راه حق بر اثر بعد و دورى مسافت به آسانى امكان پذير نيست ولى اينها همه محصول اعمال خود آنهاست!
 
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/ibrahim.aspx
هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
چهارشنبه 5 تیر 1392  6:10 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 85

 (آيه 20)- «و اين كار براى خدا به هيچ وجه مشكل نيست» (وَ ما ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ).
 
شاهد اين سخن آن كه در سوره نساء آيه 131- 133 مى‏خوانيم: «اگر شما                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 504
 
 كافر شويد (به خدا زيانى نمى‏رساند) چرا كه آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداست و خداوند بى‏نياز و شايسته ستايش است ... هرگاه بخواهد شما را اى مردم مى‏برد و گروه ديگرى مى‏آورد، و خداوند بر اين كار تواناست».
 
 (آيه 21)- در چند آيه قبل اشاره‏اى به مجازات سخت و دردناك منحرفان لجوج و بى‏ايمان شده بود در اينجا همين معنى را تعقيب و تكميل مى‏كند.
 
نخست مى‏گويد: «و در قيامت همه آنها (جباران و ظالمان و كافران اعم از تابع و متبوع، پيرو و پيشوا) در پيشگاه خداوند ظاهر مى‏شوند» (وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَمِيعاً).
 
و «در اين هنگام ضعفاء (يعنى پيروان نادانى كه با تقليد كور كورانه، خود را به وادى ضلالت افكندند) به مستكبران (و رهبران گمراه) مى‏گويند: ما پيروان شما بوديم آيا (اكنون كه به خاطر رهبرى شما به اين همه عذاب و بلا گرفتار شده‏ايم) حاضريد شما سهمى از عذاب الهى را بپذيريد و از ما برداريد»؟ (فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ).
 
اما آنها بلافاصله مى‏گويند: «اگر خدا ما را (به سوى نجات از اين كيفر و عذاب) هدايت مى‏كرد ما هم شما را راهنمايى مى‏كرديم» (قالُوا لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَيْناكُمْ).
 
ولى افسوس كه كار از اين حرفها گذشته است، «بر ما يكسان است چه بى‏تابى و جزع كنيم و چه صبر و شكيبايى، راه نجاتى براى ما وجود ندارد» (سَواءٌ عَلَيْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحِيصٍ).
 
 (آيه 22)- گفتگوى صريح شيطان و پيروانش! در اين آيه به صحنه ديگرى از مجازاتهاى روانى جباران و گنهكاران و پيروان شياطين در روز رستاخيز پرداخته چنين مى‏گويد: «و شيطان هنگامى كه كار حساب بندگان صالح و غير صالح پايان پذيرفت (و هر كدام به سرنوشت و پاداش و كيفر قطعى خود رسيدند) به پيروان خود چنين مى‏گويد: خداوند به شما وعده حق داد و من نيز به شما وعده دادم (وعده‏اى پوچ و بى‏ارزش چنانكه خودتان مى‏دانستيد) سپس از وعده‏هاى خود تخلف جستم» (وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 505
 
 فَأَخْلَفْتُكُمْ)
 
.
 
و به اين ترتيب شيطان نيز با ساير مستكبرانى كه رهبران راه ضلالت بودند هم آواز شده و تيرهاى ملامت و سرزنش خود را به اين پيروان بدبخت نشانه‏گيرى مى‏كند.
 
و بعد اضافه مى‏كند: «من بر شما تسلط و اجبار و الزامى نداشتيم، تنها اين بود كه از شما دعوت كردم، شما هم با ميل و اراده خود پذيرفتيد» (وَ ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي).
 
 «بنابراين مرا هرگز سرزنش نكنيد، بلكه خويشتن را سرزنش كنيد» كه چرا دعوت شيطنت آميز و ظاهر الفساد مرا پذيرفتيد (فَلا تَلُومُونِي وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ).
 
خودتان كرديد كه لعنت بر خودتان باد! به هر حال «نه من مى‏توانم (در برابر حكم قطعى و مجازات پروردگار) به فرياد شما برسم و نه شما مى‏توانيد فريادرس من باشيد» (ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ).
 
 «من اكنون (اعلام مى‏كنم كه) از شرك شما در باره خود كه از قبل داشتيد (و اين كه اطاعت مرا هم رديف اطاعت خدا قرار داديد) بيزارم و كافرم» (إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ).
 
اكنون فهميدم كه اين «شرك در اطاعت» هم مرا بدبخت كرد و هم شما را، همان بدبختى و بيچارگى كه راهى براى اصلاح و جبران آن وجود ندارد.
 
بدانيد «براى ستمكاران قطعا عذاب دردناكى است» (إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).
 
از اين آيه به خوبى استفاده مى‏شود كه وسوسه‏هاى شيطان هرگز اختيار و آزادى اراده را از انسان نمى‏گيرد بلكه او يك دعوت كننده بيش نيست، و اين انسانها هستند كه با اراده خودشان دعوت او را مى‏پذيرند.
 
 (آيه 23)- در اين آيه به دنبال بيان حال جباران عنيد و بى‏ايمان و سرنوشت دردناك آنها، به ذكر حال مؤمنان و سر انجام آنها پرداخته، مى‏گويد: «و آنها را كه                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 506
 
 ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند به باغهاى بهشت وارد مى‏كنند باغهايى كه نهرها از زير درختانش جارى است» (وَ أُدْخِلَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
 
 «جاودانه به اذن پروردگارشان در آن (باغهاى بهشت) مى‏مانند» (خالِدِينَ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ).
 
 «و تحيت آنان در آنجا سلام است» (تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ).
 
سلامت از هرگونه ناراحتى و گزند روحى و جسمى.
 
 (آيه 24)- شجره طيبه و شجره خبيثه: در اينجا صحنه ديگرى از تجسم حق و باطل، كفر و ايمان، طيب و خبيث را ضمن يك مثال جالب و بسيار عميق و پرمعنى بيان كرده، و بحثهاى آيات گذشته را كه در اين زمينه بود تكميل مى‏كند.
 
نخست مى‏فرمايد: «آيا نديدى چگونه خدا مثالى براى كلام پاكيزه زده، و آن را به شجره طيبه و پاكى تشبيه كرده است»؟ (أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ).
 
سپس به ويژگيهاى اين شجره طيّبه (درخت پاكيزه و پربركت) مى‏پردازد و به تمام ابعاد آن ضمن عبارات كوتاهى اشاره مى‏كند.
 
1- موجودى است داراى رشد و نمو «شجره» نه بى‏روح، و نه جامد و بى‏حركت.
 
2- اين درخت پاك است و «طيب» از هر نظر، ميوه‏اش شكوفه و گلشن و نسيمى كه از آن برمى‏خيزد همه پاكيزه است.
 
3- اين شجره داراى نظام حساب شده‏اى است ريشه‏اى دارد و شاخه‏ها و هر كدام مأموريت و وظيفه‏اى دارند.
 
4- «اصل و ريشه آن ثابت و مستحكم است» بطورى كه توفانها و تند بادها نمى‏تواند آن را از جا بركند (أَصْلُها ثابِتٌ).
 
5- شاخه‏هاى اين شجره طيبه در يك محيط پست و محدود نيست بلكه بلند آسمان جايگاه اوست، اين شاخه‏ها سينه هوا را شكافته و در آن فرو رفته، آرى                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 507
 
 «شاخه‏هايش در آسمان است» (وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ).
 
روشن است هر قدر شاخه‏ها برافراشته‏تر باشند از آلودگى گرد و غبار زمين دورترند و ميوه‏هاى پاكترى خواهند داشت.
 
منبع : 
http://qurangloss.blogfa.com/page/ibrahim.aspx
هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
چهارشنبه 5 تیر 1392  6:11 PM
تشکرات از این پست
parseman_110 nezarat_ravabet
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف های : 120 و 121 و 122 و 123     سوره مبارکه : شعراء

 

 

سوره مبارکه شعراء

 
نام سوره
شعراء
معنی
شاعران
محل نزول
مکه
شماره سوره
۲۶
شروع در جزء
۱۹
تعداد آیه
۲۲۷
تعداد کلمه
۱۲۹۷
تعداد حروف
۵۵۲۲
نامهای دیگر
جامعه - صسم
علت نامگذاری
در آيه 224 به بعد اين سوره( 4 آيه آخر) از شاعران بيهوده گوي و بي تعهد و عمل سخن گفته شده است و همينطور ستايش از شاعران مؤمن.
ترتیب سوره
به ترتيب جمع آوري، بيست وششمين سوره است و به ترتيب نزول، چهل و ششمين سوره است كه بعد از سوره« واقعه» و قبل از سوره «نمل» نازلشده است.
داستان های سوره
موسي: 10 تا 66، ابراهبم: 69تا 104، نوح: 105 تا 121، هود: 123 تا 139، صالح: 141 تا 158، لوط: 167 تا 174، شعيب: 176 تا 189.
 
 
اولین آیه
طسم
آخرین آیه
إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ
محتوای سوره
عظمت مقام قرآن و تسلي خاطر پيامبر(ص) در برابر خيره سري مشركان.
بعضي از نشانه هاي توحيد و صفات خدا.
فراز هايي از سرگذشت هفت پيامبر بزرگ و مبارزات آنها با قومشان: موسي وفرعون، ابراهيم، نوح، هود، صالح، لوط و شعيب.
منطق ضعيف و تعصب آميز مشركان در هر زمان در برابر پيامبران الهي و شباهت آنها با زمان پيامبر اسلام(ص).
عذاب دردناك اين اقوام و بلاهاي وحشتناكي كه بر آنها فرود آمد.
اسلام و پيامبر (ص) و عظمت قرآن، دستورهايي در زمينه روش دعوت و چگونگي برخورد با مؤمنان.
بشارت به مؤمنان صالح وتهديد شديد ستمگران.
سرزنش شاعران بي هدف و بيهوده گو و ستايش از شاعران مؤمن و عاقل و استفاده از سنگر شعر در راه تعهد و ايمان در آيات آخر.

 

 

فضیلت و خواص سوره شعراء

فضیلت و خواص سوره شعراء
شعراء و نام دیگرش «طسم»(1)، بیست و ششمین سوره قرآن است که مکی و 216 آیه دارد.
از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده : هرکه سوره شعراء را قرائت کند خداوند به تعداد تمام کسانیکه حضرت نوح همچنین پیامبران الهی هود، شعیب، صالح و ابراهیم را که تصدیق یا تکذیب کرده اند و نیز به تعداد تکذیب کنندگان عیسی علیهم السلام و تصدیق کنندگان حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم ده حسنه به او عطا خواهد کرد.(2)
امام صادق علیه السلام فرموده است: اگر کسی سوره های طواسین (سوره هایی که با طسم و طس آغاز شده باشد) را در شب جمعه قرائت کند از جمله اولیاء الهی است که در جوار الهی خواهد بود و در دنیا هیچ ناراحتی به او نخواهد رسید و خداوند در آخرت چندان از نعمت های بهشتی به او عطا می کند که راضی شود و خدا بیش از حد رضایت او به وی عطا خواهد کرد و او را با صدهمسر از حوریان بهشتی تزویج می کند.(3)
همچنین از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده: کسی که سوره شعراء را قرائت نماید به تعداد همه مردان و زنان با ایمان به او ده حسنه عنایت می کند و در حالی از قبرش خارج می شود که زبانش به ذکر لا اله الا الله مترنم است و هر کس صبحگاه این سوره را بخواند مانند آن است که همه کتاب های آسمانی را قرائت کرده است.(4)
آثارو برکات سوره
1) شفای بیماری
از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم نقل شده: اگر سوره  شعرا را نوشته و آنگاه آن را بشویند و از آن آب بنوشند خداوند او را از هر بیماری شفا می دهد...(5)
2) ایمن شدن خانه از آتش سوزی و سرقت
در روایتی دیگر از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله آمده: اگر فردی بر قرائت سوره شعرا مداومت ورزد، سارقی به خانه اش وارد نمی شود و خانه اش دچار آتش سوزی و غرق نمی شود.(6)
3) خوار کردن دشمن
هر کس بعد از قرائت بسم الله الرحمن الرحیم، آیات اول تا چهارم سوره شعراء را بر مشتی خاک که خورشید بر آن نتابیده است بخواند و آن را به صورت دشمن خود بپاشد، خداوند بر او خشم گرفته و آن دشمن را خوار می کند(7)
4) برای درمان کک و مک
روایت است که آیات 72 سوره شعرا را بر محل بنویسد.(8)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت:
(1) درمان با قران، ص66
(2)مجمع البیان، ج7، ص318
(3)ثواب الاعمال، ص109
(4) تفسیرالبرهان، ج4، ص163
(5) تفسیرالبرهان،ج4، ص163
 (6)همان
(7) خواص القرآن و فوائده، ص69.
(8) درمان با قران ص67
 



که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
چهارشنبه 5 تیر 1392  7:01 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 86

آغاز جزء چهاردهم قرآن مجيد
 
سوره حجر [15]
 
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 99 آيه است‏
 
محتواى سوره:
 
در اين سوره آهنگ و لحن سوره‏هاى مكى كاملا منعكس است. لذا مى‏توان محتواى اين سوره را در هفت بخش خلاصه كرد:
 
1- آيات مربوط به مبدأ عالم هستى و ايمان به او از طريق مطالعه در اسرار آفرينش.
 
2- آيات مربوط به معاد و كيفر بدكاران.
 
3- اهميت قرآن و عظمت اين كتاب آسمانى.
 
4- داستان آفرينش آدم و سركشى ابليس و سر انجام كار او.
 
5- اشاره به سرگذشت اقوامى همچون قوم لوط و صالح و شعيب.
 
6- انذار و بشارت و اندرزهاى مؤثر و تهديدهاى كوبنده و تشويقهاى جالب.
 
7- دعوت از پيامبر به مقاومت و دلدارى او در برابر توطئه‏ها.
 
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
 
 (آيه 1)- باز در آغاز اين سوره با حروف مقطعه «الف، لام، راء» (الر).
 
برخورد مى‏كنيم كه نمايانگر تركيب اين كتاب بزرگ آسمانى كه راهگشاى همه انسانها به سوى سعادت مى‏باشد، از حروف ساده الفبا است، همين ماده خامى كه                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 522
 
 در اختيار همه افراد بشر حتى كودكان دو سه ساله قرار دارد، و اين نهايت درجه اعجاز است كه از چنان مصالحى چنين محصول بى‏نظيرى ساخته شود.
 
و لذا بلافاصله بعد از آن مى‏گويد: «اينها آيات كتاب آسمانى و قرآن آشكار است» (تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبِينٍ). كه بيان كننده حقايق و روشنگر حق از باطل مى‏باشد.
 
 (آيه 2)- آرزوهاى بيجا! سپس به آنها كه در لجاجت و مخالفت با اين آيات روشن الهى اصرار مى‏ورزند هشدار مى‏دهد روزى فرا مى‏رسد كه اينها از نتائج شوم كفر و تعصب كور كورانه و لجاجت خويش پشيمان خواهند شد و، «چه بسا اين كافران آرزو مى‏كنند كه اى كاش مسلمان بودند» (رُبَما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمِينَ).
 
ممكن است آيه اشاره به پشيمانى گروههايى از كافران در آن جهان و اين جهان باشد، در حالى كه در آنجا قدرت بازگشت ندارند! و در اينجا نيز تعصبها و لجاجتها و يا منافع مادّى اجازه نمى‏دهد كه دين اسلام را بپذيرند.
 
 (آيه 3)- سپس با لحنى بسيار كوبنده مى‏گويد: اى پيامبر «اينها را به حال خود بگذار (تا همچون چهارپايان) بخورند، و از لذتهاى اين زندگى ناپايدار بهره گيرند، و آرزوها آنها را از اين واقعيت بزرگ غافل سازد ولى به زودى خواهند فهميد» (ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ).
 
اينها چون حيواناتى هستند كه جز اصطبل و علف، و جز لذت مادى چيزى نمى‏فهمند و هر حركتى دارند براى رسيدن به همين‏هاست.
 
پرده‏هاى غرور و غفلت و آرزوهاى دور و دراز چنان بر قلب آنها افتاده، و آنها را به خود مشغول ساخته كه ديگر توانايى درك واقعيتى را ندارند.
 
اما آن گاه كه پرده‏هاى غفلت و غرور از مقابل چشمانشان كنار رود، و خود را در آستانه مرگ و يا در عرصه قيامت ببينند، مى‏فهمند كه چه اندازه در غفلت و تا چه حدّ زيانكار و بدبخت بوده‏اند.
 
 (آيه 4)- در اين آيه براى اين كه گمان نكنند اين مهلت و تمتع از لذايذ دنيا                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 523
 
 پايان ناپذير است، اضافه مى‏كند: «ما هيچ گروهى را در هيچ شهر و آبادى نابود نكرديم مگر اين كه آنها، اجل معين و زمان تغيير ناپذيرى داشتند» (وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا وَ لَها كِتابٌ مَعْلُومٌ).
 
 (آيه 5)- و «هيچ امت و جمعيتى از اجل معين خود پيشى نمى‏گيرد، و هيچ يك نيز عقب نخواهد افتاد» (ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما يَسْتَأْخِرُونَ).
 
سنت الهى همه جا اين بوده كه به قدر كافى مهلت براى تجديد نظر و بيدارى و آگاهى بدهد، حوادث دردناك، و وسائل رحمت را يكى پس از ديگرى مى‏فرستد، تهديد مى‏كند، تشويق مى‏كند، اخطار مى‏نمايد تا حجت بر همه مردم تمام شود.
 
ولى هنگامى كه اين مهلت به پايان رسيد سرنوشت قطعى دامنشان را خواهد گرفت.
 
 (آيه 6)- در اينجا نخست به موضع گيريهاى خصمانه كفار در مقابل قرآن و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اشاره كرده، مى‏گويد: «و آنها گفتند: اى كسى كه قرآن بر تو نازل شده بطور قطع سوگند ياد مى‏كنيم (كه تو ديوانه‏اى»! (وَ قالُوا يا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ).
 
و اين تعبير نهايت گستاخى و جسارت آنها را در برابر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مجسم مى‏كند.
 
آنها مقياس را عقل كوچك و ناتوان خودشان قرار مى‏دهند و هر چه در اين مقياس نگنجد در نظر آنها بى‏عقلى و ديوانگى است! و عجب اين كه اين نابخردان وصله‏هايى به رهبران الهى مى‏چسباندند كه گاهى كاملا با هم ضد و نقيض بود، گاهى آنها را «ديوانه» مى‏خواندند و گاهى «ساحر»، با اين كه ساحر كسى است كه بايد از زيركى و هوشيارى خاصى برخوردار باشد و درست در نقطه ضد ديوانه است.
 
 (آيه 7)- آنها نه تنها چنين نسبتهاى نابخردانه‏اى به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏دادند بلكه براى بهانه جويى مى‏گفتند: اگر از راستگويانى چرا فرشتگان را براى ما                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 524
 
 نمى‏آورى»! تا تصديق گفتار تو كنند و ما ايمان بياوريم (لَوْ ما تَأْتِينا بِالْمَلائِكَةِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ).
 
 (آيه 8)- خداوند به آنها چنين پاسخ مى‏گويد: «ما ملائكه را جز به حق نازل نمى‏كنيم» (ما نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ إِلَّا بِالْحَقِّ).
 
 «و آنگاه (كه فرشتگان نازل شوند و حقيقت براى آنها جنبه شهود و حسى پيدا كند و بعد ايمان نياورند) ديگر به آنها مهلت داده نخواهد شد» و به عذاب الهى نابود مى‏گردند (وَ ما كانُوا إِذاً مُنْظَرِينَ).
 
به تعبير ديگر اعجاز بازيچه نيست، بلكه براى اثبات حق است، و اين امر به قدر كافى براى آنها كه خواهان حقند ثابت شده، چرا كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله با در دست داشتن اين قرآن و اعجازهاى ديگر رسالت خود را به ثبوت رسانده است.
 
 (آيه 9)- حفظ قرآن از دست بردها: به دنبال بهانه جوييهاى كفار و حتى استهزاى آنها نسبت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اين آيه يك واقعيت بزرگ و پراهميت را به عنوان دلدارى به پيامبر از يك سو و اطمينان خاطر همه مؤمنان راستين از سوى ديگر بيان مى‏كند و آن اين كه: «ما اين قرآن را (كه مايه تذكر است) نازل كرديم، و ما بطور قطع آن را حفظ خواهيم كرد» (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ).
 
اين گروه اندك و ناتوان كه سهل است، اگر همه جباران و زورمندان و سياستمداران ستمگر و انديشمند منحرف و رزم آوران جهان دست به دست هم بدهند كه نورش را خاموش كنند، توانايى نخواهند داشت، چرا كه خداوند حفظ و پاسدارى از آن را به عهده گرفته است، محافظت از هر نظر: محافظت از هر گونه تحريف، محافظت از فنا و نابودى و محافظت از سفسطه‏هاى دشمنان وسوسه‏گر.
 
معروف و مشهور در ميان همه دانشمندان شيعه و اهل تسنن اين است كه:
 
هيچ گونه تحريفى در قرآن روى نداده است، و قرآنى كه امروز در دست ماست درست همان قرآنى است كه بر پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نازل شده، و حتى كلمه و حرفى از آن كم و زياد نگرديده است.
 
 (آيه 10)- لجاجت و انكار محسوسات: در اينجا به عنوان دلدارى پيامبر                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 525
 
 و مؤمنان در برابر مشكلاتى كه در دعوت خود با آن مواجه بودند اشاره به زندگى انبياى پيشين و گرفتاريهاى آنها در مقابل اقوام گمراه و متعصب مى‏كند.
 
نخست مى‏گويد: «ما پيش از تو در ميان امتهاى نخستين نيز پيامبرانى فرستاديم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي شِيَعِ الْأَوَّلِينَ).
 
 (آيه 11)- ولى آنها چنان لجوج و سرسخت بودند كه «هر پيامبرى به سراغشان مى‏آمد او را به باد استهزاء و سخريه مى‏گرفتند» (وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ).
 
اين استهزاء و سخريه به خاطر چند امر بود:
 
- براى شكستن ابهت پيامبران و متفرق ساختن افراد حق‏جو از گرد آنان.
 
- براى ضعف و ناتوانيشان در مقابل منطق نيرومند رسولان الهى.
 
- براى اين كه سرپوشى بر وجدان خفته خود بگذارد، مبادا بيدار شود.
 
- و سر انجام براى اين كه مى‏ديدند قبول دعوت پيامبران آنها را در برابر شهواتشان محدود مى‏سازد و آزاديهاى حيوانيشان را سلب مى‏كند.
 
از اين جمله استفاده مى‏شود كه وظيفه مبلّغان تنها اين نيست كه مسائلى را به گوش مردم بخوانند، بلكه بايد از تمام وسائل سمعى، بصرى، برنامه‏هاى عملى، قصص، داستانها، ادبيات، شعر و هنر به معنى اصيل و سازنده استفاده كنند تا سخن حق را به دل آنها نفوذ دهند.
 
 (آيه 12)- سپس مى‏فرمايد: آرى «ما اين چنين آيات قرآن را به دلهاى اين مجرمان مى‏فرستيم»! (كَذلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ).
 
 (آيه 13)- اما با اين همه تبليغ و تأكيد و بيان منطقى و ارائه معجزات باز هم اين متعصبان استهزاء كننده «به آن ايمان نمى‏آورند» (لا يُؤْمِنُونَ بِهِ).
 
ولى اين منحصر به آنها نيست «پيش از آنها سنت اقوام اولين نيز چنين بود» (وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ).
 
 (آيه 14)- اينها بر اثر غوطه‏ور شدن در شهوات و اصرار و لجاجت در باطل، كارشان به جايى رسيده كه: «اگر دردى را از آسمان به روى آنها بگشاييم و آنها مرتبا به                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 526
 
 آسمان صعود و نزول كنند ...» (وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ).
 
 (آيه 15)- «باز مى‏گويند ما را چشم بندى كرده‏اند» (لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا).
 
 «بلكه ما گروهى هستيم كه سر تا پا سحر شده‏ايم» و آنچه مى‏بينيم ابدا واقعيت ندارد! (بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ).
 
اين جاى تعجب نيست كه انسان به چنين مرحله‏اى از عناد و لجاج برسد، براى اين كه روح پاك و فطرت دست نخورده انسان كه قادر به درك حقايق و مشاهده چهره اصلى واقعيات است، بر اثر گناه و جهل و دشمنى با حق تدريجا به تاريكى مى‏گرايد، البته در مراحل نخستين پاك كردن آن كاملا امكان پذير است، اما اگر خداى نكرده اين حالت در انسان راسخ شود و به صورت «ملكه» در آيد ديگر به آسانى نمى‏توان آن را شست، و در اينجاست كه چهره حق در نظر انسان دگرگون مى‏شود تا آنجا كه محكمترين دلائل عقلى، و روشنترين دلائل حسى، در دل او اثر نمى‏گذارد و كار او به انكار معقولات و محسوسات، هر دو، مى‏رسد.
 
 (آيه 16)- شياطين با شهاب رانده مى‏شوند! اين آيه به بعد اشاره به گوشه‏اى از نظام آفرينش به عنوان دليلى بر توحيد و شناخت خداست و بحثهايى را كه در زمينه قرآن و نبوت در آيات گذشته آمد تكميل مى‏كند.
 
نخست مى‏گويد: «ما در آسمان برجهايى قرار داديم» (وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً).
 
هنگامى كه ما از كره زمين به ماه و خورشيد نگاه مى‏كنيم در هر فصل و موقعى از سال آنها را در مقابل يكى از صورتهاى فلكى (صورتهاى فلكى مجموعه ستارگانى است كه شكل خاصى را به خود گرفته‏اند) مى‏بينيم و مى‏گوييم خورشيد مثلا در برج حمل يا ثور يا ميزان و عقرب و قوس است.
 
سپس اضافه مى‏كند: «ما آن (آسمان و اين صورتهاى فلكى) را براى بينندگان زينت بخشيديم» (وَ زَيَّنَّاها لِلنَّاظِرِينَ).
 
 (آيه 17)- در اين آيه اضافه مى‏كند: «ما اين آسمان را از هر شيطان رجيم                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 527
 
 و شوم و ملعون محفوظ داشته‏ايم» (وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجِيمٍ).
 
 (آيه 18)- «مگر آن شيطانهايى كه هوس استراق سمع و خبرگيرى دزدكى كنند، كه شهاب آشكار آنها را تعقيب مى‏كند و به عقب مى‏راند» (إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِينٌ).
 
منظور از «آسمان» آسمان حق و حقيقت است، و شياطين همان وسوسه‏گران هستند كه مى‏كوشند به اين آسمان راه يابند و استراق سمع كنند و به اغواى مردم بپردازند، اما ستارگان و شهب يعنى، رهبران الهى و دانشمندان با امواج نيرومند سخن و قلمشان آنها را به عقب مى‏رانند و طرد مى‏كنند.
 
 (آيه 19)- در اينجا به بخشى از آيات آفرينش، و نشانه‏هاى عظمت خدا در زمين، مى‏پردازد تا بحث پيشين تكميل گردد.
 
نخست از خود زمين شروع كرده، مى‏فرمايد: «و ما زمين را گسترش داديم» (وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها).
 
و از آنجا كه آفرينش كوهها با آن فوائد زيادى كه دارند يكى از نشانه‏هاى توحيد است، به ذكر آن پرداخته، اضافه مى‏كند: «و ما در زمين كوههاى مستقر و ثابتى انداختيم» (وَ أَلْقَيْنا فِيها رَواسِيَ).
 
اين كوهها علاوه بر اين كه از ريشه به هم پيوسته‏اند و همچون زرهى زمين را در برابر فشار درونى از لرزشها حفظ مى‏كنند، و علاوه بر اين كه قدرت توفانها را در هم شكسته و وزش باد و نسيم را به دقت كنترل مى‏نمايند، محل خوبى براى ذخيره آبها به صورت برف و يا چشمه‏ها مى‏باشند.
 
سپس به سراغ مهمترين عامل زندگى بشر و همه جانداران يعنى گياهان مى‏رود، مى‏فرمايد: «و ما در روى زمين از هر چيز (گياه) موزون رويانديم» (وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَوْزُونٍ).
 
در كره زمين شايد صدها هزار نوع گياه داريم با خواص مختلف و آثار متنوع و گوناگون كه شناخت هر يك دريچه‏اى است براى شناخت «اللّه» و برگ هر كدام از آنها دفترى است از «معرفت كردگار».
 
                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 528
 
 (آيه 20)- و از آنجا كه وسائل زندگى انسان منحصر به گياهان و معادن نيست در اين آيه به تمام اين مواهب اشاره كرده، مى‏گويد: «و ما انواع وسائل زندگى را براى شما در زمين قرار داديم» (وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِيها مَعايِشَ).
 
نه تنها براى شما بلكه براى همه موجودات زنده، «و كسانى كه شما روزى آنها را نمى‏دهيد» و از دسترس شما خارجند (وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِينَ).
 
آرى! براى همه آنها نيازمنديهايشان را فراهم ساختيم.
 
 (آيه 21)- اين آيه در حقيقت به پاسخ سؤالى مى‏پردازد كه براى بسيارى از مردم پيدا مى‏شود و آن اين كه چرا خداوند آنقدر از ارزاق و مواهب در اختيار انسانها نمى‏گذارد كه بى‏نياز از هر گونه تلاش و كوشش باشند.
 
مى‏فرمايد: «خزائن و گنجينه‏هاى همه چيز تنها نزد ماست، ولى ما جز به اندازه معين آن را نازل نمى‏كنيم» (وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ).
 
بنابراين چنان نيست كه قدرت ما محدود باشد و از تمام شدن ارزاق وحشتى داشته باشيم، بلكه منبع و مخزن و سر چشمه همه چيز نزد ماست، ولى همه چيز اين عالم حساب دارد و ارزاق و روزيها نيز به مقدار حساب شده‏اى از طرف خدا نازل مى‏گردد.
 
كاملا روشن است كه تلاش و كوشش براى زندگى علاوه بر اين كه تنبلى و سستى و دل مردگى را از انسانها دور مى‏سازد و حركت و نشاط مى‏آفريند، وسيله بسيار خوبى براى اشتغال سالم فكرى و جسمى آنهاست، و اگر چنين نبود و همه چيز بى‏حساب در اختيار انسان قرار داشت معلوم نبود دنيا چه منظره‏اى پيدا مى‏كرد؟
 
به عبارت ديگر همان گونه كه فقر و نياز، انسان را به انحراف و بدبختى مى‏كشاند بى‏نيازى بيش از حد نيز منشأ فساد و تباهى است.
 
 (آيه 22)- نقش باد و باران: در تعقيب بيان قسمتى از اسرار آفرينش و نعمتهاى خدا در آيات گذشته، در اين آيه به وزش بادها و نقش مؤثر آنها در نزول                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 529
 
 بارانها اشاره كرده، مى‏گويد: «و ما بادها را فرستاديم در حالى كه بارور كننده‏اند» و قطعات ابر را به هم مى‏پيوندند و بارور مى‏سازند (وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ).
 
 «و به دنبال آن از آسمان آبى فرو فرستاديم» (فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً).
 
 «و به وسيله آن همه شما را سيراب كرديم» (فَأَسْقَيْناكُمُوهُ).
 
 «در حالى كه شما توانايى بر حفظ و نگهدارى آن نداشتيد» (وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنِينَ).
 
يعنى شما نمى‏توانيد حتى بعد از نزول باران آن را به مقدار زياد گردآورى و حفظ كنيد، اين خداست كه از طريق منجمد ساختن آنها در قله كوهها به صورت برف و يخ، و يا فرستادن آنها به اعماق زمين كه بعدا به صورت چشمه‏ها و كاريزها و چاهها ظاهر مى‏شوند، آنها را گردآورى و ذخيره مى‏كند.
 
 (آيه 23)- سپس به دنبال بحثهاى توحيدى به معاد و مقدمات آن اشاره كرده، مى‏گويد: «و مائيم كه زنده مى‏كنيم و (مائيم كه) مى‏ميرانيم» (وَ إِنَّا لَنَحْنُ نُحْيِي وَ نُمِيتُ).
 
 «و وارث (همه روى زمين و تمام اين جهان) مائيم» (وَ نَحْنُ الْوارِثُونَ).
 
اشاره به مسأله حيات و مرگ كه در واقع مهمترين و قطعى‏ترين مسائل است هم مى‏تواند مقدمه براى بحث معاد باشد و هم تكميلى براى بحث توحيد.
 
از سوى ديگر وجود مرگ و زندگى خود دليل بر اين است كه موجودات اين عالم از خود چيزى ندارند و هر چه دارند از ناحيه ديگرى است، و سر انجام وارث همه آنها خداست!
 
 (آيه 24)- بعد اضافه مى‏كند: «ما هم پيشينيان شما را دانستيم و هم متأخران را» (وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْكُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِينَ).
 
كلمه «مستقدمين» و «مستأخرين» معنى وسيعى دارد كه هم شامل پيشگامان و متأخران در زمان مى‏شود، و هم شامل پيشگامان در اعمال خير، و يا جهاد و مبارزه با دشمنان حق، و يا حتى صفوف نماز جماعت، و مانند اينها.
 
بنابراين هم خود آنها و هم اعمالشان در برابر علم ما روشن و آشكارند، و از                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 530
 
 اين نظر معاد و رستاخيز و محاسبه اعمال همه آنها كاملا در برابر ما سهل است.
 
 (آيه 25)- و لذا بلافاصله به دنبال اين سخن مى‏گويد: «پروردگار تو بطور قطع همه آنها را (به زندگى جديد در رستاخيز باز مى‏گرداند و) جمع و محشور مى‏كند» (وَ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَحْشُرُهُمْ).
 
 «چرا كه او هم حكيم است و هم عالم» (إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ).
 
 «حكمت» او ايجاب مى‏كند كه مرگ پايان همه چيز نباشد، زيرا اگر زندگى منحصر به همين چند روز حيات اين جهان بود آفرينش جهان بيهوده و بى‏محتوا مى‏شد، و از خداوند حكيم دور است كه يك چنين آفرينش بى‏نتيجه‏اى داشته باشد.
 
و «عليم» بودنش سبب مى‏شود كه در امر معاد و حشر، مشكلى ايجاد نشود، هر ذره خاكى كه از انسانى به گوشه‏اى پرتاب شده جمع‏آورى مى‏كند و حيات جديد به آن مى‏بخشد، و از سوى ديگر پرونده اعمال همگى هم در دل اين جهان طبيعت و هم در درون جان انسانها ثبت است. و او از همه اينها آگاه است.
 
بنابراين حكيم و عليم بودن خدا دليل فشرده و پرمغزى بر مسأله «حشر» و «معاد» محسوب مى‏شود.
 
 (آيه 26)- آفرينش انسان: به مناسبت آيات گذشته كه قسمتهايى از آفرينش خداوند و نظام هستى را بيان مى‏كند، در اينجا به شاهكار بزرگ خلقت يعنى «آفرينش انسان» پرداخته، و طى آيات متعدد و پرمحتوايى، بسيارى از جزئيات اين آفرينش را بازگو مى‏كند.
 
نخست مى‏فرمايد: «ما انسان را از گل خشكيده‏اى (همچون سفال) كه از گل بدبوى (تيره رنگى) گرفته شده بود آفريديم» (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ).
 
 (آيه 27)- «و جنّ را پيش از آن از آتش گرم و سوزان خلق كرديم» (وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ).
 
 (آيه 28)- مجددا به آفرينش انسان باز مى‏گردد و گفتگوى خداوند را با فرشتگان كه قبل از آفرينش انسان روى داد، چنين بيان مى‏كند:                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 531
 
 و به خاطر بياور «هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بشرى را از گل خشكيده‏اى كه از گل تيره رنگ بدبويى گرفته شده، مى‏آفرينم» (وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ).
 
 (آيه 29)- «و هنگامى كه خلقت آن را به پايان و كمال رساندم و از روح خود (يك روح شريف و پاك و با عظمت) در آن دميدم همگى به خاطر آن سجده كنيد» (فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ).
 
 (آيه 30)- آفرينش انسان پايان پذيرفت و آنچه شايسته جسم و جان انسان بود به او داده شد و همه چيز انجام يافت: «در اين هنگام همه فرشتگان بدون استثناء سجده كردند» (فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ).
 
 (آيه 31)- تنها كسى كه اطاعت اين فرمان را نكرد «ابليس» بود، لذا اضافه مى‏كند: «به جز ابليس كه خوددارى كرد از اين كه همراه سجده كنندگان باشد» (إِلَّا إِبْلِيسَ أَبى‏ أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ).
 
 (آيه 32)- اينجا بود كه ابليس مورد بازپرسى قرار گرفت و خداوند «فرمود:
 
اى ابليس! چرا تو با سجده كنندگان نيستى»؟ (قالَ يا إِبْلِيسُ ما لَكَ أَلَّا تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ).
 
 (آيه 33)- ابليس كه غرق غرور و خودخواهى خويش بود آنچنان كه عقل و هوش او را پوشانده بود گستاخانه در برابر پرسش پروردگار به پاسخ پرداخت و «گفت: من هرگز براى بشرى كه او را از خاك خشكيده‏اى- كه از گل بدبويى گرفته شده- آفريده‏اى سجده نخواهم كرد» (قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ).
 
 (آيه 34)- او كه از اسرار آفرينش بر اثر خودخواهى و غرور بى‏خبر مانده بود و ناگهان از اوج مقامى كه داشت سقوط كرد، ديگر شايسته نبود كه او در صف فرشتگان باشد، لذا بلافاصله «خدا به او فرمود: از آن (بهشت يا از آسمانها و يا از صفوف فرشتگان) بيرون رو كه تو رجيم و رانده شده درگاه مايى» (قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ).
 
                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 532
 
 (آيه 35)- و بدان كه اين غرورت مايه كفرت شد و اين كفر براى هميشه تو را مطرود كرد، «لعنت و دورى از رحمت خدا تا روز رستاخيز بر تو خواهد بود»! (وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى‏ يَوْمِ الدِّينِ).
 
 (آيه 36)- ابليس كه در اين هنگام خود را رانده درگاه خدا ديد، و احساس كرد كه آفرينش انسان سبب بدبختى او شد، آتش كينه در دلش شعله‏ور گشت، تا انتقام خويش را از فرزندان آدم بگيرد.
 
لذا «عرض كرد: پروردگارا! اكنون كه چنين است مرا تا روز رستاخيز مهلت ده»! (قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ).
 
نه براى اين كه توبه كند، يا از كرده خود پشيمان باشد و در مقام جبران برآيد، بلكه براى اين كه به لجاجت و عناد و دشمنى و خيره سرى ادامه دهد!
 
 (آيه 37)- خداوند هم اين خواسته او را پذيرفت و «فرمود: مسلما تو از مهلت يافتگانى» (قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ).
 
 (آيه 38)- ولى نه تا روز مبعوث شدن خلائق در رستاخيز، چنانكه خواسته‏اى، بلكه «تا وقت و زمان معينى» (إِلى‏ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ).
 
منظور از «يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» پايان اين جهان و برچيده شدن دوران تكليف است.
 
 (آيه 39)- در اينجا ابليس نيّت باطنى خود را آشكار ساخت هر چند چيزى از خدا پنهان نبود و «عرض كرد: پروردگارا! به خاطر اين كه مرا گمراه ساختى (و اين انسان زمينه بدبختى مرا فراهم ساخت) من نعمتهاى مادى روى زمين را در نظر آنها زينت مى‏دهم (و انسانها را به آن مشغول مى‏دارم) و سر انجام همه را گمراه خواهم ساخت» (قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ).
 
 (آيه 40)- اما او به خوبى مى‏دانست كه وسوسه‏هايش در دل «بندگان مخلص خدا» هرگز اثر نخواهد گذاشت، لذا بلافاصله براى سخن خود استثنايى قائل شد و گفت: «مگر آن بندگان خالص شده تو» كه به مرحله عالى ايمان و عمل                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 533
 
 پس از تعليم و تربيت و مجاهده با نفس رسيده باشند (إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ).
 
 (آيه 41)- خداوند به عنوان تحقير شيطان و تقويت قلب جويندگان راه حق و پويندگان طريق توحيد «فرمود: اين راه مستقيمى است كه بر عهده من است» و سنت هميشگيم (قالَ هذا صِراطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ).
 
 (آيه 42)- كه «تو هيچ گونه تسلّط و قدرتى بر بندگان من ندارى مگر گمراهانى كه شخصا بخواهند از تو پيروى كنند» (إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ).
 
يعنى، در واقع اين تو نيستى كه مى‏توانى مردم را گمراه كنى، بلكه اين انسانهاى منحرفند كه با ميل و اراده خويش دعوت تو را اجابت كرده، پشت سر تو گام برمى‏دارند.
 
(آيه 43)- سپس صريحترين تهديدهاى خود را متوجه پيروان شيطان كرده، مى‏گويد: «و جهنم ميعادگاه همه آنهاست» (وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ).
 
گمان نكنند كه آنها از چنگال مجازات مى‏توانند فرار كنند و يا به حساب آنها رسيدگى نمى‏شود.
 
 (آيه 44)- «همان دوزخى كه هفت در دارد، و براى هر درى گروهى از پيروان شيطان تقسيم شده‏اند» (لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ).
 
اين درها، در حقيقت درهاى گناهانى است كه به وسيله آن، افراد وارد دوزخ مى‏شوند، هر گروهى به وسيله ارتكاب گناهى و از درى، همان گونه كه درهاى بهشت، طاعات و اعمال صالح و مجاهدتهايى است كه به وسيله آن بهشتيان وارد بهشت مى‏شوند.
 
 (آيه 45)- نعمتهاى هشتگانه بهشت: در آيات گذشته ديديم كه چه سان خداوند نتيجه كار شيطان و ياران و همگامان و پيروان او را شرح داد، و درهاى هفتگانه جهنم را به روى آنها گشود.
 
طبق روش قرآن كه از مسأله مقابله و تقارن، براى تعليم و تربيت، بهره‏گيرى مى‏كند، در اين آيات هشت نعمت بزرگ مادى و معنوى به تعداد درهاى بهشت                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 534
 
 بيان شده است:
 
1- در آغاز به يك نعمت مهم جسمانى اشاره كرده، مى‏گويد: «پرهيزكاران در باغهاى سرسبز بهشت، و در كنار چشمه‏هاى زلال آن خواهند بود» (إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ).
 
ذكر «جنات» و «عيون» به صيغه جمع، اشاره به باغهاى متنوع و چشمه‏هاى فراوان و گوناگون بهشت است كه هر كدام لذت تازه‏اى مى‏آفريند.
 
 (آيه 46)- دوم و سوم: سپس به دو نعمت مهم معنوى كه «سلامت» و «امنيت» است اشاره مى‏كند، سلامت از هرگونه رنج و ناراحتى، و امنيت از هرگونه خطر، مى‏گويد: فرشتگان الهى به آنها خوش آمد گفته، مى‏گويند: «داخل اين باغها شويد با سلامت و امنيت كامل» (ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ).
 
 (آيه 47)- چهارم: «ما هرگونه حسد و كينه و عداوت و خيانت را از سينه‏هاى آنها مى‏شوييم و بر مى‏كنيم» (وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ).
 
چرا كه تا قلب انسان از اين «غلّ» شستشو نشود نه سلامت و امنيت فراهم مى‏شود و نه برادرى و اخوت.
 
5- «در حالى كه همه برادرند» (إِخْواناً).
 
و نزديكترين پيوندهاى محبت در ميان آنها حكمفرماست.
 
6- «در حالى كه بر سريرها رو بروى يكديگر قرار گرفته‏اند» (عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ).
 
آنها در جلسات اجتماعيشان گرفتار تشريفات آزار دهنده اين دنيا نيستند و مجلسشان بالا و پايين ندارد همه برادرند، همه رو بروى يكديگر و در يك صف، نه يكى بالاى مجلس و ديگرى در كفش كن.
 
 (آيه 48)- سپس به هفتمين نعمت مادى و معنوى اشاره كرده، مى‏گويد:
 
 «هرگز خستگى و تعب به آنها نمى‏رسد» (لا يَمَسُّهُمْ فِيها نَصَبٌ).
 
و همانند زندگى اين دنيا كه رسيدن به يك روز آسايش، خستگيهاى فراوانى قبل و بعد از آن دارد كه فكر آن، آرامش انسان را بر هم مى‏زند، نيست.                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 535
 
 8- همچنين فكر فنا و نابودى و پايان گرفتن نعمت، آنان را آزار نمى‏دهد، چرا كه «آنها هرگز از اين باغهاى پرنعمت و سرور اخراج نمى‏شوند» (وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِينَ).
 
 (آيه 49)- اكنون ممكن است افراد گنهكار و آلوده در هاله‏اى از غم و اندوه فرو روند كه اى كاش ما هم مى‏توانستيم به گوشه‏اى از اين موهبت دست يابيم، در اينجا خداوند رحمان و رحيم درهاى بهشت را به روى آنها نيز مى‏گشايد، اما به صورت مشروط.
 
با لحنى مملو از محبت و عاليترين نوازش، روى سخن را به پيامبرش كرده، مى‏گويد: پيامبرم! «بندگانم را آگاه كن كه من غفور و رحيمم، گناه بخش و پرمحبتم» (نَبِّئْ عِبادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ).
 
 (آيه 50)- اما از آنجا كه قرآن، هميشه جلو سوء استفاده از مظاهر رحمت الهى را با جمله‏هاى تكان دهنده‏اى كه حاكى از خشم و غضب اوست مى‏گيرد، تا تعادل ميان خوف و رجاء كه رمز تكامل و تربيت است برقرار گردد، بلافاصله اضافه مى‏كند: كه به بندگانم نيز بگو: كه «عذاب و كيفر من همان عذاب دردناك است» (وَ أَنَّ عَذابِي هُوَ الْعَذابُ الْأَلِيمُ).
 
منبع : 
http://qurangloss.blogfa.com/page/hejr-1-50.aspx
هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
چهارشنبه 5 تیر 1392  7:14 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 87

 (آيه 52)- اين ميهمانهاى ناخوانده همان فرشتگانى بودند كه: «به هنگام وارد شدن بر ابراهيم (به صورت ناشناس، نخست) بر او سلام گفتند» (إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً).
 
ابراهيم آن گونه كه وظيفه يك ميزبان بزرگوار و مهربان است براى پذيرايى آنها آماده شد و غذاى مناسبى فورا فراهم ساخت، اما هنگامى كه سفره غذا گسترده                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 536
 
 شد ميهمانهاى ناشناس دست به غذا دراز نكردند، او از اين امر وحشت كرد و وحشت خود را كتمان ننمود، با صراحت به آنان «گفت: ما از شما بيمناكيم» (قالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ).
 
اين ترس به خاطر سنتى بود كه در آن زمان و زمانهاى بعد و حتى در عصر ما در ميان بعضى از اقوام معمول است كه هرگاه كسى نان و نمك كسى را بخورد به او گزندى نخواهد رساند و خود را مديون او مى‏داند و به همين دليل، دست نبردن به سوى غذا دليل بر قصد سوء و كينه و عداوت است.
 
 (آيه 53)- ولى چيزى نگذشت كه فرشتگان ابراهيم را از نگرانى بيرون آوردند، و «به او گفتند: ترسان مباش، ما تو را به فرزند دانايى بشارت مى‏دهيم» (قالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَلِيمٍ).
 
 (آيه 54)- ولى ابراهيم به خوبى مى‏دانست كه از نظر موازين طبيعى تولد چنين فرزندى از او بسيار بعيد است، هر چند در برابر قدرت خدا هيچ چيزى محال نيست، ولى توجه به موازين عادى و طبيعى تعجب او را برانگيخت، لذا «گفت: آيا چنين بشارتى به من مى‏دهيد در حالى كه من به سن پيرى رسيده‏ام»؟! (قالَ أَ بَشَّرْتُمُونِي عَلى‏ أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ).
 
 «راستى به چه چيز مرا بشارت مى‏دهيد»؟ (فَبِمَ تُبَشِّرُونَ).
 
آيا به امر و فرمان خداست اين بشارت شما يا از ناحيه خودتان؟ صريحا بگوييد تا اطمينان بيشتر پيدا كنم!
 
 (آيه 55)- به هر حال فرشتگان مجال ترديد يا تعجب بيشترى به ابراهيم ندادند، با صراحت و قاطعيت به او «گفتند: كه ما تو را به حق بشارت داديم» (قالُوا بَشَّرْناكَ بِالْحَقِّ).
 
بشارتى كه از ناحيه خدا و به فرمان او بود و به همين دليل، حق است و مسلم.
 
و به دنبال آن براى تأكيد- به گمان اين كه مبادا يأس و نااميدى بر ابراهيم غلبه كرده باشد- گفتند: «اكنون كه چنين است از مأيوسان مباش» (فَلا تَكُنْ                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 537
 
 مِنَ الْقانِطِينَ)
 
.
 
 (آيه 56)- ولى ابراهيم به زودى اين فكر را از آنها دور ساخت كه يأس و نوميدى از رحمت خدا بر او چيره شده باشد، بلكه تنها تعجبش روى حساب موازين طبيعى است، لذا با صراحت «گفت: و چه كسى از رحمت پروردگارش مأيوس مى‏شود جز گمراهان»؟! (قالَ وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ).
 
همان گمراهانى كه خدا را به درستى نشناخته و پى به قدرت بى‏پايانش نبرده‏اند، خدايى كه از ذره‏اى خاك، انسانى چنين شگرف مى‏آفريند، و از نطفه ناچيزى فرزندى برومند به وجود مى‏آورد، و آتش سوزانى را به گلستانى تبديل مى‏كند، چه كسى مى‏تواند در قدرت چنين پروردگارى شك كند يا از رحمت او مأيوس گردد؟!
 
 (آيه 57)- ولى به هر حال ابراهيم (ع) پس از شنيدن اين بشارت، در اين انديشه فرو رفت كه اين فرشتگان با آن شرايط خاص، تنها براى بشارت فرزند نزد او نيامده‏اند، حتما مأموريت مهمترى دارند و اين بشارت تنها گوشه‏اى از آن را تشكيل مى‏دهد، لذا در مقام سؤال برآمد و به آنها «گفت: مأموريت شما چيست اى فرستادگان خدا»؟ (قالَ فَما خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ).
 
 (آيه 58)- «گفتند: ما به سوى يك قوم گنهكار فرستاده شده‏ايم» (قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمٍ مُجْرِمِينَ).
 
 (آيه 59)- و از آنجا كه مى‏دانستند ابراهيم با آن حس كنجكاويش مخصوصا در زمينه اين گونه مسائل به اين مقدار پاسخ، قناعت نخواهد كرد، فورا اضافه كردند كه: اين قوم مجرم كسى جز قوم لوط نيست ما مأموريم اين آلودگان بى‏آزرم را درهم بكوبيم و نابود كنيم «مگر خانواده لوط كه ما همه آنها را از آن مهلكه نجات خواهيم داد» (إِلَّا آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِينَ).
 
 (آيه 60)- ولى از آنجا كه تعبير به «آل لوط» آن هم با تأكيد به «اجمعين» شامل همه خانواده او حتى همسر گمراهش كه با مشركان هماهنگ بود مى‏شد، و شايد ابراهيم نيز از اين ماجرا آگاه بود، بلافاصله او را استثناء كردند و گفتند: «بجز                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 538
 
 همسرش كه ما مقدر ساخته‏ايم از بازماندگان در شهر محكوم به فنا باشد» و نجات نيابد (إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنا إِنَّها لَمِنَ الْغابِرِينَ).
 
 (آيه 61)- از اين آيه به بعد داستان خارج شدن فرشتگان از نزد ابراهيم و آمدن به ملاقات لوط را مى‏خوانيم، نخست مى‏گويد: «هنگامى كه فرستادگان خداوند نزد خاندان لوط آمدند» (فَلَمَّا جاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ).
 
 (آيه 62)- لوط «به آنها گفت: شما افرادى ناشناخته‏ايد» (قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ).
 
مفسران مى‏گويند: اين سخن را به اين جهت به آنها گفت كه آنان به صورت جوانانى خوش صورت و زيبا نزد او آمدند، از يك سو ميهمانند و محترم، و از سوى ديگر محيطى است ننگين و آلوده و پر از مشكلات.
 
 (آيه 63)- ولى فرشتگان، زياد او را در انتظار نگذاردند، با صراحت «گفتند:
 
ما چيزى را براى تو آورده‏ايم كه آنها در آن ترديد داشتند» (قالُوا بَلْ جِئْناكَ بِما كانُوا فِيهِ يَمْتَرُونَ). يعنى مأمور مجازات دردناكى هستيم كه تو كرارا به آنها گوشزد كرده‏اى ولى هرگز آن را جدى تلقى نكردند؟
 
 (آيه 64)- سپس براى تأكيد گفتند: «ما واقعيت مسلّم و غير قابل ترديدى را براى تو آورده‏ايم» (وَ أَتَيْناكَ بِالْحَقِّ).
 
يعنى، عذاب حتمى و مجازات قطعى اين گروه بى‏ايمان منحرف.
 
باز براى تأكيد بيشتر اضافه كردند: «ما مسلما راست مى‏گوييم» (وَ إِنَّا لَصادِقُونَ).
 
يعنى اين گروه تمام پلها را پشت سر خود خراب كرده‏اند و جايى براى شفاعت و گفتگو در مورد آنها باقى نمانده است، تا لوط حتى به فكر شفاعت نيفتد و بداند اينها ابدا شايستگى اين امر را ندارند.
 
 (آيه 65)- و از آنجا كه بايد گروه اندك مؤمنان (خانواده لوط بجز همسرش) از اين مهلكه جان به سلامت ببرند دستور لازم را به لوط چنين دادند: «تو شبانه (و اواخر شب هنگامى كه چشم مردم گنهكار در خواب است و يا مست شراب                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 539
 
 و شهوت) خانواده‏ات را بردار و از شهر بيرون شو» (فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ).
 
ولى «تو پشت سر آنها باش» تا مراقب آنان باشى و كسى عقب نماند (وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ).
 
ضمنا «هيچ يك از شما نبايد به پشت سرش نگاه كند» (وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ).
 
 «و به همان نقطه‏اى كه دستور به شما داده شده است (يعنى سرزمين شام يا نقطه ديگرى كه مردمش از اين آلودگيها پاك بوده‏اند) برويد» (وَ امْضُوا حَيْثُ تُؤْمَرُونَ).
 
 (آيه 66)- سپس لحن كلام تغيير مى‏يابد و خداوند مى‏فرمايد: «ما به لوط چگونگى اين امر را وحى فرستاديم كه به هنگام طلوع صبح همگى ريشه كن خواهند شد، به گونه‏اى كه حتى يك نفر از آنها باقى نماند» (وَ قَضَيْنا إِلَيْهِ ذلِكَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِينَ).
 
 (آيه 67)- سپس قرآن داستان را در اينجا رها كرده و به آغاز باز مى‏گردد، و بخشى را كه در آنجا ناگفته مانده بود به مناسبتى كه بعدا اشاره خواهيم كرد بيان مى‏كند و مى‏گويد: «مردم شهر (از ورود ميهمانان تازه وارد لوط آگاه شدند) و به سوى خانه او حركت كردند، و در راه به يكديگر بشارت مى‏دادند» (وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يَسْتَبْشِرُونَ).
 
آنها در آن وادى گمراهى و ننگين خود فكر مى‏كردند طعمه لذيذى به چنگ آورده‏اند، جوانانى زيبا و خوشرو، آن هم در خانه لوط!
 
 (آيه 68)- «لوط» كه سر و صداى آنها را شنيد در وحشت عجيبى فرو رفت و نسبت به ميهمانان خود بيمناك شد. لذا در مقابل آنها ايستاد و «گفت: اينها ميهمانان منند، آبروى مرا نريزيد» (قالَ إِنَّ هؤُلاءِ ضَيْفِي فَلا تَفْضَحُونِ).
 
 (آيه 69)- سپس اضافه كرد: بياييد «و از خدا بترسيد و مرا در برابر ميهمانانم شرمنده نسازيد» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ).
 
 (آيه 70)- ولى آنها چنان جسور و پررو بودند كه نه تنها احساس شرمندگى                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 540
 
 در خويش نمى‏كردند بلكه از لوط پيامبر، چيزى هم طلبكار شده بودند، گويى جنايتى انجام داده، زبان به اعتراض گشودند و «گفتند: مگر ما به تو نگفتيم احدى را از مردم جهان به ميهمانى نپذيرى» و به خانه خود راه ندهى (قالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعالَمِينَ).
 
 (آيه 71)- به هر حال لوط كه اين جسارت و وقاحت را ديد از طريق ديگرى وارد شد، شايد بتواند آنها را از خواب غفلت و مستى انحراف و ننگ، بيدار سازد، رو به آنها كرده گفت: چرا شما راه انحرافى مى‏پوييد، اگر منظورتان اشباع غريزه جنسى است چرا از طريق مشروع و ازدواج صحيح وارد نمى‏شويد «اينها دختران منند (آماده‏ام آنها را به ازدواجتان درآورم) اگر شما مى‏خواهيد كار صحيحى انجام دهيد» راه اين است (قالَ هؤُلاءِ بَناتِي إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ).
 
هدف لوط اين بود كه با آنها اتمام حجت كند و بگويد: من تا اين حد نيز آماده فداكارى براى حفظ حيثيت ميهمانان خويش، و نجات شما از منجلاب فساد هستم.
 
(آيه 72)- اما واى از مستى شهوت، مستى انحراف، و مستى غرور و لجاجت، اگر ذره‏اى از اخلاق انسانى و عواطف بشرى در آنها وجود داشت، كافى بود كه آنها را در برابر چنين منطقى شرمنده كند، لااقل از خانه لوط باز گردند و حيا كنند، اما نه تنها منفعل نشدند، بلكه بر جسارت خود افزودند و خواستند دست به سوى ميهمانان لوط دراز كنند! اينجاست كه خدا روى سخن را به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏گويد: «قسم به جان و حيات تو كه اينها در مستى خود سخت سرگردانند»! (لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ).
 
 (آيه 73)- سرنوشت گنهكاران قوم لوط: در اينجا سخن الهى در باره اين قوم اوج مى‏گيرد و در دو آيه فشرده و كوتاه سرنوشت شوم آنها را به صورتى قاطع و كوبنده و بسيار عبرت انگيز بيان مى‏كند، و مى‏گويد: «سر انجام فرياد تكان دهنده و صيحه وحشتناكى به هنگام طلوع آفتاب، همه را فراگرفت» (فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ).                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 541
 
 اين صيحه ممكن است صداى يك صاعقه عظيم و يا صداى يك زلزله وحشتناك بوده باشد.
 
 (آيه 74)- ولى به اين اكتفا ننموديم بلكه شهر آنها را بكلى زير و رو كرديم «بالاى آن را پايين (و پايين را بالا) قرار داديم»! (فَجَعَلْنا عالِيَها سافِلَها).
 
اين مجازات نيز براى آنها كافى نبود «به دنبال آن بارانى از سجيل (گلهاى متحجر شده) بر سر آنان فرو ريختيم»! (وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ).
 
نازل شدن اين عذابهاى سه گانه (صيحه وحشتناك- زير و رو شدن- بارانى از سنگ) هر كدام به تنهايى كافى بود كه قومى را به هلاكت برساند، اما براى شدت گناه و جسور بودن آنها در تن دادن به آلودگى و ننگ، و همچنين براى عبرت ديگران، خداوند مجازات آنها را مضاعف كرد.
 
 (آيه 75)- اينجاست كه قرآن به نتيجه گيرى تربيتى و اخلاقى پرداخته، مى‏گويد: «در اين (سرگذشت عبرت انگيز) نشانه‏هايى است براى هوشياران» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ).
 
آنها كه با فراست و هوشيارى و بينش مخصوص خود از هر علامتى جريانى را كشف مى‏كنند و از هر اشاره‏اى حقيقتى و از هر نكته‏اى، مطلب مهم و آموزنده‏اى را.
 
 (آيه 76)- اما تصور نكنيد كه آثار آنها بكلى از ميان رفته، نه «آثار آنها بر سر راه كاروانيان و گذركنندگان همواره ثابت و برقرار است» (وَ إِنَّها لَبِسَبِيلٍ مُقِيمٍ).
 
 (آيه 77)- باز هم به عنوان تأكيد بيشتر و دعوت افراد با ايمان به تفكر و انديشه در اين داستان عبرت انگيز اضافه مى‏كند كه: «در اين (داستان) نشانه‏اى است براى افراد با ايمان» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ). چرا كه مؤمنان راستين بافراست و كاملا هوشيارند.
 
چگونه ممكن است انسان ايمان داشته باشد و اين سرگذشت تكان دهنده را بخواند و عبرتها نگيرد؟!
 
 (آيه 78)- پايان زندگى دو قوم ستمگر! در اينجا قرآن به دو بخش ديگر از                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 542
 
 سرگذشت اقوام پيشين تحت عنوان «اصحاب الأيكه» و «اصحاب الحجر» اشاره مى‏كند، و بحثهاى عبرت انگيزى را كه در آيات پيشين پيرامون قوم لوط بود تكميل مى‏نمايد.
 
نخست مى‏گويد: «و اصحاب الايكه مسلما مردمى ظالم و ستمگر بودند، (وَ إِنْ كانَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ لَظالِمِينَ).
 
 (آيه 79)- «ما از آنها انتقام گرفتيم» (فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ). و در برابر ظلمها و ستمگريها و سركشيها، مجازاتشان نموديم.
 
 «و (شهرهاى ويران شده) اين دو (قوم لوط و اصحاب الايكه) بر سر راه (شما در سفرهاى شام) آشكار است»! (وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبِينٍ).
 
 «اصحاب الايكه» همان قوم شعيبند كه در سرزمينى پر آب و مشجّر در ميان حجاز و شام زندگى مى‏كردند.
 
آنها زندگى مرفه و ثروت فراوانى داشتند و به همين جهت، غرور و غفلت آنها را فرا گرفته بود و مخصوصا دست به «كم فروشى» و «فساد در زمين» زده بودند.
 
 «شعيب» آن پيامبر بزرگ، آنها را از اين كارشان برحذر داشت و دعوت به توحيد و راه حق نمود، اما همان گونه كه در آيات سوره هود ديديم، آنها تسليم حق نشدند و سر انجام بر اثر مجازات دردناكى نابود گشتند.
 
شرح بيشتر حالات آنها در سوره «شعراء» از آيه 176 تا 190 آمده است.
 
 (آيه 80)- و اما در مورد «اصحاب الحجر»، همان قوم سركشى كه در سرزمينى به نام «حجر» زندگى مرفهى داشتند و پيامبر بزرگشان «صالح» براى هدايت آنها مبعوث شد، چنين مى‏گويد: «و اصحاب حجر، فرستادگان خدا را تكذيب كردند» (وَ لَقَدْ كَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ).
 
اين نكته قابل توجه است كه قرآن در مورد اصحاب الحجر- و همچنين در مورد قوم نوح و قوم شعيب و قوم لوط در آيات سوره شعراء به ترتيب آيه 105 و 123 و 160 و بعضى ديگر از اقوام پيشين- مى‏گويد: آنها «پيامبران» را تكذيب كردند، در حالى كه ظاهر امر چنين نشان مى‏دهد كه هر كدام يك پيامبر بيشتر                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 543
 
 نداشتند و تنها او را تكذيب نمودند.
 
اين تعبير شايد به خاطر آن است كه برنامه و هدف پيامبران، آنچنان با يكديگر پيوستگى دارد كه تكذيب يكى از آنها تكذيب همه آنها خواهد بود.
 
 (آيه 81)- به هر حال قرآن در باره «اصحاب الحجر» چنين ادامه مى‏دهد:
 
 «و ما آيات خود را به آنان داديم ولى آنها از آن روى گرداندند»! (وَ آتَيْناهُمْ آياتِنا فَكانُوا عَنْها مُعْرِضِينَ).
 
تعبير به «اعراض» (روى گرداندن) نشان مى‏دهد كه آنها حتى حاضر نبودند اين آيات را بشنوند و يا به آن نظر بيفكنند.
 
 (آيه 82)- اما به عكس در كار زندگى دنيايشان آن قدر سخت كوش بودند كه:
 
 «براى خود خانه‏هاى امن و امانى در دل كوهها مى‏تراشيدند» (وَ كانُوا يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً آمِنِينَ).
 
عجيب است كه انسان براى چند روز زندگى دنيا اين همه محكم كارى مى‏كند، ولى براى زندگى جاويدان و ابديش آنچنان سهل انگار است كه حتى گاهى حاضر به شنيدن سخن خدا و نظر افكندن در آيات او نيست!
 
 (آيه 83)- خوب، چه انتظارى در باره چنين قومى مى‏توان داشت، جز اين كه طبق قانون «انتخاب اصلح الهى» و ندادن حق ادامه حيات به اقوامى كه بكلى فاسد و مفسد مى‏شوند، بلاى نابود كننده‏اى بر سر آنها فرود آيد و نابودشان سازد، لذا قرآن مى‏گويد: «سر انجام صيحه (آسمانى) صبحگاهان دامانشان را گرفت» (فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُصْبِحِينَ).
 
اين صيحه صداى صاعقه مرگبارى بوده كه بر خانه‏هاى آنها فرود آمد.
 
 (آيه 84)- نه آن كوههاى سر به آسمان كشيده و نه آن خانه‏هاى امن و امان و نه اندام نيرومند اين قوم سركش و نه آن ثروت سرشار، هيچ كدام نتوانستند در برابر اين عذاب الهى مقاومت كنند، لذا در پايان داستان آنها مى‏فرمايد:
 
 «و آنچه را به دست آورده بودند، آنان را از عذاب الهى نجات نداد» (فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ).
 
                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 544
 
 (آيه 85)- از آنجا كه گرفتارى هميشگى انسان به خاطر نداشتن يك ايدئولوژى و عقيده صحيح و خلاصه پاى بند نبودن به مبدأ و معاد است، پس از شرح حالات اقوامى همچون قوم لوط و قوم شعيب و صالح كه گرفتار آن همه بلا شدند، به مسأله «توحيد» و «معاد» باز مى‏گردد و در يك آيه به هر دو اشاره كرده، مى‏فرمايد: «ما آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است جز به حق نيافريديم» (وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ).
 
اين در مورد توحيد، سپس در رابطه با معاد مى‏گويد: «ساعت موعود [قيامت‏] قطعا فرا خواهد رسيد» و جزاى هر كس به او مى‏رسد! (وَ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ).
 
و به دنبال آن به پيامبرش دستور مى‏دهد كه در برابر لجاجت، نادانيها، تعصبها، كارشكنيها و مخالفتهاى سرسختانه آنان، ملايمت و محبت نشان ده، و «از گناهان آنها صرف نظر كن، و آنها را ببخش، بخششى زيبا» كه حتى توأم با ملامت نباشد (فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ).
 
زيرا تو با داشتن دليل روشن در راه دعوت و رسالتى كه به آن مأمورى، نيازى به خشونت ندارى به علاوه خشونت در برابر جاهلان، غالبا موجب افزايش خشونت و تعصب آنهاست.
 
 (آيه 86)- اين آيه- بطورى كه جمعى از مفسران گفته‏اند- در واقع به منزله دليلى بر لزوم گذشت و عفو و صفح جميل است، مى‏گويد: «پروردگار تو، آفريننده و آگاه است» (إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ).
 
او مى‏داند كه همه مردم يكسان نيستند، او از اسرار درون و طبايع و ميزان رشد فكرى و احساسات مختلف آنها باخبر است، نبايد از همه آنها انتظار داشته باشى كه يكسان باشند بلكه بايد با روحيه عفو و گذشت با آنها برخورد كنى تا تدريجا تربيت شوند و به راه حق آيند.
 
 (آيه 87)- سپس به پيامبر خود دلدارى مى‏دهد كه از خشونت دشمنان و انبوه جمعيت آنها و امكانات فراوان مادى كه در اختيار دارند، هرگز نگران نشود،                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 545
 
 چرا كه خداوند مواهبى در اختيار او گذارده كه هيچ چيز با آن برابرى نمى‏كند مى‏گويد: «و ما به تو سوره حمد و قرآن عظيم داديم»! (وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ).
 
خداوند به پيامبرش اين واقعيت را بازگو مى‏كند كه تو داراى چنين سرمايه عظيمى هستى، سرمايه‏اى همچون قرآن به عظمت تمام عالم هستى، مخصوصا سوره حمد كه چنان محتوايش عالى است كه در يك لحظه كوتاه انسان را به خدا پيوند داده و روح او را در آستانش به تعظيم و تسليم و راز و نياز وا مى‏دارد.
 
 (آيه 88)- و به دنبال بيان اين موهبت بزرگ چهار دستور مهم به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏دهد، نخست مى‏گويد: «هرگز چشم خود را به نعمتهاى مادّى كه به گروههايى از آنها [كفار] داده‏ايم ميفكن» (لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ).
 
اين نعمتهاى مادى نه پايدارند، نه خالى از دردسر، حتى در بهترين حالاتش نگاهدارى آن سخت مشكل است.
 
سپس اضافه مى‏كند: «و هرگز (به خاطر اين مال و ثروت و نعمتهاى مادى كه در دست آنهاست) غمگين مباش» (وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ).
 
در حديثى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «كسى كه چشم خود را به آنچه در دست ديگران است بدوزد، هميشه اندوهگين و غمناك خواهد بود و هرگز آتش خشم در دل او فرو نمى‏نشيند».
 
دستور سومى كه به پيامبر مى‏دهد در زمينه تواضع و فروتنى و نرمش در برابر مؤمنان است مى‏فرمايد: «و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنين فرود آر»! (وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ).
 
اين تعبير كنايه زيبايى از تواضع و محبت و ملاطفت است همانگونه كه پرندگان به هنگامى كه مى‏خواهند نسبت به جوجه‏هاى خود اظهار محبت كنند آنها را زير بال و پر خود مى‏گيرند، و هيجان انگيزترين صحنه عاطفى را مجسم مى‏سازند، آنها را در مقابل حوادث و دشمنان حفظ مى‏كنند.
 
 (آيه 89)- سر انجام دستور چهارم را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏دهد و مى‏گويد: در برابر                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 546
 
 اين افراد بى‏ايمان و ثروتمند محكم بايست «و صريحا بگو: من انذار كننده آشكارم» (وَ قُلْ إِنِّي أَنَا النَّذِيرُ الْمُبِينُ).
 
 (آيه 90)- بگو: من به شما اعلام خطر مى‏كنم كه خدا فرموده عذابى بر شما فرو مى‏فرستم «آن گونه كه بر تقسيم كنندگان فرستادم» (كَما أَنْزَلْنا عَلَى الْمُقْتَسِمِينَ).
 
 (آيه 91)- «همان تقسيم كنندگانى كه قرآن (و آيات الهى) را تجزيه كردند» (الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ).
 
آنچه به سودشان بود گرفتند و آنچه به زيانشان بود كنار گذاشتند، ولى مؤمنان راستين هيچ گونه تجزيه و تقسيم و تبعيض در ميان احكام الهى قائل نيستند.
 
 (آيه 92)- در اين آيه به سرنوشت «مقتسمين» (تجزيه گران) پرداخته، مى‏گويد: «سوگند به پروردگارت كه ما بطور قطع از همه آنها سؤال خواهيم كرد» (فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ).
 
 (آيه 93)- «از تمام كارهايى كه انجام مى‏دادند» (عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ).
 
روشن است كه سؤال خداوند براى كشف مطلب پنهان و پوشيده‏اى نيست، چرا كه او از اسرار درون و برون آگاه است. بنابراين سؤال مزبور به خاطر تفهيم به خود طرف است تا به زشتى اعمالش پى ببرد و در حقيقت اين پرسشها بخشى از مجازات آنهاست.
 
 (آيه 94)- مكتبت را آشكارا بگو! در اين آيه فرمان قاطعى به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مى‏دهد، مى‏گويد: در برابر هياهوى مشركان و مجرمان نه تنها ضعف و ترس و سستى به خود راه مده و ساكت مباش، بلكه، «آشكارا آنچه را مأموريت دارى بيان كن» و حقايق دين را با صراحت بر ملا ساز (فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ).
 
 «و از مشركان، روى گردان و نسبت به آنها بى‏اعتنايى كن» (وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ).
 
و اين آغاز «دعوت علنى» اسلام بود بعد از آن كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سه سال مخفيانه دعوت كرد، و عده قليلى از نزديكان پيامبر به او ايمان آوردند.
 
 (آيه 95)- سپس خداوند براى تقويت قلب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به او اطمينان مى‏دهد                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 547
 
 كه در برابر استهزاء كنندگان از وى حمايت مى‏كند، مى‏فرمايد: «ما شرّ استهزاء كنندگان را از تو دفع كرديم» (إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ).
 
 (آيه 96)- سپس «الْمُسْتَهْزِئِينَ» را چنين توصيف مى‏كند: «آنها كسانى هستند كه با خدا معبود ديگرى قرار مى‏دهند، ولى به زودى (از نتيجه شوم كار خود) آگاه خواهند شد (الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ).
 
ممكن است اين تعبير اشاره به آن باشد كه اينها كسانى هستند كه افكار و اعمالشان خود مسخره است، چرا كه آنقدر نادانند كه در برابر خداوندى كه آفريننده جهان هستى است معبودى از سنگ و چوب تراشيده‏اند، با اين حال مى‏خواهند تو را استهزاء كنند!
 
 (آيه 97)- بار ديگر به عنوان دلدارى و تقويت هر چه بيشتر روحيه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اضافه مى‏كند: «و ما مى‏دانيم كه سخنان آنها سينه تو را تنگ و ناراحت مى‏سازد» (وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِما يَقُولُونَ).
 
روح لطيف تو و قلب حساست، نمى‏تواند اين همه بدگويى و سخنان كفر و شرك آميز را تحمل كند و به همين دليل ناراحت مى‏شوى.
 
 (آيه 98)- ولى ناراحت مباش براى زدودن آثار سخنان زشت و ناهنجارشان، «پروردگارت را تسبيح و حمد گو! و از سجده كنندگان باش»! (فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ).
 
چرا كه اين تسبيح خداوند اثرات بد گفتار آنها را از دلهاى مشتاقان «اللّه» مى‏زدايد، و از آن گذشته به تو نيرو و توان، نور و صفا بخشد.
 
لذا در روايات مى‏خوانيم: «هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله غمگين مى‏شد به نماز برمى‏خاست و آثار اين حزن و اندوه را در نماز از دل مى‏شست».
 
 (آيه 99)- و سر انجام آخرين دستور را در اين زمينه به او مى‏دهد كه دست از عبادت خدا در تمام عمر بر مدار «و همواره پروردگارت را بندگى كن تا يقين (مرگ) تو فرا رسد» (وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ).
 
عبادت مكتب عالى تربيت است، انديشه انسان را بيدار و فكر او را متوجه                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 548
 
 بى‏نهايت مى‏سازد، گرد و غبار گناه و غفلت را از دل و جان او مى‏شويد، صفات عالى انسانى را در وجود او پرورش مى‏دهد، روح ايمان را تقويت و آگاهى و مسؤوليت به انسان مى‏بخشد.
 
و به همين دليل ممكن نيست انسان لحظه‏اى در زندگى از اين مكتب بزرگ تربيتى بى‏نياز گردد، و آنها كه فكر مى‏كنند، انسان ممكن است به جايى برسد كه نيازى به عبادت نداشته باشد يا تكامل انسان را محدود پنداشته‏اند و يا مفهوم عبادت را درك نكرده‏اند.
 
 «پايان سوره حجر»
 
منبع : 
http://qurangloss.blogfa.com/page/hejr-51-99.aspx
هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
چهارشنبه 5 تیر 1392  7:15 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف های: قسمتی از 123 و 124و 125                 سوره مبارکه نمل

 


سوره مبارکه نمل

 
نام سوره
نمل
معنی
مورچه
محل نزول
مکه
شماره سوره
۲۷
شروع در جزء
۱۹
تعداد آیه
۹۳
تعداد کلمه
۱۱۴۹
تعداد حروف
۴۷۹۹
نامهای دیگر
سليمان - طس
علت نامگذاری
آيه 18 اين سوره بيانگر واقعه برخورد لشكر سليمان به همراه سپاه جن و انس و پرندگان كه مسخر فرمان او بودند با مورچگان مي باشد.(در بياباني معروف به «وادي نمل») .
ترتیب سوره
به ترتيب جمع آوري، بيست وهفتمين سوره است و به ترتيب نزول، چهل و هفتمين سوره است كه بعد از سوره «شعراء» و قبل از سوره «قصص» نازل شده است.
داستان های سوره
موسي: 7 تا 14، سليمان: 15 تا 44، صالح: 45 تا 52، لوط: 54 تا 58.
فضیلت سوره
امام صادق(ع) فرمود: «هر كس سوره شعراء، قصص و نمل را در شب جمعه بخواند از اولياء الله خواهد بود و در جوار او و سايه رحمتش قرار مي گيرد.»
اولین آیه
طس تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُّبِينٍ
آخرین آیه
وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
محتوای سوره
مبدأ و معاد، قرآن و وحي و نشانه هاي خدا در عالم آفرينش .
سرگذشت پنج پيامبر بزرگ الهي (موسي- داوود- سليمان- صالح- لوط) و مبارزات انها با اقوام منحرف.
داستان سليمان و ملكه سبأ و چگونگي ايمان آوردن او به توحيد و سخن گفتن پرندگاني همچون هدهد و حشراتي همچون با سليمان و توجه دادن مردم به عظمت آفرينش.
تدبر و عبرت از تاريخ، موضعگيري مشركان مكه و مشركان سابق در امت هاي گذشته.
تصوير فرجام كار مؤمنان و مخالفان.
علم بي پايان پروردگار و نظارت او بر همه چيز و حاكميت او در ميان بندگان.
با بشارت شروع و با تهديد پايان مي يابد.

 

 

فضیلت و خواص سوره نمل

فضیلت و خواص سوره نمل
نمل و نام دیگرش «طس» (1) بیست و هفتمین سوره قرآن است که مکی و 93 آیه دارد.
از رسول اکرم نقل شده است: هر کس سوره نمل را قرائت نماید، خداوند ده برابر تعداد کسانی که حضرت سلیمان علیه السلام را تصدیق یا تکذیب کرده اند و نیز تعداد کسانی که پیامبران الهی هود، شعیب، صالح و ابراهیم را تایید و یا تکذیب کرده اند حسنه به او داده می شود، او در حالی از قبرش خارج می شود که ذکر لا اله الا الله به لب دارد(2)
امام صادق علیه السلام فرموده اند: اگر کسی سوره های طواسین(سوره هایی با با طسم و طس آغاز شده) را در شب جمعه قرائت کند از جمله اولیای الهی است که در جوار الهی خواهد بود و در دنیا هیچ ناراحتی به او نخواهد رسید و خداوند در آخرت چندان از نعمت های بهشتی به اوعطا می کند که راضی شود(3)
آثار و برکات سوره
1) مصون ماندن خانه از حیوانات موذی
از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده: اگر سوره نمل را بر پوست آهویی بنویسند و آن را در منزل خود قرار دهند، هیچ مار و عقرب و کرم و ملخ و سگ درنده و گرگ ازار دهنده ای به خانه اش نزدیک نمی شود.(4)
2) برآورده شدن حاجات بزرگ
جهت برآورده شدن حاجات 12 هزار مرتبه آیه 62 سوره نمل «امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء» را بخواند که در همان هفته اول مقصود حاصل می گردد.(5)
3) تسکین درد دندان
از امام باقر نقل شده: اگر به درد دندان مبتلا شدی دست خود را بر روی آن بگذار و به آن سوره حمد و اخلاص بخواند و بعد از آن آیه « وتری الجبال تحسبها.....) را بخوان که دیگر به آن درد مبتلا نمی شوی.(6)
4) علاقمند کردن شخصی به خود
هر کس بخواهد کسی را به دوستی خویش مایل سازد چنانکه یک ساعت بی او تحمل نداشته باشد این آیات را به طعامی خوانده و به او بخوراند.
«بسم الله الرحمن الرحیم، ان لا تعلوا علیّ و اتونی مسلمین» «لو لا ان ربطنا علی قبلها لتکون من المومنین»(7)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت:
(1)درمان با قرآن، ص68
(2) مجمع البیاج7،ص361                                                           
(3) ثواب الاعمال، ص109
(4) تفسیرالبرهان، ج4، ص199
(5)زادالمعاد، ص500
(6) طب الائمه، ص38
(7)درمان با قرآن، ص68
 
که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
چهارشنبه 5 تیر 1392  7:33 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف: 126 و 127 و 128 و129

 

 


سوره مبارکه قصص

 
نام سوره
قصص
معنی
داستان، قصه
محل نزول
مکه
شماره سوره
۲۸
شروع در جزء
۲۰
تعداد آیه
۸۸
تعداد کلمه
۱۴۴۱
تعداد حروف
۵۸۰۰
نامهای دیگر
موسي و فرعون
علت نامگذاری
آيه 25 اين سوره و ذكر داستان حضرت موسي(ع) از ولادت تا نبوت و مبارزه با فرعون و نجات بني اسرائيل و زر اندوزي قارون و سرنوشت تلخ او مي باشد.
ترتیب سوره
به ترتيب جمع آوري، بيست وهشتمين سوره است و به ترتيب نزول، چهل و هشتمين سوره است كه بعد از سوره «نمل» و قبل از سوره «اسراء» نازل شده است.
داستان های سوره
قارون: 77 ، موسي وفرعون 3 تا 50.
 
 
اولین آیه
طسم
آخرین آیه
وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ
محتوای سوره
تاريخچه پر معني و آموزنده تولد موسي(ع) و افتادن به چنگال فرعون و حفظ او به خواست خدا در دامان دشمن .
نويد حكومت حق و عدالت براي مستضعفين و بشارت در هم شكستن شوكت ظالمين و طاغوتها.
آزاد ساختن بني اسرائيل از چنگ فرعونيان.
مبارزه بي امان موسي با فرعون و مبارزه دائمي حق وباطل و پيروزي نهايي حق.
ناتواني ثروتمندان مگه و قدرتمندان مشرك و بازيگران سياسي در برابر اراده الله.
داستان دختران شعيب و كمك موسي به آنها در كشيدن آب از چاه براي گوسفندان شعيب و....
انتقاد از روش زر اندوزي و تكبر قارون و سرنوشت ذلت بار و فرو رفتن او در زمين.
اهميت قرآن، وضع حال مشركان در قيامت، مسأله هدايت و ضلالت و پاسخ به بهانه جويي افراد ضعيف.

 

 

 

فضیلت و خواص سوره قصص
قصص و نام دیگرش «موسی و فرعون» (1) بیست و هشتمین سوره قرآن است که مکی و 88 آیه دارد.
از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله روایت شده است: اگر کسی سوره قصص را قرائت کند ده برابر تعداد کسانی که حضرت موسی علیه السلام را تصدیق یا تکذیب کرده اند به او حسنه داده می شود و تمامی فرشتگان آسمان و زمین در روز قیامت، به سود او شهادت می دهند که او راستگو و درستکار بوده است(2)
آثار و برکات سوره
1) شفای همه دردها
در آثار و خواص سوره از پیامبر اسلام صلی الله علیه واله وسلم روایت شده: اگر سوره قصص را بنویسند و آنگاه با آب آنرا بشویند، همه دردها و ناراحتی ها از آنها برطرف می شود(3)
2) درمان درد شکم و کبد و طحال
از امام صادق علیه السلام نقل شده: اگر نوشته سوره قصص را بر کسی که درد شکم یا بیماری طحال یا درد کبد یا هر گونه درد دیگری در درون بدن دارد بیاویزند، بهبود می یابد(4)
3) برای ترس از حاکم و شخص قدرتمند
 از امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل شده: برای ترس از سلطان و حاکم 7 بار بگویید: (آیه 35) « بسم الله و بالله سنشد عضدک باخیک و نجعل لکما سلطانا فلا یصلون الیکما انتما و من اتبعکما الغالبون» و این دستور را در کنار نهر آبی جاری بگو و هر گاه از نماز شب فارغ شدی پیش از آن که نماز صبح را بخوانی 7 بار این دستور را انجام بده.ان شاءالله هیچ چیزی به تو زیان نخواهد رساند(5)
4) رویارویی با ظالم
در رویارویی با ظالمان گفته شده که آیات 70-68 سوره قصص را هنگامی که بر حاکم ستمگری وارد می شود 7 بار بخواند و آنگاه 3 بار بگوید:« اللهُ غالبُ أمْرِهِ» از شر ستمهای او در امان می ماند.(6)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت:
(1)درمان با قرآن، ص68
(2) مجمع البیان،ج7، ص412
(3)تفسیرالبرهان، ج4،ص199
(4)المصباح کفعمی، ص456
(5) طب الائمه، ص35
(6) خواص القرآن و فوائده، ص72
که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
چهارشنبه 5 تیر 1392  7:37 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
دسترسی سریع به انجمن ها