0

طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

 
zahra_53
zahra_53
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 28735
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 111 سوره حج آیات 47 تا 78

 

"و حق جهاد در راه او را (با دشمنان دین و با نفس امّاره) به جای آرید (و در طلب رضای او به قدر طاقت بکوشید) او شما را برگزیده (و به دین خود سرافراز کرده) و در مقام تکلیف بر شما مشقت و رنج ننهاده (و این آیین اسلام) مانند آیین پدر شما ابراهیم (خلیل است)، او (خدا) شما امت را پیش از این (در صحف او) و در این قرآن مسلمان نامیده تا این رسول بر شما و شما بر سایر خلق گواه (خداپرستی) باشید، پس نماز به پا دارید و زکات بدهید و به خدا (و کتاب او) متوسل شوید، که او مولی (و پادشاه و نگهبان و حافظ و ناصر) شماست و نیکو مولی و نیکو ناصری است."

 

 

   http://bayanbox.ir/view/4901804249511124488/talar-koodak.gif

 

 

اصفهان نگین فیروزه ای جهان

چهارشنبه 29 خرداد 1392  2:30 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
lilian62
lilian62
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1391 
تعداد پست ها : 37
محل سکونت : تهران

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

سلام دوباره

ببخشید منظورتون کدوم طرحه؟

در ضمن من هنوز دارم کلاس میرم و هنوز تفسیر سوره ابراهیم تموم نشده. البته همزمان دارم تفسیر المیزان رو هم از ابتدای قرآن میخونم.

انصافا عجب کتابی خدا به ما هدیه داده!!! هرچی بیشتر میخونی بیشتر عاشقش میشی

نگران فردایت نباش....

خدای دیروز و امروز، خدای فردایت هم هست!

heartفردایت قشنگheart

چهارشنبه 29 خرداد 1392  8:56 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
nezarat_ravabet
nezarat_ravabet
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 917

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال


نقل قول lilian62

سلام دوباره

ببخشید منظورتون کدوم طرحه؟

در ضمن من هنوز دارم کلاس میرم و هنوز تفسیر سوره ابراهیم تموم نشده. البته همزمان دارم تفسیر المیزان رو هم از ابتدای قرآن میخونم.

انصافا عجب کتابی خدا به ما هدیه داده!!! هرچی بیشتر میخونی بیشتر عاشقش میشی

 با سلام،کاربر گرامی شما میتوانید از استادتان کمک بگیرد و خلاصه تفسیر یکی از سوره ها یا مطلب کلی از آیات را از ایشان سئوال کرده و دراین طرح با انتخاب سوره مورد نظر و نقل مطلب شرکت فرمایید.

با تشکر

 

پنج شنبه 30 خرداد 1392  9:54 AM
تشکرات از این پست
AliFanoodi
lilian62
lilian62
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1391 
تعداد پست ها : 37
محل سکونت : تهران

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

سلام به همه

چرا اینقدر تفسیرهای طولانی میذارید؟ اصلا نمیشه خوند!!! اگه قراربود همه تفسیر رو اینجا بذاریم دیگه چرا بیایم اینجا؟ میریم راحت از المیزان میخونیم دیگه

از همه خواهش میکنم که خلاصه بگن تا قابل استفاده باشه

متشکرم

نگران فردایت نباش....

خدای دیروز و امروز، خدای فردایت هم هست!

heartفردایت قشنگheart

دوشنبه 3 تیر 1392  3:08 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 18

 (آيه 23)
 
شأن نزول:
 
از ابن عباس نقل شده كه: در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله زن و مردى از يهود مرتكب زناى محصنه شدند با اين كه در تورات دستور مجازات سنگباران در باره اين چنين اشخاص داده شده بود، چون آنها از طبقه اشراف بودند بزرگان يهود از اجراى اين دستور در مورد آنها سر باز زدند و پيشنهاد شد كه به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مراجعه كرده داورى طلبند.
 
پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: همين تورات فعلى ميان من و شما داورى مى‏كند آنها پذيرفتند. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد قسمتى از تورات را كه آيه «رجم» (سنگباران) در آن بود پيش روى دانشمند يهود «ابن صوريا» بگذارند. او كه قبلا از جريان آگاه شده بود هنگامى كه به اين آيه رسيد دست روى آن گذاشت و جمله‏هاى بعد را خواند «عبد اللّه بن سلام» كه نخست از دانشمندان يهود بود و سپس اسلام اختيار كرده بود                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 273
 
 فورا متوجه پرده‏پوشى «ابن صوريا» شد و برخاست و دست او را از روى اين جمله برداشت و آن را از متن تورات قرائت كرد، سپس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد مجازات مزبور طبق آيين آنها در مورد اين دو مجرم اجرا شود. جمعى از يهود خشمناك شدند و اين آيه در باره وضع آنها نازل گرديد.
 
تفسير:
 
به دنبال آيات گذشته كه سخن از محاجّه و بحث و گفتگوهاى لجوجانه گروهى از اهل كتاب به ميان آورد، در اينجا روشن مى‏سازد كه آنها تسليم پيشنهادهاى منطقى نبودند و انگيزه‏هاى اين عمل و نتايج آن را نيز بازگو مى‏كند.
 
آيه نخست مى‏فرمايد: «آيا مشاهده نكردى كسانى را كه بهره‏اى از كتاب آسمانى داشتند و دعوت به سوى كتاب الهى شدند تا در ميان آنها داورى كند ولى عده‏اى از آنها روى گرداندند و از قبول حق اعراض نمودند» اين در حالى بود كه كتاب آسمانى آنها حكم الهى را بازگو كرده بود و آنها از آن آگاهى داشتند. (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُدْعَوْنَ إِلى‏ كِتابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ).
 
از جمله «اوتوا نصيبا من الكتاب» بر مى‏آيد كه تورات و انجيلى كه در دست يهود و نصارى در آن عصر بود، تنها قسمتى از آن بود و احتمالا قسمت بيشتر از اين دو كتاب آسمانى، از ميان رفته يا تحريف شده بود.
 
آرى! آنها به همان حكم موجود در كتاب مذهبى خويش نيز گردن ننهادند و با بهانه‏جويى و مطالب بى‏اساس از اجراى حدود الهى سرپيچى كردند.
 
 (آيه 24)- در اين آيه دليل مخالفت و سرپيچى آنها را شرح مى‏دهد كه آنها بر اساس يك فكر باطل معتقد بودند از نژاد ممتازى هستند (همان گونه كه امروز نيز چنين فكر مى‏كنند) به همين دليل براى خود مصونيتى در مقابل مجازات الهى قائل بودند. لذا قرآن مى‏گويد: اين اعمال و رفتار به خاطر آن است كه «گفتند: جز چند روزى آتش دوزخ به ما نمى‏رسد» و اگر مجازاتى داشته باشيم بسيار محدود است (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ).
 
سپس مى‏افزايد: آنها اين امتيازات دروغين را به خدا نسبت مى‏دادند «و اين                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 274
 
 افتراء و دروغى را كه به خدا بسته بودند آنها را در دينشان مغرور ساخته بود» (وَ غَرَّهُمْ فِي دِينِهِمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ).
 
 (آيه 25)- در اين آيه، خط بطلان بر تمام اين ادعاهاى واهى و خيالات باطل مى‏كشد و مى‏گويد: «پس چگونه خواهد بود هنگامى كه آنها را در روزى كه در آن شكى نيست جمع كنيم، و به هر كس آنچه را به دست آورده، داده شود و به آنها ستم نخواهد شد» (فَكَيْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ).
 
آرى! در آن روز همه در دادگاه عدل الهى حاضر خواهند شد، و هر كس نتيجه كشته خود را درو مى‏كند، و آن روز است كه مى‏فهمند هيچ امتيازى بر ديگران ندارند.
 
(آيه 26)
 
شأن نزول:
 
هنگامى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مكه را فتح نمود، به مسلمانان نويد داد كه به زودى كشور ايران و روم نيز زير پرچم اسلام قرار خواهد گرفت، منافقان كه دلهايشان به نور ايمان روشن نشده بود و روح اسلام را درك نكرده بودند، اين مطلب را اغراق آميز تلقى كرده و با تعجب گفتند: محمد صلّى اللّه عليه و آله به مدينه و مكه قانع نيست و طمع در فتح ايران و روم دارد، در اين هنگام آيه نازل شد.
 
تفسير:
 
همه چيز به دست اوست- در آيات قبل سخن از امتيازاتى بود كه اهل كتاب (يهود و نصارى) براى خود قائل بودند و خود را از خاصّان خداوند مى‏پنداشتند، خداوند در اين آيه و آيه بعد ادعاى باطل آنان را با اين بيان جالب، رد مى‏كند مى‏فرمايد: «بگو: بار الها! مالك ملكها تويى، تو هستى كه به هر كس بخواهى و شايسته بدانى حكومت مى‏بخشى و از هر كس بخواهى حكومت را جدا مى‏سازى» (قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ).
 
 «هر كس را بخواهى بر تخت عزت مى‏نشانى، و هر كس را اراده كنى بر خاك مذلت قرار مى‏دهى» (وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ).
 
و در يك جمله «كليد تمام خوبيها به دست تواناى توست، زيرا تو به هر چيز توانايى» (بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ).
 
ناگفته پيداست كه منظور از اراده و مشيت الهى در اين آيه اين نيست كه بدون                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 275
 
 حساب و بى‏دليل چيزى را به كسى مى‏بخشد و يا از او مى‏گيرد بلكه مشيت او از روى حكمت و مراعات نظام و مصلحت و حكمت جهان آفرينش و عالم انسانيت است و گاه اين حكومتها به خاطر شايستگيها است، و گاه حكومت ظالمان هماهنگ ناشايستگى امتهاست.
 
خلاصه اينكه خواست خداوند همان است كه در عالم اسباب آفريده تا چگونه ما از عالم اسباب استفاده كنيم.
 
 (آيه 27)- در اين آيه براى تكميل معنى فوق و نشان دادن حاكميت خداوند بر تمام عالم هستى مى‏افزايد: «شب را در روز داخل مى‏كنى و روز را در شب و موجود زنده را از مرده خارج مى‏سازى و مرده را از زنده، و به هر كس اراده كنى بدون حساب روزى مى‏بخشى» (تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ).
 
و اينها نشانه بارزى از قدرت مطلقه اوست.
 
منظور از دخول شب در روز و روز در شب همان تغيير محسوسى است كه در شب و روز در طول سال مشاهده مى‏كنيم، اين تغيير بر اثر انحراف محور كره زمين نسبت به مدار آن كه كمى بيش از 23 درجه است، و تفاوت زاويه تابش خورشيد مى‏باشد و اين تدريجى بودن تغيير شب و روز آثار سودمندى در زندگانى انسان و موجودات كره زمين دارد زيرا پرورش گياهان و بسيارى از جانداران در پرتو نور و حرارت تدريجى آفتاب صورت مى‏گيرد.
 
منظور از بيرون آوردن «زنده» از «مرده» همان پيدايش حيات از موجودات بى‏جان است، زيرا مى‏دانيم آن روز كه زمين آماده پذيرش حيات شد موجودات زنده از مواد بى‏جان به وجود آمدند، از اين گذشته دائما در بدن ما و همه موجودات زنده عالم، مواد بى‏جان، جزو سلولها شده، تبديل به موجودات زنده مى‏گردند.
 
پيدايش مردگان از موجودات زنده، نيز دائما در مقابل چشم ما مجسم است.
 
 (آيه 28)- پيوند با بيگانگان ممنوع! در آيات گذشته سخن از اين بود كه عزت و ذلت و تمام خيرات به دست خداست و در اين آيه به همين مناسبت                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 276
 
 مؤمنان را از دوستى با كافران شديدا نهى مى‏كند، مى‏فرمايد: «افراد با ايمان نبايد غير از مؤمنان (يعنى) كافران را دوست و ولى و حامى خود انتخاب كنند» (لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ).
 
 «و هر كس چنين كند در هيچ چيز از خداوند نيست» و رابطه خود را بكلى از پروردگارش گسسته است (وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ‏ءٍ).
 
اين آيه در واقع يك درس مهم سياسى- اجتماعى به مسلمانان مى‏دهد كه بيگانگان را به عنوان دوست و حامى و يار و ياور هرگز نپذيرند.
 
سپس به عنوان يك استثنا از اين قانون كلى مى‏فرمايد: «مگر اين كه از آنها بپرهيزيد و تقيه كنيد» (إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً).
 
همان تقيه‏اى كه براى حفظ نيروها و جلوگيرى از هدر رفتن قوا و امكانات و سر انجام پيروزى بر دشمن است.
 
مسأله تقيه در جاى خود يك حكم قاطع عقلى و موافق فطرت انسانى است.
 
و در پايان آيه، هشدارى به همه مسلمانان داده مى‏فرمايد: «خداوند شما را از (نافرمانى) خود بر حذر مى‏دارد، و بازگشت (همه شما) به سوى خداست» (وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ).
 
دو جمله فوق بر مسأله تحريم دوستى با دشمنان خدا تأكيد مى‏كند، از يك سو مى‏گويد از مجازات و خشم و غضب خداوند بپرهيزيد، و از سوى ديگر مى‏فرمايد: «اگر مخالفت كنيد بازگشت همه شما به سوى اوست و نتيجه اعمال خود را خواهيد گرفت».
 
 (آيه 29)- در آيه قبل، دوستى و همكارى با كافران و دشمنان خدا شديدا مورد نهى واقع شده، در اين آيه به كسانى كه ممكن است از حكم تقيه سوء استفاده كنند، هشدار داده مى‏فرمايد: «بگو: اگر آنچه را در سينه‏هاى شماست، پنهان سازيد يا آشكار كنيد، خداوند آن را مى‏داند» (قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ).
 
نه تنها اسرار درون شما را مى‏داند بلكه «آنچه را كه در آسمانها و آنچه را در                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 277
 
 زمين است (نيز) مى‏داند (و علاوه بر اين آگاهى وسيع) خداوند بر هر چيزى تواناست» (وَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ).
 
 (آيه 30)- اين آيه تكميلى است بر آنچه در آيه قبل آمد، و از حضور اعمال نيك و بد در قيامت پرده بر مى‏دارد، مى‏فرمايد: «به ياد آوريد روزى را كه هر كس آنچه را از كار نيك انجام داده حاضر مى‏بيند و همچنين آنچه را از كار بد، انجام داده است» (يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ).
 
 «در حالى كه دوست مى‏دارد ميان او و آن اعمال بد فاصله زمانى زيادى باشد» (تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً).
 
در پايان آيه، باز براى تأكيد بيشتر مى‏فرمايد: «خداوند شما را از (نافرمانى) خويش بر حذر مى‏دارد و در عين حال خدا نسبت به همه بندگان مهربان است» (وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ).
 
در واقع اين جمله معجونى است از بيم و اميد، از يك سو اعلام خطر مى‏كند و هشدار مى‏دهد، از سوى ديگر بندگان را به لطفش اميدوار مى‏سازد تا تعادلى ميان خوف و رجا كه عامل مهم تربيت انسان است برقرار شود.
 
(آيه 31)
 
شأن نزول:
 
جمعى در حضور پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله ادعاى محبت پروردگار كردند، در حالى كه «عمل» به برنامه‏هاى الهى در آنها كمتر ديده مى‏شد، اين آيه و آيه بعد نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
 
تفسير:
 
محبت واقعى- اين آيه مفهوم دوستى واقعى را تبيين مى‏كند، نخست مى‏فرمايد: «بگو: اگر خدا را دوست مى‏داريد از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد كه خدا آمرزنده مهربان است» (قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
 
يعنى محبت يك علاقه قلبى ضعيف و خالى از هر گونه اثر نيست، بلكه بايد آثار آن، در عمل انسان منعكس باشد.
 
اين آيه نه تنها به مدعيان محبت پروردگار در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پاسخ مى‏گويد، بلكه يك اصل كلى در منطق اسلام براى همه اعصار و قرون است آنها كه شب                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 278
 
 و روز دم از عشق پروردگار يا عشق و محبت پيشوايان اسلام و مجاهدان راه خدا و صالحان و نيكان مى‏زنند اما در عمل، كمترين شباهتى به آنها ندارند، مدعيان دروغينى بيش نيستند.
 
 (آيه 32)- در اين آيه بحث را ادامه داده مى‏فرمايد: «بگو: اطاعت كنيد خدا و فرستاده او را» (قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ).
 
بنابراين، چون شما مدعى محبت او هستيد بايد با اطاعت از فرمان او و پيامبرش اين محبت را عملا اثبات كنيد.
 
سپس مى‏افزايد: «اگر آنها سرپيچى كنند، خداوند كافران را دوست ندارد» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرِينَ).
 
سرپيچى آنها نشان مى‏دهد كه محبت خدا را ندارند. بنابراين، خدا هم آنها را دوست ندارد زيرا محبت يكطرفه بى‏معنى است.
 
 (آيه 33)- اين آيه سرآغازى است براى بيان سرگذشت مريم و اشاره‏اى به مقامات اجداد او و نمونه بارزى است از محبت واقعى به پروردگار و ظهور آثار اين محبت در عمل، كه در آيات گذشته به آن اشاره شده بود، نخست مى‏فرمايد:
 
 «خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر عالميان برگزيد» (إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ).
 
ممكن است اين گزينش، تكوينى باشد و يا تشريعى، به اين معنى كه خداوند آفرينش آنها را از آغاز، آفرينش ممتازى قرار داد، هر چند با داشتن آفرينش ممتاز با اراده و اختيار خود راه حق را پيمودند، سپس به خاطر اطاعت فرمان خدا و كوشش در راه هدايت انسانها، امتيازهاى جديدى كسب كردند كه با امتياز ذاتى آنها آميخته شد.
 
 (آيه 34)- در اين آيه مى‏افزايد: «آنها فرزندان و دودمانى بودند كه بعضى از بعضى ديگر گرفته شده بودند» (ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ).
 
اين برگزيدگان الهى از نظر اسلام و پاكى و تقوا و مجاهده براى راهنمايى بشر همانند يكديگر بودند.                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 279
 
 و در پايان آيه اشاره به اين حقيقت مى‏كند كه خداوند مراقب كوششها و تلاشهاى آنها بوده، و سخنانشان را شنيده است و از اعمالشان آگاه است مى‏فرمايد: «خداوند شنوا و داناست» (وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ).
 
در آيات فوق علاوه بر آدم، به تمام پيامبران اولوا العزم اشاره شده است. نام نوح صريحا آمده، و آل ابراهيم هم خود او و هم موسى و عيسى و پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را شامل مى‏شود.
 
 (آيه 35)- به دنبال اشاره‏اى كه به عظمت آل عمران در آيات قبل آمده بود در اينجا، سخن از عمران و دخترش مريم به ميان مى‏آورد و بطور فشرده چگونگى تولد و پرورش و بعضى از حوادث مهم زندگى اين بانوى بزرگ را بيان مى‏كند.
 
از بعضى روايات استفاده مى‏شود كه خداوند به عمران وحى فرستاده بود كه پسرى به او خواهد داد كه به عنوان پيامبر به سوى بنى اسرائيل فرستاده مى‏شود. او اين جريان را با همسر خود «حنّه» در ميان گذاشت لذا هنگامى كه او باردار شد تصور كرد فرزند مزبور همان است كه در رحم دارد بى‏خبر از اين كه كسى كه در رحم اوست مادر آن فرزند (مريم) مى‏باشد و به همين دليل نذر كرد كه پسر را خدمتگزار خانه خدا «بيت المقدس» نمايد، اما به هنگام تولد مشاهده كرد كه دختر است.
 
در اين آيه مى‏فرمايد: به ياد آريد «هنگامى را كه همسر عمران گفت:
 
خداوندا! آنچه را در رحم دارم براى تو نذر كردم كه محرّر (و آزاد براى خدمت خانه تو) باشد آن را از من بپذير كه تو شنوا و دانايى» (إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما فِي بَطْنِي مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).
 
 (آيه 36)- سپس مى‏افزايد: «هنگامى كه فرزند خود را به دنيا آورد (او را دختر يافت) گفت: پروردگارا! من او را دختر آوردم» (فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُها أُنْثى‏). «البته خدا از آنچه او به دنيا آورده بود آگاهتر بود» (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ). سپس افزود: «تو مى‏دانى كه دختر و پسر (براى هدفى كه من نذر كرده‏ام) يكسان نيستند» (وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثى‏).
 
دختر، پس از بلوغ، عادت ماهانه دارد و نمى‏تواند در مسجد بماند، به علاوه                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 280
 
 نيروى جسمى آنها يكسان نيست و نيز مسائل مربوط به حجاب و باردارى و وضع حمل، ادامه اين خدمت را براى دختر مشكل مى‏سازد و لذا هميشه پسران را نذر مى‏كردند.
 
سپس افزود: «من او را مريم نام گذاردم و او و فرزندانش را از (وسوسه‏هاى) شيطان رجيم و رانده شده (از درگاه خدا) در پناه تو قرار مى‏دهم» (وَ إِنِّي سَمَّيْتُها مَرْيَمَ وَ إِنِّي أُعِيذُها بِكَ وَ ذُرِّيَّتَها مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ).
 
مريم در لغت، زن عبادتكار و خدمتگزار است و از آنجا كه اين نامگذارى به وسيله مادرش بعد از وضع حمل انجام شد، نهايت عشق و علاقه اين مادر با ايمان را براى وقف فرزندش در مسير بندگى و عبادت خدا نشان مى‏دهد.
 
 (آيه 37)- اين آيه ادامه بحث آيه قبل در باره سرگذشت مريم است، مى‏فرمايد: «پروردگارش او را به طرز نيكويى پذيرفت و بطور شايسته‏اى (گياه وجود) او را رويانيد و پرورش داد» (فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً).
 
جمله اخير اشاره به نكته لطيفى دارد و آن اينكه كار خداوند، انبات و رويانيدن است يعنى همان گونه كه در درون بذر گلها و گياهان استعدادهايى نهفته است، در درون وجود آدمى و اعماق روح و فطرت او نيز همه گونه استعدادهاى عالى نهفته شده است كه اگر انسان خود را تحت تربيت مربيان الهى كه باغبانهاى باغستان جهان انسانيتند قرار دهد، به سرعت پرورش مى‏يابد و آن استعدادهاى خداداد آشكار مى‏شود.
 
سپس مى‏افزايد: «خداوند زكريا را سرپرست و كفيل او قرار داد» (وَ كَفَّلَها زَكَرِيَّا).
 
هر چه بر سن مريم افزوده مى‏شد، آثار عظمت و جلال در وى نمايانتر مى‏گشت و به جايى رسيد كه قرآن در ادامه اين آيه در باره او مى‏گويد: «هر زمان زكريا وارد محراب او مى‏شد غذاى جالب خاصى نزد او مى‏يافت» (كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً).
 
زكريا از روى تعجب، روزى «به او گفت اين غذا را از كجا آوردى»! (قالَ يا                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 281
 
 مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هذا)
 
.
 
مريم در جواب «گفت: اين از طرف خداست و اوست كه هر كس را بخواهد بى‏حساب روزى مى‏دهد» (قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ).
 
از روايات متعددى استفاده مى‏شود كه آن غذا يك نوع ميوه بهشتى بوده كه در غير فصل، در كنار محراب مريم به فرمان پروردگار حاضر مى‏شده است و اين موضوع جاى تعجب نيست كه خدا از بنده پرهيزگارش اين چنين پذيرايى كند!
 
 (آيه 38)- از اين به بعد گوشه‏اى از زندگى پيامبر الهى، زكريا را در ارتباط با داستان مريم بيان مى‏كند.
 
همسر زكريا و مادر مريم خواهر يكديگر بودند و اتفاقا هر دو در آغاز، نازا و عقيم بودند. با اين كه ساليان درازى از عمر زكريا و همسرش گذشته و از نظر معيارهاى طبيعى بسيار بعيد به نظر مى‏رسيد كه صاحب فرزندى شود، با ايمان به قدرت پروردگار و مشاهده وجود ميوه‏هاى تازه در غير فصل، قلب او لبريز از اميد گشت كه شايد در فصل پيرى، ميوه فرزند بر شاخسار وجودش آشكار شود، به همين دليل هنگامى كه مشغول نيايش بود از خداوند تقاضاى فرزند كرد، آن گونه كه قرآن در اين آيه مى‏گويد: «در اين هنگام زكريا پروردگار خويش را خواند و گفت:
 
پروردگارا! فرزند پاكيزه‏اى از سوى خودت به من (نيز) عطا فرما كه تو دعا را مى‏شنوى» و اجابت مى‏كنى (هُنالِكَ دَعا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ).
 
 (آيه 39)- «در اين موقع فرشتگان به هنگامى كه او در محراب ايستاده و مشغول نيايش بود، وى را صدا زدند كه خداوند تو را به يحيى بشارت مى‏دهد، در حالى كه كلمه خدا (حضرت مسيح) را تصديق مى‏كند و آقا و رهبر خواهد بود، از هوى و هوس بر كنار و پيامبرى از صالحان است» (فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى‏ مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ).
 
نه تنها خداوند اجابت دعاى او را به وسيله فرشتگان خبر داد، بلكه پنج                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 282
 
 وصف از اوصاف اين فرزند پاكيزه را بيان داشت.
 
 (آيه 40)- زكريا از شنيدن اين بشارت، غرق شادى و سرور شد و در عين حال نتوانست شگفتى خود را از چنين موضوعى پنهان كند، «عرض كرد پروردگارا! چگونه ممكن است فرزندى براى من باشد در حالى كه پيرى به من رسيده و همسرم ناز است» (قالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَ امْرَأَتِي عاقِرٌ).
 
در اينجا خداوند به او پاسخ داد و «فرمود: اين گونه خداوند هر كارى را كه بخواهد انجام مى‏هد» (قالَ كَذلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ ما يَشاءُ).
 
و با اين پاسخ كوتاه كه تكيه بر نفوذ اراده و مشيت الهى داشت، زكريا قانع شد.
 
(آيه 41)- در اينجا زكريا تقاضاى نشانه‏اى بر اين بشارت مى‏كند، تا قلبش مالامال از اطمينان شود همان گونه كه ابراهيم خليل تقاضاى مشاهده صحنه معاد براى آرامش هر چه بيشتر قلب مى‏نمود زكريا عرضه داشت: «پروردگارا! نشانه‏اى براى من قرار ده» (قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً).
 
در پاسخ خداوند به او «گفت: نشانه تو آن است كه سه روز با مردم جز به اشاره و رمز سخن نخواهى گفت» و زبان تو بدون هيچ عيب و علت براى گفتگوى با مردم از كار مى‏افتد (قالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزاً).
 
 «ولى پروردگار خود را (به شكرانه اين نعمت) بسيار ياد كن و هنگام شب و صبحگاهان او را تسبيح گوى» (وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ).
 
به اين ترتيب خداوند درخواست زكريا را پذيرفت و سه شبانه‏روز زبان او بدون هيچ عامل طبيعى از سخن گفتن با مردم باز ماند در حالى كه به ذكر خدا مترنم بود، اين وضع عجيب نشانه‏اى از قدرت پروردگار بر همه چيز بود، خدايى كه مى‏تواند زبان بسته را به هنگام ذكرش بگشايد، قادر است از رحم عقيم و بسته، فرزندى با ايمان كه مظهر ياد پروردگار باشد به وجود آورد.
 
 (آيه 42)- قرآن بار ديگر به داستان مريم باز مى‏گردد، و از دوران شكوفايى او سخن مى‏گويد و مقامات والاى او را برمى‏شمرد.
 
نخست از گفتگوى فرشتگان با مريم، بحث مى‏كند، مى‏فرمايد: به ياد آور                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 283
 
 «هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم! خدا تو را برگزيده و پاك ساخته و بر تمام زنان جهان برترى داده است» (وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمِينَ).
 
و اين برگزيدگى و برترى مريم بر تمام زنان جهان، نبود جز در سايه تقوا و پرهيزگارى آرى او برگزيده شده تا پيامبرى همچون عيساى مسيح به دنيا آورد.
 
 (آيه 43)- در اين آيه سخن از خطاب ديگرى از فرشتگان به مريم است، مى‏گويند: «اى مريم! (به شكرانه اين نعمتهاى بزرگ) براى پروردگارت سجده كن و همراه ركوع كنندگان ركوع نما» (يا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِي وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ).
 
 (آيه 44)- اين آيه اشاره به گوشه ديگرى از داستان مريم مى‏كند و مى‏گويد:
 
 «آنچه را در باره سرگذشت مريم و زكريا براى تو بيان كرديم از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى مى‏كنيم» (ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ).
 
زيرا اين داستانها به اين صورت (صحيح و خالى از هر گونه خرافه) در هيچ يك از كتب پيشين كه تحريف يافته است، وجود ندارد و سند آن تنها وحى آسمانى قرآن است.
 
سپس در ادامه اين سخن مى‏گويد: «در آن هنگام كه آنها قلمهاى خود را براى (قرعه كشى و) تعيين سرپرستى مريم در آب مى‏افكندند، تو حاضر نبودى و نيز به هنگامى كه (علماى بنى اسرائيل براى كسب افتخار سرپرستى او) با هم كشمكش داشتند حضور نداشتى» و ما همه اينها را از طريق وحى به تو گفتيم (وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ).
 
از اين آيه و آياتى كه در سوره صافات در باره يونس آمده استفاده مى‏شود كه براى حل مشكل و يا در هنگام مشاجره و نزاع و هنگامى كه كار به بن بست كامل مى‏رسد و هيچ راهى براى پايان دادن به نزاع ديده نمى‏شود مى‏توان از «قرعه» استمداد جست.
 
 (آيه 45)- از اين آيه به بعد به بخش ديگرى از زندگى مريم يعنى جريان                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 284
 
 تولد فرزندش حضرت مسيح (ع) مى‏پردازد، نخست مى‏فرمايد: «به ياد آور: هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم! خداوند تو را به كلمه‏اى (وجود با عظمتى) از سوى خودش بشارت مى‏دهد كه نامش مسيح، عيسى (ع) پسر مريم است» (إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ).
 
 «در حالى كه هم در اين جهان و هم در جهان ديگر، آبرومند و با شخصيت و از مقربان (درگاه خدا) خواهد بود» (وَجِيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ).
 
منبع : 
http://qurangloss.blogfa.com/page/ale-emran-1-50.aspx
هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
دوشنبه 3 تیر 1392  4:07 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 19

(آيه 46)- در اين آيه به يكى از فضايل و معجزات حضرت مسيح (ع) اشاره مى‏كند مى‏گويد: «او با مردم در گهواره، و در حال كهولت (ميانسال شدن) سخن خواهد گفت و او از صالحان است» (وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلًا وَ مِنَ الصَّالِحِينَ).
 
ذكر «فى المهد» و «كهلا» ممكن است اشاره به اين باشد كه او در گهواره همان گونه سخن مى‏گفت كه در موقع رسيدن به كمال عمر، سخنانى سنجيده و پرمحتوا و حساب‏شده، نه سخنانى كودكانه!
 
 (آيه 47)- باز در اين آيه داستان مريم ادامه مى‏يابد، او هنگامى كه بشارت تولد عيسى (ع) را شنيد، چنين «گفت: پروردگارا! چگونه فرزندى براى من خواهد بود، در حالى كه هيچ انسانى با من تماس نگرفته» و هرگز همسرى نداشته‏ام. (قالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ).
 
ولى خداوند به اين شگفتى حضرت مريم پايان داد و «فرمود: اين گونه خدا هر چه را بخواهد مى‏آفريند» (قالَ كَذلِكِ اللَّهُ يَخْلُقُ ما يَشاءُ).
 
سپس براى تكميل اين سخن مى‏فرمايد: «هنگامى كه چيزى را مقرر كند (و فرمان وجود آن را صادر نمايد) تنها به آن مى‏گويد: موجود باش، آن نيز فورا موجود مى‏شود» (إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ).
 
 (آيه 48)- به دنبال صفات چهارگانه‏اى كه در آيات قبل براى حضرت مسيح (ع) بيان شده بود (آبرومند در دنيا و آخرت بودن، از مقربان بودن، و سخن گفتن در گاهواره و از صالحان بودن) به دو وصف ديگر آن پيامبر بزرگ اشاره مى‏كند.
 
نخست مى‏فرمايد: «خداوند به او كتاب و دانش و تورات و انجيل مى‏آموزد»                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 285
 
 (وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ).
 
جمله فوق نخست به تعليم كتاب و حكمت بطور كلى اشاره مى‏كند و بعد دو مصداق روشن اين كتاب و حكمت، يعنى تورات و انجيل را بيان مى‏نمايد.
 
 (آيه 49)- در اين آيه به معجزات حضرت مسيح اشاره كرده مى‏فرمايد:
 
 «و (خداوند) او را رسول و فرستاده به سوى بنى اسرائيل قرار مى‏دهد» (وَ رَسُولًا إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ).
 
سپس مى‏افزايد: او مأمور بود به آنها بگويد: «من نشانه‏اى از سوى پروردگارتان براى شما آورده‏ام» (أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ).
 
نه يك نشانه بلكه نشانه‏هاى متعدد! «من از گل چيزى به شكل پرنده مى‏سازم، سپس در آن مى‏دمم و به فرمان خدا پرنده‏اى مى‏گردد» (أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ).
 
سپس به بيان دومين معجزه يعنى درمان بيماريهاى صعب العلاج يا غير قابل علاج از طريق عادى پرداخته مى‏گويد: «من كور مادر زاد و مبتلا به برص (پيسى) را بهبودى مى‏بخشم» (وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ).
 
شك نيست كه اين موضوعات مخصوصا براى پزشكان و دانشمندان آن زمان معجزات غير قابل انكارى بوده است.
 
در سومين مرحله، اشاره به معجزه ديگرى مى‏كند و آن اين كه: «من مردگان را به فرمان خدا زنده مى‏كنم» (وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ).
 
چيزى كه در هر عصر و زمانى جزء معجزات و كارهاى خارق العاده است.
 
و در مرحله چهارم موضوعات خبر دادن از اسرار نهانى مردم را مطرح مى‏كند، زيرا هر كس معمولا در زندگى فردى و شخصى خود، اسرارى دارد كه ديگران از آن آگاه نيستند مسيح مى‏گويد: «من شما را از آنچه مى‏خوريد و در خانه‏ها ذخيره مى‏كنيد خبر مى‏دهم» (وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ).
 
و در پايان به تمام اين چهار معجزه اشاره كرده مى‏گويد: «مسلما در اينها                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 286
 
 نشانه‏اى است براى شما اگر ايمان داشته باشيد» و در جستجوى حقيقت باشيد (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).
 
از مفاد آيه فوق و آيات مشابه آن استفاده مى‏شود كه فرستادگان و اولياى خدا به اذن او مى‏توانند به هنگام لزوم در جهان تكوين و آفرينش تصرف كنند و بر خلاف عادت و جريان طبيعى حوادثى به وجود آورند و اين چيزى است بالاتر از ولايت تشريعى يعنى سرپرستى مردم كه نام آن ولايت تكوينى است.
 
 (آيه 50)- اين آيه نيز ادامه سخنان حضرت مسيح است، و در واقع بخشى از اهداف بعثت خود را شرح مى‏دهد مى‏گويد: «من آمده‏ام تورات را تصديق كنم و مبانى و اصول آن را تحكيم بخشم» (وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ).
 
و نيز آمده‏ام تا پاره‏اى از چيزهايى كه (بر اثر ظلم و گناه) بر شما تحريم شده بود (مانند ممنوع بودن گوشت شتر و پاره‏اى از چربيهاى حيوانات و بعضى از پرندگان و ماهيها) بر شما حلال كنم» (وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ).
 
سپس مى‏افزايد: «من نشانه‏اى از سوى پروردگارتان براى شما آورده‏ام» (وَ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ).
 
و در پايان آيه چنين نتيجه‏گيرى مى‏كند: «بنابراين، از (مخالفت) خداوند بترسيد و مرا اطاعت كنيد» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ).
 
منبع : 
http://qurangloss.blogfa.com/page/ale-emran-1-50.aspx
هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
دوشنبه 3 تیر 1392  4:08 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
mina_k_h
mina_k_h
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 12298
محل سکونت : زمین

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

رديف 189 كد 2

محتواى سوره قيامت

همانگونه كه از نام سوره پيدا است مباحث آن بر محور مسائل مربوط به معاد و روز قيامت دور مى‏زند ، جز چند آيه كه در باره قرآن مجيد و مكذبين به آن سخن مى‏گويد ، و اما بحثهائى كه در مورد قيامت در اين سوره آمده رويهمرفته در چهار محور است .

1 -مسائل مربوط به اشراط الساعة ( حوادث عجيب و بسيار هول‏انگيزى كه در پايان اين جهان و آغاز قيامت روى مى‏دهد).

2 -مسائل مربوط به وضع حال نيكوكاران و بدكاران در آن روز.

3 -مسائل مربوط به لحظات پر اضطراب مرگ و انتقال از اين جهان به جهان ديگر.

4 -بحثهاى مربوط به هدف آفرينش انسان و رابطه آن با مساله معاد.

غصه هایت را با «ق» بنویس

تا همچون قصه فراموش شوند...

 

دوشنبه 3 تیر 1392  4:39 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 16

(آيه 286)- اين آيه مى‏گويد: «خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانائيش تكليف نمى‏كند» (لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها).

تمام احكام با همين آيه تفسير و تقييد مى‏گردد، و به مواردى كه تحت قدرت انسان است اختصاص مى‏يابد.

سپس مى‏افزايد: «هر كار (نيكى) انجام دهد براى خود انجام داده و هر كار (بدى) كند به زيان خود كرده است» (لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ).                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 258

 آيه فوق با اين بيان مردم را به مسؤوليت خود و عواقب كار خويش متوجه مى‏سازد و بر افسانه جبر و اقبال و طالع و موهومات ديگر از اين قبيل خط بطلان مى‏كشد.

و به دنبال اين دو اصل اساسى (تكليف به مقدار قدرت است و هر كس مسؤول اعمال خويش است) از زبان مؤمنان هفت درخواست از درگاه پروردگار بيان مى‏كند كه در واقع آموزشى است براى همگان كه چه بگويند و چه بخواهند نخست مى‏گويد: «پروردگارا! اگر ما فراموش كرديم يا خطا نموديم ما را مؤاخذه مكن» (رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا).

بنابراين فراموشكاريهايى كه زاييده سهل‏انگارى است قابل مجازات است.

آنها چون مى‏دانند مسؤول اعمال خويشند لذا با تضرعى مخصوص، خدا را به عنوان «رب» و كسى كه لطف خاصى در پرورش آنان دارد مى‏خوانند و مى‏گويند:

زندگى به هر حال خالى از فراموشى و خطا و اشتباه نيست ما مى‏كوشيم به سراغ گناه عمدى نرويم، اما خطاها و لغزشها را تو بر ما ببخش! سپس به بيان دومين درخواست آنان پرداخته مى‏گويد: «پروردگارا! بار سنگين بر دوش ما قرار مده آن چنانكه بر كسانى كه پيش از ما بودند (به كيفر گناهان و طغيانشان) قرار دادى» (رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا).

در سومين درخواست مى‏گويند: «پروردگارا! مجازاتهايى كه طاقت تحمل آن را نداريم براى ما مقرر مدار» (رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ).

اين جمله ممكن است اشاره به آزمايشهاى طاقت فرسا يا مجازاتهاى سنگين دنيا و آخرت و يا هر دو باشد.

و در چهارمين و پنجمين و ششمين تقاضا مى‏گويند: «ما را ببخش و گناهان ما را بپوشان و مشمول رحمت خود قرار ده» (وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا).

و بالأخره در هفتمين و آخرين درخواست مى‏گويند: «تو مولى و سرپرست مائى، پس ما را بر جمعيت كافران پيروز گردان» (أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ).

و به اين ترتيب تقاضاهاى آنان شامل دنيا و آخرت و پيروزيهاى فردى و اجتماعى و عفو و بخشش و رحمت الهى مى‏گردد، و اين تقاضايى است بسيار جامع.

 

منبع : 

http://qurangloss.blogfa.com

هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
دوشنبه 3 تیر 1392  5:15 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 17

سوره آل عمران‏
 
اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 200 آيه است‏
 
محتواى سوره:
 
1- بخش مهمى از اين سوره از توحيد و صفات خداوند و معاد و معارف اسلامى بحث مى‏كند.
 
2- بخش ديگرى پيرامون جهاد و دستورات مهم آن و حيات جاويدان شهيدان راه خدا همچنين درسهاى عبرتى كه در دو غزوه بدر و احد بود سخن مى‏گويد.
 
3- در قسمتى از اين سوره، به يك سلسله احكام اسلامى در زمينه لزوم وحدت صفوف مسلمين و خانه كعبه و فريضه حج و امر بمعروف و نهى از منكر و تولى و تبرى و مسأله امانت، و انفاق در راه خدا، ترك دروغ و مقاومت و پايمردى در مقابل دشمن و صبر و شكيبايى در مقابل مشكلات و آزمايشهاى مختلف الهى و ذكر خداوند در هر حال، اشارات پرمعنايى شده است.
 
4- براى تكميل اين بحثها، بخشى از تاريخ انبياء از جمله آدم و نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و ساير انبياء عليهم السّلام و داستان مريم و مقامات اين زن بزرگ نيز ذكر شده است.
 
در مورد فضيلت اين سوره در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: من قرء سورة آل عمران اعطى بكلّ آية منها امانا على جسر جهنّم: «هر كس سوره آل عمران را بخواند به تعداد آيات آن، امانى بر پل دوزخ به او مى‏دهند».
 
شأن نزول:
 
بعضى از مفسران مى‏گويند: هشتاد و چند آيه از اين سوره در باره                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 260
 
 فرستادگان و مسيحيان نجران نازل شده است.
 
فرستادگان شصت نفر بودند كه چهارده نفر آنان از اشراف و برجستگان نجران محسوب مى‏شدند، سه نفر از اين چهارده نفر سمت رياست داشتند و مسيحيان آن سامان در كارها و مشكلات خود به آن سه نفر مراجعه مى‏كردند.
 
اين گروه شصت نفرى در لباس مردان قبيله بنى كعب به مدينه آمدند و به مسجد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله وارد شدند، موقعى كه آنها وارد مسجد شدند، هنگام نمازشان بود، طبق مراسم خود، ناقوس را نواختند و مشغول نماز شدند. پس از نماز «عاقب» و «سيد» كه اولى امير و رئيس قوم خود محسوب مى‏شد و ديگرى سرپرست تشريفات و تنظيم برنامه سفر و مورد اعتماد مسيحيان بود خدمت پيامبر رسيدند و با او آغاز سخن كردند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به آنها پيشنهاد كرد: به آيين اسلام در آييد و در پيشگاه خداوند تسليم گرديد.
 
عاقب و سيد گفتند: ما پيش از تو اسلام آورده و تسليم خداوند شده‏ايم! پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: شما چگونه بر آيين حق هستيد، با اينكه اعمالتان حاكى از اين است كه تسليم خداوند نيستيد، چه اينكه براى خدا فرزند قائليد و عيسى را پسر خدا مى‏دانيد، و صليب را عبادت و پرستش مى‏كنيد و گوشت خوك مى‏خوريد، با اين كه تمام اين امور مخالف آيين حق است! عاقب و سيد گفتند: اگر عيسى پسر خدا نيست، پس پدرش كه بوده است؟
 
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: آيا شما قبول داريد كه هر پسرى شباهتى به پدر خود دارد؟
 
گفتند آرى. فرمود: آيا اينطور نيست كه خداى ما به هر چيزى، احاطه دارد و قيوم است و روزى موجودات با اوست، گفتند: آرى، همين طور است، فرمود:
 
آيا عيسى اين اوصاف را داشت، گفتند: نه. فرمود: آيا چنين نيست كه عيسى را مادرش مانند ساير كودكان در رحم حمل كرد، و بعد همچون مادرهاى ديگر، او را به دنيا آورد؟ و عيسى پس از ولادت، چون اطفال ديگر غذا مى‏خورد! گفتند:
 
آرى چنين بود. فرمود: پس چگونه عيسى پسر خداست با اين كه هيچ گونه شباهتى به پدرش ندارد؟!                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 261
 
 سخن كه به اينجا رسيد، همگى خاموش شدند، در اين هنگام، هشتاد و چند آيه از اوايل اين سوره براى توضيح معارف و برنامه‏هاى اسلام نازل گرديد.
 
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم‏
 
تفسير:
 
باز در آغاز اين سوره به حروف مقطعه برخورد مى‏كنيم (الم) در باره حروف مقطعه قرآن، در اول سوره بقره، توضيحات لازم گفته شد كه نيازى به تكرار آن نيست.
 
 (آيه 2)- در اين آيه مى‏فرمايد: «خداوند تنها معبود يگانه يكتاى جاويدان و پايدار است كه همه چيز به وجود او بستگى دارد» (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ).
 
- شرح و تفسير اين آيه در سوره بقره آيه 255 گذشت.
 
 (آيه 3)- در اين آيه خطاب به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مى‏فرمايد: خداوندى كه پاينده و قيوم است «قرآن را بر تو فرستاد كه با نشانه‏هاى كتب آسمانى پيشين كاملا تطبيق مى‏كند همان خدايى كه تورات و انجيل را پيش از قرآن براى راهنمايى و هدايت بشر نازل كرد» (نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ).
 
 (آيه 4)- سپس مى‏افزايد: «همچنين قرآن را كه حق را از باطل جدا مى‏سازد نازل كرد» (وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ).
 
سپس مى‏افزايد: بعد از اتمام حجت و نزول آيات از سوى خداوند و گواهى فطرت و عقل بر صدق دعوت پيامبران، راهى جز مجازات نيست، و لذا در آيه مورد بحث به دنبال بحثى كه در باره حقانيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و قرآن مجيد گذشت مى‏فرمايد: «كسانى كه به آيات خدا كافر شدند كيفر شديدى دارند» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ).
 
و براى روشن ساختن اين كه، توانايى خداوند بر تحقق بخشيدن تهديداتش جاى ترديد نيست، مى‏افزايد: «خداوند توانا و صاحب انتقام است» (وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ).
 
                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 262
 
 (آيه 5)- اين آيه در حقيقت، تكميل آيات قبل است، مى‏فرمايد: «هيچ چيز در زمين و آسمان بر خدا مخفى نمى‏ماند» (إِنَّ اللَّهَ لا يَخْفى‏ عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ).
 
چگونه ممكن است چيزى بر او مخفى بماند در حالى كه او در همه جا حاضر و ناظر است و به حكم اين كه وجودش از هر نظر بى‏پايان و نامحدود است جايى از او خالى نيست و به ما از خود ما نزديكتر است، بنابراين در عين اين كه محل و مكانى ندارد به همه چيز احاطه دارد. و اين احاطه به معنى علم و آگاهى او بر همه چيز است.
 
 (آيه 6)- سپس به گوشه‏اى از علم و قدرت خود كه در حقيقت يكى از شاهكارهاى عالم آفرينش و از مظاهر بارز علم و قدرت خداست اشاره كرده است مى‏فرمايد: «او كسى است كه شما را در رحم (مادران) آن گونه كه مى‏خواهد تصوير مى‏كند» (هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحامِ كَيْفَ يَشاءُ). «آرى! هيچ معبودى جز آن خداوند توانا و حكيم نيست» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
 
صورتبندى انسان در شكم مادر و نقش بر آب زدن در آن محيط تاريك ظلمانى آن هم نقشهاى بديع و عجيب و پى در پى، راستى شگفت آور است، مخصوصا با آن همه تنوعى كه از نظر شكل و صورت و جنسيت و انواع استعدادهاى متفاوت و صفات مختلف وجود دارد و اگر مى‏بينيم معبودى جز او نيست به خاطر همين است، كه شايسته عبوديت جز ذات پاك او نمى‏باشد.
 
 (آيه 7)
 
شأن نزول:
 
در حديثى از امام باقر عليه السّلام نقل شده كه: چند نفر از يهود به اتفاق «حىّ بن اخطب» و برادرش خدمت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله آمدند و حروف مقطعه «الم» را دستاويز خود قرار داده گفتند: طبق حساب ابجد الف مساوى يك و لام مساوى 30 و ميم مساوى 40 مى‏باشد و به اين ترتيب خبر داده‏اى كه، دوران بقاى امت تو بيش از هفتاد و يك سال نيست!.
 
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله براى جلوگيرى از سوء استفاده آنها فرمود: شما چرا تنها «الم» را محاسبه كرده‏ايد مگر در قرآن «المص و الر» و ساير حروف مقطعه نيست، اگر اين                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 263
 
 حروف اشاره به مدت بقاء امت من باشد چرا همه را محاسبه نمى‏كنيد؟! (در صورتى كه منظور از اين حروف چيز ديگرى است) سپس آيه مورد بحث نازل شد.
 
تفسير:
 
محكم و متشابه در قرآن- در آيات پيشين سخن از نزول قرآن به عنوان يكى از دلايل آشكار نبوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله به ميان آمده بود، و در اين آيه يكى از ويژگيهاى قرآن و چگونگى بيان مطلب در اين كتاب بزرگ آسمانى آمده است، نخست مى‏فرمايد: «او كسى است كه اين كتاب را بر تو نازل كرد كه بخشى از آن آيات محكم (صريح و روشن) است كه اساس و شالوده اين كتاب است (و آيات پيچيده ديگر را تفسير مى‏كند) و بخشى از آن متشابه است» آياتى كه به خاطر بالا بودن سطح مطلب يا جهات ديگر، در آغاز پيچيده بنظر مى‏رسد (هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ).
 
اين آيات متشابه محكى است براى آزمايش افراد كه عالمان راستين و فتنه گران لجوج را از هم جدا مى‏سازد، لذا به دنبال آن مى‏فرمايد: «اما كسانى كه در قلوبشان انحراف است پيروى از متشابهات مى‏كنند تا فتنه انگيزى كنند و تفسير (نادرستى بر طبق اميال خود) براى آن مى‏طلبند (تا مردم را گمراه سازند) در حالى كه تفسير آن را جز خدا و راسخان در علم نمى‏دانند» (فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ).
 
سپس مى‏افزايد: آنها هستند كه بر اثر درك صحيح معنى محكمات و متشابهات «مى‏گويند ما به همه آنها ايمان آورده‏ايم (چرا كه) همه از سوى پروردگار ما است» (يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا).
 
آرى! «جز صاحبان فكر و خردمندان، متذكر نمى‏شوند» (وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ).
 
از آيه فوق چنين استفاده مى‏شود كه: آيات قرآن بر دو دسته هستند مفهوم قسمتى از آيات آن چنان روشن است كه جاى هيچ گونه انكار و توجيه و سوء استفاده در آن نيست، و آنها را «محكمات» گويند و قسمتى به خاطر بالا بودن                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 264
 
 سطح مطلب يا گفتگو در باره عوالمى كه از دسترس ما بيرون است مانند عالم غيب، و جهان رستاخيز و صفات خدا، چنان هستند كه معنى نهايى و اسرار و كنه حقيقت آنها نياز به سرمايه خاص علمى دارد كه آنها را «متشابهات» گويند.
 
افراد منحرف معمولا مى‏كوشند اين آيات را دستاويز قرار داده و تفسيرى بر خلاف حق براى آنها درست كنند، تا در ميان مردم، فتنه انگيزى نمايند، و آنها را از راه حق گمراه سازند، اما خداوند و راسخان در علم، اسرار اين آيات را مى‏دانند و براى مردم تشريح مى‏كنند.
 
البته آنها كه از نظر علم و دانش در رديف اولند (همچون پيامبر و ائمه هدى) از همه اسرار آن آگاهند در حالى كه ديگران هر يك به اندازه دانش خود از آن چيزى مى‏فهمند، و همين حقيقت است كه مردم حتى دانشمندان را به دنبال معلمان الهى براى درك اسرار قرآن مى‏فرستد.
 
 (آيه 8)- رهايى از لغزشها! از آنجا كه آيات متشابه و اسرار نهانى آن ممكن است لغزشگاهى براى افراد گردد، و از كوره اين امتحان، سيه روى در آيند راسخون در علم و انديشمندان با ايمان، علاوه بر به كار گرفتن سرمايه‏هاى علمى خود در فهم معنى اين آيات به پروردگار خويش پناه مى‏برند و اين آيه و آيه بعد كه از زبان راسخون در علم مى‏باشد روشنگر اين حقيقت است آنها مى‏گويند: «پروردگارا! دلهاى ما را بعد از آن كه ما را هدايت نمودى، منحرف مگردان، و از سوى خود رحمتى بر ما ببخش زيرا تو بسيار بخشنده‏اى» (رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ).
 
 (آيه 9)- و از آنجا كه عقيده به معاد و توجه به روز رستاخيز از هر چيز براى كنترل اميال و هوسها مؤثرتر است، راسخون در علم، به ياد آن روز مى‏افتند، و مى‏گويند: «پروردگارا! تو مردم را در آن روزى كه ترديدى در آن نيست جمع خواهى كرد زيرا خداوند از وعده خود تخلف نمى‏كند» (رَبَّنا إِنَّكَ جامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ).
 
و به اين ترتيب از هوى و هوسها و احساسات افراطى كه موجب لغزش                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 265
 
 مى‏گردد خود را بر كنار مى‏دارند و مى‏توانند آيات خدا را آنچنانكه هست بفهمند!
 
 (آيه 10)- در آيات گذشته وضع مؤمنان و غير مؤمنان در برابر آيات محكم و متشابه بيان شده بود، در ادامه اين بحث از وضع دردناك كافران در روز قيامت پرده بر مى‏دارد و عواقب شوم اعمالشان را براى آنها مجسم مى‏سازد، مى‏فرمايد:
 
 «كسانى كه كافر شدند اموال و ثروتها و فرزندانشان آنها را از خداوند بى‏نياز نمى‏كند (و در برابر عذاب الهى به آنان كمك نمى‏نمايد) و آنها آتشگيره دوزخند» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ أُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ).
 
 (آيه 11)- سپس به يك نمونه روشن از اقوامى كه داراى ثروت و نفرات فراوان بودند ولى به هنگام نزول عذاب، اين امور نتوانست مانع نابودى آنان گردد اشاره كرده مى‏فرمايد: «وضع اينها همچون وضع آل فرعون و كسانى است كه قبل از آنها بودند، آيات ما را تكذيب كردند (و به فزونى اموال و نفرات و فرزندان مغرور شدند) خداوند آنها را به كيفر گناهانشان گرفت و خداوند كيفرش شديد است» (كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقابِ).
 
 (آيه 12)
 
شأن نزول:
 
پس از جنگ «بدر» و پيروزى مسلمانان جمعى از يهود گفتند: آن پيامبر كه ما وصف او را در كتاب دينى خود (تورات) خوانده‏ايم كه در جنگ مغلوب نمى‏شود همين پيغمبر است، بعضى ديگر گفتند: عجله و شتاب نكنيد تا نبرد ديگرى واقع شود، هنگامى كه جنگ احد پيش آمد و ظاهرا به شكست مسلمانان پايان يافت گفتند: نه به خدا سوگند آن پيامبرى كه در كتاب ما بشارت به آن داده شده اين نيست در اين هنگام آيه نازل شد و پاسخ دندانشكنى به آنها داد كه نتيجه را در پايان كار حساب كنيد و بدانيد همگى مغلوب خواهيد شد.
 
تفسير:
 
با توجه به شأن نزول فوق معلوم مى‏شود كفارى كه به اموال و ثروتها و فرزندان مغرور بودند انتظار شكست اسلام را داشتند، قرآن روى سخن را به پيامبر كرده، مى‏فرمايد: «به كافران بگو: به زودى مغلوب خواهيد شد (در اين دنيا خوار و بى‏مقدار و در قيامت) به سوى جهنم محشور و رانده خواهيد شد و چه بد جايگاهى است دوزخ» (قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلى‏ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ).                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 266
 
 در قرآن مجيد اخبار غيبى فراوانى است كه از ادله عظمت و اعجاز قرآن مى‏باشد و يك نمونه آن آيه فوق است كه خداوند صريحا به پيامبر خود بشارت پيروزى بر همه دشمنان را مى‏دهد.
 
طولى نكشيد كه مضمون آيه، تحقق يافت، يهوديان مدينه (بنى قريظه و بنى نضير) در هم شكسته شدند و در غزوه خيبر مهمترين مركز قدرت آنان از هم متلاشى شد و مشركان نيز در فتح مكه براى هميشه مغلوب گشتند.
 
 (آيه 13)
 
شأن نزول:
 
اين آيه گوشه‏اى از ماجراى بدر را بازگو مى‏كند. در جنگ بدر تعداد مسلمانان (313) نفر بود (77) نفر آنها را مهاجران و (236) نفر آنها از انصار بودند پرچم مهاجران به دست على عليه السّلام و سعد بن عباده پرچمدار انصار بود آنان تنها با داشتن هفتاد شتر و دو اسب و شش زره و هشت شمشير در اين نبرد شركت كرده بودند با اين كه سپاه دشمن بيش از هزار نفر با اسلحه و تجهيزات كافى بودند مسلمانان بر آنها غالب شدند و با پيروزى كامل به مدينه مراجعت كردند.
 
تفسير:
 
اين آيه در حقيقت بيان نمونه‏اى است از آنچه در آيات قبل گذشت و به كافران هشدار مى‏دهد كه به اموال و ثروت و كثرت نفرات مغرور نشوند كه سودى به حالشان ندارد يك شاهد زنده اين موضوع جنگ بدر است، مى‏فرمايد:
 
 «در آن دو جمعيت (كه در ميدان جنگ بدر) با هم رو برو شدند نشانه و درس عبرتى براى شما بود» (قَدْ كانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتا).
 
 «يك گروه در راه خدا نبرد مى‏كرد و گروه ديگر كافر بود» و در راه شيطان و بت (فِئَةٌ تُقاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ أُخْرى‏ كافِرَةٌ).
 
سپس مى‏افزايد: «آنها (مشركان) اين گروه (مؤمنان) را با چشم خود دو برابر آنچه بودند مشاهده مى‏كردند» (يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ).
 
خدا مى‏خواست قبل از شروع جنگ تعداد مسلمانان در نظر آنان كم جلوه كند تا با غرور و غفلت وارد جنگ شوند- چنانچه در آيه 44 سوره انفال بدان اشاره شده است- و پس از شروع جنگ، دو برابر جلوه كند تا وحشت و اضطراب، آنها را فرا گيرد و منتهى به شكست آنان گردد ولى به عكس خداوند عدد دشمنان را در                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 267
 
 نظر مسلمانان، كم جلوه داد تا بر قدرت و قوت روحيه آنها بيفزايد.
 
سپس مى‏افزايد: «خداوند هر كس را بخواهد با يارى خود تقويت مى‏كند» (وَ اللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشاءُ). در پايان آيه مى‏فرمايد: «در اين عبرتى است براى صاحبان چشم و بينش» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ).
 
آرى! آنها كه چشم بصيرت دارند، و حقيقت را آنچنان كه هست مى‏بينند از اين پيروزى همه جانبه افراد با ايمان درس عبرت مى‏گيرند و مى‏دانند سرمايه اصلى پيروزى ايمان است و ايمان.
 
 (آيه 14)- در آيات گذشته سخن از كسانى بود كه تكيه بر اموال و فرزندانشان در زندگى دنيا داشتند و به آن مغرور شدند و خود را از خدا بى‏نياز دانستند، اين آيه در حقيقت تكميلى است بر آن سخن، مى‏فرمايد: «امور مورد علاقه، از جمله زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهاى ممتاز و چهار پايان و زراعت و كشاورزى در نظر مردم جلوه داده شده است» تا به وسيله آن آزمايش شوند (زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ).
 
در تفسير آيه آنچه صحيح بنظر مى‏رسد اين است كه زينت‏دهنده خداوند است زيرا اوست كه عشق به فرزندان و مال و ثروت را در نهاد آدمى ايجاد كرده تا او را آزمايش كند و در مسير تكامل و تربيت به پيش ببرد.
 
 «ولى اينها سرمايه‏هاى زندگى دنيا است، (و هرگز نبايد هدف اصلى انسان را تشكيل دهد) و سر انجام نيك (و زندگى جاويدان) نزد خداست» (ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ).
 
درست است كه بدون اين وسايل، نمى‏توان زندگى كرد، و حتى پيمودن راه معنويت و سعادت نيز بدون وسايل مادى غير ممكن است اما استفاده كردن از آنها در اين مسير مطلبى است، و دلبستگى فوق العاده و پرستش آنها و هدف نهايى بودن مطلب ديگر- دقت كنيد.
 
 (آيه 15)- با توجه به آنچه در آيه قبل در باره اشياء مورد علاقه انسان در                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 268
 
 زندگى مادى دنيا آمده بود در اينجا در يك مقايسه، اشاره به مواهب فوق العاده خداوند در جهان آخرت و بالاخره قوس صعودى تكامل انسان كرده مى‏فرمايد:
 
 «بگو: آيا شما را از چيزى آگاه كنم كه از اين (سرمايه‏هاى مادى) بهتر است» (قُلْ أَ أُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِنْ ذلِكُمْ).
 
سپس به شرح آن پرداخته مى‏افزايد: «براى كسانى كه تقوا پيشه كرده‏اند در نزد پروردگارشان باغهايى از بهشت است كه نهرها از زير درختانش جارى است هميشه در آن خواهند بود، و همسرانى پاكيزه و (از همه بالاتر) خوشنودى خداوند نصيب آنها مى‏شود، و خدا به بندگان بينا است» (لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ).
 
قرآن مجيد در اين آيه، به افراد با ايمان اعلام مى‏كند كه اگر به زندگى حلال دنيا قناعت كنند و از لذات نامشروع و هوسهاى سركش و ظلم و ستم به ديگران بپرهيزند، خداوند لذاتى برتر و بالاتر در جهت مادى و معنوى كه از هر گونه عيب و نقص پاك و پاكيزه است نصيب آنها خواهد كرد.
 
 (آيه 16)- در اين آيه به معرفى بندگان پرهيزكار كه در آيه قبل به آن اشاره شده بود پرداخته و شش صفت ممتاز براى آنها بر مى‏شمرد.
 
1- نخست اين كه: آنان با تمام دل و جان متوجه پروردگار خويشند و ايمان، قلب آنها را روشن ساخته و به همين دليل در برابر اعمال خويش به شدت احساس مسؤوليت مى‏كنند، مى‏فرمايد: «همان كسانى كه مى‏گويند پروردگارا! ما ايمان آورده‏ايم، گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش نگاهدار» (الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النَّارِ).
 
2- «آنها كه صبر و استقامت دارند» (الصَّابِرِينَ).
 
و در برابر حوادث سخت كه در مسير اطاعت پروردگار پيش مى‏آيد، و همچنين در برابر گناهان و به هنگام پيش آمدن شدايد و گرفتاريهاى فردى و اجتماعى، شكيبايى و ايستادگى به خرج مى‏دهند.                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 269
 
 3- «آنها كه راستگو و درست‏كردارند» و آنچه در باطن به آن معتقدند در ظاهر به آن عمل مى‏كنند و از نفاق و دروغ و تقلب و خيانت دورند (وَ الصَّادِقِينَ).
 
4- «آنها كه خاضع و فروتن هستند» و در طريق بندگى و عبوديت خدا بر اين كار مداومت دارند (وَ الْقانِتِينَ).
 
5- «آنها كه در راه خدا انفاق مى‏كنند» نه تنها از اموال، بلكه از تمام مواهب مادى و معنوى كه در اختيار دارند به نيازمندان مى‏بخشند (وَ الْمُنْفِقِينَ).
 
6- «و آنها كه سحرگاهان، استغفار و طلب آمرزش مى‏كنند» (وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ).
 
در آن هنگام كه چشمهاى غافلان و بى‏خبران در خواب است و غوغاهاى جهان مادى فرو نشسته و به همين دليل حالت حضور قلب و توجه خاص به ارزشهاى اصيل در قلب مردان خدا زنده مى‏شود به پا مى‏خيزند و در پيشگاه با عظمتش سجده مى‏كنند و از گناهان خود آمرزش مى‏طلبند و محو انوار جلال كبريايى او مى‏شوند.
 
در حديثى از امام صادق عليه السّلام در تفسير اين آيه مى‏خوانيم كه فرمود: «هر كس در نماز وتر (آخرين ركعت نماز شب) هفتاد بار بگويد (استغفر اللّه ربّى و اتوب اليه) و تا يك سال اين عمل را ادامه دهد خداوند او را از استغفار كنندگان در سحر «وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ» قرار مى‏دهد و او را مشمول عفو و رحمت خود مى‏سازد».
 
 (آيه 18)- به دنبال بحثى كه در باره مؤمنان راستين در آيات قبل آمده بود در اين آيه اشاره به گوشه‏اى از دلايل توحيد و خداشناسى و بيان روشنى اين راه پرداخته مى‏گويد: «خداوند (با ايجاد نظام شگرف عالم هستى) گواهى مى‏دهد كه معبودى جز او نيست» (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
 
 «و نيز فرشتگان و صاحبان علم و دانشمندان (هر كدام به گونه‏اى و با استناد به دليل و آيه‏اى) به اين امر گواهى مى‏دهند» (وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ).
 
 «اين در حالى است كه خداوند قيام به عدالت در جهان هستى فرموده» كه اين عدالت نيز نشانه بارز وجود اوست (قائِماً بِالْقِسْطِ).                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 270
 
 آرى! با اين اوصاف كه گفته شد «هيچ معبودى جز او نيست كه هم توانا و هم حكيم است» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
 
بنابراين شما هم با خداوند و فرشتگان و دانشمندان همصدا شويد و نغمه توحيد سر دهيد.
 
اين آيه از آياتى است كه همواره مورد توجه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله بوده و كرارا در مواقع مختلف آن را تلاوت مى‏فرمود. زبير بن عوام مى‏گويد: «شب عرفه در خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بودم، شنيدم كه مكررا اين آيه را مى‏خواند».
 
(آيه 19)- روح دين همان تسليم در برابر حق است! بعد از بيان يگانگى معبود به يگانگى دين پرداخته مى‏فرمايد: «دين در نزد خدا، اسلام است» (إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ).
 
يعنى آيين حقيقى در پيشگاه خدا همان تسليم در برابر فرمان اوست، و در واقع روح دين در هر عصر و زمان چيزى جز تسليم در برابر حق نبوده و نخواهد بود.
 
سپس به بيان سر چشمه اختلافهاى مذهبى كه على رغم وحدت حقيقى دين الهى به وجود آمده مى‏پردازد و مى‏فرمايد: «آنها كه كتاب آسمانى به آنها داده شده بود در آن اختلاف نكردند مگر بعد از آن كه آگاهى و علم به سراغشان آمد و اين اختلاف به خاطر ظلم و ستم در ميان آنها بود» (وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ).
 
بنابراين ظهور اختلاف اولا بعد از علم و آگاهى بود و ثانيا انگيزه‏اى جز طغيان و ظلم و حسد نداشت.
 
مثلا پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله علاوه بر معجزات آشكار، از جمله قرآن مجيد و دلايل روشنى كه در متن اين آيين آمده، اوصاف و مشخصاتش در كتب آسمانى پيشين كه بخشهايى از آن در دست يهود و نصارى وجود داشت بيان شده بود و به همين دليل دانشمندان آنها قبل از ظهور او بشارت ظهورش را با شوق و تأكيد فراوان مى‏دادند، اما همين كه مبعوث شد چون منافع خود را در خطر مى‏ديدند از روى طغيان و ظلم و حسد همه را ناديده گرفتند. به همين دليل در پايان آيه سرنوشت آنها و امثال آنها                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 271
 
 را بيان كرده مى‏گويد: «هر كس به آيات خدا كفر ورزد (خدا حساب او را مى‏رسد زيرا) خداوند حسابش سريع است» (وَ مَنْ يَكْفُرْ بِآياتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ).
 
آرى! كسانى كه آيات الهى را بازيچه هوسهاى خود قرار دهند، نتيجه كار خود را در دنيا و آخرت مى‏بينند.
 
 (آيه 20)- به دنبال بيان سر چشمه اختلافات دينى به گوشه‏اى از اين اختلاف كه همان بحث و جدال يهود و نصارى، با پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بود در اين آيه اشاره مى‏كند مى‏فرمايد: «اگر با تو، به گفتگو و ستيز برخيزند (با آنها) مجادله نكن و بگو: من و پيروانم در برابر خداوند، تسليم شده‏ايم» (فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ).
 
خداوند در اين آيه به پيامبرش دستور مى‏دهد كه از بحث و مجادله با آنها دورى كن و به جاى آن براى راهنمايى و قطع مخاصمه «بگو: به آنها كه اهل كتاب هستند (يهود و نصارى) و همچنين درس نخوانده‏ها (مشركان) آيا شما هم (همچون من كه تسليم فرمان حقم) تسليم شده‏ايد»؟ (وَ قُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْأُمِّيِّينَ أَ أَسْلَمْتُمْ).
 
 «اگر براستى تسليم شوند هدايت يافته‏اند، و اگر روى گردان شوند و سرپيچى كنند بر تو ابلاغ (رسالت) است» و تو مسؤول اعمال آنها نيستى (فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ).
 
بديهى است منظور تسليم زبانى و ادعايى نيست، بلكه منظور تسليم حقيقى و عملى در برابر حق است.
 
و در پايان آيه مى‏فرمايد: «خداوند به اعمال و افكار بندگان خود بيناست» (وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ).
 
از اين آيه به خوبى روشن مى‏شود كه روش پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هرگز تحميل فكر و عقيده نبوده است. بلكه كوشش و مجاهدت داشته كه حقايق بر مردم روشن شود و سپس آنان را به حال خود وا مى‏گذاشته كه خودشان تصميم لازم را در پيروى از حق بگيرند.
 
                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 272
 
 (آيه 21)- در تعقيب آيه قبل كه بطور ضمنى نشان مى‏داد يهود و نصارى و مشركانى كه با پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله به گفتگو و ستيز برخاسته بودند تسليم حق نبودند در اين آيه به بعضى از نشانه‏هاى اين مسأله اشاره مى‏كند مى‏فرمايد: «كسانى كه به آيات خدا كافر مى‏شوند، و پيامبران را به ناحق مى‏كشند و (همچنين) كسانى را از مردم كه امر به عدل و داد مى‏كنند به قتل مى‏رسانند، آنها را به مجازات دردناك (الهى) بشارت بده» (إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ).
 
در اين آيه به سه گناه بزرگ آنها اشاره شده كه ثابت مى‏كند آنها تسليم فرمان حق نيستند، بلكه صداى حق گويان را در گلو خفه مى‏كنند.
 
 (آيه 22)- در آيه قبل به يك كيفر آنها (عذاب اليم) اشاره شد، و در اين آيه به دو كيفر ديگر آنها اشاره مى‏فرمايد: «آنها كسانى هستند كه اعمال نيكشان در دنيا و آخرت نابود گشته» و اگر اعمال نيكى انجام داده‏اند تحت تأثير گناهان بزرگ آنان اثر خود را از دست داده است. (أُولئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ).
 
ديگر اين كه «آنها در برابر مجازاتهاى سخت الهى هيچ يار و ياور (و شفاعت كننده‏اى) ندارند» (وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ).
 

منبع : 

http://qurangloss.blogfa.com

 

هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
دوشنبه 3 تیر 1392  5:18 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال


نقل قول AliFanoodi

ردیف 16

(آيه 286)- اين آيه مى‏گويد: «خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانائيش تكليف نمى‏كند» (لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها).

تمام احكام با همين آيه تفسير و تقييد مى‏گردد، و به مواردى كه تحت قدرت انسان است اختصاص مى‏يابد.

سپس مى‏افزايد: «هر كار (نيكى) انجام دهد براى خود انجام داده و هر كار (بدى) كند به زيان خود كرده است» (لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ).                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 258

 آيه فوق با اين بيان مردم را به مسؤوليت خود و عواقب كار خويش متوجه مى‏سازد و بر افسانه جبر و اقبال و طالع و موهومات ديگر از اين قبيل خط بطلان مى‏كشد.

و به دنبال اين دو اصل اساسى (تكليف به مقدار قدرت است و هر كس مسؤول اعمال خويش است) از زبان مؤمنان هفت درخواست از درگاه پروردگار بيان مى‏كند كه در واقع آموزشى است براى همگان كه چه بگويند و چه بخواهند نخست مى‏گويد: «پروردگارا! اگر ما فراموش كرديم يا خطا نموديم ما را مؤاخذه مكن» (رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا).

بنابراين فراموشكاريهايى كه زاييده سهل‏انگارى است قابل مجازات است.

آنها چون مى‏دانند مسؤول اعمال خويشند لذا با تضرعى مخصوص، خدا را به عنوان «رب» و كسى كه لطف خاصى در پرورش آنان دارد مى‏خوانند و مى‏گويند:

زندگى به هر حال خالى از فراموشى و خطا و اشتباه نيست ما مى‏كوشيم به سراغ گناه عمدى نرويم، اما خطاها و لغزشها را تو بر ما ببخش! سپس به بيان دومين درخواست آنان پرداخته مى‏گويد: «پروردگارا! بار سنگين بر دوش ما قرار مده آن چنانكه بر كسانى كه پيش از ما بودند (به كيفر گناهان و طغيانشان) قرار دادى» (رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا).

در سومين درخواست مى‏گويند: «پروردگارا! مجازاتهايى كه طاقت تحمل آن را نداريم براى ما مقرر مدار» (رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ).

اين جمله ممكن است اشاره به آزمايشهاى طاقت فرسا يا مجازاتهاى سنگين دنيا و آخرت و يا هر دو باشد.

و در چهارمين و پنجمين و ششمين تقاضا مى‏گويند: «ما را ببخش و گناهان ما را بپوشان و مشمول رحمت خود قرار ده» (وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا).

و بالأخره در هفتمين و آخرين درخواست مى‏گويند: «تو مولى و سرپرست مائى، پس ما را بر جمعيت كافران پيروز گردان» (أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ).

و به اين ترتيب تقاضاهاى آنان شامل دنيا و آخرت و پيروزيهاى فردى و اجتماعى و عفو و بخشش و رحمت الهى مى‏گردد، و اين تقاضايى است بسيار جامع.

 

هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
دوشنبه 3 تیر 1392  5:18 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

نقل قول AliFanoodi

ردیف 17

سوره آل عمران‏
 
اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 200 آيه است‏
 
محتواى سوره:
 
1- بخش مهمى از اين سوره از توحيد و صفات خداوند و معاد و معارف اسلامى بحث مى‏كند.
 
2- بخش ديگرى پيرامون جهاد و دستورات مهم آن و حيات جاويدان شهيدان راه خدا همچنين درسهاى عبرتى كه در دو غزوه بدر و احد بود سخن مى‏گويد.
 
3- در قسمتى از اين سوره، به يك سلسله احكام اسلامى در زمينه لزوم وحدت صفوف مسلمين و خانه كعبه و فريضه حج و امر بمعروف و نهى از منكر و تولى و تبرى و مسأله امانت، و انفاق در راه خدا، ترك دروغ و مقاومت و پايمردى در مقابل دشمن و صبر و شكيبايى در مقابل مشكلات و آزمايشهاى مختلف الهى و ذكر خداوند در هر حال، اشارات پرمعنايى شده است.
 
4- براى تكميل اين بحثها، بخشى از تاريخ انبياء از جمله آدم و نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و ساير انبياء عليهم السّلام و داستان مريم و مقامات اين زن بزرگ نيز ذكر شده است.
 
در مورد فضيلت اين سوره در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: من قرء سورة آل عمران اعطى بكلّ آية منها امانا على جسر جهنّم: «هر كس سوره آل عمران را بخواند به تعداد آيات آن، امانى بر پل دوزخ به او مى‏دهند».
 
شأن نزول:
 
بعضى از مفسران مى‏گويند: هشتاد و چند آيه از اين سوره در باره                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 260
 
 فرستادگان و مسيحيان نجران نازل شده است.
 
فرستادگان شصت نفر بودند كه چهارده نفر آنان از اشراف و برجستگان نجران محسوب مى‏شدند، سه نفر از اين چهارده نفر سمت رياست داشتند و مسيحيان آن سامان در كارها و مشكلات خود به آن سه نفر مراجعه مى‏كردند.
 
اين گروه شصت نفرى در لباس مردان قبيله بنى كعب به مدينه آمدند و به مسجد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله وارد شدند، موقعى كه آنها وارد مسجد شدند، هنگام نمازشان بود، طبق مراسم خود، ناقوس را نواختند و مشغول نماز شدند. پس از نماز «عاقب» و «سيد» كه اولى امير و رئيس قوم خود محسوب مى‏شد و ديگرى سرپرست تشريفات و تنظيم برنامه سفر و مورد اعتماد مسيحيان بود خدمت پيامبر رسيدند و با او آغاز سخن كردند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به آنها پيشنهاد كرد: به آيين اسلام در آييد و در پيشگاه خداوند تسليم گرديد.
 
عاقب و سيد گفتند: ما پيش از تو اسلام آورده و تسليم خداوند شده‏ايم! پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: شما چگونه بر آيين حق هستيد، با اينكه اعمالتان حاكى از اين است كه تسليم خداوند نيستيد، چه اينكه براى خدا فرزند قائليد و عيسى را پسر خدا مى‏دانيد، و صليب را عبادت و پرستش مى‏كنيد و گوشت خوك مى‏خوريد، با اين كه تمام اين امور مخالف آيين حق است! عاقب و سيد گفتند: اگر عيسى پسر خدا نيست، پس پدرش كه بوده است؟
 
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: آيا شما قبول داريد كه هر پسرى شباهتى به پدر خود دارد؟
 
گفتند آرى. فرمود: آيا اينطور نيست كه خداى ما به هر چيزى، احاطه دارد و قيوم است و روزى موجودات با اوست، گفتند: آرى، همين طور است، فرمود:
 
آيا عيسى اين اوصاف را داشت، گفتند: نه. فرمود: آيا چنين نيست كه عيسى را مادرش مانند ساير كودكان در رحم حمل كرد، و بعد همچون مادرهاى ديگر، او را به دنيا آورد؟ و عيسى پس از ولادت، چون اطفال ديگر غذا مى‏خورد! گفتند:
 
آرى چنين بود. فرمود: پس چگونه عيسى پسر خداست با اين كه هيچ گونه شباهتى به پدرش ندارد؟!                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 261
 
 سخن كه به اينجا رسيد، همگى خاموش شدند، در اين هنگام، هشتاد و چند آيه از اوايل اين سوره براى توضيح معارف و برنامه‏هاى اسلام نازل گرديد.
 
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم‏
 
تفسير:
 
باز در آغاز اين سوره به حروف مقطعه برخورد مى‏كنيم (الم) در باره حروف مقطعه قرآن، در اول سوره بقره، توضيحات لازم گفته شد كه نيازى به تكرار آن نيست.
 
 (آيه 2)- در اين آيه مى‏فرمايد: «خداوند تنها معبود يگانه يكتاى جاويدان و پايدار است كه همه چيز به وجود او بستگى دارد» (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ).
 
- شرح و تفسير اين آيه در سوره بقره آيه 255 گذشت.
 
 (آيه 3)- در اين آيه خطاب به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مى‏فرمايد: خداوندى كه پاينده و قيوم است «قرآن را بر تو فرستاد كه با نشانه‏هاى كتب آسمانى پيشين كاملا تطبيق مى‏كند همان خدايى كه تورات و انجيل را پيش از قرآن براى راهنمايى و هدايت بشر نازل كرد» (نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ).
 
 (آيه 4)- سپس مى‏افزايد: «همچنين قرآن را كه حق را از باطل جدا مى‏سازد نازل كرد» (وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ).
 
سپس مى‏افزايد: بعد از اتمام حجت و نزول آيات از سوى خداوند و گواهى فطرت و عقل بر صدق دعوت پيامبران، راهى جز مجازات نيست، و لذا در آيه مورد بحث به دنبال بحثى كه در باره حقانيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و قرآن مجيد گذشت مى‏فرمايد: «كسانى كه به آيات خدا كافر شدند كيفر شديدى دارند» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ).
 
و براى روشن ساختن اين كه، توانايى خداوند بر تحقق بخشيدن تهديداتش جاى ترديد نيست، مى‏افزايد: «خداوند توانا و صاحب انتقام است» (وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ).
 
                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 262
 
 (آيه 5)- اين آيه در حقيقت، تكميل آيات قبل است، مى‏فرمايد: «هيچ چيز در زمين و آسمان بر خدا مخفى نمى‏ماند» (إِنَّ اللَّهَ لا يَخْفى‏ عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ).
 
چگونه ممكن است چيزى بر او مخفى بماند در حالى كه او در همه جا حاضر و ناظر است و به حكم اين كه وجودش از هر نظر بى‏پايان و نامحدود است جايى از او خالى نيست و به ما از خود ما نزديكتر است، بنابراين در عين اين كه محل و مكانى ندارد به همه چيز احاطه دارد. و اين احاطه به معنى علم و آگاهى او بر همه چيز است.
 
 (آيه 6)- سپس به گوشه‏اى از علم و قدرت خود كه در حقيقت يكى از شاهكارهاى عالم آفرينش و از مظاهر بارز علم و قدرت خداست اشاره كرده است مى‏فرمايد: «او كسى است كه شما را در رحم (مادران) آن گونه كه مى‏خواهد تصوير مى‏كند» (هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحامِ كَيْفَ يَشاءُ). «آرى! هيچ معبودى جز آن خداوند توانا و حكيم نيست» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
 
صورتبندى انسان در شكم مادر و نقش بر آب زدن در آن محيط تاريك ظلمانى آن هم نقشهاى بديع و عجيب و پى در پى، راستى شگفت آور است، مخصوصا با آن همه تنوعى كه از نظر شكل و صورت و جنسيت و انواع استعدادهاى متفاوت و صفات مختلف وجود دارد و اگر مى‏بينيم معبودى جز او نيست به خاطر همين است، كه شايسته عبوديت جز ذات پاك او نمى‏باشد.
 
 (آيه 7)
 
شأن نزول:
 
در حديثى از امام باقر عليه السّلام نقل شده كه: چند نفر از يهود به اتفاق «حىّ بن اخطب» و برادرش خدمت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله آمدند و حروف مقطعه «الم» را دستاويز خود قرار داده گفتند: طبق حساب ابجد الف مساوى يك و لام مساوى 30 و ميم مساوى 40 مى‏باشد و به اين ترتيب خبر داده‏اى كه، دوران بقاى امت تو بيش از هفتاد و يك سال نيست!.
 
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله براى جلوگيرى از سوء استفاده آنها فرمود: شما چرا تنها «الم» را محاسبه كرده‏ايد مگر در قرآن «المص و الر» و ساير حروف مقطعه نيست، اگر اين                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 263
 
 حروف اشاره به مدت بقاء امت من باشد چرا همه را محاسبه نمى‏كنيد؟! (در صورتى كه منظور از اين حروف چيز ديگرى است) سپس آيه مورد بحث نازل شد.
 
تفسير:
 
محكم و متشابه در قرآن- در آيات پيشين سخن از نزول قرآن به عنوان يكى از دلايل آشكار نبوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله به ميان آمده بود، و در اين آيه يكى از ويژگيهاى قرآن و چگونگى بيان مطلب در اين كتاب بزرگ آسمانى آمده است، نخست مى‏فرمايد: «او كسى است كه اين كتاب را بر تو نازل كرد كه بخشى از آن آيات محكم (صريح و روشن) است كه اساس و شالوده اين كتاب است (و آيات پيچيده ديگر را تفسير مى‏كند) و بخشى از آن متشابه است» آياتى كه به خاطر بالا بودن سطح مطلب يا جهات ديگر، در آغاز پيچيده بنظر مى‏رسد (هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ).
 
اين آيات متشابه محكى است براى آزمايش افراد كه عالمان راستين و فتنه گران لجوج را از هم جدا مى‏سازد، لذا به دنبال آن مى‏فرمايد: «اما كسانى كه در قلوبشان انحراف است پيروى از متشابهات مى‏كنند تا فتنه انگيزى كنند و تفسير (نادرستى بر طبق اميال خود) براى آن مى‏طلبند (تا مردم را گمراه سازند) در حالى كه تفسير آن را جز خدا و راسخان در علم نمى‏دانند» (فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ).
 
سپس مى‏افزايد: آنها هستند كه بر اثر درك صحيح معنى محكمات و متشابهات «مى‏گويند ما به همه آنها ايمان آورده‏ايم (چرا كه) همه از سوى پروردگار ما است» (يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا).
 
آرى! «جز صاحبان فكر و خردمندان، متذكر نمى‏شوند» (وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ).
 
از آيه فوق چنين استفاده مى‏شود كه: آيات قرآن بر دو دسته هستند مفهوم قسمتى از آيات آن چنان روشن است كه جاى هيچ گونه انكار و توجيه و سوء استفاده در آن نيست، و آنها را «محكمات» گويند و قسمتى به خاطر بالا بودن                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 264
 
 سطح مطلب يا گفتگو در باره عوالمى كه از دسترس ما بيرون است مانند عالم غيب، و جهان رستاخيز و صفات خدا، چنان هستند كه معنى نهايى و اسرار و كنه حقيقت آنها نياز به سرمايه خاص علمى دارد كه آنها را «متشابهات» گويند.
 
افراد منحرف معمولا مى‏كوشند اين آيات را دستاويز قرار داده و تفسيرى بر خلاف حق براى آنها درست كنند، تا در ميان مردم، فتنه انگيزى نمايند، و آنها را از راه حق گمراه سازند، اما خداوند و راسخان در علم، اسرار اين آيات را مى‏دانند و براى مردم تشريح مى‏كنند.
 
البته آنها كه از نظر علم و دانش در رديف اولند (همچون پيامبر و ائمه هدى) از همه اسرار آن آگاهند در حالى كه ديگران هر يك به اندازه دانش خود از آن چيزى مى‏فهمند، و همين حقيقت است كه مردم حتى دانشمندان را به دنبال معلمان الهى براى درك اسرار قرآن مى‏فرستد.
 
 (آيه 8)- رهايى از لغزشها! از آنجا كه آيات متشابه و اسرار نهانى آن ممكن است لغزشگاهى براى افراد گردد، و از كوره اين امتحان، سيه روى در آيند راسخون در علم و انديشمندان با ايمان، علاوه بر به كار گرفتن سرمايه‏هاى علمى خود در فهم معنى اين آيات به پروردگار خويش پناه مى‏برند و اين آيه و آيه بعد كه از زبان راسخون در علم مى‏باشد روشنگر اين حقيقت است آنها مى‏گويند: «پروردگارا! دلهاى ما را بعد از آن كه ما را هدايت نمودى، منحرف مگردان، و از سوى خود رحمتى بر ما ببخش زيرا تو بسيار بخشنده‏اى» (رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ).
 
 (آيه 9)- و از آنجا كه عقيده به معاد و توجه به روز رستاخيز از هر چيز براى كنترل اميال و هوسها مؤثرتر است، راسخون در علم، به ياد آن روز مى‏افتند، و مى‏گويند: «پروردگارا! تو مردم را در آن روزى كه ترديدى در آن نيست جمع خواهى كرد زيرا خداوند از وعده خود تخلف نمى‏كند» (رَبَّنا إِنَّكَ جامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ).
 
و به اين ترتيب از هوى و هوسها و احساسات افراطى كه موجب لغزش                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 265
 
 مى‏گردد خود را بر كنار مى‏دارند و مى‏توانند آيات خدا را آنچنانكه هست بفهمند!
 
 (آيه 10)- در آيات گذشته وضع مؤمنان و غير مؤمنان در برابر آيات محكم و متشابه بيان شده بود، در ادامه اين بحث از وضع دردناك كافران در روز قيامت پرده بر مى‏دارد و عواقب شوم اعمالشان را براى آنها مجسم مى‏سازد، مى‏فرمايد:
 
 «كسانى كه كافر شدند اموال و ثروتها و فرزندانشان آنها را از خداوند بى‏نياز نمى‏كند (و در برابر عذاب الهى به آنان كمك نمى‏نمايد) و آنها آتشگيره دوزخند» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ أُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ).
 
 (آيه 11)- سپس به يك نمونه روشن از اقوامى كه داراى ثروت و نفرات فراوان بودند ولى به هنگام نزول عذاب، اين امور نتوانست مانع نابودى آنان گردد اشاره كرده مى‏فرمايد: «وضع اينها همچون وضع آل فرعون و كسانى است كه قبل از آنها بودند، آيات ما را تكذيب كردند (و به فزونى اموال و نفرات و فرزندان مغرور شدند) خداوند آنها را به كيفر گناهانشان گرفت و خداوند كيفرش شديد است» (كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقابِ).
 
 (آيه 12)
 
شأن نزول:
 
پس از جنگ «بدر» و پيروزى مسلمانان جمعى از يهود گفتند: آن پيامبر كه ما وصف او را در كتاب دينى خود (تورات) خوانده‏ايم كه در جنگ مغلوب نمى‏شود همين پيغمبر است، بعضى ديگر گفتند: عجله و شتاب نكنيد تا نبرد ديگرى واقع شود، هنگامى كه جنگ احد پيش آمد و ظاهرا به شكست مسلمانان پايان يافت گفتند: نه به خدا سوگند آن پيامبرى كه در كتاب ما بشارت به آن داده شده اين نيست در اين هنگام آيه نازل شد و پاسخ دندانشكنى به آنها داد كه نتيجه را در پايان كار حساب كنيد و بدانيد همگى مغلوب خواهيد شد.
 
تفسير:
 
با توجه به شأن نزول فوق معلوم مى‏شود كفارى كه به اموال و ثروتها و فرزندان مغرور بودند انتظار شكست اسلام را داشتند، قرآن روى سخن را به پيامبر كرده، مى‏فرمايد: «به كافران بگو: به زودى مغلوب خواهيد شد (در اين دنيا خوار و بى‏مقدار و در قيامت) به سوى جهنم محشور و رانده خواهيد شد و چه بد جايگاهى است دوزخ» (قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلى‏ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ).                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 266
 
 در قرآن مجيد اخبار غيبى فراوانى است كه از ادله عظمت و اعجاز قرآن مى‏باشد و يك نمونه آن آيه فوق است كه خداوند صريحا به پيامبر خود بشارت پيروزى بر همه دشمنان را مى‏دهد.
 
طولى نكشيد كه مضمون آيه، تحقق يافت، يهوديان مدينه (بنى قريظه و بنى نضير) در هم شكسته شدند و در غزوه خيبر مهمترين مركز قدرت آنان از هم متلاشى شد و مشركان نيز در فتح مكه براى هميشه مغلوب گشتند.
 
 (آيه 13)
 
شأن نزول:
 
اين آيه گوشه‏اى از ماجراى بدر را بازگو مى‏كند. در جنگ بدر تعداد مسلمانان (313) نفر بود (77) نفر آنها را مهاجران و (236) نفر آنها از انصار بودند پرچم مهاجران به دست على عليه السّلام و سعد بن عباده پرچمدار انصار بود آنان تنها با داشتن هفتاد شتر و دو اسب و شش زره و هشت شمشير در اين نبرد شركت كرده بودند با اين كه سپاه دشمن بيش از هزار نفر با اسلحه و تجهيزات كافى بودند مسلمانان بر آنها غالب شدند و با پيروزى كامل به مدينه مراجعت كردند.
 
تفسير:
 
اين آيه در حقيقت بيان نمونه‏اى است از آنچه در آيات قبل گذشت و به كافران هشدار مى‏دهد كه به اموال و ثروت و كثرت نفرات مغرور نشوند كه سودى به حالشان ندارد يك شاهد زنده اين موضوع جنگ بدر است، مى‏فرمايد:
 
 «در آن دو جمعيت (كه در ميدان جنگ بدر) با هم رو برو شدند نشانه و درس عبرتى براى شما بود» (قَدْ كانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتا).
 
 «يك گروه در راه خدا نبرد مى‏كرد و گروه ديگر كافر بود» و در راه شيطان و بت (فِئَةٌ تُقاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ أُخْرى‏ كافِرَةٌ).
 
سپس مى‏افزايد: «آنها (مشركان) اين گروه (مؤمنان) را با چشم خود دو برابر آنچه بودند مشاهده مى‏كردند» (يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ).
 
خدا مى‏خواست قبل از شروع جنگ تعداد مسلمانان در نظر آنان كم جلوه كند تا با غرور و غفلت وارد جنگ شوند- چنانچه در آيه 44 سوره انفال بدان اشاره شده است- و پس از شروع جنگ، دو برابر جلوه كند تا وحشت و اضطراب، آنها را فرا گيرد و منتهى به شكست آنان گردد ولى به عكس خداوند عدد دشمنان را در                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 267
 
 نظر مسلمانان، كم جلوه داد تا بر قدرت و قوت روحيه آنها بيفزايد.
 
سپس مى‏افزايد: «خداوند هر كس را بخواهد با يارى خود تقويت مى‏كند» (وَ اللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشاءُ). در پايان آيه مى‏فرمايد: «در اين عبرتى است براى صاحبان چشم و بينش» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ).
 
آرى! آنها كه چشم بصيرت دارند، و حقيقت را آنچنان كه هست مى‏بينند از اين پيروزى همه جانبه افراد با ايمان درس عبرت مى‏گيرند و مى‏دانند سرمايه اصلى پيروزى ايمان است و ايمان.
 
 (آيه 14)- در آيات گذشته سخن از كسانى بود كه تكيه بر اموال و فرزندانشان در زندگى دنيا داشتند و به آن مغرور شدند و خود را از خدا بى‏نياز دانستند، اين آيه در حقيقت تكميلى است بر آن سخن، مى‏فرمايد: «امور مورد علاقه، از جمله زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهاى ممتاز و چهار پايان و زراعت و كشاورزى در نظر مردم جلوه داده شده است» تا به وسيله آن آزمايش شوند (زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ).
 
در تفسير آيه آنچه صحيح بنظر مى‏رسد اين است كه زينت‏دهنده خداوند است زيرا اوست كه عشق به فرزندان و مال و ثروت را در نهاد آدمى ايجاد كرده تا او را آزمايش كند و در مسير تكامل و تربيت به پيش ببرد.
 
 «ولى اينها سرمايه‏هاى زندگى دنيا است، (و هرگز نبايد هدف اصلى انسان را تشكيل دهد) و سر انجام نيك (و زندگى جاويدان) نزد خداست» (ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ).
 
درست است كه بدون اين وسايل، نمى‏توان زندگى كرد، و حتى پيمودن راه معنويت و سعادت نيز بدون وسايل مادى غير ممكن است اما استفاده كردن از آنها در اين مسير مطلبى است، و دلبستگى فوق العاده و پرستش آنها و هدف نهايى بودن مطلب ديگر- دقت كنيد.
 
 (آيه 15)- با توجه به آنچه در آيه قبل در باره اشياء مورد علاقه انسان در                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 268
 
 زندگى مادى دنيا آمده بود در اينجا در يك مقايسه، اشاره به مواهب فوق العاده خداوند در جهان آخرت و بالاخره قوس صعودى تكامل انسان كرده مى‏فرمايد:
 
 «بگو: آيا شما را از چيزى آگاه كنم كه از اين (سرمايه‏هاى مادى) بهتر است» (قُلْ أَ أُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِنْ ذلِكُمْ).
 
سپس به شرح آن پرداخته مى‏افزايد: «براى كسانى كه تقوا پيشه كرده‏اند در نزد پروردگارشان باغهايى از بهشت است كه نهرها از زير درختانش جارى است هميشه در آن خواهند بود، و همسرانى پاكيزه و (از همه بالاتر) خوشنودى خداوند نصيب آنها مى‏شود، و خدا به بندگان بينا است» (لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ).
 
قرآن مجيد در اين آيه، به افراد با ايمان اعلام مى‏كند كه اگر به زندگى حلال دنيا قناعت كنند و از لذات نامشروع و هوسهاى سركش و ظلم و ستم به ديگران بپرهيزند، خداوند لذاتى برتر و بالاتر در جهت مادى و معنوى كه از هر گونه عيب و نقص پاك و پاكيزه است نصيب آنها خواهد كرد.
 
 (آيه 16)- در اين آيه به معرفى بندگان پرهيزكار كه در آيه قبل به آن اشاره شده بود پرداخته و شش صفت ممتاز براى آنها بر مى‏شمرد.
 
1- نخست اين كه: آنان با تمام دل و جان متوجه پروردگار خويشند و ايمان، قلب آنها را روشن ساخته و به همين دليل در برابر اعمال خويش به شدت احساس مسؤوليت مى‏كنند، مى‏فرمايد: «همان كسانى كه مى‏گويند پروردگارا! ما ايمان آورده‏ايم، گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش نگاهدار» (الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النَّارِ).
 
2- «آنها كه صبر و استقامت دارند» (الصَّابِرِينَ).
 
و در برابر حوادث سخت كه در مسير اطاعت پروردگار پيش مى‏آيد، و همچنين در برابر گناهان و به هنگام پيش آمدن شدايد و گرفتاريهاى فردى و اجتماعى، شكيبايى و ايستادگى به خرج مى‏دهند.                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 269
 
 3- «آنها كه راستگو و درست‏كردارند» و آنچه در باطن به آن معتقدند در ظاهر به آن عمل مى‏كنند و از نفاق و دروغ و تقلب و خيانت دورند (وَ الصَّادِقِينَ).
 
4- «آنها كه خاضع و فروتن هستند» و در طريق بندگى و عبوديت خدا بر اين كار مداومت دارند (وَ الْقانِتِينَ).
 
5- «آنها كه در راه خدا انفاق مى‏كنند» نه تنها از اموال، بلكه از تمام مواهب مادى و معنوى كه در اختيار دارند به نيازمندان مى‏بخشند (وَ الْمُنْفِقِينَ).
 
6- «و آنها كه سحرگاهان، استغفار و طلب آمرزش مى‏كنند» (وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ).
 
در آن هنگام كه چشمهاى غافلان و بى‏خبران در خواب است و غوغاهاى جهان مادى فرو نشسته و به همين دليل حالت حضور قلب و توجه خاص به ارزشهاى اصيل در قلب مردان خدا زنده مى‏شود به پا مى‏خيزند و در پيشگاه با عظمتش سجده مى‏كنند و از گناهان خود آمرزش مى‏طلبند و محو انوار جلال كبريايى او مى‏شوند.
 
در حديثى از امام صادق عليه السّلام در تفسير اين آيه مى‏خوانيم كه فرمود: «هر كس در نماز وتر (آخرين ركعت نماز شب) هفتاد بار بگويد (استغفر اللّه ربّى و اتوب اليه) و تا يك سال اين عمل را ادامه دهد خداوند او را از استغفار كنندگان در سحر «وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ» قرار مى‏دهد و او را مشمول عفو و رحمت خود مى‏سازد».
 
 (آيه 18)- به دنبال بحثى كه در باره مؤمنان راستين در آيات قبل آمده بود در اين آيه اشاره به گوشه‏اى از دلايل توحيد و خداشناسى و بيان روشنى اين راه پرداخته مى‏گويد: «خداوند (با ايجاد نظام شگرف عالم هستى) گواهى مى‏دهد كه معبودى جز او نيست» (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
 
 «و نيز فرشتگان و صاحبان علم و دانشمندان (هر كدام به گونه‏اى و با استناد به دليل و آيه‏اى) به اين امر گواهى مى‏دهند» (وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ).
 
 «اين در حالى است كه خداوند قيام به عدالت در جهان هستى فرموده» كه اين عدالت نيز نشانه بارز وجود اوست (قائِماً بِالْقِسْطِ).                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 270
 
 آرى! با اين اوصاف كه گفته شد «هيچ معبودى جز او نيست كه هم توانا و هم حكيم است» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
 
بنابراين شما هم با خداوند و فرشتگان و دانشمندان همصدا شويد و نغمه توحيد سر دهيد.
 
اين آيه از آياتى است كه همواره مورد توجه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله بوده و كرارا در مواقع مختلف آن را تلاوت مى‏فرمود. زبير بن عوام مى‏گويد: «شب عرفه در خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بودم، شنيدم كه مكررا اين آيه را مى‏خواند».
 
(آيه 19)- روح دين همان تسليم در برابر حق است! بعد از بيان يگانگى معبود به يگانگى دين پرداخته مى‏فرمايد: «دين در نزد خدا، اسلام است» (إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ).
 
يعنى آيين حقيقى در پيشگاه خدا همان تسليم در برابر فرمان اوست، و در واقع روح دين در هر عصر و زمان چيزى جز تسليم در برابر حق نبوده و نخواهد بود.
 
سپس به بيان سر چشمه اختلافهاى مذهبى كه على رغم وحدت حقيقى دين الهى به وجود آمده مى‏پردازد و مى‏فرمايد: «آنها كه كتاب آسمانى به آنها داده شده بود در آن اختلاف نكردند مگر بعد از آن كه آگاهى و علم به سراغشان آمد و اين اختلاف به خاطر ظلم و ستم در ميان آنها بود» (وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ).
 
بنابراين ظهور اختلاف اولا بعد از علم و آگاهى بود و ثانيا انگيزه‏اى جز طغيان و ظلم و حسد نداشت.
 
مثلا پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله علاوه بر معجزات آشكار، از جمله قرآن مجيد و دلايل روشنى كه در متن اين آيين آمده، اوصاف و مشخصاتش در كتب آسمانى پيشين كه بخشهايى از آن در دست يهود و نصارى وجود داشت بيان شده بود و به همين دليل دانشمندان آنها قبل از ظهور او بشارت ظهورش را با شوق و تأكيد فراوان مى‏دادند، اما همين كه مبعوث شد چون منافع خود را در خطر مى‏ديدند از روى طغيان و ظلم و حسد همه را ناديده گرفتند. به همين دليل در پايان آيه سرنوشت آنها و امثال آنها                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 271
 
 را بيان كرده مى‏گويد: «هر كس به آيات خدا كفر ورزد (خدا حساب او را مى‏رسد زيرا) خداوند حسابش سريع است» (وَ مَنْ يَكْفُرْ بِآياتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ).
 
آرى! كسانى كه آيات الهى را بازيچه هوسهاى خود قرار دهند، نتيجه كار خود را در دنيا و آخرت مى‏بينند.
 
 (آيه 20)- به دنبال بيان سر چشمه اختلافات دينى به گوشه‏اى از اين اختلاف كه همان بحث و جدال يهود و نصارى، با پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بود در اين آيه اشاره مى‏كند مى‏فرمايد: «اگر با تو، به گفتگو و ستيز برخيزند (با آنها) مجادله نكن و بگو: من و پيروانم در برابر خداوند، تسليم شده‏ايم» (فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ).
 
خداوند در اين آيه به پيامبرش دستور مى‏دهد كه از بحث و مجادله با آنها دورى كن و به جاى آن براى راهنمايى و قطع مخاصمه «بگو: به آنها كه اهل كتاب هستند (يهود و نصارى) و همچنين درس نخوانده‏ها (مشركان) آيا شما هم (همچون من كه تسليم فرمان حقم) تسليم شده‏ايد»؟ (وَ قُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْأُمِّيِّينَ أَ أَسْلَمْتُمْ).
 
 «اگر براستى تسليم شوند هدايت يافته‏اند، و اگر روى گردان شوند و سرپيچى كنند بر تو ابلاغ (رسالت) است» و تو مسؤول اعمال آنها نيستى (فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ).
 
بديهى است منظور تسليم زبانى و ادعايى نيست، بلكه منظور تسليم حقيقى و عملى در برابر حق است.
 
و در پايان آيه مى‏فرمايد: «خداوند به اعمال و افكار بندگان خود بيناست» (وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ).
 
از اين آيه به خوبى روشن مى‏شود كه روش پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هرگز تحميل فكر و عقيده نبوده است. بلكه كوشش و مجاهدت داشته كه حقايق بر مردم روشن شود و سپس آنان را به حال خود وا مى‏گذاشته كه خودشان تصميم لازم را در پيروى از حق بگيرند.
 
                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 272
 
 (آيه 21)- در تعقيب آيه قبل كه بطور ضمنى نشان مى‏داد يهود و نصارى و مشركانى كه با پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله به گفتگو و ستيز برخاسته بودند تسليم حق نبودند در اين آيه به بعضى از نشانه‏هاى اين مسأله اشاره مى‏كند مى‏فرمايد: «كسانى كه به آيات خدا كافر مى‏شوند، و پيامبران را به ناحق مى‏كشند و (همچنين) كسانى را از مردم كه امر به عدل و داد مى‏كنند به قتل مى‏رسانند، آنها را به مجازات دردناك (الهى) بشارت بده» (إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ).
 
در اين آيه به سه گناه بزرگ آنها اشاره شده كه ثابت مى‏كند آنها تسليم فرمان حق نيستند، بلكه صداى حق گويان را در گلو خفه مى‏كنند.
 
 (آيه 22)- در آيه قبل به يك كيفر آنها (عذاب اليم) اشاره شد، و در اين آيه به دو كيفر ديگر آنها اشاره مى‏فرمايد: «آنها كسانى هستند كه اعمال نيكشان در دنيا و آخرت نابود گشته» و اگر اعمال نيكى انجام داده‏اند تحت تأثير گناهان بزرگ آنان اثر خود را از دست داده است. (أُولئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ).
 
ديگر اين كه «آنها در برابر مجازاتهاى سخت الهى هيچ يار و ياور (و شفاعت كننده‏اى) ندارند» (وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ).
 
منبع : http://qurangloss.blogfa.com

هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
دوشنبه 3 تیر 1392  5:18 PM
تشکرات از این پست
catcat
catcat
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 6699
محل سکونت : رنگین کمان
دوشنبه 3 تیر 1392  5:55 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال


نقل قول catcat

ردیف 16 : 

 

دوست عزیز ، ردیف 16 خوانده شده.


هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
دوشنبه 3 تیر 1392  6:11 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 21 : 

 (آيه 92)- در اين آيه به يك نشانه ايمان اشاره كرده، مى‏گويد: «شما هرگز به حقيقت برّ و نيكى نمى‏رسيد مگر اين كه از آنچه دوست مى‏داريد در راه خدا                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 307
 
 انفاق كنيد» (لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ).
 
 «برّ» معنى وسيعى دارد كه به تمام نيكيها اعم از ايمان و اعمال پاك گفته مى‏شود، چنانكه از آيه 177 سوره بقره استفاده مى‏شود كه «ايمان به خدا، و روز جزا، و پيامبران، و كمك به نيازمندان، و نماز و روزه، وفاى به عهد، و استقامت در برابر مشكلات و حوادث» همه از شعب «برّ» محسوب مى‏شوند.
 
بنابراين رسيدن به مقام نيكوكاران واقعى، شرايط زيادى دارد كه يكى از آنها انفاق كردن از اموالى است كه مورد علاقه انسان است و اين گونه انفاق مقياسى است براى سنجش ايمان و شخصيت! در پايان آيه براى جلب توجه انفاق‏كنندگان مى‏فرمايد: «آنچه در راه خدا انفاق مى‏كنيد (كم يا زياد از اموال مورد علاقه يا غير مورد علاقه) از همه آنها آگاه است» (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ‏ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ).
 
و بنابراين هرگز گم نخواهد شد و نيز چگونگى آن بر او مخفى نخواهد ماند.
 
نفوذ آيات قرآن در دلهاى مسلمانان-
 
نفوذ آيات قرآن در دلهاى مسلمانان به قدرى سريع و عميق بود كه بلافاصله بعد از نزول آيات اثر آن ظاهر مى‏گشت، به عنوان نمونه در تواريخ و تفاسير اسلامى در مورد آيه فوق چنين مى‏خوانيم:
 
1- يكى از ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به نام ابو طلحه انصارى در مدينه نخلستان و باغى زيبا و پر در آمد داشت، پس از نزول آيه فوق به خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيد و عرض كرد: مى‏دانى كه محبوبترين اموال من همين باغ است، و من مى‏خواهم آن را در راه خدا انفاق كنم تا ذخيره‏اى براى رستاخيز من باشد، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: بخّ بخّ ذلك مال رابح لك: آفرين بر تو، آفرين بر تو، اين ثروتى است كه براى تو سودمند خواهد بود، سپس فرمود: من صلاح مى‏دانم كه آن را به خويشاوندان نيازمند خود بدهى، ابو طلحه دستور پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را عمل كرد و آن را در ميان بستگان خود تقسيم كرد.
 
2- زبيده همسر هارون الرشيد قرآنى بسيار گرانقيمت داشت كه آن را با زر                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 308
 
 و زيور و جواهرات تزيين كرده بود و علاقه فراوانى به آن داشت، يك روز هنگامى كه از همان قرآن تلاوت مى‏كرد به آيه لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ رسيد، با خواندن آيه در فكر فرو رفت و با خود گفت هيچ چيز مثل اين قرآن نزد من محبوب نيست و بايد آن را در راه خدا انفاق كنم، كسى را به دنبال جواهر فروشان فرستاد و تزيينات و جواهرات آن را بفروخت و بهاى آن را در بيابانهاى حجاز براى تهيه آب مورد نياز باديه نشينان مصرف كرد كه مى‏گويند: امروز هم بقاياى آن چاه‏ها وجود دارد و به نام او ناميده مى‏شود.
 
 (آيه 93)
 
شأن نزول:
 
در مورد نزول اين آيه و دو آيه بعد از روايات استفاده مى‏شود كه يهود، دو ايراد در گفتگوهاى خود به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كردند، نخست اين كه چگونه پيامبر اسلام گوشت و شير شتر را حلال مى‏داند با اين كه در آيين ابراهيم (ع) حرام بوده، و به همين دليل يهود هم به پيروى از ابراهيم آنها را بر خود حرام مى‏دانند، نه تنها ابراهيم، بلكه نوح هم اينها را تحريم كرده بود با اين حال چگونه كسى كه آنها را حرام نمى‏داند دم از آيين ابراهيم مى‏زند؟! ديگر اين كه چگونه پيامبر اسلام خود را وفادار به آيين پيامبران بزرگ خدا مخصوصا ابراهيم (ع) مى‏داند در حالى كه تمام پيامبرانى كه از دودمان اسحاق فرزند ابراهيم بودند «بيت المقدس» را محترم مى‏شمردند، و به سوى آن نماز مى‏خواندند، ولى پيامبر اسلام از آن قبله روى گردانده و كعبه را قبله‏گاه خود انتخاب كرده است؟! آيه مورد بحث به ايراد اول پاسخ گفته و دروغ آنها را روشن مى‏سازد، و آيات آينده به ايراد دوم پاسخ مى‏گويد.
 
تفسير:
 
تهمت يهود بر پيغمبر خدا- همان گونه كه در شأن نزول خوانديم يهود حلال بودن گوشت و شير شتر را از طرف پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله منكر شده بودند.
 
قرآن با صراحت تمام تهمتهاى يهود در مورد تحريم پاره‏اى از غذاهاى پاك- مانند شير و گوشت شتر- را ردّ مى‏كند و مى‏گويد: «در آغاز، تمام اين غذاها براى بنى اسرائيل حلال بود، جز آنچه اسرائيل (يعقوب) پيش از نزول تورات بر خود                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 309
 
 تحريم كرده بود» (كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلًّا لِبَنِي إِسْرائِيلَ إِلَّا ما حَرَّمَ إِسْرائِيلُ عَلى‏ نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ).
 
در باره اين كه اسرائيل (اسرائيل نام ديگر يعقوب است) چه نوع غذايى را بر خود تحريم كرده بود؟ از روايات اسلامى برمى‏آيد كه: هنگامى كه يعقوب گوشت شتر مى‏خورد بيمارى عرق النساء «1» بر او شدت مى‏گرفت و لذا تصميم گرفت كه از خوردن آن براى هميشه خوددارى كند، پيروان او هم در اين قسمت به او اقتدا كردند، و تدريجا امر بر بعضى مشتبه شد، و تصور كردند اين يك تحريم الهى است و آن را به خدا نسبت دادند. قرآن در آيه فوق نسبت دادن اين موضوع به خداوند را يك تهمت مى‏شمارد.
 
در جمله بعد خداوند به پيامبرش دستور مى‏دهد كه از يهود دعوت كند همان تورات موجود نزد آنها را بياورند و آن را بخوانند تا معلوم شود كه ادعاى آنها در مورد تحريم غذاها نادرست است، مى‏فرمايد: «بگو: اگر راست مى‏گوييد تورات را بياوريد و بخوانيد» اين نسبتهايى كه به پيامبران پيشين مى‏دهيد حتى در تورات تحريف شده شما نيست (قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
 
ولى آنها حاضر به چنين كارى نشدند، چون مى‏دانستند در تورات چنين چيزى وجود ندارد.
 
 (آيه 94)- در اين آيه مى‏گويد، اكنون كه آنها حاضر به آوردن تورات نشدند و افترا بستن آنها بر خدا مسلم شد بايد بدانند: «آنها كه بعد از اين به خدا دروغ مى‏بندند ستمگرند» زيرا از روى علم و عمد چنين مى‏كنند (فَمَنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ)
 
.
 
 (آيه 95)- در اين آيه روى سخن را به پيامبر كرده مى‏گويد: «بگو: خدا راست گفته (و اينها در آيين پاك ابراهيم نبوده است) بنابراين، از آيين ابراهيم پيروى كنيد كه به حق گرايش داشت و از مشركان نبود» (قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).
 
__________________________________________________
 
 (1) عرق النساء يك نوع بيمارى عصبى است كه امروز به آن «سياتيك» مى‏گويند. [.....]
 
                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 310
 
اكنون كه مى‏بينيد من در دعوت خود صادق و راستگويم، پس از آيين من كه همان آيين پاك و بى‏آلايش ابراهيم است پيروى كنيد. او هرگز از مشركان نبود و اين كه مشركان عرب خود را بر آيين او مى‏دانند كاملا بى‏معنى است، «بت پرست» كجا و «بت شكن» كجا!
 
 (آيه 96)- نخستين خانه مردم! اين آيه و آيه بعد به پاسخ دومين ايراد يهود كه در باره فضيلت بيت المقدس و برترى آن بر كعبه بوده مى‏پردازد، نخست مى‏فرمايد: «نخستين خانه‏اى كه براى مردم (و نيايش خداوند) قرار داده شده همان است كه در سرزمين مكّه است كه پر بركت و مايه هدايت جهانيان است» (إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ).
 
به اين ترتيب اگر كعبه به عنوان قبله مسلمانان انتخاب شده است جاى تعجب نيست، زيرا نخستين خانه توحيد است.
 
تاريخ و منابع اسلامى هم به ما مى‏گويد كه خانه كعبه به دست آدم (ع) ساخته شد و سپس در توفان نوح آسيب ديد و به وسيله ابراهيم خليل تجديد بنا شد.
 
جالب اين كه در آيه فوق خانه كعبه به عنوان خانه مردم معرفى شده و اين بيانگر اين حقيقت است كه آنچه به نام خدا و براى خداست بايد در خدمت مردم و بندگان او باشد، و آنچه در خدمت مردم و بندگان خداست براى خدا محسوب مى‏شود.
 
قابل توجه اين كه در اين آيه براى كعبه علاوه بر امتياز «نخستين پرستشگاه بودن» به دو امتياز «مبارك» و «مايه هدايت جهانيان» بودن آن نيز اشاره شده است.
 
 (آيه 97)- در اين آيه به دو امتياز ديگر آن اشاره كرده مى‏فرمايد: «در آن نشانه‏هاى روشن (از جمله) مقام ابراهيم است» (فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ).
 
و نشانه ديگر آن آرامش و امنيت حاكم بر اين شهر است چنانكه قرآن مى‏گويد: «و هر كس داخل آن شود در امان خواهد بود» (وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً).
 
در جمله بعد دستور حجّ به همه مردم داده مى‏گويد: «و براى خدا بر مردم است كه آهنگ خانه (او) كنند آنها كه توانايى رفتن به سوى آن دارند» (وَ لِلَّهِ عَلَى                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 311
 
 النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا)
 
.
 
از اين دستور تعبير به يك بدهى و دين الهى شده كه بر ذمّه عموم مردم مى‏باشد، زيرا فرموده است «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ» «براى خدا بر مردم است ...».
 
فريضه حجّ از زمان آدم (ع) تشريع شده بود، ولى رسميت يافتن آن بيشتر مربوط به زمان ابراهيم (ع) است.
 
تنها شرطى كه در آيه براى وجوب حج ذكر شده مسأله استطاعت و توانايى است كه از جمله داشتن زاد و توشه و مركب، و توانايى جسمى را شامل مى‏شود.
 
ضمنا از آيه فوق استفاده مى‏شود كه اين قانون مانند ساير قوانين اسلامى اختصاص به مسلمانان ندارد، بلكه همه موظفند آن را انجام بدهند.
 
در پايان آيه براى تأكيد و بيان اهميت مسأله حجّ مى‏فرمايد: «و هر كس كفر بورزد (و حج را ترك كند به خود زيان رسانيده زيرا) خداوند از همه جهانيان بى‏نياز است» (وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ).
 
واژه «كفر» در اصل به معنى پوشانيدن است و از نظر اصطلاح دينى معنى وسيعى دارد و هر گونه مخالفت با حق، چه در مرحله عقايد و چه در مرحله دستورات فرعى را شامل مى‏شود، لذا در آيه فوق در مورد «ترك حجّ» به كار رفته است.
 
در باره اهميت فوق العاده حجّ در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم كه به على عليه السّلام فرمود: اى على! كسى كه حج را ترك كند با اين كه توانايى دارد كافر محسوب مى‏شود، زيرا خداوند مى‏فرمايد: بر مردمى كه استطاعت دارند به سوى خانه خدا بروند لازم است حج به جا بياورند و كسى كه كفر بورزد (آن را ترك كند) به خود زيان رسانيده است، و خداوند از آنان بى‏نياز است، اى على! كسى كه حجّ را به تأخير بياندازد تا اين كه از دنيا برود خداوند او را در قيامت يهودى يا نصرانى محشور مى‏كند!
 
 (آيه 98)
 
شأن نزول:
 
در مورد نزول اين آيه و سه آيه بعد از مجموع آنچه در كتب شيعه و اهل تسنن نقل شده چنين استفاده مى‏شود كه: يكى از يهوديان به نام                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 312
 
 «شاس بن قيس» كه پيرمردى تاريك‏دل و در كفر و عناد كم نظير بود، روزى از كنار مجمع مسلمانان مى‏گذشت، ديد جمعى از طايفه «اوس» و «خزرج» كه سالها با هم جنگهاى خونينى داشتند، مجلس انسى به وجود آورده‏اند، با خود گفت اگر اينها تحت رهبرى محمد صلّى اللّه عليه و آله از همين راه پيش روند موجوديت يهود بكلى در خطر مى‏افتد در اين حال يكى از جوانان يهودى را دستور داد كه به جمع آنها بپيوندد، و حوادث خونين «بغاث» (محلى كه جنگ شديد اوس و خزرج در آن نقطه واقع شد) را به ياد آنها بياورد.
 
اتفاقا اين نقشه، مؤثر واقع گرديد و جمعى از مسلمانان از شنيدن اين جريان به گفتگو پرداختند، چيزى نمانده بود كه آتش خاموش شده ديرين بار ديگر شعله‏ور گردد.
 
خبر به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيد، فورا با جمعى از مهاجرين به سراغ آنها آمد، و با اندرزهاى مؤثر و سخنان تكان دهنده خود آنها را بيدار ساخت.
 
جمعيت چون سخنان آرام بخش پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را شنيدند، سلاحها را بر زمين گذاشته، و دانستند اين از نقشه‏هاى دشمنان اسلام بوده است، و صلح و صفا و آشتى بار ديگر كينه‏هايى را كه مى‏خواست زنده شود شستشو داد.
 
در اين هنگام چهار آيه نازل شد كه در دو آيه نخست، يهوديان اغواكننده را نكوهش مى‏كند، و در دو آيه بعد به مسلمانان هشدار مى‏دهد.
 
تفسير:
 
نفاق‏افكنان- در اين آيه نخست روى سخن را به اهل كتاب (يهود) نموده و خداوند به پيغمبرش فرمان مى‏دهد كه با زبان ملامت و سرزنش از آنها بپرسد انگيزه آنها در كفر ورزيدن به آيات خدا چيست؟ در حالى كه مى‏دانند خداوند از اعمال آنان آگاه است. مى‏فرمايد: «بگو: اى اهل كتاب! چرا به آيات خدا كفر مى‏ورزيد با آن كه خدا گواه است بر اعمالى كه انجام مى‏دهيد» (قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَهِيدٌ عَلى‏ ما تَعْمَلُونَ).
 
 (آيه 99)- در اين آيه آنها را ملامت مى‏كند و مى‏فرمايد: «بگو: اى اهل كتاب! چرا افرادى را كه ايمان آورده‏اند از راه خدا باز مى‏داريد و مى‏خواهيد                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 313
 
 اين راه را كج سازيد در حالى كه شما (به درستى اين راه) گواه هستيد» (قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ).
 
چرا علاوه بر انحراف خود بار سنگينى مسؤوليت انحراف ديگران را نيز بر دوش مى‏كشيد؟ در حالى كه شما بايد نخستين دسته‏اى باشيد كه اين منادى الهى را «لبيك» گوييد، زيرا بشارت ظهور اين پيامبر قبلا در كتب شما داده شده و شما گواه بر آنيد.
 
در پايان آيه آنها را تهديد مى‏كند كه: «خداوند هرگز از اعمال شما غافل نيست» (وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
 
 (آيه 100)- در اين آيه روى سخن را به مسلمانان اغفال شده كرده مى‏گويد:
 
 «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اگر از جمعى از اهل كتاب (كه كارشان نفاق افكنى و شعله‏ور ساختن آتش كينه و عداوت در ميان شماست) اطاعت كنيد شما را پس از ايمان آوردن به كفر باز مى‏گردانند» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقاً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ كافِرِينَ).
 
بنابراين به وسوسه‏هاى آنها ترتيب اثر ندهيد و اجازه ندهيد در ميان شما نفوذ كنند.
 
 
هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
دوشنبه 3 تیر 1392  6:15 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
AliFanoodi
AliFanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال

ردیف 20 : 

 (آيه 70)- در ادامه گفتگو در باره فعاليتهاى تخريبى اهل كتاب در اين آيه و آيه بعد روى سخن را به آنها كرده، و به خاطر كتمان حق و عدم تسليم در برابر آن، آنها را شديدا مورد سرزنش قرار مى‏دهد، مى‏فرمايد: «اى اهل كتاب چرا به آيات خدا كافر مى‏شويد در حالى كه (به صحّت و صدق آن) گواهى مى‏دهيد» (يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ).
 
شما نشانه‏هاى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را در تورات و انجيل خوانده‏ايد و نسبت به آن آگاهى داريد، چرا راه انكار را در پيش مى‏گيريد؟
 
(آيه 71)- در اين آيه بار ديگر آنها را مخاطب ساخته مى‏گويد: «اى اهل                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 295
 
 كتاب! چرا حق را با باطل مى‏آميزيد و مشتبه مى‏كنيد (تا مردم را به گمراهى بكشانيد و خودتان نيز گمراه شويد) و چرا حق را پنهان مى‏داريد در حالى كه مى‏دانيد»! (يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
 
 (آيه 72)
 
شأن نزول:
 
نقل شده كه: دوازده نفر از يهود با يكديگر تبانى كردند كه صبحگاهان خدمت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله برسند و ظاهرا ايمان بياورند و مسلمان شوند، ولى در آخر روز از اين آيين برگردند و هنگامى كه از آنها سؤال شود چرا چنين كرده‏اند بگويند: ما صفات محمد صلّى اللّه عليه و آله را از نزديك مشاهده كرديم و ديديم صفات و روش او با آنچه در كتب ما است تطبيق نمى‏كند و لذا برگشتيم، و به اين وسيله بعضى از مؤمنان متزلزل مى‏گردند.
 
تفسير:
 
يهود براى متزلزل ساختن ايمان مسلمانان از هر وسيله‏اى استفاده مى‏كردند، تهاجم نظامى، سياسى و اقتصادى اين آيه اشاره به بخشى از تهاجم فرهنگى آنها دارد. مى‏فرمايد: «گروهى از اهل كتاب گفتند: (برويد و ظاهرا) به آنچه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ايمان بياوريد و در پايان روز كافر شويد (و كفر خود را آشكار سازيد) شايد آنها (مؤمنان) نيز متزلزل شده باز گردند» (وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ).
 
اين توطئه در افراد ضعيف النفس اثر قابل ملاحظه‏اى خواهد داشت به خصوص اين كه عده مزبور از دانشمندان يهود بودند، و همه مى‏دانستند كه آنها نسبت به كتب آسمانى و نشانه‏هاى آخرين پيامبر، آشنايى كامل دارند و اين امر لا اقل پايه‏هاى ايمان تازه مسلمانان را متزلزل مى‏سازد.
 
 (آيه 73)- ولى براى اين كه پيروان خود را از دست ندهند تأكيد كردند كه ايمان شما بايد تنها جنبه صورى داشته و كاملا محرمانه باشد «شما جز به كسى كه از آيينتان پيروى مى‏كند (واقعا) ايمان نياوريد» (وَ لا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِينَكُمْ).
 
سپس در يك جمله معترضه كه از كلام خداوند است، مى‏فرمايد: «به آنها بگو: هدايت تنها هدايت الهى است» و اين توطئه‏هاى شما در برابر آن بى‏اثر است                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 296
 
 (قُلْ إِنَّ الْهُدى‏ هُدَى اللَّهِ).
 
بار ديگر به ادامه سخنان يهود باز مى‏گردد، و مى‏فرمايد: آنها گفتند «هرگز باور نكنيد به كسى همانند شما (كتاب آسمانى) داده شود، (بلكه نبوت مخصوص شماست) و همچنين تصور نكنيد آنها مى‏توانند در پيشگاه پروردگارتان با شما بحث و گفتگو كنند» (أَنْ يُؤْتى‏ أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ).
 
به اين ترتيب روشن مى‏شود كه آنها گرفتار خود برتربينى عجيبى بودند خود را بهترين نژادهاى جهان مى‏پنداشتند و هميشه در اين فكر بودند كه براى خود مزيّتى بر ديگران قائل شوند.
 
در پايان آيه خداوند جواب محكمى به آنها مى‏دهد و با بى‏اعتنايى به آنها روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده مى‏فرمايد: «بگو: فضل و موهبت به دست خداست و به هر كس بخواهد و شايسته ببيند مى‏دهد و خداوند واسع (داراى مواهب گسترده) و آگاه (از موارد شايسته) مى‏باشد» (قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ).
 
يعنى بگو مواهب الهى اعم از مقام والاى نبوت و همچنين موهبت عقل و منطق و افتخارات ديگر همه از ناحيه اوست، و به شايستگان مى‏بخشد.
 
 (آيه 74)- در اين آيه براى تأكيد بيشتر مى‏افزايد: «خدا هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) ويژه رحمت خود مى‏كند و خداوند داراى فضل عظيم است» و هيچ كس نمى‏تواند مواهب او را محدود سازد (يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ).
 
بنابراين، اگر فضل و موهبت الهى شامل بعضى مى‏شود نه بعضى ديگر، به خاطر محدود بودن آن نيست بلكه به خاطر تفاوت شايستگيهاست.
 
توطئه‏هاى كهن!
 
آيات فوق كه از آيات اعجاز آميز قرآن بوده و پرده از روى اسرار يهود و دشمنان اسلام برمى‏داشت امروز هم به مسلمانان در برابر اين جريان هشدار مى‏دهد، زيرا در عصر ما نيز وسايل تبليغاتى دشمن كه از مجهزترين وسايل تبليغاتى جهان است در اين جهت به كار گرفته شده كه عقايد اسلامى را در افكار                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 297
 
 مسلمين مخصوصا نسل جوان ويران سازند آنها در اين راه از هر وسيله و هر كس در لباسهاى «دانشمند، خاورشناس، مورخ و روزنامه‏نگار و حتى بازيگران سينما و ...»
 
استفاده مى‏كنند و اين حقيقت را مكتوم نمى‏دارند كه هدفشان اين نيست كه مسلمانان به آيين مسيح يا يهود درآيند بلكه هدف آنها ويرانى افكار و بى‏علاقه ساختن جوانان نسبت به مفاخر آيين و سنتشان است!
 
 (آيه 75)
 
شأن نزول:
 
اين آيه در باره دو نفر از يهود نازل گرديده كه يكى امين و درستكار و ديگرى خائن و پست بود نفر اول «عبد اللّه بن سلام» بود كه مرد ثروتمندى 1200 اوقيّه «1» طلا نزد او به امانت گذارد، عبد اللّه همه آن را به موقع به صاحبش رد كرد و به واسطه امانت‏دارى خداوند او را در آيه مورد بحث مى‏ستايد.
 
نفر دوم «فنحاص» است كه مردى از قريش يك دينار به او امانت سپرد «فنحاص» در آن خيانت كرد خداوند او را بواسطه خيانت در امانت نكوهش مى‏كند.
 
تفسير:
 
خائنان و امينان- جمعى از يهود عقيده داشتند كه مسؤول حفظ امانتهاى ديگران نيستند، منطق آنها اين بود كه مى‏گفتند ما اهل كتابيم! و پيامبر الهى و كتاب آسمانى او در ميان ما بوده است، ولى در مقابل اينها گروهى از آنان خود را موظف به پرداخت حقوق ديگران مى‏دانستند.
 
در اين آيه قرآن به هر دو گروه اشاره كرده حق هر كدام را ادا مى‏كند، مى‏فرمايد: «در ميان اهل كتاب كسانى هستند كه اگر ثروت زيادى به رسم امانت به آنها بسپارى به تو باز مى‏گردانند (و به عكس) كسانى هستند كه اگر يك دينار به عنوان امانت به آنها بسپارى به تو باز نمى‏گردانند مگر تا زمانى كه بالاى سر آنها ايستاده (و بر آنها مسلط) باشى» (وَ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّا ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِماً).
 
به اين ترتيب قرآن مجيد به خاطر غلط كارى گروهى از آنها، همه آنها را محكوم نمى‏كند و اين يك درس مهم اخلاقى به همه مسلمين است.
 
ضمنا نشان مى‏دهد آن گروهى كه خود را در تصرف و غصب اموال ديگران‏
 
__________________________________________________
 
 (1) «اوقيّه» يك دوازدهم رطل، معادل هفت مثقال است.
 
                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 298
 
مجاز و مأذون مى‏دانستند هيچ منطقى جز منطق زور و سلطه را پذيرا نيستند و نمونه آن را بطور گسترده در دنياى امروز در صهيونيستها مشاهده مى‏كنيم و اين در حقيقت از مسائل جالبى است كه در قرآن مجيد در آيه فوق پيشگويى شده، و به همين دليل مسلمانان براى استيفاى حقوق خود از آنان هيچ راهى جز كسب قدرت ندارند.
 
سپس در ادامه آيه منطق اين گروه را در مورد غصب اموال ديگران بيان مى‏كند، مى‏فرمايد: «اين به خاطر آن است كه آنها مى‏گويند ما در برابر «امّيّين» (غير اهل كتاب) مسؤول نيستيم» (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ).
 
آرى! آنها با اين خود برتربينى و امتياز دروغين به خود حق مى‏دادند كه اموال ديگران را به هر اسم و عنوان تملك كنند، و اين منطق از اصل خيانت آنها در امانت، به مراتب بدتر و خطرناكتر بود.
 
قرآن مجيد در پاسخ آنها در پايان همين آيه با صراحت مى‏گويد: «آنها به خدا دروغ مى‏بندند در حالى كه مى‏دانند» (وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ).
 
آنها به خوبى مى‏دانستند كه در كتب آسمانيشان به هيچ وجه اجازه خيانت در امانتهاى ديگران به آنان داده نشده، در حالى كه آنها براى توجيه اعمال ننگين خويش چنين دروغهايى را مى‏ساختند و به خدا نسبت مى‏دادند.
 
 (آيه 76)- اين آيه ضمن نفى كلام اهل كتاب كه مى‏گفتند: خوردن اموال غير اهل كتاب براى ما حرام نيست! و به همين دليل براى خود آزادى عمل قائل بودند همان آزادى كه امروز هم در اعمال بسيارى از آنها مى‏بينيم كه هر گونه تعدى و تجاوز به حقوق ديگران را براى خود مجاز مى‏دانند، مى‏فرمايد: «آرى، كسى كه به پيمان خود وفا كند و پرهيزكارى پيشه نمايد (خدا او را دوست دارد زيرا) خداوند پرهيزكاران را دوست مى‏دارد» (بَلى‏ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ وَ اتَّقى‏ فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ).
 
يعنى معيار برترى انسان و مقياس شخصيت و ارزش آدمى، وفاى به عهد و عدم خيانت در امانت و تقوا و پرهيزكارى به طور عام است.
 
 (آيه 77)
 
شأن نزول:
 
جمعى از دانشمندان يهود به هنگامى كه موقعيت                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 299
 
 اجتماعى خود را در ميان يهود در خطر ديدند كوشش كردند كه نشانه‏هايى كه در تورات در باره آخرين پيامبر وجود داشت و شخصا در نسخى از تورات با دست خود نگاشته بودند تحريف نمايند و حتى سوگند ياد كنند كه آن جمله‏هاى تحريف شده از ناحيه خداست! آيه نازل شد و شديدا به آنها اخطار كرد.
 
تفسير:
 
در اين آيه به بخش ديگرى از خلافكاريهاى يهود و اهل كتاب اشاره شده مى‏فرمايد: «كسانى كه پيمان الهى و سوگندهاى خود را (به نام مقدس او) با بهاى كمى معامله مى‏كنند بهره‏اى در آخرت نخواهند داشت» (إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلًا أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ).
 
البته آيه به صورت كلى ذكر شده هر چند شأن نزول آن گروهى از علماى اهل كتاب است و قرآن در اين آيه، پنج مجازات براى آنها ذكر مى‏كند نخست اين كه آنها از مواهب بى‏پايان عالم ديگر بهره‏اى نخواهند داشت- چنانكه در بالا ذكر شد.
 
ديگر اين كه «خداوند در قيامت با آنها سخن نخواهد گفت» (وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ). و نيز «نظر لطف خود را در آن روز از آنها برمى‏گيرد و نگاهى به آنها نمى‏كند» (وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ).
 
روشن است كه منظور از سخن گفتن خداوند سخن گفتن با زبان نيست زيرا خداوند از جسم و جسمانيات پاك و منزه است بلكه منظور سخن گفتن از طريق الهام قلبى و يا ايجاد امواج صوتى در فضا است همانند سخنانى كه موسى (ع) از شجره طور شنيد. و همچنين نظر كردن خداوند به آنان اشاره به توجه و عنايت خاص اوست نه نگاه با چشم جسمانى- آنچنان كه بعضى ناآگاهان پنداشته‏اند.
 
و بالاخره مجازات چهارم و پنجم آنان اين است «خداوند آنان را (از گناه) پاك نمى‏كند و براى آنها عذاب دردناكى است» (وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).
 
و از اينجا روشن مى‏شود كه گناه پنهان ساختن آيات الهى و شكستن عهد و پيمان او و استفاده از سوگندهاى دروغين تا چه حد سنگين است كه تهديد به اين همه مجازاتهاى روحانى و جسمانى و محروميت كامل از الطاف و عنايات الهى شده است.
 
                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 300
 
 (آيه 78)
 
شأن نزول:
 
اين آيه نيز در باره گروهى از علماء يهود نازل شده كه با دست خود چيزهايى بر خلاف آنچه در تورات آمده بود در باره صفات پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مى‏نوشتند و آن را به خدا نسبت مى‏دادند (و با زبان خود حقايق تورات را تحريف مى‏كردند).
 
تفسير:
 
باز در اين آيه سخن از بخش ديگرى از خلافكاريهاى بعضى از علماى اهل كتاب است مى‏فرمايد: «بعضى از آنها زبان خود را به هنگام تلاوت كتاب خدا چنان مى‏پيچند و منحرف مى‏كنند كه گمان كنيد آنچه را مى‏خوانند از كتاب خداست در حالى كه از كتاب الهى نيست» (وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقاً يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتابِ).
 
آنها به اين كار نيز قناعت نمى‏كردند بلكه صريحا «مى‏گفتند اين از سوى خدا نازل شده در حالى كه از سوى خدا نبود» (وَ يَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ).
 
سپس قرآن بر اين امر تأكيد مى‏كند كه اين كار به خاطر اين نبود كه گرفتار اشتباهى شده باشند بلكه «به خدا دروغ مى‏بندند در حالى كه عالم و آگاهند» (وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ).
 
ضمنا از اين آيه و آيات قبل خطر مهم علماء و دانشمندان منحرف براى يك امت و ملت روشن مى‏شود.
 
 (آيه 79)
 
شأن نزول:
 
در باره شأن نزول اين آيه و آيه بعد نقل شده كه: كسى نزد پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله آمد و اظهار داشت ما به تو همانند ديگران «سلام» مى‏كنيم در حالى كه به نظر ما چنين اعترافى كافى نيست تقاضا داريم به ما اجازه دهى امتيازى برايت قائل شويم و تو را سجده كنيم! پيامبر فرمود: «سجده براى غير خدا جايز نيست، پيامبر خود را تنها به عنوان يك بشر احترام كنيد ولى حق او را بشناسيد و از او پيروى نماييد»!
 
تفسير:
 
اين آيه همچنان افكار باطل گروهى از اهل كتاب را نفى و اصلاح مى‏كند، مخصوصا به مسيحيان گوشزد مى‏نمايد كه هرگز مسيح (ع) ادعاى الوهيّت                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 301
 
 نكرد و نيز به درخواست كسانى كه مى‏خواستند اين گونه ادعاها را در باره پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله تكرار كنند صريحا پاسخ مى‏گويد مى‏فرمايد: «براى هيچ بشرى سزاوار نيست كه خداوند كتاب آسمانى و حكم و نبوت به او دهد سپس او به مردم بگويد غير از خدا مرا پرستش كنيد» (ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ).
 
نه پيامبر اسلام و نه هيچ پيغمبر ديگرى حق ندارد چنين سخنى را بگويد و اين گونه نسبتها كه به انبياء داده شده همه ساخته و پرداخته افراد ناآگاه و دور از تعليمات آنهاست.
 
سپس مى‏افزايد: «بلكه (سزاوار مقام او اين است كه بگويد) افرادى باشيد الهى آنگونه كه تعليم كتاب الهى به شما داده شده و درس خوانده‏ايد» و هرگز غير خدا را پرستش نكنيد (وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ).
 
آرى! فرستادگان الهى هيچ گاه از مرحله بندگى و عبوديت تجاوز نكردند و هميشه بيش از هر كس در برابر خداوند خاضع بودند.
 
از جمله مزبور استفاده مى‏شود كه هدف انبياء تنها پرورش افراد نبوده، بلكه هدف تربيت عالمان ربانى و مصلحان اجتماعى و افراد دانشمند بوده تا بتوانند محيطى را با علم و ايمان خود روشن سازند.
 
 (آيه 80)- اين آيه تكميلى است نسبت به آنچه در آيه قبل آمد مى‏گويد:
 
همانطور كه پيامبران مردم را به پرستش خويش دعوت نمى‏كردند، به پرستش فرشتگان و ساير پيامبران هم دعوت نمى‏نمودند مى‏فرمايد: «و سزاوار نيست اين كه به شما دستور دهد فرشتگان و پيامبران را پروردگار خود انتخاب كنيد» (وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً).
 
اين جمله از يكسو پاسخى است به مشركان عرب كه فرشتگان را دختران خدا مى‏پنداشتند و نوعى ربوبيت براى آنها قائل بودند و با اين حال خود را پيرو آيين ابراهيم معرفى مى‏كردند.                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 302
 
 و از سوى ديگر پاسخى است به صابئان كه خود را پيرو يحيى (ع) مى‏دانستند ولى مقام فرشتگان را تا سر حد پرستش بالا مى‏بردند.
 
و نيز پاسخى است به يهود و نصارا كه عزيز يا مسيح (ع) را فرزند خدا معرفى مى‏كردند.
 
و در پايان آيه براى تأكيد بيشتر مى‏افزايد: «آيا شما را به كفر دعوت مى‏كند پس از آن كه (تسليم فرمان حق گشته و) مسلمان شديد» (أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
 
يعنى، چگونه ممكن است پيامبرى پيدا شود و نخست مردم را به ايمان و توحيد دعوت كند سپس راه شرك را به آنها نشان دهد! آيه ضمنا اشاره سر بسته‏اى به معصوم بودن پيامبران و عدم انحراف آنها از مسير فرمان خدا مى‏كند.
 
 (آيه 81)- پيمان مقدس! به دنبال اشاراتى كه در آيات پيشين در باره وجود نشانه‏هاى روشن پيامبر اسلام در كتب انبياء قبل آمده بود در اينجا اشاره به يك اصل كلى در اين رابطه مى‏كند و مى‏فرمايد: «و (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه خداوند پيمان مؤكد از پيامبران (و پيروان آنها) گرفت كه هرگاه كتاب و دانش به شما دادم سپس پيامبرى به سوى شما آمد كه آنچه را با شما است تصديق مى‏كند (و نشانه‏هاى او موافق چيزى است كه با شما است) حتما به او ايمان بياوريد و او را يارى كنيد» (وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ).
 
در آيات قرآن كرارا اشاره به وحدت هدف پيغمبران خدا شده است و اين آيه نمونه زنده‏اى از آن مى‏باشد.
 
سپس براى تأكيد مى‏افزايد: خداوند به آنها فرمود: «آيا اقرار به اين موضوع داريد؟ و پيمان مؤكد مرا بر آن گرفتيد؟ گفتند: آرى، اقرار داريم فرمود: بر اين پيمان گواه باشيد و من هم با شما گواهم» (قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى‏ ذلِكُمْ إِصْرِي قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ).
 
                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 303
 
 (آيه 82)- در اين آيه قرآن مجيد پيمان شكنان را مورد مذمت و تهديد قرار مى‏دهد و مى‏گويد: «پس هر كس (بعد از اين همه پيمانهاى مؤكد و ميثاقهاى محكم) سرپيچى كند و روى گرداند (و به پيامبرى همچون پيامبر اسلام كه بشارات ظهورش همراه نشانه‏هاى او در كتب پيشين آمده ايمان نياورد) فاسق و خارج از اطاعت فرمان خداست» (فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ).
 
و مى‏دانيم كه خداوند اين گونه فاسقان لجوج و متعصب را هدايت نمى‏كند- همان گونه كه در آيه 80 سوره توبه آمده است- و كسى كه مشمول هدايت الهى نشد سرنوشتش دوزخ و عذاب شديد الهى است.
 
 (آيه 83)- برترين آيين الهى! در اينجا بحث در باره اسلام آغاز مى‏شود و توجه اهل كتاب و پيروان اديان گذشته را به آن جلب مى‏كند.
 
نخست مى‏فرمايد: «آيا آنها غير از آيين خدا را مى‏طلبند»؟ آيين او همين اسلام است (أَ فَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ).
 
سپس مى‏افزايد: «تمام كسانى كه در آسمانها و زمينند چه از روى اختيار يا اجبار اسلام آورده‏اند (و در برابر فرمان او تسليمند) و همه به سوى او بازگردانده مى‏شوند» بنابراين، اسلام آيين همه جهان هستى و عالم آفرينش است (وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ).
 
در اينجا قرآن مجيد «اسلام» را به معنى وسيعى تفسير كرده و مى‏گويد: تمام كسانى كه در آسمان و زمينند و تمام موجوداتى كه در آنها وجود دارند مسلمانند.
 
يعنى در برابر فرمان او تسليمند زيرا، روح اسلام همان تسليم در برابر حق است منتهى گروهى از روى اختيار (طوعا) در برابر «قوانين تشريعى» او تسليمند و گروهى بى‏اختيار (كرها) در برابر «قوانين تكوينى» او.
 
 (آيه 84)- در اين آيه خداوند به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله (و همه پيروان او) دستور مى‏دهد كه نسبت به همه تعليمات انبياء و پيامبران پيشين، علاوه بر آنچه بر پيغمبر اسلام نازل شده ايمان داشته باشند مى‏فرمايد: «بگو: ايمان به خدا آورديم و به آنچه بر ما و بر ابراهيم و بر اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط (پيامبران تيره‏هاى                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 304
 
 بنى اسرائيل) نازل شده و آنچه به موسى و عيسى و همه پيامبران از سوى پروردگارشان داده شده است نيز ايمان آورده‏ايم ما در ميان آنها فرقى نمى‏گذاريم و ما در برابر او (خداوند) تسليم هستيم» (قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى‏ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى‏ وَ عِيسى‏ وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).
 
 (آيه 85)- و بالاخره در اين آيه به عنوان يك نتيجه‏گيرى كلى مى‏فرمايد:
 
 «هر كس غير از اسلام آيينى براى خود انتخاب كند از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است» (وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ).
 
 (آيه 86)
 
شأن نزول:
 
يكى از انصار (مسلمانان مدينه) دستش به خون بى‏گناهى آلوده گشت و از ترس مجازات از اسلام برگشت و به مكّه فرار كرد (و يازده نفر از پيروان او كه مسلمان شده بودند نيز مرتد شدند) پس از ورود به مكه از كار خود سخت پشيمان گشت، يك نفر را به سوى خويشان خود به مدينه فرستاد تا از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله سؤال كنند آيا براى او راه بازگشتى وجود دارد يا نه؟
 
آيه نازل شد و قبولى توبه او را با شرايط خاصى اعلام داشت.
 
تفسير:
 
در آيات گذشته سخن از آيين اسلام بود كه تنها آيين مقبول الهى است در اينجا سخن از كسانى است كه اسلام را پذيرفته و سپس از آن برگشته‏اند كه در اصطلاح «مرتد» ناميده مى‏شوند.
 
مى‏فرمايد: «چگونه خداوند جمعيتى را هدايت مى‏كند كه بعد از ايمان و گواهى به حقانيت رسول، و آمدن نشانه‏هاى روشن براى آنها كافر شدند و خدا جمعيت ستمكاران را هدايت نمى‏كند» (كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ).
 
چرا خداوند آنها را هدايت نمى‏كند؟ دليل آن روشن است آنها پيامبر را با نشانه‏هاى روشن شناخته‏اند و به رسالت او گواهى داده‏اند بنابراين، در بازگشت و عدول از اسلام در واقع ظالم و ستمگرند و كسى كه آگاهانه ظلم و ستم مى‏كند                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 305
 
 لايق هدايت الهى نيست او زمينه‏هاى هدايت را در وجود خود از ميان برده است.
 
 (آيه 87)- سپس مى‏افزايد: «آنها كيفرشان اين است كه لعن خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنهاست» (أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ).
 
 (آيه 88)- در اين آيه مى‏افزايد: «اين در حالى است كه آنها همواره در اين لعن و طرد و نفرت مى‏مانند و مجازات آنها تخفيف نمى‏يابد و به آنها مهلت داده نمى‏شود» (خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ).
 
در واقع اگر اين لعن و طرد جاودانى نبود و يا جاودانى بود و تدريجا تخفيف مى‏يافت و يا حد اقل مهلتى به آنها داده مى‏شد تحملش آسانتر بود ولى هيچ يك از اينها در باره آنها نيست عذابشان دردناك و جاودانى و غير قابل تخفيف و بدون هيچ گونه مهلت است.
 
 (آيه 89)- در اين آيه راه بازگشت را به روى اين افراد مى‏گشايد و به آنان اجازه توبه مى‏دهد چرا كه هدف قرآن در همه جا اصلاح و تربيت است.
 
مى‏فرمايد: «مگر كسانى كه بعد از آن توبه كنند و اصلاح نمايند و در مقام جبران برآيند (كه توبه آنان پذيرفته مى‏شود) زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِلَّا الَّذِينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
 
از اين تعبير استفاده مى‏شود كه گناه نقصى در ايمان انسان ايجاد مى‏كند كه بعد از توبه بايد تجديد ايمان كند تا اين نقص بر طرف گردد.
 
(آيه 90)
 
شأن نزول:
 
بعضى گفته‏اند اين آيه در مورد اهل كتاب كه قبل از بعث پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله به او ايمان آورده بودند، اما پس از بعثت به او كفر ورزيدند نازل شده است.
 
تفسير:
 
توبه بى‏فايده- در آيات قبل سخن از كسانى در ميان بود كه از راه انحرافى خود پشيمان شده و توبه حقيقى نموده بودند و لذا توبه آنها قبول شد ولى در اين آيه سخن از كسانى است كه توبه آنها پذيرفته نيست، مى‏فرمايد: «كسانى كه بعد از ايمان آوردن كافر شدند سپس بر كفر خود افزودند (و در اين راه اصرار                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 306
 
 ورزيدند) هيچ گاه توبه آنان قبول نمى‏شود (چرا كه از روى ناچارى صورت مى‏گيرد) و آنها گمراهانند» چرا كه هم راه خدا را گم كرده‏اند و هم راه توبه را (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ).
 
توبه آنها ظاهرى است چرا كه وقتى پيروزى طرفداران حق را ببينند از روى ناچارى اظهار پشيمانى و توبه مى‏كنند و طبيعى است كه چنين توبه‏اى پذيرفته نشود.
 
(آيه 91)- در اين آيه به دنبال اشاره‏اى كه در آيه قبل به توبه‏هاى بيهوده شد سخن از كفّاره بيهوده مى‏گويد، مى‏فرمايد: «كسانى كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند اگر تمام روى زمين پر از طلا باشد و آن را به عنوان «فديه» (و كفاره اعمال زشت خويش) بپردازند هرگز از آنها پذيرفته نخواهد شد» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْ‏ءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدى‏ بِهِ).
 
روشن است كفر تمام اعمال نيك انسان را بر باد مى‏دهد و اگر تمام روى زمين پر از طلا باشد و در راه خدا انفاق كنند پذيرفته نخواهد شد و صد البته اگر چنين چيزى در قيامت در اختيار آنها باشد و بدهند پذيرفته نيست.
 
و در پايان آيه به نكته ديگرى اشاره فرموده مى‏گويد: «آنها كسانى هستند كه مجازات دردناك دارند و ياورى ندارند» (أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ).
 
يعنى، نه تنها فديه و انفاق به حال آنها سودى ندارد بلكه شفاعت شفاعت كنندگان نيز شامل حال آنها نمى‏شود زيرا شفاعت شرايطى دارد كه يكى از مهمترين آنها ايمان به خداست و اصولا شفاعت به اذن خدا است.
 
آنها هرگز از چنين افراد نالايق شفاعت نمى‏كنند كه شفاعت نيز لياقتى لازم دارد چرا كه اذن الهى شامل افراد نالايق نمى‏شود.
 
آغاز جزء چهارم قرآن مجيد
 
 
هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد...
عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد...
آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!!
او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!!
بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست...
آي مردم به خدا روز حسابي هم هست...
زندگي در گذر است...
آدمي رهگذر است....
زندگي يک سفر است....
آدمي همسفر است...
آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است...
 
"رهگذر ميگذرد"
دوشنبه 3 تیر 1392  6:19 PM
تشکرات از این پست
nezarat_ravabet
دسترسی سریع به انجمن ها