ردیف 131 سوره عنکبوت (24-45)
فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (24) وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً مَّوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُم بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُم بَعْضاً وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن نَّاصِرِينَ (25) فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (26) وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ (27) وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَالَمِينَ (28) أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَتَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنكَرَ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (29) قَالَ رَبِّ انصُرْنِي عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ (30) وَلَمَّا جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَهَا كَانُوا ظَالِمِينَ (31) قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطاً قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ (32) وَلَمَّا أَن جَاءتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَقَالُوا لَا تَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهْلَكَ إِلَّا امْرَأَتَكَ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ (33) إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِّنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ (34) وَلَقَد تَّرَكْنَا مِنْهَا آيَةً بَيِّنَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (35) وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْباً فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (36) فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ (37) وَعَاداً وَثَمُودَ وَقَد تَّبَيَّنَ لَكُم مِّن مَّسَاكِنِهِمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَكَانُوا مُسْتَبْصِرِينَ (38) وَقَارُونَ وَفِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَلَقَدْ جَاءهُم مُّوسَى بِالْبَيِّنَاتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَمَا كَانُوا سَابِقِينَ (39) فَكُلّاً أَخَذْنَا بِذَنبِهِ فَمِنْهُم مَّنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِباً وَمِنْهُم مَّنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَمِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَمِنْهُم مَّنْ أَغْرَقْنَا وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (40) مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاء كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ (41) إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ مِن شَيْءٍ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (42) وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ (43) خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ (44) اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ (45)
اما جواب قوم او ( ابراهيم) جز اين نبود كه گفتند: «او را بكشيد يا بسوزانيد!» ولى خداوند او را از آتش رهايى بخشيد;
در اين ماجرا نشانههايى است براى كسانى كه ايمان مىآورند. (24)
(ابراهيم) گفت: «شما غير از خدا بتهايى براى خود انتخاب كردهايد كه مايه دوستى و محبت ميان شما در زندگى دنيا باشد;
سپس روز قيامت از يكديگر بيزارى مىجوييد و يكديگر را لعن مىكنيد; و جايگاه (همه) شما آتش است و هيچ يار و ياورى براى شما نخواهد بود!» (25)
و لوط به او ( ابراهيم) ايمان آورد، و (ابراهيم) گفت: «من بسوى پروردگارم هجرت مىكنم كه او صاحب قدرت و حكيم است!» (26)
و (در اواخر عمر،) اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم و نبوت و كتاب آسمانى را در دودمانش قرار داديم و پاداش او را در دنيا داديم و او در آخرت از صالحان است! (27)
و لوط را فرستاديم هنگامى كه به قوم خود گفت: «شما عمل بسيار زشتى انجام مىدهيد كه هيچ يك از مردم جهان پيش از شما آن را انجام نداده است! (28)
آيا شما به سراغ مردان مىرويد و راه (تداوم نسل انسان) را قطع مىكنيد و در مجلستان اعمال ناپسند انجام مىدهيد؟!
«اما پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند:» اگر راست مىگويى عذاب الهى را براى ما بياور! (29)
(لوط) عرض كرد: «پروردگارا! مرا در برابر اين قوم تبهكار يارى فرما!» (30)
و هنگامى كه فرستادگان ما (از فرشتگان) بشارت (تولد فرزند) براى ابراهيم آوردند، گفتند: سخللّهما اهل اين شهر و آبادى را
(و به شهرهاى قوم لوط اشاره كردند) هلاك خواهيم كرد، چرا كه اهل آن ستمگرند!» (31)
(ابراهيم) گفت: «در اين آبادى لوط است!» گفتند: «ما به كسانى كه در آن هستند آگاهتريم! او و خانوادهاش را نجات مىدهيم;
جز همسرش كه در ميان قوم (گنهكار) باقى خواهد ماند.» (32)
هنگامى كه فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از ديدن آنها بدحال و دلتنگ شد; گفتند:«نترس و غمگين مباش، ما تو و خانوادهات را نجات خواهيم داد،
جز همسرت كه در ميان قوم باقى مىماند. (33)
ما بر اهل اين شهر و آبادى به خاطر گناهانشان، عذابى از آسمان فرو خواهيم ريخت!» (34)
و از اين آبادى نشانه روشنى (و درس عبرتى) براى كسانى كه مىانديشند باقى گذارديم! (35)
و ما بسوى «مدين»، برادرشان «شعيب» را فرستاديم; گفت: «اى قوم من! خدا را بپرستيد، و به روز بازپسين اميدوار باشيد، و در زمين فساد نكنيد!» (36)
(ولى) آنها او را تكذيب كردند، و به اين سبب زلزله آنان را فراگرفت، و بامدادان در خانههاى خود به رو در افتاده و مرده بودند! (37)
ما طايفه «عاد» و «ثمود» را نيز (هلاك كرديم)، و مساكن (ويران شده) آنان براى شما آشكار است; شيطان اعمالشان را براى آنان آراسته بود،
از اين رو آنان را از راه (خدا) بازداشت در حالى كه بينا بودند. (38)
و «قارون» و «فرعون» و «هامان» را نيز هلاك كرديم; موسى با دلايل روشن به سراغشان آمد، اما آنان در زمين برترى جويى كردند،
ولى نتوانستند بر خدا پيشى گيرند! (39)
ما هر يك از آنان را به گناهانشان گرفتيم، بر بعضى از آنها طوفانى از سنگريزه فرستاديم، و بعضى از آنان را صيحه آسمانى فروگرفت،
و بعضى ديگر را در زمين فرو برديم، و بعضى را غرق كرديم; خداوند هرگز به آنها ستم نكرد، ولى آنها خودشان بر خود ستم مىكردند! (40)
مثل كسانى كه غير از خدا را اولياى خود برگزيدند، مثل عنكبوت است كه خانهاى براى خود انتخاب كرده;
در حالى كه سستترين خانههاى خانه عنكبوت است اگر مىدانستند! (41)
خداوند آنچه را غير از او مىخوانند مىداند، و او شكستناپذير و حكيم است. (42)
اينها مثالهايى است كه ما براى مردم مىزنيم، و جز دانايان آن را درك نمىكنند. (43)
خداوند، آسمانها و زمين را بحق آفريد; و در اين آيتى است براى مؤمنان. (44)
آنچه را از كتاب (آسمانى) به تو وحى شده تلاوت كن، و نماز را برپا دار، كه نماز (انسان را) از زشتيها و گناه بازمىدارد، و ياد خدا بزرگتر است;
و خداوند مىداند شما چه كارهايى انجام مىدهيد! (45)
تفسیر
(آيه 24)- طرز پاسخ مستكبران به ابراهيم (ع) حال نوبت آن است كه ببينيم اين قوم گمراه در برابر دلائل سه گانه ابراهيم (ع) در زمينه توحيد و نبوت و معاد چه گفتند؟ آنها قطعا پاسخ منطقى نداشتند و لذا مانند همه زورمندان قلدر بىمنطق تكيه بر قدرت شيطانيشان كردند، و فرمان قتل او را صادر نمودند.
چنانكه قرآن مىگويد: «اما جواب قوم او [ابراهيم] جز اين نبود كه گفتند: او را بكشيد يا بسوزانيد»! (فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ).
سر انجام پيشنهاد اول پذيرفته شد چون معتقد بودند بدترين نوع اعدام همان سوزاندن به آتش است.
در اينجا سخنى در مورد چگونگى آتش سوزى ابراهيم به ميان نيامده است، همين اندازه در دنباله آيه مىخوانيم: «ولى خداوند او را از آتش رهايى بخشيد» (فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ).
شرح ماجراى آتش سوزى در سوره انبيا آيه 68- 70 آمده است.
در پايان مىافزايد: «در اين ماجرا نشانههايى است براى كسانى كه ايمان مىآورند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 498
(آيه 25)- به هر حال ابراهيم (ع) از آن آتش عظيم به صورت خارق العادهاى به لطف پروردگار رهايى يافت، ولى نه تنها دست از بيان هدفهاى خود بر نداشت بلكه شتاب و سرعت و حرارت بيشترى به آن داد.
ابراهيم «گفت: شما غير از خدا بتهايى براى خود انتخاب كردهاى كه مايه دوستى و محبت ميان شما در زندگى دنيا باشد سپس روز قيامت از يكديگر بيزارى مىجوييد و يكديگر را لعن مىكنيد و جايگاه شما آتش است و هيچ يار و ياورى براى شما نخواهد بود» (وَ قالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً وَ مَأْواكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ ناصِرِينَ).
پرستش براى هر قوم و قبيلهاى به اصطلاح رمز وحدت بود و نيز پيوندى ميان آنها و نياكانشان ايجاد مىكرد. از اين گذشته سران كفار پيروان خود را دعوت به پرستش بتها مىكردند و اين حلقه اتصالى بين «سران» و «پيروان» بود.
ولى در قيامت همه اين پيوندهاى پوچ و پوسيده و پوشالى از هم گسسته مىشود و هر يك گناه را به گردن ديگرى مىاندازد.
(آيه 26)- در اين آيه اشاره به ايمان لوط و هجرت ابراهيم مىكند، مىگويد:
«و لوط به او [ابراهيم] ايمان آورد» (فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ).
«لوط» خود از پيامبران بزرگ خدا بود- مىگويند: پسر خواهر ابراهيم بود- و از آنجا كه پيروى يك فرد بزرگ به منزله پيروى يك امت و ملت است، خداوند در اينجا مخصوصا از ايمان لوط آن شخصيت والاى معاصر ابراهيم سخن مىگويد: تا روشن شود اگر ديگران ايمان نياوردند مهم نبود.
سپس مىافزايد: «و (ابراهيم) گفت: من بسوى پروردگارم هجرت مىكنم كه او صاحب قدرت و حكيم است» (وَ قالَ إِنِّي مُهاجِرٌ إِلى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
ابراهيم (ع) از سر زمين بابل- به اتفاق لوط و همسرش ساره- به سوى سر زمين شام، مهد انبيا و توحيد، حركت كرد، تا بتواند در آنجا دعوت توحيد را وسعت بخشد.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 499
(آيه 27)- در اين آيه سخن از مواهب چهار گانهاى است كه خداوند بعد از اين هجرت بزرگ به ابراهيم داد.
نخست فرزندان لايق و شايسته بود، فرزندانى كه بتوانند چراغ ايمان و نبوت را در دودمان او روشن نگهدارند، مىگويد: «و (در اواخر عمر) اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم» (وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ).
ديگر اين كه: «نبوّت و كتاب آسمانى را در دودمانش قرار داديم» (وَ جَعَلْنا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ).
سوم اين كه: «و پاداش او را در دنيا داديم» (وَ آتَيْناهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيا).
اين پاداش ممكن است اشاره به امور مختلفى باشد: مانند نام نيك و لسان صدق در ميان همه امتها، چرا كه همه به ابراهيم (ع) به عنوان يك پيامبر عظيم الشأن احترام مىگذارند، به وجود او افتخار مىكنند و شيخ الانبيايش مىنامند.
آبادى سر زمين مكه به دعاى او يكى ديگر از اين پاداشها است.
چهارم اين كه: «او در آخرت از صالحان است» (وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ). و اين يك مجموعه كامل از افتخارات را تشكيل مىدهد.
(آيه 28)- آلوده دامنان خيره سر! بعد از بيان گوشهاى از ماجراى ابراهيم (ع) به سراغ ذكر بخشى از سر گذشت پيامبر هم عصرش لوط (ع) پرداخته، مىفرمايد: «و لوط را فرستاديم (به خاطر بياور) هنگامى كه به قومش گفت: شما عمل بسيار زشتى انجام مىدهيد كه هيچ يك از مردم جهان پيش از شما آن را انجام نداده است» (وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ).
«الْفاحِشَةَ» در اينجا كنايه از «همجنس گرايى» است.
(آيه 29)- «لوط» (ع) اين پيامبر بزرگ سپس مقصد خود را فاشتر بيان ساخت و گفت: «آيا شما به سراغ مردان مىرويد»؟! (أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ).
«و آيا راه (تداوم نسل انسان) را قطع مىكنيد»؟! (وَ تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ).
«و در مجلستان اعمال ناپسند انجام مىدهيد» (وَ تَأْتُونَ فِي نادِيكُمُ الْمُنْكَرَ). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 500
اكنون ببينيم پاسخ اين قوم گمراه و ننگين در برابر سخنان منطقى حضرت لوط (ع) چه بود.
قرآن مىگويد: «اما پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: اگر راست مىگويى عذاب الهى را براى ما بياور» (فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ).
(آيه 30)- در اينجا بود كه لوط (ع) دستش از همه جا كوتاه شد، رو به درگاه خدا آورد و با قلبى آكنده از غم و اندوه «عرض كرد: پروردگارا! مرا در برابر اين قوم تبهكار يارى فرما» (قالَ رَبِّ انْصُرْنِي عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ).
قومى كه روى زمين را به فساد و تباهى كشيدهاند، اخلاق و تقوا را بر باد دادهاند، عفت پاكدامنى را پشت سر انداختهاند، شرك و بت پرستى را با فساد اخلاق و ظلم و ستم آميختهاند و نسل انسان را به فنا و نيستى تهديد كردهاند.
(آيه 31)- و اين هم سر نوشت آلودگان! سر انجام دعاى لوط مستجاب شد، فرشتگانى كه مأمور عذاب بودند قبل از آن كه به سر زمين لوط (ع) براى انجام مأموريت خود بيايند به سر زمينى كه ابراهيم (ع) در آن بود براى اداى رسالتى ديگر، يعنى بشارت ابراهيم (ع) به تولد فرزندان رفتند.
آيه مىگويد: «و هنگامى كه فرستادگان ما (از فرشتگان) بشارت (تولد فرزند) براى ابراهيم آوردند، گفتند: ما اهل اين شهر و آبادى را [و به شهرهاى قوم لوط اشاره كردند] هلاك خواهيم كرد، چرا كه اهل آن ستمگرند» (وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى قالُوا إِنَّا مُهْلِكُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَها كانُوا ظالِمِينَ).
(آيه 32)- هنگامى كه ابراهيم اين سخن را شنيد نگران لوط پيامبر بزرگ خدا شد و «گفت: در اين آبادى لوط است»! (قالَ إِنَّ فِيها لُوطاً).
سرنوشت او چه خواهد شد؟! اما فورا در پاسخ او «گفتند: (نگران مباش) ما به كسانى كه در آن هستند آگاهتريم» (قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيها). ما هرگز تر و خشك را با هم نمىسوزانيم و برنامه ما كاملا دقيق و حساب شده است. برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 501
و افزودند: «او و خانوادهاش را نجات مىدهيم جز همسرش كه در ميان قوم (گنهكار) باقى خواهد ماند»! (لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ).
(آيه 33)- گفتگوى فرشتگان با ابراهيم در اينجا پايان گرفت و آنها روانه ديار لوط (ع) شدند.
قرآن مىگويد: «هنگامى كه فرستادگان ما نزد لوط آمدند از ديدن آنها بد حال و دلتنگ شد» (وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِيءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً).
آنها به صورت جوانانى خوش قيافه بودند، و آمدن چنين ميهمانانى در چنان محيط آلودهاى، ممكن بود براى لوط موجب درد سر و احتمالا آبرو ريزى نزد ميهمانان شود.
ولى ميهمانان كه ناراحتى او را درك كردند به زودى خود را معرفى نموده و او را از نگرانى بيرون آوردند: «گفتند: نترس، و غمگين مباش (كارى از اين بىشرمان ساخته نيست و به زودى همگى نابود خواهند شد) ما تو و خانوادهات را نجات خواهيم داد، جز همسرت كه در ميان قوم باقى مىماند» و هلاك مىشود (وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَ أَهْلَكَ إِلَّا امْرَأَتَكَ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ).
(آيه 34)- بعد براى اين كه سر نوشت اين گروه آلوده به ننگ را در برنامه مأموريت خود روشنتر سازند افزودند: «ما بر اهل اين شهر و آبادى عذابى از آسمان به خاطر فسق و گناهشان فرو خواهيم ريخت»! (إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ).
(آيه 35)- در اينجا چگونگى عذاب دردناك آنها توضيح داده نشده، همين اندازه مىفرمايد: «ما از آن آباديها (از ويرانههاى در هم ريخته و شهرهاى بلا ديده و نابود شده) آنها درس عبرت و نشانه روشنى براى كسانى كه انديشه مىكنند باقى گذارديم» (وَ لَقَدْ تَرَكْنا مِنْها آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ).
ولى در آيه 84 سوره اعراف و همچنين آيه 82 سوره هود آمده است كه نخست زلزله شديدى شهرهاى آنها را بكلى زير و رو كرد و سپس بارانى از سنگهاى آسمانى بر آنها فرو ريخت.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 502
(آيه 36)- هر گروه ستمگر به نوعى مجازات شدند: بعد از داستان لوط و قومش نوبت به اقوام ديگرى همچون «قوم شعيب» و «عاد» و «ثمود» و «فرعون» مىرسد.
نخست مىگويد: «ما به سوى مدين برادرشان شعيب را فرستاديم» (وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً).
تعبير به برادر، اشاره به نهايت محبت اين پيامبران نسبت به امتهايشان و عدم سلطهجويى آنها است.
«مدين» شهرى است در جنوب غربى «اردن» كه امروز به نام «معان» خوانده مىشود، در شرق «خليج عقبه» قرار گرفته، و حضرت شعيب و قومش در آنجا مىزيستند.
«شعيب» مانند ساير پيامبران بزرگ خدا دعوت خود را از اعتقاد به مبدأ و معاد كه پايه و اساس هر دين و آيين است آغاز كرد، «گفت: اى قوم من! خدا را بپرستيد و به روز قيامت اميدوار باشيد» (فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ ارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ).
اعتقاد به اين دو اصل مسلما در تربيت و اصلاح انسان تأثير فوق العادهاى خواهد داشت.
دستور سوم «شعيب» يك دستور جامع عملى بود كه تمام برنامههاى اجتماعى را در بر مىگيرد گفت: «سعى در فساد در زمين مكنيد» (وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ).
«فساد» مفهوم وسيعى دارد كه هر گونه نابسامانى و ويرانگرى و انحراف و ظلم را در بر مىگيرد و نقطه مقابل آن صلاح و اصلاح است.
(آيه 37)- اما آن گروه به جاى اين كه اندرزهاى اين مصلح بزرگ را به گوش جان بشنوند در مقام مخالفت بر آمده «او را تكذيب كردند» (فَكَذَّبُوهُ).
«و به اين سبب زلزله آنها را فرا گرفت»! (فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ).
«و بامدادان در خانههاى خود به رو افتاده و مرده بودند»! (فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 503
(آيه 38)- اين آيه سخن از قوم «عاد» و «ثمود» مىگويد، بىآنكه از پيامبر آنها (هود و صالح)، و گفتگوهايشان با اين دو قوم سر كش سخنى به ميان آورد، چرا كه اقوامى بودند شناخته شده و داستان پيامبرشان در آيات ديگر قرآن كرارا آمده است.
مىفرمايد: «ما طايفه عاد و ثمود» را هلاك كرديم (وَ عاداً وَ ثَمُودَ).
سپس مىافزايد: «و مساكن (ويران شده) آنان براى شما آشكار است» و ويرانههاى شهرهايشان در سر زمين حجر و يمن بر سر راهتان (وَ قَدْ تَبَيَّنَ لَكُمْ مِنْ مَساكِنِهِمْ).
سپس به علت اصلى بد بختى آنها اشاره كرده، مىگويد: «شيطان اعمالشان را براى آنها آراسته بود، از اين رو آنان را از راه (خدا) باز داشت» (وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ).
«در حالى كه بينا بودند» (وَ كانُوا مُسْتَبْصِرِينَ).
فطرت آنها بر توحيد و تقوا بود، و پيامبران الهى نيز بقدر كافى راه را به آنها نشان داده بودند.
(آيه 39)- اين آيه از سه نفر از گردنكشان كه هر كدام نمونه بارزى از يك قدرت شيطانى بودند نام برده، مىگويد: «و قارون و فرعون و هامان را نيز» هلاك كرديم (وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ).
قارون مظهر ثروت توأم با غرور و خود خواهى و غفلت، فرعون مظهر قدرت استكبارى توأم با شيطنت، و هامان الگويى براى معاونت از ظالمان مستكبر بود.
سپس مىافزايد: «موسى با دلائل روشن به سراغ اين سه آمد» و حجت را بر آنها تمام كرد (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسى بِالْبَيِّناتِ).
«اما آنها راه استكبار و غرور و سر كشى را در زمين پيش گرفتند» (فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ).
ولى «آنها (با اين همه) نتوانستند بر خدا پيشى گيرند» و از چنگال قدرت او فرار كنند (وَ ما كانُوا سابِقِينَ). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 504
زيرا آنها نتوانستند از قلمرو قدرت خدا با امكاناتى كه در اختيار داشتند بگريزند، و از عذاب الهى رهايى يابند، بلكه در همان لحظهاى كه خداوند اراده كرد آنها را با ذلت و زبونى به ديار عدم فرستاد.
(آيه 40)- در اين آيه مىفرمايد: «پس ما هر يك از آنها را به گناهش گرفتيم» (فَكُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ).
«بر بعضى از آنها توفانى شديد و كوبنده توأم با سنگريزه فرستاديم» (فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِ حاصِباً). منظور از اين گروه، قوم عاد است.
«و بعضى ديگر را صيحه آسمانى فرو گرفت» (وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ).
و اين عذابى بود كه بر قوم ثمود، و بعضى اقوام ديگر نازل گرديد.
«و بعضى ديگر از آنها را در زمين فرو برديم» (وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ).
اين مجازاتى بود كه در مورد قارون تحقق يافت و بالاخره «بعضى ديگر را غرق كرديم» (وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا).
اين اشاره به فرعون و هامان و اتباع آنهاست.
در پايان آيه براى تأكيد اين واقعيت كه اينها همه گرفتار عكس العمل كارهاى خويش شدند و محصولى را درو مىكردند كه بذر آن را خودشان پاشيده بودند، مىفرمايد: «خداوند هرگز به آنها ظلم و ستم نكرد، آنها بودند كه بر خويشتن ستم مىكردند» (وَ ما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ).
آرى! مجازاتهاى اين جهان و جهان ديگر باز تاب و تجسمى است از اعمال انسانها، در آنجا كه تمام راههاى اصلاح و باز گشت را به روى خود ببندند.
(آيه 41)- تكيهگاههاى سست همچون لانه عنكبوت! در آيات گذشته سر نوشت دردناك و غمانگيز مشركان مفسد و مستكبران لجوج و ظالمان بيدادگر و خود خواه بيان شد، به همين تناسب در اينجا مثال جالب و گويايى براى كسانى كه غير خدا را معبود و ولى خود قرار مىدهند بيان كرده، مىفرمايد: «مثل كسانى كه غير از خدا را اولياى خود بر گزيدند، مثل عنكبوت است كه خانهاى براى خود انتخاب كرده، در حالى كه سستترين خانهها، خانه عنكبوت است، اگر برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 505
مىدانستند»! (مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ).
ولى آنها كه بر ايمان و توكل بر خدا تكيه مىكنند تكيه بر سدّ پولادين دارند.
ذكر اين نكته نيز در اينجا ضرورى است: خانه عنكبوت و تارهاى او با اين كه ضرب المثل در سستى مىباشد خود از عجايب آفرينش است كه دقت در آن انسان را به عظمت آفريدگار آشناتر مىكند.
اگر به خانههاى سالم عنكبوت دقت كنيم منظره جالبى همچون يك خورشيد با شعاعهايش بر روى پايههاى خصوصى از تارها مشاهده مىكنيم البته اين خانه براى عنكبوت خانه مناسب و ايدهآلى است ولى در مجموع سستتر از آن تصور نمىشود، و اين چنين است معبودهايى كه غير از خدا مىپرستند.
(آيه 42)- در اين آيه هشدار تهديدآميزى به اين مشركان غافل و بىخبر مىدهد، مىگويد: «خداوند آنچه را آنها غير از او مىخوانند مىداند» (إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ).
شرك آشكار آنها، و شرك مخفى و پنهانشان، هيچ يك بر خدا پوشيده نيست.
«و اوست قادر شكستناپذير و حكيم على الاطلاق» (وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
اگر مهلت به آنها مىدهد، نه به خاطر آن است كه نمىداند يا قدرتش محدود است، بلكه حكمت او ايجاب مىكند كه فرصت كافى دهد تا بر همه اتمام حجت شود، و آنها كه شايسته هدايتند، هدايت گردند.
(آيه 43)- اين آيه گويا اشاره به ايرادى است كه دشمنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در برابر اين مثالها به او مىكردند و مىگفتند: چگونه ممكن است خدايى كه آفريننده زمين و آسمان است به عنكبوت و مگس و حشرات و مانند اينها مثال بزند.
قرآن در پاسخ آنها مىگويد: «و اينها مثالهايى است كه ما براى مردم مىزنيم و جز عالمان آن را درك نمىكنند» (وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ).
(آيه 44)- در اين آيه اضافه مىكند: «خداوند آسمانها و زمين را به حق برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 506
آفريده و در اين نشانه عظيمى است براى افراد با ايمان» (خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ).
باطل و بيهوده در كار او راه ندارد، اگر مثال به عنكبوت و خانه سست و بىبنيادش مىزند، روى حساب است، و اگر موجود كوچكى را براى تمثيل برگزيده براى بيان حق است، و گر نه او آفريننده بزرگترين كهكشانها و منظومههاى آسمانى است.
(آيه 45)- نماز باز دارنده از زشتيها و بديها: بعد از پايان بخشهاى مختلفى از سر گذشت اقوام پيشين و پيامبران بزرگ و بر خورد نا مطلوب آنها با اين رهبران الهى، و پايان غمانگيز زندگى آنها، روى سخن را- براى دلدارى و تسلى خاطر و تقويت روحيه و ارائه خط مشى كلى و جامع- به پيامبر كرده دو دستور به او مىدهد.
نخست مىگويد: «آنچه را از كتاب آسمانى (قرآن) به تو وحى شده تلاوت كن» (اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ). بخوان و در زندگيت به كار بند.
بعد از بيان اين دستور كه در حقيقت جنبه آموزش دارد، به دستور دوم مىپردازد كه شاخه اصلى پرورش است، مىگويد: «و نماز را بر پا دار» (وَ أَقِمِ الصَّلاةَ).
سپس به فلسفه بزرگ نماز پرداخته، مىگويد: «زيرا نماز (انسان را) از زشتيها و منكرات باز مىدارد» (إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ).
طبيعت نماز از آنجا كه انسان را به ياد نيرومندترين عامل باز دارنده يعنى اعتقاد به مبدأ و معاد مىاندازد داراى اثر باز دارندگى از فحشاء و منكر است.
البته نهى از فحشا و منكر سلسله مراتب و درجات زيادى دارد و هر نمازى به نسبت رعايت شرايط داراى بعضى از اين درجات است.
امام صادق عليه السّلام مىفرمايد: «كسى كه دوست دارد ببيند آيا نمازش مقبول درگاه الهى شده يا نه؟ بايد ببيند آيا اين نماز، او را از زشتيها و منكرات باز داشته يا نه؟ به همان مقدار كه بازداشته نمازش قبول است»! برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 507
در دنباله آيه اضافه مىفرمايد: «ذكر خدا از آن هم برتر و بالاتر است» (وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ).
ظاهر جمله فوق اين است كه بيان فلسفه مهمترى براى نماز مىباشد، يعنى يكى ديگر از آثار و بركات مهم نماز كه حتى از نهى از فحشا و منكر نيز مهمتر است آن است كه انسان را به ياد خدا مىاندازد كه ريشه و مايه اصلى هر خير و سعادت است، و حتى عامل اصلى نهى از فحشا و منكر نيز همين «ذكر اللّه» مىباشد، در واقع برترى آن به خاطر آن است كه علت و ريشه محسوب مىشود.
و از آنجا كه نيات انسانها و ميزان حضور قلب آنها در نماز و ساير عبادات بسيار متفاوت است در پايان آيه مىفرمايد: «و خدا مىداند چه كارهايى را انجام مىدهيد» (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ).
چه اعمالى را كه در پنهان انجام مىدهيد يا آشكار، چه نياتى را كه در دل داريد، و چه سخنانى كه بر زبان جارى مىكنيد.
حسنات تلاوت سوره ی عنكبوت
در فضیلت این سوره از پیامبر اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت شده: هركس سوره عنكبوت را بخواند به تعداد همه مؤمنان و همه منافقان ده حسنه به او عطا می شود مجمع البیان، ج8، ص5
اهل بهشت
از امام صادق علیه السلام نقل شده: هركس سوره عنكبوت و روم را در شب بیست و سوم ماه رمضان قرائت كند، سوگند به خدا كه از اهل بهشت خواهد بود زیرا این دو سوره نزد پروردگار از جایگاه بلندی برخوردارند ثواب الاعمال، ص 109
· تب بر عجیب/
از حضرت امام جعفر صادق(ع) منقول است كه هر كه این سوره رابنویسد و بشوید وبخورد كسی كه تب ربع داشته باشد تابخورد شفا یابد
· شادی آفرین
و اگر غمی داشته باشد بفرح مبدل شود وكاهلی او زایل شود واگر كسی را خواب نباشد چون به فراش اید انگشت در ناف خود نهد وآن را در گرداند واین سوره را بخواند در خواب رود تابه وقت صبح بیدار نشود
· درمان افسردگی
و اگر بنوید به كسی دهد كه مرض دق (افسردگی) داشته باشد یا امراض خطرناك سه جرعه از آن در بدن مالد شفایابد .
· درمان همه بیماری ها/شادی آفرین
از رسول گرامی اسلام نقل شده است: هركس سوره عنكبوت را نوشته و پس از شستن، از آب آن بنوشد همه دردها و بیماری ها از او زایل می شود. امام صادق علیه السلام نیز فرموده اند: اگر این سوره را بنویسند و آنگاه آن را شسته و از آب حاصل از آن بنوشند تب، سردی و درد از آنها برداشته می شود و از هیچ دردی جز درد مرگ كه چاره ای از آن نیست، غمگین نمی شوند و در زندگی به شادی فراوانی دست می یابند تفسیرالبرهان، ج4، ص301
· جهت آرامش و شرح صدر
نوشیدن آب این سوره موجب شادی دل و شرح صدر می شود و اگر برای افروختگی و حرارت چهره از این آب صورت را بشویند برطرف می شود و اگر هنگام خواب این سوره خوانده شود موجب آرامش و راحتی در خواب می شود تفسیرالبرهان، ج4، ص301
جمله ای ارزشمند برای سعادت دنیا و آخرت در آیات انتخابی
چند نکته و پیام تفسیری از آیه 45 سوره عنکبوت:إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنكَر
در هنگام خواندن سوره ی عنكبوت آيه 45 از حزب هشتادم قرآن كريم می خوانیم كه مي فرمايد:
اُتْلُ مَآ أُوْحِىَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ
ترجمه
آنچه را از كتاب (آسمانى قرآن) به تو وحى شده تلاوت كن و نماز را بهپادار، كه همانا نماز (انسان را) از فحشا و منكر باز مىدارد و البتّه ياد خدا بزرگتر است و خداوند آنچه را انجام مىدهيد مىداند.
نکته ها
در اين آيه خداوند به پيامبرش دستور تلاوت قرآن و نماز را در كنار هم داده و اين به خاطر آن است كه قرآن و نماز دو منبع نيروبخش مىباشند. خداوند كه به پيامبرش از يك مسئوليّت سنگين خبر مىدهد، «انّا سنلقى عليك قولاً ثقيلاً»(143) به او مىفرمايد: براى انجام اين مسئوليّت سنگين، از دو منبع نيروبخش كمك بگير:
يكى تلاوت قرآن. «و رَتّل القرآن ترتيلا»(144)
و ديگرى نماز شب. «اِنّ ناشئة اليل هى اَشدّ وَطاً و أقوم قيلاً»(145)
البتّه علاوه بر اين آيه، نماز و قرآن، بارها در كنار هم آمده است؛ از جمله: «يتلون كتاب اللّه و اقاموا الصّلاة»(146) و «يمسّكون بالكتاب و اقاموا الصّلاة»(147)
براى جمله «لذكر اللّه اكبر» چند معنا بيان شده است:
الف: نماز، بزرگترين ذكر الهى است. به دليل آيهى «أقم الصّلاة لذكرى»(148) كه نماز را ذكر خداوند مىداند.
ب: ياد خدا (و حضور قلب)، بالاتر از ظاهر نماز است.
ج: ياد خدا براى انسان از همه كارها برتر است.
د: ياد خدا، براى جلوگيرى از فحشا و منكر بالاتر از هر اهرم ديگر است.
ه: ياد خدا از شما، بزرگتر از ياد شما از خدا است. (البتّه اين معنا با توجّه به روايات در ذيل آيه «فاذكرونى اذكركم»(149) برداشت شده است.(150))
به پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله گفته شد: فلانى هم نماز مىخواند و هم خلاف مىكند، فرمود:«انّ صلاته تنهاه يوماً»(151) بالاخره نماز او روزى نجاتش خواهد داد.
امام صادقعليه السلام فرمود: هر كسى دوست دارد قبولى يا ردّ نمازش را بداند، ببيند نمازش او را از فحشا و منكر باز داشته است يا نه. سپس امامعليه السلام فرمود: «فبقدر ما منعته قبلت منه»(152) به اندازهاى كه نماز، انسان را از منكرات باز مىدارد، به همان اندازه قبول مىشود.
--------------------------------------------------------------------------------
143) مزمّل، 5.
144) مزمل، 4 .
145) مزمل، 6 .
146) فاطر، 29 .
147) اعراف، 170 .
148) طه، 14.
149) بقره، 152 .
150) تفسير نورالثقلين.
151) تفسير مجمعالبيان.
152) تفسير مجمعالبيان.