کار مده نفس تبه کار را-پروین
کار مده نفس تبه کار را
در صف گل جا مده این خار را
خورده بسی خوشه و خروار را
چرخ و زمین بندهٔ تدبیر تست
چرخ بدانست که کار تو چیست
دید چو در دست تو افزار را
روح چرا میکشد این بار را
به که بسنجی کم و بسیار را
خیره نوشت آنچه نوشت اهرمن
پاره کن این دفتر و طومار را
بستر از این آینه زنگار را
دزد بر این خانه از آنرو گذشت
در همه جا راه تو هموار نیست
مست مپوی این ره هموار را
گنجور
قوم من ترنج را با پوست می خورند
راستی! کسی زلیخا را ندیده است؟
شنبه 7 اردیبهشت 1392 11:29 PM
تشکرات از این پست