0

ازدواج امّ‏کلثوم با عمربن خطاب واقعیت دارد؟؟

 
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

ازدواج امّ‏کلثوم با عمربن خطاب واقعیت دارد؟؟

بسم الله الرحمن الرحيم

با سلام در این جا سعی کردم تا شبه ازدواج خليفه دوم با امّ‌كلثوم دختر امير مؤمنان و فاطمه زهرا عليهما السلام است را از سایت های معتبر شیعه و سنی جمع اوری کنم.تا دوستان راحتر باشند.

امید دارم برادران اهل سنت با عقل و منطق قضاوت نمایند.

با ارزوی داشتن ملتی متحد.

 

طرح شبهه:

شيعيان ادعا مى‌كنند كه خليفه دوم قاتل فاطمه زهرا (رضى الله عنها) است؛ اما كدام‌ عقل‌ سليم‌ مى‌پذيرد كه‌ حضرت‌ علي ‌(رضي‌الله عنه‌) دخترش‌ را به‌ ازدواج‌ قاتل‌ همسر گراميش‌، فاطمه‌ (رضى الله عنها) درآورد و رابطه‌ دوستانه‌ با او برقرار نمايد؟

نقد و بررسى:

يكى از شبهاتى كه اهل سنت؛ به ويژه در سال‌هاى اخير به صورت گسترده مطرح كرده‌اند، ازدواج خليفه دوم با امّ‌كلثوم دختر امير مؤمنان و فاطمه زهرا عليهما السلام است.
اهل سنت،‌ استفاده‌هاى گوناگونى از اين ازدواج مى‌كنند؛ از جمله مى‌خواهند با اثبات اين ازدواج، رابطه صميمانه و دوستانه امير مؤمنان با خلفا را ثابت و از سوى ديگر، شهادت صديقه شهيده سلام الله عليها، غصب خلافت و... را انكار نمايد.
از اين رو، اين شبهه اهميت فوق العاده و پيوند ناگسستنى با انديشه‌هاى شيعيان دارد و بايد به صورت دقيق و مستدل بررسى شود.
انديشه‌وران شيعه پاسخ هاى گوناگونى از اين مطلب داده‌اند كه همگى آن‌ها صحيح و معقول به نظر مى‌رسد؛ برخى همچون رضى الدين حلى، علامه مقرّم، علامه باقر شريف القرشى و... اصل وجود دخترى به نام امّ‌كلثوم را براى حضرت زهرا سلام الله عليها منكر شده و دليل‌هاى متقنى براى آن ارائه كرده‌اند. كه ما نيز در اين مقاله، در دفاع از اين نظر، شواهد فراوان بيان كرده‌ايم.
برخى ديگر، وقوع تعارض در روايات ازدواج را دليلى واضح براى بطلان مدعاى اهل سنت در باره اين ازدواج مى‌دانند؛ از جمله شيخ مفيد رضوان الله تعالى عليه در دو رساله مجزا به نام‌هاى المسائل العُكبرية و المسائل السروية، و نيز سيد ناصر حسين الهندى در كتاب افحام الأعداء والخصوم و آيت الله ميلانى و...
ما نيز در اين مقاله، تعارض‌هاى گسترده در نقل اين ماجرا را مطرح و مستندات آن را از كتاب‌هاى اهل سنت ذكر كرده‌‌ايم.
و انديشه‌وران ديگرى، همچون سيد مرتضى پاسخ داده‌اند كه اين ازدواج با زورگويى و تهديد عمر بن خطاب بوده است.
عده‌اى از دانشمندان شيعه و سنى با پذيرش اصل ازدواج، نكته ديگرى را مطرح كرده‌اند كه امّ‌كلثوم همسر عمر، دختر امير مؤمنان عليه السلام نبود؛‌ بلكه دختر ابوبكر بوده است؛ از جمله يحيى بن شرف نووى، مهمترين شارح صحيح مسلم در كتاب تهذيب الأسماء اين مطلب را نقل كرده و آيت الله مرعشى نجفى از عالمان شيعه در شرح احقاق الحق به اين مطلب تصريح كرده‌اند كه در ادامه مدرك و اصل سخن ايشان خواهد آمد.
گويا از بين پاسخ هاى موجود، پاسخ اخير كامل‌تر است؛ چرا كه از طرفى تمام روايات موجود در كتاب‌هاى اهل سنت كه ازدواج دختر امير مؤمنان عليه السلام را با خليفه دوم ثابت مى‌كند، با اشكالات سندى مواجه و با تعارض‌ها و تناقض‌هاى غير قابل جمعى كه دارند، غير قابل اعتماد هستند و از طرف ديگر در هيچ يك از روايات موجود در كتاب‌هاى شيعه، تصريح نشده كه امّ‌كلثوم دختر امير مؤمنان از حضرت زهرا عليهما السلام باشد؛ بلكه ازدواج دخترى به نام امّ‌كلثوم را كه در خانه امير مؤمنان بوده ثابت مى‌كنند.
اعتراف انديشمندى همچون نووى، برترين شارح صحيح مسلم كه گسترده‌ترين و مهمترين كتاب فقهى شافعى نيز متعلق به او است، عامل مهم ديگرى است كه اين ديدگاه را تقويت مى‌كند.
و نيز مى‌گوييم كه حتى در صورت اثبات چنين ازدواجى، نمى‌توان از آن رابطه صميمانه امير مؤمنان را با خلفا اثبات كرد؛ زيرا اين ازدواج نه تنها براى خليفه دوم فضيلت محسوب نمى‌شود؛ بلكه لكه سياهى است كه همانند تيرگى غصب خلافت، بر دامان او باقى مانده است؛ چرا كه در ماجراى اين ازدواج چيزهايى نقل شده است كه عرق شرم از پيشانى انسان غيرت مند جارى مى‌شود. اين مطلب را در محور چهارم بررسى كرده‌ايم.
 

 

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

شنبه 7 اردیبهشت 1392  9:58 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به: ازدواج امّ‏کلثوم با عمربن خطاب واقعیت دارد؟؟

ازدواج امّ‏کلثوم با عمربن خطاب یا خواستگاری از او مورد اختلاف شدید علمای اسلام و مورّخان قرار گرفته است: برخی «امّ‏کلثوم» را دختر امیرالمؤمنین(ع) ندانسته بلکه ربیه آن حضرت می‏دانند، عدّه‏ای ازدواج را در حدّ خواستگاری می‏دانند، دسته‏ای ازدواج را ناکام و بدون عروسی دانسته‏اند، برخی نیز آن را بامیل و رغبت امام علی(ع) و بعضی دیگر آن را با اکراه و تهدید می‏دانند.
برخی از اهل سنت در بحث امامت به این موضوع استناد کرده و گفته‏اند: این قضیه از جمله اموری است که دلالت دارد بر این که امام امیرالمؤمنین(ع) از رفتارها و کردارهای خلیفه دوم خشنود بوده و حکومت او را تأیید می‏کرده که دخترش را به نکاح او درآورده است. همان‏گونه که «باقلانی» از متکلمان عامه به آن استشهاد کرده است. اکنون به تفصیل این ماجرا می‏‏پردازیم.
روایات قضیه
از جمله اموری که این ماجرا را پیچیده کرده این‏که شیعه و سنّی آن را در مصادر حدیثی خود آورده است، اگرچه اهل سنت آن را با تفصیل و دقت فراوان نقل می‏کنند و شیعه امامیه آن را به صورت مجمل یا به عنوان حکایت از اهل سنت یا از باب الزام خصم به اعتقادها و باورهای خود نقل کرده است. اینکه به برخی از روایات که در مصادر اهل سنت آمده اشاره می‏کنیم:
1ـ ابن سعد می‏گوید: «... عمربن خطاب، ام کلثوم دختر علی بن ابی طالب را به ازدواج خود درآورد، در حالی که دختری غیربالغ بود و نزد او بود تا هنگامی که عمر کشته شد و برای او دو فرزند به نام زید و رقیه به دنیا آورد.»[1]
2ـ حاکم نیشابوری به سند خود از علی بن حسین نقل می‏کند: عمر بن خطاب برای خواستگاری امّ‏کلثوم دختر علی(ع) نزد او آمد و از او خواست که دخترش را به نکاح وی درآورد. علی(ع) فرمود: من او را برای فرزند برادرم، عبدالله بن جعفر گذاشته‏ام. عمر گفت: باید او را به نکاح من درآوری... آنگاه علی(ع) امّ‏کلثوم را به ازدواج او درآورد. سپس عمر نزد مهاجران آمد و گفت: آیا به من تبریک نمی‏گویید؟ گفتند: به چه دلیل؟ گفت: به دلیل ازدواج امّ‏کلثوم دختر علی فاطمه. من شنیدم از رسول خدا(ص) که فرمود: هر نسب و سببی روز قیامت منقطع است، مگر سبب و نسب من. از همین رو، دوست دارم که بین من و رسول خدا(ص) نسب و سبب باشد.»[2]
3ـ بیهقی نیز به سند خود از علی بن الحسین(ع) نقل می‏کند: عمر بعد از انجام گرفتن ازدواج از مهاجران خواست که به او تبریک گویند، زیرا از رسول خدا(ص) شنیده بود که هر سبب و نسبی غیر از سبب و نسب حضرت در روز قیامت منقطع می‏شود.»[3]
این قضیه را عده‏ای دیگر، امثال: خطیب بغدادی،[4] ابن عبدالبرّ،[5] ابن اثیر[6] و ابن حجر عسقلانی[7] نقل کرده‏اند.
بررسی کلّی سندها
1ـ بخاری و مسلم از ذکر این حدیث اعراض کرده و آن را در دو کتاب معروف و مهمّ خود نقل نکرده‏اند و چه بسیار احادیثی که به همین جهت علمای اهل سنت تضعیف نموده‏اند.
2ـ حدیث در صحاح ستّه و دیگر کتاب‏های معروف اهل سنت، همانند مسند احمد بن حنبل نیامده است.
بررسی سند هر یک از روایات
حاکم نیشابوری در نقل ماجرا آن را صحیح، ولی ذهبی در تلخیص المستدرک سند آن را منقطع دانسته است؛ همان‏گونه که بیهقی آن را مرسل می‏داند. هم‏چنین بیهقی با سندهای دیگری این قضیه را نقل کرده که همه آنها ضعیف است.

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

شنبه 7 اردیبهشت 1392  9:59 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به: ازدواج امّ‏کلثوم با عمربن خطاب واقعیت دارد؟؟

ابن سعد نیز حدیث را در الطبقات الکبری به طور مرسل نقل کرده است. ابن حجر در الاصابه با سند خود نقل کرده که در آن «عبدالرحمن بن زید بن اسلم» است که تعداد زیادی از علمای رجال اهل سنت او را تضعیف نموده‏اند.[8] هم‏چنین در سند آن «عبدالله بن وهب» وجود دارد که تضعیف شده است.[9]
ابن حجر به سندی دیگر از عطاء خراسانی نقل کرده که ابن عدی و بخاری او را از جمله ضعیفان شمرده‏اند.[10]
خطیب بغدادی نیز آن را با سندی نقل کرده که در آن احمد بن حسین صوفی، عقبة بن عامر جهنی و ابراهیم بن مهران مروزی وجود دارد که اوّلی تصریح به ضعف او شده، دوّمی را از لشکریان و امیران معاویه ذکر کرده‏اند و سوّمی نیز مهمل دانسته شده است. در نتیجه می‏توان گفت که هیچ یک از روایات، سند معتبری ندارد.
بررسی متون احادیث
با مراجعه به متن‏های مختلف احادیث، به برخی از اشکال‏ها اشاره می‏کنیم:
1ـ تهدید و ارعاب
از برخی روایات استفاده می‏شود که خواستگاری با تهدید و ارعاب بوده است.
کلینی از امام صادق(ع) در مورد ازدواج امّ‏کلثوم نقل می‏کند که حضرت فرمود: «وی زنی از زنان ما بود که غاصبانه به ازدواج دیگری درآمد... .»[11]
شیخ مفید(ره) می‏فرماید: «امیرالمؤمنین(ع) به دلیل تهدید عمر و در امان نبودن جان خود و شیعیانش، از روی ضرورت، و ناچاری تن به این امر داد و همان‏گونه که در جای خود گفته‏ایم، ضرورت اظهار کلمه کفر را مشروع می‏کند؛ خداوند متعال می‏فرماید: (اِلاّ مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاْیِمانِ.)[12]
ابن سعد نقل می‏کند که علی(ع) در جواب خواستگاری عمر فرمود: او دختری کوچک است. عمر در جواب گفت: به خدا سوگند تو حقّ نداری که مرا از این کار منع کنی و من می‏دانم که چرا او ار به نکاحم درنمی‏‏آوری... .[13]
ابن المغازلی نیز از عمر بن خطاب نقل می‏کند که گفت: به خدا سوگند! مرا چیزی بر اصرار این خواستگاری وادار نکرد، مگر آن که از رسول خدا شنیدم... .[14]
از این حدیث استفاده می‏شود حضرت بنا به اصرار زیاد تن به این درخواست داد.
از برخی متون تاریخی نیز استفاده می‏شود خواستگاری به پیشنهاد و تأکید «عمرو بن عاص» بوده است.
شیخ مفید(ره) می‏فرماید: «ضرورت، هرگاه انسان را به نکاح و دختر دادن به گمراه بکشاند، در صورتی که او اظهار به کلمه اسلام دارد، کراهت برطرف شده و نکاح جایز می‏شود. این ماجرا از قضیه لوط تعجب‏انگیزتر نیست. حضرت لوط(ع) به آنان پیشنهاد کرد: هر کدام از دخترانش را می‏خواهند به نکاح خود درآورند، با آن که آنان کافر و گمراه بودند خداوند از قول او می‏فرماید: (هؤُلاءِ بَناتِی هُنَّ اَطْهَرُ لَکُمْ)؛[15] «اینان دختران من هستند و برای شما پاک‏ترند».[16]
همو در جایی دیگر می‏‏نویسد: «بر فرض صحّت اصل قضیه، برای آن دو توجیه هست که هر دو با مذهب شیعه در گمراهی سابقین بر امام علی(ع)، منافاتی ندارد:
الف) نکاح طبق ظاهر اسلام صورت گرفته که عبارت است از: شهادتین، نماز به سمت قبله و اقرار به تمام شریعت. اگرچه افضل آن است با کسی ازدواج شود که به ولایت اعتقاد دارد، نه آن که به ظاهرِ اسلام، گمراهی را اضافه کرده، لکن تا حدّی که او را از اسلام خارج نکند. ولی اگر ضرورت، کسی را مجبور به نکاح با انسان گمراه وادار کند، در صورتی که اظهار به کلمه شهادتین دارد، کراهت از آن برطرف می‏شود و چیزی که در حال اختیار مکروه بوده، جایز می‏گردد. امیرالمؤمنین(ع) احتیاج به تألیف قلوب و حفظ خون‏ها داشت؛ از همین رو ملاحظه کرد که اگر بخواهد با این امر مخالفت کند، در دین و دنیای مردم فساد ایجاد خواهد شد، لذا به درخواست او جامه عمل پوشانید.
ب) نکاح و ازدواج با گمراه ـ همانند کسی که منکر امامت بوده و آن را برای کسی می‏داند که استحقاقش را ندارد ـ حرام است، مگر در صورتی که انسان بر دین و جانش بترسد؛ همان‏گونه که اظهار کلمه کفر ـ که ضد کلمه ایمان است ـ در همین صورت جایز است و خوردن مردار و گوشت خوک هنگام ضرورت حلال می‏گردد، اگرچه در صورت اختیار، حرام است. در جای خود به اثبات رسیده که ضرورت‏ها، محذورات و محرمات را مباح می‏کند؛ همان‏گونه که حضرت لوط(ع) دخترانش را بر کافران قومش عرضه کرد. هم‏چنین رسول خدا(ص) در زمان جاهلیت، دو نفر از دخترانش را به دو کافر تزویج نمود.»[17]
و نیز می‏فرماید: «رسول خدا(ص) قبل از بعثت، دو نفر از دخترانش را یکی به نکاح عتبةبن ابی لهب و دیگری را به نکاح ابی العاص بن ربیع درآورد و بعد از بعثت، آنان را از شوهرانشان جدا نمود. عقبه بر کفر از دنیا رفت، ولی ابوالعاص بعد از جدایی اسلام آورده و دوباره به نکاح اول بازگشت... .»[18]

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

شنبه 7 اردیبهشت 1392  9:59 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به: ازدواج امّ‏کلثوم با عمربن خطاب واقعیت دارد؟؟

2ـ اضطراب در متن حدیث
احادیث مضطرب است و می‏دانیم که اضطراب متن از جمله اموری است که حدیث را از حجّیت و اعتبار ساقط می‏کنند. در برخی از روایات آمده است: امیرالمؤمنین متولّی عقد دخترش شد. دسته‏ای دیگر می‏گوید: عباس متولّی آن شد. در بعضی آمده است: عقد بعد از تهدید عمر انجام گرفت. عده‏ای دیگر می‏گوید: عقد با اختیار و میل و رغبت امام صورت گرفت. در دسته‏ای از روایات آمده است: عمر از او صاحب بچه‏ای شد که نامش را «زید» نهاد. برخی دیگر می‏گوید: عمر قبل از مباشرت با وی، کشته شد. در دسته‏ای از روایات آمده است: زید بن عمر نسل داشته است. در برخی دیگر آمده است: زید بن عمر نسلی از خود به جای نگذاشت. بعضی می‏گوید: زید و مادرش، ام‏کلثوم کشته شدند. در دسته‏ای از روایات آمده است: مادر زید پس از مرگ وی زنده بود. در برخی منابع ذکر شده است: عمر مهر او را چهل هزار درهم قرار داد. عده‏ای دیگر مهر او را چهار هزار درهم نوشته‏اند و گروهی نیز آن را پانصد درهم نقل کرده‏اند.
3ـ تناسب نداشتن سنّ عمر با ام‏کلثوم
فقیهان در بحث نکاح، کفو و همانند بودن بین زن و مرد را شرط می‏دانند، و حال آن‏که می‏دانیم هیچ تناسبی بین این دو از نظر سنّ نبوده، زیرا در برخی از احادیث آمده که علی(ع) به عمر فرمود: او صغیره است... و در بعضی دیگر آمده که حضرت(ع) فرمود: او صبیّه است.[19]
4ـ ام کلثوم دختر ابی‏بکر
از برخی تواریخ استفاده می‏شود که ابی‏بکر دختری به نام «امّ‏کلثوم» داشت که عمر از وی خواستگاری کرد. از همین رو ممکن است به جهت تشابه اسمی آن را به دختر امیرالمؤمنین نسبت داده‏اند.
ابن قتیبه در «المعارف» می‏گوید:
«عمر هنگام خواستگاری از امّ‏کلثوم دختر ابی‏بکر، وی را نزد عایشه برد. عایشه آن را قبول کرد، ولی ام‏کلثوم از عمر کراهت داشت....»[20]
عمری موصلی نیز این قصه را در کتاب الروضة الفیحاء فی تواریخ النساء[21] و نیز عمر رضا کحاله در کتاب اعلام النساء[22] نقل کرده است.
5ـ ام‏کلثوم دختر جرول
برخی از مورخان مادر زید بن عمربن خطاب را امّ‏کلثوم دختر جرول دانسته‏اند، لذا ممکن است تشابه اسمی باعث شده باشد که آن را به دختر امیرالمؤمنین(ع) نسبت دهند.
طبری می‏گوید: مادرِ زید اصغر و عبیدالله که در جنگ صفین همراه معاویه کشته شدند، امّ‏کلثوم دختر جرول بوده است که اسلام بین او و عمر جدایی انداخت.»[23]
اغلب مورخان موضوع ازدواج امّ‏کلثوم، دختر جرول را با عمر بن خطاب در جاهلیّت نقل کرده‏اند.[24]
6ـ تنافی قضیه با ثوابت شریعت
با مراجعه به برخی از روایات پی می‏بریم یا عمر بن خطاب به مسائل شریعت بی‏توجه بوده یا این که اصل قصّه دروغ است.
خطیب بغدادی نقل می‏کند: قبل از ازدواج، علی(ع) به ام‏کلثوم دختر فاطمه امر کرد که خود را زینت کند؛ آن‏گاه نزد عمر فرستاد. عمر هنگامی که او را دید به سویش حرکت کرده و به ساق پایش دست کشید و گفت: به پدرت بگو: راضی هستم. وقتی او (ام‏کلثوم) نزد علی(ع) آمد، حضرت فرمود: عمر چه گفت: عرض کرد: مرا به سوی خود خواند و بوسید و هنگامی که ایستادم ساق پایم را گرفت.
این ماجرا با غیرت امیرالمؤمنین(ع) سازگاری ندارد، زیرا چگونه حضرت دخترش را قبل از ازدواج به دست کسی می‏سپارد که هیچ حدود شرعی را مراعات نمی‏کند. از همین رو سبط بن جوزی بعد از آنکه این قصه را از جدّش صاحب کتاب المنتظم نقل می‏کند، قبیح شمرده و می‏گوید: «جدّم در کتاب المنتظم ذکر کرده که علی دخترش امّ‏کلثوم را به سوی عمر فرستاد تا او را ببیند، عمر ساقش را بالا زده و با دستش مسّ کرد. آنگاه می‏گوید: سخن من این است که اگر به جای او (امّ‏کلثوم) زن کنیزی بود، به خدا سوگند! این عمل قبیح بود، زیرا به اجماع مسلمین لمس زن جایز نیست، تا چه رسد به عمر که این عمل از وی صادر شده باشد.»[25]
در برخی از روایات آمده است: «... امّ‏کلثوم با او برخورد شدیدی کرد و فرمود: چگونه این کارها را انجام می‏دهی؟ اگر امیر و خلیفه مؤمنین نبودی، دماغت را خرد می‏کردم. آن‏گاه از منزلش بیرون آمده، نزد پدر رفت و بعد از ذکر جریان عرض کرد: ای پدر مرا نزد پیرمرد پستی فرستادی... .»[26]
این احمتمال نیز هست که عمر در مورد مسائل شهوانی اختیاری از خود نداشته است، لذا از او رسیده که می‏گفت: «در من از جاهلیت چیزی جز مسئله نکاح باقی نمانده است... .»[27]
7ـ امّ‏کلثوم از غیر زهرا(ع)
اهل سنت اصرار زیادی دارند که عمر از امّ‏کلثوم دختر علی و فاطمه(ع)، خواستگاری کرده است؛ تا این‏که برای او سببی به رسول خدا(ص) بیابند، در حالی که از برخی تواریخ استفاده می‏شود که حضرت علی(ع) دختری دیگر به نام «امّ‏کلثوم» از غیر حضرت زهرا(ع) داشته است: برخی از مورخان در این‏باره می‏گویند: «علی(ع) دو دختر به نام زینب صغری و امّ‏کلثوم صغری داشته که هر دوی آنها از امّ‏ولد بوده‏اند.»[28]
ابن قتیبه نیز ام‏کلثوم را دختر امام علی(ع) دانسته و می‏گوید: مادر او امّ‏ولد و کنیز بوده است.[29]
طریحی نیز می‏گوید: «امّ‏کلثوم زینب صغری دختر امیرالمؤمنین(ع) است که با برادرش حسین(ع) در کربلا بود. مشهور بین اصحاب آن است که عمر بن خطاب او را به زور به نکاح خود درآورد. همان‏گونه که سید مرتضی در رساله‏ای بر آن اصرار دارد و قول صحیح‏تر را ـ به جهت روایات مستفیضه ـ همین می‏داند.»[30]
روایات شیعه
علما و محدثان شیعه این قضیه را با مضامین مختلف و با سندهای صحیح و ضعیف نقل کرده‏اند که به برخی از آنها اشاره می‏کنیم:
1ـ کلینی به سند خود از امام صادق(ع)، درباره ازدواج امّ‏کلثوم نقل می‏کند که حضرت فرمود: «وی زنی از زنان ما بود که غاصبانه به ازدواج دیگری در آمد...»
2ـ همو به سند خود از امام صادق(ع) نقل می‏کند: از حصرت سؤال شد: آیا زنی که شوهرش مرده است، در خانه خود عدّه وفات بگیرد یا هر کجا که می‏خواهد؟ حضرت فرمود: «هرکجا که می‏خواهد، زیرا علی(ع) بعد از وفات عمر، امّ‏کلثوم را به خانه خود برد.»[31]
3ـ شیخ طوسی(ره) به سند خود از امام باقر(ع) نقل می‏کند: امّ‏کلثوم دختر علی(ع) و فرزندش زید بن عمر بن خطاب در یک ساعت از دنیا رفتند... .[32]
در توجیه این روایات و روایات دیگر می‏گوییم:
الف) همه روایات صحیح السند نیستند؛
ب) برخی از روایات دلالت بر وقوع عقد و نکاح ندارد، همانند روایاتی که دلالت دارد که امام علی(ع) امر نکاح را به عباس واگذار کرده است؛[33] همان‏گونه که مجلسی به آن تصریح کرده است.
ج) اغتصاب و غصب فرج؛ معلّق بر صحت ادعای تزویج است؛ یعنی بر فرض صحت و وقوع تزویج؛ همان‏گونه که عامه می‏گویند: این فرجی است که از ما غصب شده است و تعلیق دلالت بر وقوع نکاح ندارد. مجلسی‏(ره) می‏گوید: «معنای حدیث آن است که در ظاهر از ما غصب شد و به گمان مردم، اگر این قصّه صحیح باشد.»[34]
در مورد روایت اوّل در سند آن «جعفر بن محمّد قمی» است که مجهول بوده و مشترک است با جعفر بن محمّد اشعری و جعفر بن محمّد بن عبیدالله، که این دو نیز مجهولند.[35] هم‏چنین در سند آن «قداح» وجود دارد که طبق نصّ رجالیین مهمل بوده؛ از همین رو سند روایت ضعیف است. از حیث دلالت نیز گفته شد احتمال دارد که زید فرزند عمر از امّ‏کلثوم دختر جرول و یا دیگری است.
در مورد روایت دوّم: روش امامان این بود که در اثبات برخی از احکام، به معتقد خصم استدلال می‏کردند، در صورتی که مخاطب از جمله آنان بود. در این روایت، حضرت درصدد اثابت قضیّه ازدواج امّ‏کلثوم نیستند، بلکه در مقام اثبات حکمی است که مخالف با نظر اهل سنت است، زیرا آنان قائل بودند به این که عده زن شوهر مرده در غیر خانه شوهر جایز نیست. حضرت برای اثبات جواز آن به خبر ام‏کلثوم که اهل سنت نقل می‏کنند، استدلال کرده است.
در نهایت بر فرض که این توجیهات صحیح نباشد این روایات حمل بر تقیه و تهدید می‏شود که در برخی روایات نیز به آن تصریح شده است. خصوصاً اینکه در روایات تصریح نشده که امّ‏کلثوم دختر فاطمه زهرا(ع) باشد، ممکن است که از غیر حضرت بوده است. در هر صورت با این همه احتمالات اصل قضیّه و استدلال و تکیه کردن بر آن به عنوان تأیید خلیفه دوّم، امری نادرست است

..........
1. طبقات ابن سعد، ج 8، ص 462.
2 . مستدرک حاکم، ج 3، ص 142.
3 . بیهقی، سنن الکبری، ج 7، ص 63.
3 . تاریخ بغداد، ج 6، ص 182.
5 . الاستیعاب، ج 4، ص 1954.
6 . اسدالغالبه، ج 5، ص 614.
7 . الاصابه، ج 4، ص 492.
8 . ر.ک: عقیلی، الضعفاء، ج 2، ص 331؛ ابن عدی، الکامل فی الضعفاء، ج 7، ص 1581.
9 . همان، ج 5، ص 337.
10 . الکامل، ج 7، ص 69.
11 . کافی، ج 5، ص 436.
12 . مسائل سرویه، ص 92.
13 . طبقات ابن سعد، ج 8، ص 464.
14 . مناقب امام علی(ع)، ص 110.
15 . هود (11)، آیه 78.
16 . تزویج علی(ع) بنته من عمر، ص 15.
17 . المسائل السرویة.
18 . ترویج امّ‏کلثوم من عمر، ص 16.
19 . طبقات ابن سعد، ج 6، ص 312.
20 . ابن قتیبه، المعارف، ص 175.
21 . الروضة الفیحاء فی تواریخ النساء، ص 303.
22 . اعلام النساء، ج 4، ص 250.
23 . تاریخ طبری، ج 3، ص 269؛ کامل ابن اثیر، ج 3، ص 28.
24 . ر.ک: الاعصابة، ج 4، ص 491؛ صفة الصفوة، ص 116 و تاریخ المدینة المنورة، ج 2، ص 659.
25 . سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 288.
26 . اسدالغالبه، ج 5، ص 614؛ الاصابه، ج 4، ص 492 و ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 4، ص 138.
27 . طبقات ابن سعد، ج 3، ص 982.
28 . تاریخ موالید الائمه، ص 16؛ نورالابصار، ص 103 و نهایة الارب، ج 20، ص 223.
29 . ابن قتیبه، المعارف، ص 185.
30 . اعیان الشیعه، ج 13، ص 12 (به نقل از طریحی).
31 . همان، ج 6، ص 115.
32 . تهذیب، ج 2، ص 42.
33 . وسائل، ج 20، باب 10، کافی، ج 5؛ ص 346 و مرآة العقول، ج 2، ص 42.
34 . مرآة العقول، ج 2، ص 42.
35 . معجم رجال الحدیث، ترجمه جعفر بن محمّد اشعری.

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

شنبه 7 اردیبهشت 1392  10:01 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به: ازدواج امّ‏کلثوم با عمربن خطاب واقعیت دارد؟؟

ازدواج عمر با ام كلثوم
مى گویند جریان ازدواج عمربن الخطاب با ام كلثوم دختر حضرت على(ع)از اكاذیب و اساطیر است. چون ;

اولا: در هیچ یك از صحاح ستة تفصیل جریان نیامده است.


ثانیاً: به گفته بعضى از محققان اسلامى. حضرت على(ع)دخترى به نام ام كلثوم نداشته(1)

بلكه كنیه حضرت زینب بوده است. و ایشان هم با عبدالله بن جعفر ازدواج كرده بود.


 


ثالثاً: تشابه اسمى شده، و عمر درخواست ازدواج با ام كلثوم دختر ابوبكر را كرده بود كه آن هم در ابتدا مورد موافقت قرار گرفت ولى پس از آن با مخالفت عائشه رو برگردید و انجام نشد(2)


 


رابعاً: ازدواج عمر با زنى به نام ام كلثوم ـ محقق شده، ولى او دختر جرول مادر عبیدالله بن عمر است(3) و ربطى به دختر حضرت على(ع)ندارد.


 


خامساً: حقایق تاریخى، دروغ بودن این جریان را به اثبات مى رساند آنجا كه مى گویند پس از مردن عمر، محمد بن جعفر و پس از مرگ او برادرش عون بن جعفر با او ازدواج كرد. در حالیكه: خود تاریخ(4) تصریح دارد كه این دو برادر در جنگ تستر ـ كه در زمان عمر بود به كشته شدند.


 


سادساً: مدعى هستند پس از این دو برادر عبدالله بن جعفر، ـ برادر سوم ـ با او ازدواج كرد. در حالیكه او با زینب ازدواج كرده بود ـ و او را داشت ـ آیا او جمع بین الاختین كرده است?(5)







پی نوشت:
 


[1]     ] . حیاة فاطمة الزهراء: 219 (باقر شریف قرشى رافضى) ـ و در بعضى از كتابهاى رافضه مانند علل الشرائع ج 1: 186 باب 149 ج 2 حدیثى از حضرت جعفر صادق(ع) آمده كه ظاهرش این است كه ام كلثوم همان زینب  است.


[2]    ] . الأغانی 16: 103.


[3]    ] . سیر اعلام النبلاء (تاریخ خلفاء) 87.


[4] ][] . استیعاب 3: 423 و 315، تاریخ طبرى 4: 213 ـ الكامل فی التاریخ  2:  546.


[5] . الطبقات الكبرى 8: 462.

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

شنبه 7 اردیبهشت 1392  10:04 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:ازدواج امّ‏کلثوم با عمربن خطاب واقعیت دارد؟؟

خلاصه

سوال:

آیا داستان ازدواج ام کلثوم بنت علی با عمر بن خطاب درست است؟

 

پاسخ:

جواب این سوال از دو صورت خارج نیست؟

الف: ازدواج صورت نگرفته است.

( نظریه شخصی بنده نیز همین است)

اما دلیل ما بر این ادعا:

اول: گروهی از علمای اهل سنت که این داستان را بیان کرده اند چنین نوشته اند:

ام کلثوم بعد از قتل عمر با عون بن جعفر و بعد از او با برادر او محمد بن جعفر ازدواج نمود.

از این قبیل می باشد کتبی مانند:

۱- طبقات الکبری ج۸ ص۳۳۸ فی النساء- دارالکتب العلمیه

۲- السنن الکبری ج۷ ص۷۱-دارالفکر

۳- السیره النبویه ج۴ ص۶۱۱-دارالمعرفه

۴- سیره ابن اسحاق ج۵ص۲۳۳- معهد الدراسات

۵- تاریخ مدینه دمشق ج۳ ص۱۷۹- دارالفکر

۶- البدایه و النهایه ج۵ ص۳۳۰- داراحیاء التراث العربی

۷- تاریخ الاسلام ج ۳ ص۴۵-دارالکتاب العربی

و…….

ابن سعد چنین ذکر نمود در متن خویش چنین عنوان نمود که بعد از عمر بن خطاب ام کلثوم با عون بن جعفر بن ابیطالب و بعد از او با محمد بن جعفر (فرزندان جعفر بن ابیطالب و ام عمیس) ازدواج نمود. در حالی که این دو برادر در جنگ تستر(شوشتر) به شهادت رسیدند. و این جنگ در زمان جناب عمر بن خطاب بوده است.

افرادی که ذکر کرده اند که این دو برادر در جنگ تستر به شهادت رسیده اند :

(عون بن جعفر بن ابیطالب ولد علی عهد رسول الله امه و ام اخویه عبدالله و محمد بن جعفر بن ابیطالب اسماء بنت عمیس الخثیعمه و استشهد عون و اخوه محمد بتستر( فی حرب تستر) * الاستیعاب ج۳ ص۱۲۴۷- دارالجیل/ الاصابه ج۴ ص ۱۷۹- درالکتب اللبنانیه

همچنین طبری در تاریخ خویش زمانی که از زنان جناب عمر می نویسد چنین می نویسد:

(مداینی گوید: ام کلثوم دختر ابوبکر را نیز به زنی خواست که صغیر بود و درباره وی کس پیش عایشه فرستاد که با ام کلثوم گفت : (اختیار با تو است)

گفت: مرا با او کاری نیست

گفت: امیر مومنان را نمی خواهی؟

گفت: نه، معاشش ساده است و با زنان سختگیر است.

عایشه کس از پی عمرو بن عاص فرستاد و قصه را با وی گفت.

گفت: درست می کنم

آنگاه پیش عمر رفت و گفت: ای امیر مومنان خبری شنیده ام که خدا نکند.

عمر گفت: چیست؟

گفت: ام کلثوم دختر ابوبکر را به زنی خواسته ای؟

گفت: بله، مرا برای او نمی پسندی، یا او را برای من نمی پسندی؟

گفت: هیچکدام ولی او نو سال است و در سایه امیر مومنان با ملایمت و مدارا بزرگ شده و تو تندخویی و ما از تو میترسیم و نمی توانیم هیچیک از خوی های تو را بگردانیم، وقتی او با تو درباره چیزی مخالفت کند با وی سختی کنی و با فرزند ابوبکر رفتاری کنی که حق تو نیست.

گفت: عایشه چه می شود من با او سخن گفته ام.

گفت: عایشه با من، و بهتر از او به تو نشان می دهم: ام کلثوم دختر علی بن ابیطالب که به وسیله او با پیمبر خدا خویشاوند شوی.

اما در ادامه ام کلثوم بنت علی را جزو زنان عمر نمی شمارد و این بحث را با کلام مداینی تمام می نماید.

مداینی گوید: ام امان دختر عتبه بن ربیعه را نیز به زنی خواست که او را نپسندید و گفت: درش را می بندد، خیرش به کسی نمی رسد و عبوس می آید و عبوس می رود.

و نامی از ام کلثوم بنت علی به عنوان همسر عمر در این بحث دیده نمی شود.

منابع:

تاریح طبری ج۲ ص۵۶۴-دارالکتب العلمیه

تاریخ طبری ج۵ ص۲۵۳۴-انتشارات بنیاد فرهنگ ایران

 

ثانی: ازدواج صورت گرفته است

گروهی از علمای شیعه می گویند ازدواج صورت گرفته است. اما داستان را چنین بیان می کنند:

۱-     ازدواج با تهدید:

از برخی روایات استفاده می‏شود که خواستگاری با تهدید و ارعاب بوده است.
کلینی از امام صادق(ع) در مورد ازدواج امّ‏کلثوم نقل می‏کند که حضرت فرمود: «وی زنی از زنان ما بود که غاصبانه به ازدواج دیگری درآمد… .»

((کافی، ج ۵، ص ۴۳۶٫))
شیخ مفید(ره) می‏فرماید: «امیرالمؤمنین(ع) به دلیل تهدید عمر و در امان نبودن جان خود و شیعیانش، از روی ضرورت، و ناچاری تن به این امر داد و همان‏گونه که در جای خود گفته‏ایم، ضرورت اظهار کلمه کفر را مشروع می‏کند؛ خداوند متعال می‏فرماید: (اِلاّ مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاْیِمانِ.)

((مسائل سرویه، ص ۹۲))
ابن سعد نقل می‏کند که علی(ع) در جواب خواستگاری عمر فرمود: او دختری کوچک است. عمر در جواب گفت: به خدا سوگند تو حقّ نداری که مرا از این کار منع کنی و من می‏دانم که چرا او ار به نکاحم درنمی‏‏آوری… .

((طبقات ابن سعد، ج ۸، ص ۴۶۴))
ابن المغازلی نیز از عمر بن خطاب نقل می‏کند که گفت: به خدا سوگند! مرا چیزی بر اصرار این خواستگاری وادار نکرد، مگر آن که از رسول خدا شنیدم… .

((مناقب امام علی(ع)، ص ۱۱۰٫))
از این حدیث استفاده می‏شود حضرت بنا به اصرار زیاد تن به این درخواست داد.

۲-     ام‏کلثوم دختر جرول

برخی از مورخان مادر زید بن عمربن خطاب را امّ‏کلثوم دختر جرول دانسته‏اند، لذا ممکن است تشابه اسمی باعث شده باشد که آن را به دختر امیرالمؤمنین(ع) نسبت دهند.
طبری می‏گوید: مادرِ زید اصغر و عبیدالله که در جنگ صفین همراه معاویه کشته شدند، امّ‏کلثوم دختر جرول بوده است که اسلام بین او و عمر جدایی انداخت.»

((تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۶۹؛ کامل ابن اثیر، ج ۳، ص ۲۸٫))
اغلب مورخان موضوع ازدواج امّ‏کلثوم، دختر جرول را با عمر بن خطاب در جاهلیّت نقل کرده‏اند.

((الاعصابة، ج ۴، ص ۴۹۱؛ صفة الصفوة، ص ۱۱۶ و تاریخ المدینة المنورة، ج ۲، ص ۶۵۹٫))

۳-     امّ‏ کلثوم از غیر زهرا(ع)

اهل سنت اصرار زیادی دارند که عمر از امّ‏کلثوم دختر علی و فاطمه(ع)، خواستگاری کرده است؛ تا این‏که برای او سببی به رسول خدا(ص) بیابند، در حالی که از برخی تواریخ استفاده می‏شود که حضرت علی(ع) دختری دیگر به نام «امّ‏کلثوم» از غیر حضرت زهرا(ع) داشته است: برخی از مورخان در این‏باره می‏گویند: «علی(ع) دو دختر به نام زینب صغری و امّ‏کلثوم صغری داشته که هر دوی آنها از امّ‏ولد بوده‏اند.»

((تاریخ موالید الائمه، ص ۱۶؛ نورالابصار، ص ۱۰۳ و نهایة الارب، ج ۲۰، ص ۲۲۳))
ابن قتیبه نیز ام‏کلثوم را دختر امام علی(ع) دانسته و می‏گوید: مادر او امّ‏ولد و کنیز بوده است.

((. ابن قتیبه، المعارف، ص ۱۸۵))
طریحی نیز می‏گوید: «امّ‏کلثوم زینب صغری دختر امیرالمؤمنین(ع) است که با برادرش حسین(ع) در کربلا بود. مشهور بین اصحاب آن است که عمر بن خطاب او را به زور به نکاح خود درآورد. همان‏گونه که سید مرتضی در رساله‏ای بر آن اصرار دارد و قول صحیح‏تر را ـ به جهت روایات مستفیضه ـ همین می‏داند.»
((اعیان الشیعه، ج ۱۳، ص ۱۲ (به نقل از طریحی).))

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

شنبه 7 اردیبهشت 1392  10:52 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به: ازدواج امّ‏کلثوم با عمربن خطاب واقعیت دارد؟؟

ا ازدواج ام كلثوم با عمر بن الخطاب صحت دارد يا افسانه‌اي بيش نيست ؟

اگر صحت دارد ، آيا دليلي بر اثبات حسن روابط ميان خليفه دوم و اهل بيت مي‌شود يا خير ؟

تاريخ بشر ، هميشه در معرض تحريف سردمداران و سياست‌مداران بوده است . تاريخ اسلام نيز از اين قاعده مستثنا نيست . از آن‌جايي كه حكومت‌هاي اسلامي هميشه در اختيار حاكمان جوري از اهل تسنن بوده است ، آن‌ها نهايت تلاش را كرده‌اند تا تاريخ را به دلخواه خود بنويسند . حكومت بني اميه ، نمونه بارز حكومت‌هاي تحريف‌گر است . يكي از افسانه‌هايي كه دودمان بني اميه به تاريخ افزوده‌اند ، ازدواج ام كلثوم با عمر بن خطاب است . این جریان را نه تنها صحیح بخاری و صحیح مسلم نقل نکرده اند بلکه هیچکدام از صحاح سته اهل سنت این احادیث دروغین را در کتب خود نیاورده اند. حال در اين مختصر به چند دليل و اشكال اشاره وبحث مي‌كنيم .

محور اول : حقايق تاريخي ، وقوع ازدواج را زير سؤال مي‌برد :

نخستين كسي كه از اهل سنت اين افسانه را دامن زد . ابن سعد ( متوفاي 230هـ) در الطبقات الكبري است . وي مي‌نويسد :

ام كلثوم ، دختر علي بن أبي طالب ... كه مادرش فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بود ... عمر بن خطاب با او ازدواج كرد ؛ در حالي هنوز به سن بلوغ نرسيده بود ! تا زماني كه عمر كشته نشده بود در كنار او به سر مي برد و زيد بن عمر و رقيه را به دنيا آورد . بعد از عمر ، با عون بن جعفر بن أبي طالب و بعد از آن با محمد بن جعفر ازدواج كرد . وقتي محمد بن جعفر از دنيا رفت با برادرش عبد الله بن جعفر بعد از حضرت زينب ازدواج كرد .( الطبقات الكبرى، محمد بن سعد، ج 8، ص 462 – 463. )

در اين حديث آمده است كه ام كلثوم بعد از به كشته شدن عمر بن خطاب با پسر عمويش عون بن جعفر ازدواج كرد . بعد كه عون فوت كرد ، با برادرش محمد ازدواج كرد و بعد از آن كه محمد فوت كرد ، با عبدالله برادر ديگرش ازدواج كرد ؛ در حالي كه راوي فراموش كرده كه عون و محمد هردو در جنگ شوشتر سال 16 يا 17 هجري در زمان خليفه دوم كشته شده‌اند ؛ يعني همسر دوم و سوم ام كلثوم قبل از همسر اول فوت كرده‌اند !

ابن حجر در الاصابه مي‌گويد :

ابو عمر مي گويد : عون بن جعفر در جنگ شوشتر در زمان عمر شهيد شد و هيچ فرزندي از او بر جاي نماند .

( الإصابة، ابن حجر، ج 4، ص 619.)

با اين‌حال ، چگونه مي‌شود كه آن‌ها بعد از عمر با ام كلثوم ازدواج كرده باشند ؟ شايد دو باره زنده شده و براي تصحيح اين افسانه با ام كلثوم ازدواج كرده باشند ! . علاوه بر اين كه ازدواج ام كلثوم با عبد الله جعفر شوهر حضرت زينب امكان پذير نيست و مضمون روايت جمع بين دو خواهر مي باشد ؛ زيرا حضرت زينب تا بعد از واقعه كربلا زنده بود و همسر عبد الله بوده است .

محور دوم : اهانت به ناموس رسول خدا

اهل سنت براي اين‌كه ازدواج عمر و ام كلثوم را ثابت كنند ، روايات ساختگي فراواني را نقل كرده‌اند كه از شنيدن و خواندن آن‌ها عرق شرم از پيشاني‌ انسان جاري مي‌شود .

ما از اهل سنت مي‌پرسيم : اثبات حسن روابط به چه قيمتي ؟ آيا اين قدر ارزش دارد كه چنين رواياتي جعل و چنين تعابير زشت و زننده‌اي مطرح كنند ؟ ازدواج ام كلثوم با عمر عوارضي دارد كه كمترين عارضه آن اهانت به ناموس رسول خدا است ، آيا شما اين عوارض را مي‌پذيريد ؟

ابن حجر عسقلاني كه يكي از استوانه‌هاي علمي اهل سنت و حافظ علي الاطلاق آن‌ها است ،‌ در كتاب الاصابة نقل مي‌كند :

از محمد بن علي روايت شده است كه عمر ام كلثوم را از علي (عليه السلام) خواستگاري كرد ، امام خردسال بودن او را يادآوري كرد . به عمر گفته شد : علي تو را بي‌پاسخ گذاشته است ، دوباره نزد وي برو . امام علي عليه السلام فرمود : من ام كلثوم را به نزد تو مي‌فرستم ، اگر خوشت آمد ، او را به همسري خود انتخاب كن . امام عليه السلام ام كلثوم را نزد عمر فرستاد ، عمر ساق پاي ام كلثوم را برهنه كرد ! ام كلثوم فرمود : اگر خليفه نبودي چشمت را كور مي‌كردم ! (الاصابه، ج8، ص464 .)

و نيز ذهبي يكي ديگر از استوانه‌هاي علمي اهل سنت در سير أعلام النبلاء نقل مي‌كند :

ابن عبد البر مي‌گويد : عمر به علي ( عليه السلام ) گفت : ام كلثوم را به همسري من در بياور ، من مي‌خواهم به وسيله اين ازدواج به كرامتي برسم كه احدي نرسيده است . امام گفت : من او را نزد تو مي‌فرستم ، اگر رضايتش را جلب كردي ، او را به عقدت درمي‌آورم ـ گر چه ام كلثوم به خاطر خردسال بودن بهانه ‌آورد ـ امام (عليه السلام) ام كلثوم را به همراه پارچه‌اي نزد عمر فرستاد و به او گفت : از جانب من به عمر بگو ، اين پارچه‌اي است كه به تو گفته بودم ، ام كلثوم نيز سخن امام را به عمر رساند . عمر گفت : به پدرت از جانب من بگو ، من راضي شدم خدا از تو راضي باشد . بعد عمر دستش را بر ساق ام كلثوم نهاد و آن را برهنه كرد . ام كلثوم گفت : چرا چنين مي‌كني ؟ اگر خليفه نبودي ، دماغت را مي‌شكستم . بعد نزد پدرش رفت و او را از عمل عمر خبردار كرد و گفت : مرا به نزد پير مرد بدي فرستادي .( سير أعلام النبلاء، الذهبي، ج3، ص501.)

همچنين خطيب بغدادي در كتاب تاريخ بغداد زشت‌ترين تعبيرات را به كار برده و در حقيقت تهمت زشتي را به امير المؤمنين عليه السلام مي‌زند :

علي (عليه السلام) دخترش را آرايش كرد و نزد عمر فرستاد ، عمر وقتي او را ديد ، به سوي او آمد و ساق پاي او را گرفت و به او گفت : به پدرت بگو ، راضي شدم ، راضي شدم ، راضي شدم . و ام كلثوم نزد پدرش آمد ، امام از او سؤال كرد : عمر به تو چه گفت : ام كلثوم عرض كرد : مرا صدا زد ، و بوسيد ! ، وقتي كه بلند شدم ، ساق پايم را گرفت ! گفت : از جانب من به پدرت بگو ، راضي شدم .( تاريخ بغداد، الخطيب البغدادي، ج 6، ص 180.)

اين تعابير آن قدر زشت و زننده است كه حتي صداي بعضي از علماي اهل سنت را نيز درآورده است . به قول معروف آش آن قدر شور شده است كه صداي آشپز هم در آمده است .

سبط ابن الجوزي در اين باره مي‌گويد:

جدّ من در كتاب منتظم نقل كرده است كه علي (عليه السلام) ام كلثوم را نزد عمر فرستاد تا او را بنگرد ؛ اما عمر ساق پايش را برهنه كرد و با دستش آن را لمس كرد . به خدا قسم چنين چيزي قبيح است ، حتي اگر او كنيز بود ، عمر حق نداشت اين كار را انجام دهد ؛ چرا كه به اجماع مسلمين دست زدن به زن نامحرم جايز نيست .( تذكرة الخواص، ص321)

ما به جعلي بودن اين روايات يقين داريم ؛ اما از آن‌جايي كه بزرگترين علماي اهل سنت اين مطالب را مطرح كرده‌اند ، از آن‌ها مي‌پرسيم :

آيا سزاوار است كه به امير المؤمنين عليه السلام چنين نسبت‌هاي ناروايي داده شود ؟ آيا آن حضرت دخترش را قبل از ازدواج و محرميت به چنين ديدار شرم آورى مى فرستد ؟

چگونه است كه يك دختر خردسال زشتي چنين عملي را درك مى كند ؛ اما خليفه مسلمين آن را درك نمى كند ؟

آيا سزاوار است كه خليفه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) چنين عمل زشتي را انجام دهد ؟ و آيا چنين كسي مي‌تواند خلق خدا را به صراط مستقيم الهي هدايت كند ؟

اگر كسي با خواهر شما ، دختر شما و يا حتي مادر شما ( نه با ناموس رسول خدا ) چنين عمل زشتي را انجام مي‌داد ، چه نظري در باره وي پيدا مي‌كرديد ؟

اگر اين عمل را نمي‌پسنديد ، چرا آن را در حق ناموس رسول خدا نقل مي‌كنيد ؟

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

جمعه 13 اردیبهشت 1392  11:48 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به: ازدواج امّ‏کلثوم با عمربن خطاب واقعیت دارد؟؟

محور سوم : مخالفت با سنت رسول خدا

خداوند در قرآن كريم خطاب به همه مؤمنين فرموده است :

لَّقَدْ كاَنَ لَكُمْ فىِ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كاَنَ يَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الاَْخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا . الأحزاب / 21 .

مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود ؛ براى آن ها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى‏كنند .

در اين آيه خداوند خطاب به مؤمنين مي‌فرمايد كه پيامبر در همه جا براي شما اسوه است و مراد از اسوه در مورد رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) پيروي كردن از او است ، و اگر تعبير به « لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ » شده است و استقرار و استمرار در گذشته را افاده مى‏كند ، براى اين است كه اشاره كند اين وظيفه هميشه ثابت است ، و هميشه بايد آن حضرت الگوي شما باشد . و نيز معناى آيه اين است كه يكى از فلسفه‌هاي رسالت رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) و ايمان آوردن به او ، اين است كه به او تأسى كنيد ، هم در گفتارش و هم در رفتارش‏ .

از طرف ديگر ، اين مطلب نيز قطعي است كه وقتي عمر و ابوبكر به خواستگاري حضرت زهرا سلام الله عليها آمدند ، پيامبر اسلام دست رد بر سينه آن‌ها زد و از آن‌دو روي گرداند . در حقيقت مي‌خواست به آن دو بگويد كه شما لياقت اين را نداريد كه با خانواده رسول خدا رابطه خويشاوندي برقرار كنيد ، نه تناسب سني با حضرت زهرا داريد و نه تناسب ايماني ، و نه اخلاقي نسبي و ...

ابن حجر هيثمي در باب 11 از صواعق محرقه كه آن را بر ضد شيعه نوشته است ،‌ مي‌گويد :

ابو داود سجستاني نقل كرده است كه ابوبكر از حضرت زهرا خواستگاري كرد ، رسول گرامي اسلام از او روي گرداند ، سپس عمر خواستگاري كرد و رسول خدا از او نيز روي‌گرداند .( الصواعق المحرقة: 163، إفحاء الأعداء: 51، عن ذخائر العقبى: 29.)

ابن حبان در صحيحش و نسائي در سننش مي‌نويسند :

عبد الله بن بريده از پدرش نقل مي‌كند كه ابوبكر و عمر از فاطمه خواستگاري كردند ، پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم به آن‌ها فرمود : فاطمه خردسال است ، سپس علي عليه السلام خواستگاري نمود ، پيامبر او را به ازدواج علي عليه السلام درآورد .( سنن النسائي ،‌ ج 6 ،‌ ص62 و خصائص أمير المؤمنين (ع) ، النسائي ، ص 114 و صحيح ابن حبان ، ابن حبان ، ج 15 ، ص 399 و...)

حاكم نيشابوري بعد از نقل اين حديث مي‌گويد :

اين حديث ، طبق شرائطي كه بخاري و مسلم در صحت روايت قائل بودند ، صحيح است ؛ اما آن‌ دو نقل نكرده‌اند .( المستدرك ، ج 2 ،‌ ص167.)

پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم مي‌خواست بگويد كه شما دو نفر از نظر سني با حضرت زهرا تناسبي نداريد و تناسب سني در ازدواج ضروري است . و از آن‌جايي كه امام علي عليه السلام از هر نظر با حضرت زهرا هم كفو بودند ،پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم بلا فاصله به او پاسخ مثبت داد .

با اين توضيح ، چطور مي‌شود كه امير المؤمنين عليه السلام اسوه بودن پيامبر را فراموش كرده و بر خلاف سنت رسول خدا كاري را انجام دهد كه آن حضرت از انجام آن كراهت داشته است ؛ با اين كه خود امام علي عليه السلام در نهج البلاغه ، خطبه قاصعه مي‌فرمايد :

من دنبال او مى‏رفتم همان گونه كه بچه شتر دنبال مادرش مى‏رود ، آن بزرگوار هر روز براى من پرچمى از اخلاق فاضله خود بر مى‏افراشت و مرا به پيروى از آن دستور مى‏داد .

در نتيجه قبول چنين ازدواجي از سوي امير المؤمنين عليه السلام مخالفت با سنت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم محسوب مي‌شود و امكان ندارد كه امير المؤمنين عليه السلام با سنت رسول خدا مخالفت كرده باشد .

 

دلیل پنجم : عدم تناسب سني

بنا به نقل اهل سنت اين ازدواج در سال 17هـ اتفاق افتاده است ؛ چنانچه يعقوبي از تاريخ نويسان اهل سنت مي‌نويسد :

ام كلثوم نيز كه در آخرين سال زندگي نبي مكرم به دنيا آمده است در زمان خواستگاري عمر هفت سال بيشتر نداشته است . چنانچه ابن سعد در طبقات به اين حقيقت اشاره كرده و مي‌نويسد :

عمر با ام كلثوم ازدواج كرد ؛ در حالي كه هنوز ام كلثوم به سن بلوغ نرسيده بود .( طبقات الكبري، ابن سعد، ج8، ص462_463.)

و در روايت ديگري مي‌نويسد :

زماني كه عمر ، ام كلثوم را از علي (عليه السلام) خواستگاري كرد ، علي (عليه السلام) فرمود : اي امير مؤمنان ، او كودكي بيش نيست .( الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد ، ج 8 ، ص 464 .)

از طرف ديگر عمر بن الخطاب وقتي در سال 23 هـ كشته شد ، شصت و سه سال داشته ؛ پس در سال 17 هـ 57 سال داشته است ؛ يعني بين ام كلثوم و عمر بيش از 50 سال فاصله سني وجود داشته است .

سؤال ما از اهل سنت اين است كه چه تناسبي بين ام كلثوم هفت ساله و عمر بن خطاب پنجاه و هفت ساله وجود داشته است ؟ ام كلثوم چه گناهي كرده است كه مجبور است با يك پيرمرد شصت ساله ازدواج كند ؟

وقتي كه ابوبكر و عمر از مادرش حضرت زهرا سلام الله عليها خواستگاري كردند ، پيامبر عدم تناسب سني را دليل بر رد خواستگاري آن‌ها دانست ، آيا اين تناسب سني ، بعد از سال‌ها بين كوچكترين فرزند حضرت زهرا و شيخين به وجود آمده بود ؟

 امير المؤمنين عليه السلام ، چون موافق با اين ازدواج نبود ، عين همان سخن پيامبر را كه در هنگام خواستگاري از حضرت زهرا عليها السلام در پاسخ آن دو فرموه بود ، بيان كرده و مي‌گويد :

ام كلثوم هنوز خردسال است .

جالب اين است كه عمر بن خطاب خودش با ازدواج پيرمردان با دختران جوان مخالف بوده است . ابن عساكر در تاريخ المدينة مي‌نويسد :

زني جواني را كه با پيرمردي ازدواج كرده بود و سپس شوهرش را كشته بود ، نزد عمر آوردند ، عمر گفت: اي مردم از خدا بترسيد ،‌ هر مردي بايد بازني همسان خودش (هم كفو خودش ) ازدواج كند و هر زني نيز بايد با مردي ازدواج كند كه همسان او هست .( تاريخ المدينة ، ج2، ص 769 ، كنز العمال ، ج15، ص 716، ح 42857)

آيا اين عمل مصداق اين آيه نمي‌شود :

أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبرِِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَ أَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَ فَلَا تَعْقِلُون‏ البقرة /44 .

آيا مردم را به نيكى دعوت مى‏كنيد ؛ اما خودتان را فراموش مى‏نماييد ؛ با اين كه شما كتاب (آسمانى) را مى‏خوانيد ! آيا نمى‏انديشيد ؟ !

همچنين دارقطني در سننش ، متقي هندي در كنز العمال از قول عمر نوشته‌اند :

 از ابراهيم بن محمد بن طلحه نقل شده است كه عمر مي‌گفت : من از ازدواج كساني كه داراي شرافت خانوادگي هستند منع مي‌كنم ؛ مگر با همتاي او باشد .( سنن الدارقطني ، الدارقطني ، ج 3 ، ص 206 و كنز العمال ، المتقي الهندي ، ج 16 ، ص 534 .)

ما از جناب سرخسي مي‌پرسيم ، چه سنخيت و چه شباهتي بين عمر 57 ساله و ام كلثوم 7 ساله وجود داشته است ؟

آيا مي‌توان خانواده و نسب عمر را با نسب ام كلثوم مقايسه كرد ؟ آيا صحّاك ، با حضرت زهرا كه سيده زنان اهل بهشت است ، مي‌تواند يكسان باشد ؟ آيا خطاب را مي‌توان با رسول اكرم و امير المؤمنين عليهما السلام برابر دانست ؟ ما نمي‌خواهيم در اين مقاله به بررسي نسب عمر بپردازيم .

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

جمعه 13 اردیبهشت 1392  11:49 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به: ازدواج امّ‏کلثوم با عمربن خطاب واقعیت دارد؟؟

محور ششم : خشونت ذاتي و اخلاق تند عمر :

يكي از خصلت‌هاي معروف عمر بن الخطاب كه تمامي مسلمين بر آن اتفاق و اجماع دارند ، اخلاق تند و رفتار بد او با مردم و به خصوص با خانواده‌اش است . موارد بسياري در باره ترش رويي و اخلاق ناسازگار عمر با مردم نقل شده است كه ما فقط به چند مورد اشاره خواهيم كرد .

ابن تيميه حراني مي‌نويسد :

صحابه با ابوبكر در باره جانشيني عمر با او صحبت كردند و گفتند : چرا يك فرد خشن و غير صالح را بر خلافت گزيده اى و بر مردم تحميل كردى ؟ فردا جواب خدا را چه خواهى داد ؟

منهاج السنة ، ج6 ، ص155 ، الناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة الأولى ، 1406، تحقيق : د. محمد رشاد سالم عدد الأجزاء : 8 .

و نيز شاه ولي الله دهلوي ناصبي در مقصد أول از فصل چهارم كتاب ازالة الخفاء مي‌نويسد :

تمامي اصحاب رسول خدا ؛ اعم از مهاجرين و انصار به انتخاب عمر اعتراض كردند و عمده دليل آن‌ها نيز خشونت ذاتي و اخلاق تند عمر بوده است . روايت در اين باب آن‌قدر زياد است كه از حد تواتر نيز گذشته است . ما اين دو روايت از زبان ابن تيميه و شاه ولي الله نقل كرديم به اين خاطر بود كه اهل سنت و به خصوص وهابيت ، سخن آن دو را از سخن پيامبر نيز بالاتر مي‌دانند و لذا نمي‌توانند از اين بابت ايرادي بگيرند .

حتي در زمان خلافت عمر ، بسياري از صحابه مي‌آمدند و به از بابت اخلاق تند و آزار و اذيتي كه نسبت به مردم روا مي‌داشت اعتراض مي‌كردند . مسلم نيشابوري در صحيحش مي‌نويسد كه أبي بن كعب خطاب به عمر گفت :

اي پسر خطاب ! بر اصحاب رسول خدا عذاب نباش .( صحيح مسلم ، ج 6 ، ص179، كتاب الآداب، باب الاستيذان .)

اين نشان مي‌دهد كه صحابه رسول خدا از اخلاق تند عمر و از بد اخلاقي‌هاي او در امان نبودند و اين نوع رفتار عمر ، مردم را به ستوه آورده بوده كه كساني همچون أبي بن كعب مي‌آيند و به عمر اين مسأله را متذكر مي‌شوند .

از اين‌ها كه بگذريم ، مهم اخلاق و رفتار عمر با خانواده اش است كه همين اخلاق ، او را در بسياري از خواستگاري‌ها با شكست مواجه كرده است . ما به چند نمونه اشاره مي‌كنيم .

طبري و ابن أثير ، دو تاريخ نويس معروف اهل سنت مي‌نويسند :

عمر بن خطاب ابتدا به خواستگارى ام كلثوم دختر ابوبكر رفت ، عايشه اين پيشنهاد را با خواهرش مطرح كرد . در پاسخ گفت : مرا با او كارى نيست . عايشه گفت : آيا اميرالمؤمنين را نمى خواهى ؟ گفت : آرى نمى خواهم ، او در زندگى سخت و خشن و با زنان تندخو و بد رفتار است . (الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 3 ، ص 54 – 55 و تاريخ الطبري ، ج 3 ، ص 270 .)

عايشه كسى را نزد عمرو عاص فرستاد و ماجرا را براي او بازگو كرد . عمرو عاص گفت : من ماجرا را درست مى كنم ، آن گاه نزد عمر رفت و گفت : اى امير مؤمنان خبرى شنيده ام كه خدا كند درست نباشد ، عمر گفت : چيست ؟ گفت : ام كلثوم دختر ابوبكر را خواستگاري كرده‌اي ؟ گفت : بله ، مرا براى او نمى‌پسندى يا او را براى من نمى‌پسندى ؟ گفت : هيچكدام ، ولى او نوسال است و در سايه ام المؤمنين عايشه با ملايمت و مدارا بزرگ شده و تو تندخويى و ما از تو مى ترسيم و نمى توانيم هيچيك از عادات تو را بگردانيم ... و من بهتر از او را به تو نشان مى دهم : ام كلثوم دختر على بن ابيطالب را...»

اخلاق بد عمر آن قدر معروف بوده است كه حتي دختران خردسال از آن آگاه بوده اند .

و جالب اين است كه عمر سخن عمروعاص را مي‌پذيرد تا مبادا با اخلاق بد خود روح ابوبكر را آزرده باشد ؛ اما به خود جرأت مي‌دهد كه به پيشنهاد عمروعاص ناصبي به خواستگاري دختر رسول خدا برود . آيا رعايت حق ابوبكر لازم ؛ اما رعايت حق رسول خدا لازم نيست ؟

اين نشان مي‌دهد كه هدف عمروعاص نيز از اين پشنهاد اذيت و‌ آزار ذريه رسول خدا بوده است و گرنه با توجه به علمي كه از اخلاق عمر داشت ، نبايد اين پشنهاد را مي‌كرد .

عمرو عاص تندخويى و درشتى را بر دختر ابوبكر و آزار و اذيت او را روا نمى داند ، امّا تندخويى و اذيت و آزار را بر ذريه رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) روا مى داند و عمر نيز اين پشنهاد را مي‌پذيرد !

همچنين مقريزي از علماي اهل سنت داستان خواستگاري از دختر ابوبكر را اين‌گونه نقل مي‌كند كه بعد از خواستگاري ، مغيرة بن شعبه به ديدار عايشه رفت ، او را غمگين و ناراحت ديد ، از او علت ناراحتي او را پرسيد ، عايشه گفت : عمر از ام كلثوم خواستگاري كرده ، او دختر خردسالي است و من اميد زندگي بهتر از زندگي با عمر براي او دارم . مغيره از خانه عايشه بيرون آمد و نزد عمر رفت و به او گفت :

تو اي امير المؤمنين ، مردي سخت‌گير و بد اخلاق نسبت به خانواده‌ات هستي و ام كثوم دختر خردسالي است ، مي‌ترسم به زور چيزي از او بخواهي و او اطاعت نكند و تو او را كتك بزني و او داد و فرياد و تو را ناراحت كند و عايشه نيز از اين عمل غمگين شود ...( إمتاع الاسماع، المقريزي، جلد: 6، ص207.)

عمر با شنيدن سخنان مغيره ، سخن او را تأييد و دست از خواستگاري برداشت .

اين نشان مي دهد كه حتي كساني همچون عمروعاص و مغيرة بن شعبه كه از مشاورين و معاونين نزديك عمر به حساب مي‌آمدند ، از اخلاق بد و ناسازگار او با خانواده و اطرافيانش آگاه بوده‌اند و عمروعاص با هدف آزار و اذيت خاندان رسول خدا و دشمني ديرينه‌اي كه با آن حضرت داشتند ، اين پشنهاد را مطرح كرده‌ است .

ابن عبد البر نيز مي‌نويسد :

عمر ، ام كلثوم دختر ابوبكر را از عايشه خواستگاري كرد ، عايشه او را اميدوار كرد و به ام كلثوم گفت ، رأي تو در اين باره چيست ؟ ام كلثوم گفت : تو را مرا به ازدواج عمر در مي‌آوري ؛ در حالي كه مي‌داني كه او در زندگي چه قدر سخت‌گير و خشن است ؛ به خدا اگر اين كار را انجام دهي ، من به سوي قبر رسول خدا مي روم و در نزد آن حضرت فرياد خواهم زد .( الاستيعاب ، ابن عبد البر ، ج 4 ، ص 1807 .)

همچنين طبري و ابن أثير مي‌نويسند :

عمربن خطاب از «ام ابان بنت عتبه» خواستگارى كرد آن دختر نمى پذيرفت و مى گفت : درش را مى بندد ، خيرش به كسى نمى رسد ، عبوس مى آيد و عبوس مى رود .( تاريخ الطبري ، ج 3 ، ص 270 و الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 3 ، ص 55 .)

با اين وضعيت اخلاقي عمر ، چگونه ممكن است امير المؤمنين عليه السلام دخترش را به چنين فرد خشن و بد اخلاق بدهد و با تن دادن به اين ازدواج اسباب آزار و اذيت روح نبي مكرم اسلام و حضرت زهرا سلام الله عليها را فراهم كند ؟

دلیل هفتم : امام علي عليه السلام عمر را دروغگو ، خيانت كار و ...مي‌داند :

مسلم نيشابوري به نقل از عمر بن الخطاب مي‌نويسند كه وي خطاب به امام علي عليه السلام و عمويش عباس گفت :

ابوبكر از دنيا رفت و من بعد از او خليفه پيامبر و ابوبكر شدم و شما ( علي عليه السلام و عباس ) مرا دروغگو ، گناه كار ، فريب‌كار و خيانت‌كار مي‌دانستيد .( صحيح مسلم ، ج5 ، ص152 ، كتاب الحدود ، باب حكم الفئ .)

اين اعتقاد واقعي امير المؤمنين عليه السلام نسبت به خليفه اول و دوم بوده است ؛ آيا امكان دارد كه شخص عاقل دختر نازنينش را به چنين فردي بدهد ؟ چه رسد به امير المؤمنين عليه السلام .

دلیل هشتم : ازدواج با تهديد و زورگويي

در كتاب‌هاي شيعه نيز رواياتي در اين باب وجود دارد ؛ اما با بررسي تك تك آن‌ها متوجه خواهيم شد كه اين روايات نه تنها روابط حسنه ميان حضرت امير عليه السلام با عمر بن خطاب را ثابت نمي كند ؛ بلكه نشانگر روابط زورمدارانه و رسيدن به اهداف از راه توسل به زور مي باشد .

مرحوم كليني رضوان الله تعالي عليه در كتاب كافي اين روايات را نقل مي‌كند :

هشام بن سالم از امام صادق عليه السلام نقل مي‌كند كه آن حضرت فرمود : زماني كه عمر بن الخطاب از ام كلثوم خواستگاري كرد ، امير المؤمنين به او فرمود : ام كلثوم خردسال است . امام صادق مي‌فرمايد : عمر با عباس ملاقات كرد و به او گفت : من چگونه ام ، آيا مشكلي دارم ؟ عباس گفت : تو را چه شده است ؟ عمر گفت : از برادر زاده‌ات دخترش را خواستگاري كردم ، دست رد بر سينه‌ام زد ، قسم به خدا چشمه زمزم را پر خواهم كرد ، هيچ كرامتي را براي شما نمي‌گذارم ؛ مگر اين كه آن را از بين ببرم ، دو شاهد بر مي‌انگيزم كه او سرقت كرده و دستش را قطع خواهم كرد . عباس به نزد امير المؤمنين عليه السلام آمد ، او را از ماجرا با خبر ساخت و از او درخواست كرد كه تصميم در اين باره را بر عهده او نهد ، حضرت امير نيز مسأله ازدواج را به عهده عباس گذاشت .

از امام صادق عليه السلام در باره ازدواج ام كلثوم سؤال كردند ، حضرت فرمود : او ناموسي است كه از ما غصب كرده‌اند .( الكافي ، 5 ، 346 .)

عبد الله بن سنان و معاوية بن عمار مي گويند :‌ از امام صادق عليه السلام در باره زني كه شوهرش مرد سؤال كردم كه در كجا عده نگه‌دارد ؟ حضرت فرمود : هر جا كه بخواهد مي‌تواند عده‌اش را نگه دارد . سپس فرمود : هنگامي كه عمر مُرد ، علي عليه السلام به نزد ام كلثوم آمد و دست او را گرفت و به خانه خويش برد .( الكافي ، ج6 ، ص115)

سليمان بن خالد مي‌گويد : از امام صادق عليه السلام در باره زني كه شوهرش مرده سؤال كردم كه آيا در خانه شوهرش عده نگه دارد يا هر جا كه دلش خواست ؟ امام عليه السلام فرمود : هر جا كه دلش مي‌خواهد ، سپس فرمود : وقتي عمر از دنيا رفت ، امام علي عليه السلام دست ام كلثوم را گرفت و به خانه‌اش آورد .( الكافي ، ج6 ، ص115)

اهل سنت هرگز به اين روايات استدلال نخواهند كرد ؛ زيرا با كنارهم قرار دادن اين روايات ، حتي بر فرض وقوع اين ازدواج ، هيچ خدمتي به حسن روابط بين امام علي عليه السلام و عمر بن الخطاب نمي‌كند ؛ بلكه سوء روابط را ثابت مي‌كند ؛ زيرا حد اكثر چيزي كه اين روايات ثابت مي‌كنند ، ازدواج با تهديد و ارعاب ؛ آن‌هم با دختر خردسالي بوده است كه نه خودش به اين ازدواج راضي بوده و نه پدرش .

آيا چنين ازدواجي مي‌تواند براي عمر بن خطاب فضيلت محسوب شود و آيا مي‌تواند دلالت بر صميميت و دوستي ميان خليفه دوم و امير المؤمنين داشته باشد ؟

از برخي از روايات اهل سنت نيز استفاده مي‌شود كه اين ازدواج بعد از تهديد‌ها و زورگويي‌هاي عمر اتفاق افتاده و شلاق عمر نقش اساسي در اين ازدواج داشته است .

طبراني و هيثمي مي‌نويسند : بعد از آن كه امام علي عليه السلام با عقيل ، عباس و امام حسن مشورت كرد ، عقيل مخالفت و به امام علي عليه السلام اعتراض كرد و گفت اگر اين كار را انجام دهي ، چنين و چنان مي‌شود . امام علي عليه السلام به عباس فرمود :

به خدا سوگند ! سخن او از روي خيرخواهي نبود ؛ بلكه تازيانه عمر او را به آن‌چه مي‌بيني واداشته است . (معجم الكبير ، ج3 ، ص45 و مجمع الزوائد ، ج 4 ،‌ ص272 .)

و ابن سعد مي‌نويسد كه وقتي امام علي عليه السلام خردسال بودن او را دليل بر رد خواستگاري عمر يادآوري كرد ، عمر گفت :

به خدا سوگند ! عذر تو اين نيست ؛ ولي مي‌دانم كه هدف تو چيست !(الطبقات الكبرى 8: 464.)

و نيز هيثمي و طبراني نوشته‌اند كه وقتي عمر از مخالفت عقيل با خبر شد ، گفت :

 واي بر عقيل ، او سفيه و احمق شده است(مجمع الزوائد ، ج 4 ، ص272 و معجم الكبير للطبرانى ، ج 3 ، ص45. )

اگر واقعاً قصد امير المؤمنين منع عمر بود و به اين ازدواج راضي نبود ، چرا عمر اين همه اصرار و تهديد مي‌كند ؟ آيا يك حاكم مسلمان حق دارد براي به دست آ‌وردن دختر مسلمان ؛ آن‌هم دختري كه هنوز به سن بلوغ شرعي نرسيده است ، دست به چنين تهديد‌هايي بزند ؟

البته در تاريخ نمونه‌هاي زيادي وجود دارد كه زورمداران و سردمداران با تأسي از عمر ، وقتي مي‌خواستند خانواده و بستگان رسول خدا را آزار و اذيت كنند ، پشنهاد ازدواج با دختران و نواده‌هاي پيامبر را مطرح مي‌كردند و اگر آن‌ها موافق نبودند ، با زور و تهديد اين كار را عملي مي‌كردند . نمونه بارز آن ازدواج زور مدارانه و ازدواج غاصبانه حجاج بن يوسف ثقفى با دختر « عبدالله بن جعفر بن ابيطالب » است كه به منظور توهين به خاندان رسول خدا مبادرت به غصب ناموس هاشمى كرد .

ابن جوزي مي‌نويسد :

حجاج بن يوسف كه دختر عبدالله بن جعفر را به ازدواج خود درآورد ، چون بر او وارد شد ديد اشك بر گونه هايش جارى است . گفت : پدر و مادرم فدايت چرا گريانى ؟ گفت : از شرافتى كه خوار و حقير شد و از پستى كه بزرگى يافت .( اخبار النساء ، ابن جوزى ، ص65 .)

آيا پس از آن همه ظلم و جنايتي كه حجاج بن يوسف در باره خاندان پيامبر ( صلى الله عليه وآله وسلم ) و بنى هاشم انجام داده است ، مى توان به استناد اين ازدواج تجاهل كرد كه روابط حجاج بن يوسف با اهل بيت پيامبر ( صلى الله عليه وآله وسلم ) دوستانه بوده و او مرتكب هيچ ظلم و جنايتى نسبت به آن ها نشده است ؟!

دلیل نهم : بررسي روايات اهل تسنن :

روايات زيادي از طريق اهل سنت در باره اين ازدواج وارد شده است كه تمامي اين روايات از نظر سندي مشكل دارند و نيز آن قدر با هم تعارض دارند كه هرگز قابل جمع نيستند . که برای مطالعه بیشتر اینجا را کلیلک نمایید.

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

جمعه 13 اردیبهشت 1392  11:49 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به: ازدواج امّ‏کلثوم با عمربن خطاب واقعیت دارد؟؟

آیا ازدواج ام کلثوم دختر امام علی علیه السلام با عمر نشانه دوستی و روابط حسنه میان امام علی علیه السلام و عمر نیست؟

پاسخ: موضوع ازدواج ام کلثوم با عمر از دو دیدگاه قابل بحث و بررسی است:
الف. از منظر منابع اهل سنّت؛
ب. از منظر منابع شیعه.


منابع اهل سنت

در بین اهل سنت، مشهور است كه امیرالمؤمنین علی علیه السلام دختر خود ام کلثوم را به ازدواج خلیفه دوم، عمر بن خطاّب، در آوردند. آنها این ازدواج را نشانگر دوستی و روابط حسنه میان علی علیه السلام و خلیفه دوم قلمداد می‌كنند.

در نقد و بررسی این موضوع به چند نكته اشاره می‌شود:
1. مسئله ازدواج ام کلثوم در هیچ یك از دو كتاب معتبر نزد اهل سنت، یعنی صحیح بخاری و صحیح مسلم - كه در نزد اهل سنت معتبرترین كتابها بعد از قرآن شمرده می‌شوند - ذكر نشده است. (1)
هیچ یك از صحاح ششگانه اهل سنّت ازدواج ام کلثوم را ذكر نكرده‌اند.

2. برخی از مسانید معتبر نزد اهل سنت، مانند: مُسند احمد بن حنبل نیز این رویداد را بیان ننموده‌اند.

3. برخی از منابع تاریخی و روایی اهل سنّت، مانند: «طبقات» ابن سعد (2) و «المستدرك» حاكم نیشابوری (3) ، ازدواج ام کلثوم با خلیفه دوم را مطرح نموده اند. در این باره، دو نكته شایان ذكر است:

الف. براساس مبانی رجالی اهل سنّت، تمام راویان این روایت، متّهم به صفات «كذّاب»، «وضّاع»، و «ضعیف» و «مدلَّس» می‌باشند؛ (4) لذا براساس منابع اهل سنت، موضوع ازدواج ام کلثوم با عمر بن خطّاب به لحاظ سندی فاقد اعتبار و ارزش می‌باشد.

ب. صرف نظر از ضعف سندی، این روایت به لحاظ دلالت و معنی نیز دچار تعارض، چندگانگی و تشویش در نقل می‌باشد؛ به گونه‌ای كه برخی از نقل‌ها برخی دیگر را تكذیب می‌نمایند. به عنوان مثال، در برخی نقلها این گونه آمده است كه وقتی عمر به خواستگاری ام کلثوم آمد، علی علیه السلام مسئله كوچكی سنّ ام کلثوم را مطرح نمودند و در برخی نقل‌ها آمده است كه حضرت فرمودند: «من او را برای فرزندان برادرم جعفر بن ابی طالب نگه داشته‌ام.» در نقل دیگری بیان شده است كه علی علیه السلام بدون درنگ ام کلثوم را نزد عمر فرستاد تا او را نگاه كند.

دیدگاه شیعه

در مورد ازدواج ام کلثوم با خلیفه دوم، در میان دانشمندان شیعه دیدگاه‌های متفاوتی مطرح است كه در ذیل به برخی از آنها اشاره می‌شود:

1. برخی از دانشمندان شیعه از جمله شیخ مفید، این تزویج را به شدّت انكار نموده و بر این باورند كه چنین ازدواجی اساساً رخ نداده است. (5)

2. دیدگاه دیگر این است كه ام کلثوم دختر واقعی علی علیه السلام نیست؛ بلكه ربیبه - دختر خوانده - علی علیه السلام بوده است. براساس این دیدگاه، ام کلثوم دختر واقعی ابوبكر بوده، مادرش أسماء بنت عمیس است. پس از مرگ ابوبكر، اَسماء به همسری علی علیه السلام در آمد و ام کلثوم همراه مادرش به خانه علی علیه السلام آمدند.
این دیدگاه متعلّق به آیت اللَّه العظمی مرعشی نجفی رحمه الله است. ایشان در این باره می‌فرمایند: «امّ كلثوم كه با عمر ازدواج كرد، ربیبه علی علیه السلام و دختر اسماء بنت عمیس از ابوبكر بود. او كودك بود و با ازدواج اسماء با علی علیه السلام پس از مرگ ابوبكر به خانه علی علیه السلام آمد و بزرگ شد و با عمر ازدواج كرد. او را همه جا ام کلثوم بنت علی علیه السلام می‌گفتند. او با پسرش زید بن عمر در زمان امام مجتبی علیه السلام فوت كردند. امام علیه السلام بر او و پسرش یك نماز میت خواند و همین دلیل بر جواز نماز بر دو میت در یك نماز شد.
امّ كلثوم دختر فاطمه علیها السلام در كربلا با خواهرش زینب علیها السلام بود و در شب یازدهم تا صبح مواظب اطفال امام حسین علیه السلام بود كه خود دلیل دیگری بر نفی ازدواج او با عمر است؛ زیرا اگر زن عمر بود و فرزندی داشت، در جریان كربلا منعكس می‌شد، در اسارت كوفه و شام مطرح می‌گشت. اصولاً برای او حرمتی قائل می‌شدند.» (6)

3. دیدگاه دیگر این است كه این ازدواج صورت گرفت؛ ولی از روی تهدید و اكراه و اجبار. در منابع حدیثی شیعه روایاتی وجود دارد كه نشانگر وقوع این ازدواج از روی تهدید و ارعاب می‌باشد. در ذیل به نمونه‌ ای اشاره می‌شود:
محمد بن ابی عمیر از هشام بن سالم از امام صادق علیه السلام نقل می‌كند كه فرمود: «هنگامی كه عمر [از ام کلثوم] نزد علی علیه السلام خواستگاری نمود، حضرت در پاسخ او فرمودند: او كم سنّ و سال است. عمر با عباس - عموی علی علیه السلام - ملاقات كرد و گفت: آیا در من عیبی هست؟»
عباس گفت: چه شده؟ عمر گفت: به خواستگاری دختر برادرزاده ات رفتم؛ [ولی او پاسخ منفی به من داد و] من را ردّ نمود. به خداوند سوگند! چاه زمزم را پُر می‌كنم و هیچ نشانه بزرگی و كرامت برای شما نیست، مگر آنكه آن را از بین خواهم برد و هر آینه دو شاهد برای او اقامه كرده، به اتّهام سرقت دست راست او را قطع خواهم نمود. پس عباس نزد علی علیه السلام آمد و او را [از تهدیدهای عمر] آگاه ساخت و از ایشان درخواست نمود تا امر [این ازدواج] را به او واگذار نماید. علی علیه السلام نیز مسئله ازدواج ام کلثوم را به عموی خود عباس سپرد.» (7)

در مورد این روایت، چند نكته دارای اهمیت می‌باشد:

1. در وهله اوّل، علی علیه السلام به درخواست عمر پاسخ منفی دادند و فرمودند: ام کلثوم هنوز به سنّ ازدواج نرسیده است. این پاسخ، خود بیانگر ناخرسندی علی علیه السلام از این پیوند بوده است.

2. عمر از تهدیدهای شدیدی مانند نابود ساختن نشانه‌های بزرگی و كرامت اهل بیت علیهم السلام و اتّهام سرقت بهره برده است. این تهدیدها از یك سو، جان علی علیه السلام و خاندان و شیعیان ایشان را به مخاطره انداخت و از سوی دیگر، كیان دین و جامعه اسلامی را مورد تهدید و بی ثباتی قرار می‌داد.

3. علی علیه السلام، به منظور احترام گذاشتن به درخواست عموی خود، تصمیم گیری نهایی در مورد این ازدواج را بر عهده عباس گذاشتند.
با توجه به آنچه ذكر شد، چگونه این پیوند می‌تواند از روی رضایت و خشنودی علی علیه السلام صورت گرفته باشد؟ ازدواجی كه آغازش با انكار و مخالفت علی علیه السلام بود و منجرّ به تهدیدهای شدید از سوی خلیفه دوم گردید، چگونه می‌تواند نشانگر دوستی و روابط حسنه میان علی علیه السلام و خلیفه دوم باشد؟
مخصوصاً از این جهت كه اصلِ این ازدواج و اصل وجود فردی از فرزندان علی علیه السلام به نام ام کلثوم كه با عمر ازدواج نمود، مورد نفی و انكار برخی از دانشمندان بزرگ شیعه است.


پاورقــــــــــــــــــــی
 
1) برخی از دانشمندان سنّی، بسیاری از حقایق تاریخی را صرفاً به دلیل اینكه در صحیح بخاری و مسلم بیان نشده، مورد انكار و تردید قرار می‌دهند.
2) الطبقات الكبری، محمد بن سعد بن منیع الزهری، دار احیاء التّراث العربی، بیروت، لبنان، چاپ اوّل، 1416 ق، ج 8، ص 462 - 465.
3) المستدرك علی الصحیحین، حاكم نیشابوری، دار الكتب العلمیة، بیروت، لبنان، چاپ اوّل، 1411 ق، ج 3، ص 153.
4) برای آگاهی بیشتر از احوال راویان این حدیث، به كتاب «الرسائل العشر» تألیف سیدعلی حسینی میلانی، انتشارات یاران، قم، چاپ اوّل، 1418 ق، رساله هشتم مراجعه نمایید.
5) مسارُّ الشّیعه (مجموعه مصنّفات شیخ مفید) ، دار المفید، بیروت، لبنان، چاپ دوم، 1414 ق، ج 7، ص 87؛ همچنین، مرحوم سید ناصر الحسین الموسوی اَلّكنوی الْهندی، نوه صاحب كتاب «عبقات الانوار»، كتابی در انكار این تزویج تحت عنوان: «إفحام الأْعداء والخصوم فی نفی تزویج ام کلثوم» نگاشته است. مرحوم محمدجواد بلاغی، صاحب تفسیر «آلاء الرَّحمن» نیز رساله مفصلی در نفی این تزویج دارد.
6) تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام، دكتر علی اكبر حسنی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اوّل، 1379 ش، ج 2، ص 59.
7) فروع كافی، محمد بن یعقوب كلینی، دار الاضواء، بیروت، لبنان، چاپ اوّل، 1413 ق، كتاب نكاح، بابُ تزویج ام کلثوم، ح 9470، ص 347.

 

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

جمعه 13 اردیبهشت 1392  11:50 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به: ازدواج امّ‏کلثوم با عمربن خطاب واقعیت دارد؟؟

ازدواج عمر با ام کلثوم

آيا صحت دارد كه حضرت ام كلثوم به ازدواج عمر در آمدند

چیزی که در میان اذهان مشهور می باشد این است که عمر داماد حضرت علی (ع) و شوهر ام کلثوم است، از آنجايي كه در رابطه با اين ازدواج اختلاف آراء شديدي ميان علما چه شيعه و چه سني وجود دارد رسيدن به نظر قطعي در اين زمينه سخت به نظر مي آمد تا اينكه در ضمن تحقيقاتم به كتابي از علامه بزرگوار سيد علي ميلاني (دامة بركاته) برخوردم،( ازدواج امّ كلثوم با عمر، آيت الله سيد على حسينى ميلانى، مركز حقايق اسلامى، قم، چاپ دوم، 1386ش ) ايشان در اين كتاب با استدلال دقيق و متين خود نكات مهم و تامل برانگيزي را مطرح مي كنند تا جايي كه ديگر جاي شك و شبهه اي را براي مخاطب باقي نمي گذارند. اينك توجه شما را به خلاصه اين كتاب جلب مي كنم:
از موضوعات سؤال برانگيز در تاريخ اسلام، ازدواج جناب امّ كلثوم(عليها السلام) با خليفه دوم عمربن خطّاب است. علّت سؤال برانگيز بودن آن، حوادث غم بار پس از رحلت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، كنار گذاشتن اميرمؤمنان على(عليه السلام) از خلافت و يورش به خانه فاطمه زهرا(عليها السلام) است. مداركى نشان مى دهد كه در همه آن حوادث تأسف برانگيز و اندوهبار، خليفه دوم نقش اساسى و تأثيرگذار داشت; از اين رو، اين سؤال همواره ذهن مسلمانان را به خود مشغول ساخته كه اگر خليفه دوم در حمله به خانه حضرت زهرا، ضربه زدن به وى و ايجاد غم و اندوه در قلب آن بانوى بزرگ نقش داشته، چگونه على(عليه السلام)دخترش را به ازدواج او درآورد؟! آيا اصلا چنين ازدواجى صورت گرفت؟ و اگر ازدواجى صورت گرفت بر اساس چه مصلحتى انجام شد؟ و تا چه مرحله اى پيش رفت؟ برخى از عالمان اهل سنّت وقوع چنين امرى را دليل بر انكار آن حوادث مى دانند و معتقدند هرگز حمله اى به خانه حضرت زهرا(عليها السلام)نشد و شهادت آن حضرت را نيز غير واقعى مى دانند. در حالى كه مى دانيم، اصل يورش به خانه آن حضرت و توهين به بانوى بزرگ اسلام و على(عليه السلام) جاى ترديد نيست و تهديد به آتش زدن خانه براى اجبار به بيعت نيز، در كتب معتبر اهل سنت آمده است و برخى نيز آورده اند اين تهديد عملى شد.( رجوع كنيد به كتاب: آتش در خانه وحى. (از مجموعه مسائل سؤال برانگيز در تاريخ اسلام، شماره 2) و كتاب «يورش به خانه وحى» تأليف آيت الله جعفر سبحانى ) عالمان مكتب اهل بيت نيز در كتب تاريخى و حديثى خود آن را به طور مشروح مورد بحث قرار داده اند و اين مسأله ميان شيعيان معروف و مورد اتفاق است.( بحارالانوار، ج 43)، با اين پيش فرض بايد سراغ سؤال فوق رفت كه آيا دختر فاطمه(عليها السلام)در زمان خلافت عمر به نكاح وى درآمد؟ تحقق چنين امرى با آن سابقه چگونه سازگار است؟ اين پرسش را بايد در چند محور مورد بررسى قرار داد:
اوّل: امّ كلثوم كيست؟ _دوم: سخن دانشمندان پيرامون اين ازدواج _سوم: تأمّلاتى پيرامون اين ازدواج
_چهارم: بررسى اسناد اين خبر در كتب اهل سنّت و اماميه _پنجم: تهديدها و ضرورت ها
اوّل: امّ كلثوم كيست؟
ابن عبدالبر در استيعاب، ابن اثير در اسدالغابه و شيخ مفيد در ارشاد، امّ كلثوم را به همراه حسن، حسين و زينب(عليهم السلام) از فرزندان فاطمه و على(عليهما السلام) دانسته اند.( . الاستيعاب، ج 4، ص 1893، شماره 4057 (شرح حال حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام)) ; ج 4، ص 1954، شماره 4204 (شرح حال ام كلثوم). استيعاب تصريح مى كند كه امّ كلثوم قبل از وفات رسول خدا(صلى الله عليه وآله) متولد شد; اسدالغابة، ج 6، ص 387، شماره 7578 ; ارشاد مفيد، ج 1، ص 354 )، طبرى و ابن شهر آشوب علاوه بر آن، محسن را نيز از فرزندان آن دو بزرگوار مى دانند كه در كودكى سقط شد و وفات يافت.( تاريخ طبرى، ج 5، ص 153 ; مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 89).نام امّ كلثوم در موارد متعدد و حساس از تاريخ اميرمؤمنان تا زمان امام حسين(عليهما السلام) به چشم مى خورد. از جمله: در شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم كه سحرگاهش اميرمؤمنان على(عليه السلام) ضربت خورد، آن حضرت افطار را مهمان دخترش امّ كلثوم بود(بحارالانوار، ج 42، ص 226) و هنگامى كه خبر شهادت پدر را از زبانش شنيد، بى تاب شد و گريه كرد و اميرمؤمنان(عليه السلام)وى را دلدارى داد.(همان مدرك، ص 223).در سفر تاريخى امام حسين(عليه السلام) به سمت كوفه و حادثه عاشوراى سال 61 هجرى نيز همراه برادرش بود و آنجا كه امام حسين(عليه السلام) براى خداحافظى به خيمه آمد و از زنان حرم خداحافظى كرد، از امّ كلثوم، همراه با سكينه، فاطمه و زينب نام برد و فرمود: (يا سكينة، يا فاطمة، يا زينب، يا امّ كلثوم عليكنّ منّى السّلام).( بحارالانوار، ج 45، ص 47).در ماجراى اسارت نيز نام امّ كلثوم ديده مى شود. او در كوفه پس از زينب كبرى(عليها السلام) براى مردم خطبه خواند و آنها را سرزنش كرد(همان مدرك، ص 112) و در شام، پس از رسوايى يزيد و آنگاه كه يزيد به ظاهر درصدد جبران جنايات خود بر آمد و به امّ كلثوم گفت: اين اموال را در برابر آن مشكلات و سختى ها از ما بگير; پاسخ داد: «يا يزيد، ما أقلّ حياءك وأصلب وجهك، تَقتُل أخي وأهل بيتي وتُعطيني عوضهم; اى يزيد چقدر بى حيا و بى شرمى! برادر و خاندان ما را مى كشى و اكنون مى خواهى عوض آن ها را به ما بپردازى (و با اموال، آن جنايت عظيم را جبران كنى؟!)».( همان مدرك، ص 197).مطابق برخى از نقل هاى تاريخى ام كلثوم در زمان حكومت معاويه و امارت سعيد بن عاص بر مدينه (قبل از سال 54) وفات يافت.( اعيان الشيعه، ج 3، ص 485) ابن عبدالبرّ و ابن حجر نيز وفات او را زمان امام حسن(عليه السلام) مى دانند(الاستيعاب، ج 4، ص 1956; اسدالغابة، ج 6، ص 387) ولى با پذيرش حضور ام كلثوم در حوادث كربلا بايد وفات وى سال 61 هجرى به بعد بوده باشد و لذا بعضى وفات او را چهارماه پس از بازگشت اسرا از شام دانسته اند. (اعلام النساء، ص 238-247).
دوم: سخن دانشمندان پيرامون اين ازدواج
ماجراى ازدواج آن حضرت با خليفه دوم، همواره در ميان نويسندگان و مورّخان مطرح بوده است و ابعاد آن مورد بررسى قرار گرفته است. بعضى آن را منكر شده اند(شيخ مفيد در يك كتاب ازدواج امّ كلثوم را رد كرده است (المسائل السروية، ص 86)، ولى در كتابى ديگر آن پذيرفته است و آن را بر اساس ضرورت مى داند (المسائل العكبرية، ص 62-61). علاّمه سيّد ناصر حسين موسوى هندى نيز در كتاب إفحام الاعداء والخصوم اين ازدواج را ردّ كرده است)،وبرخى وقوع آن را پذيرفته اند، يعقوبى و طبرى سال آن را هفدهم هجرى دانسته اند(تاريخ طبرى، ج 4، ص 69 ; تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 149) و بعضى نيز براى او فرزندى از عمر ذكر كرده اند به نام زيد بن عمربن الخطاب(تهذيب الاحكام، ج 9، ص 362، ح 15) و برخى دخترى به نام رقيه را نيز افزوده اند. (طبقات الكبرى، ج 3، ص 14 ; الاصابة فى معرفة الصحابة، ج 8 ، ص 465 ; الاستيعاب، ج 4، ص 1956).غالب مورّخان اهل سنت نظر اخير را پذيرفته اند و در كتاب هاى تاريخى و حديثى خود آن را ذكر كرده اند (كه در لابه لاى بحث هاى آينده خواهد آمد) و در كتاب هاى فقهى (بحث چگونگى ايستادن امام در نماز ميّت در برابر جنازه زن و مرد) نيز به آن استناد كرده اند.( المجموع نووى، ج 5، ص 224 ; مغنى المحتاج، ج 1، ص 348; المبسوط (سرخسى)، ج 2، ص 65 ; مغنى ابن قدامه، ج 2، ص 395). سيّد مرتضى معتقد است اين ازدواج پس از تهديدها وكشمكش هاى فراوان اتفاق افتاد و در حال اختيار و با رغبت نبوده است. (رسائل المرتضى، ج 3، ص 149).علامه شوشترى نيز در قاموس الرجال اصل ازدواج را مى پذيرد.( قاموس الرجال، ج 12، ص 215-216).ابومحمد نوبختى معتقد است كه امّ كلثوم كوچك بود (هر چند عقد واقع شد، ولى) پيش از وقوع زفاف، عمر از دنيا رفت.( بحارالانوار، ج 42، ص 91). بنابراين، چهار نظر درباره اين ازدواج وجود دارد: نخست آنكه حضرت دخترى به نام امّ كلثوم نداشت. دوم اينكه دخترى به اين نام داشت، ولى با خليفه دوم ازدواج نكرد. سوم آنكه ازدواج كرد، ولى به عروسى منتهى نشد. چهارم اينكه ازدواج به صورت كامل انجام شد، ولى طبق نظر جمعى، تحت فشار و اجبار بود.
سوم: تأمّلاتى پيرامون ازدواج
هر چند جمعى تحقّق اين ازدواج را پذيرفته اند و از نظر روايتى و تاريخى آن را قبول كرده اند، ولى از نظر درايتى و محتواى خبر، امورى نقل شده است كه تأمّل برانگيز است:
1. افسانه سرايى و زشتى هاى خبر
پيرامون ازدواج و مقدمات آن، در كتاب هاى اهل سنت مطالبى نقل شده است، كه بسيار زشت و زننده و دور از شأن يك مسلمان متشرّع است. نمونه هايى از آن را نقل مى كنيم:
الف) ابن عبدالبر در استيعاب نقل مى كند: «عمر به على(عليه السلام)گفت: امّ كلثوم را به همسرى من در بياور، كه من مى خواهم با اين پيوند به كرامتى كه احدى به آن نرسيده است، دست يابم!! على(عليه السلام) فرمود: من او را به نزد تو مى فرستم... امام(عليه السلام) امّ كلثوم را همراه با پارچه اى نزد عمر فرستاد و فرمود از طرف من به او بگو: اين پارچه اى است كه به تو گفته بودم. امّ كلثوم نيز پيام امام(عليه السلام) را به عمر رساند. عمر گفت: به پدرت بگو، من پسنديدم و راضى شدم، خدا از تو راضى باشد! آنگاه عمر دست بر ساق امّ كلثوم نهاد و آن را برهنه كرد!!
امّ كلثوم گفت: چه مى كنى؟ اگر تو خليفه نبودى، بينى ات را مى شكستم! آنگاه نزد پدر برگشت و گفت: مرا نزد پيرمرد بدى فرستادى!».( الاستيعاب، ج 4، ص 1955؛ فراموش نكنيد كه اين سخن از يكى از منابع معروف اهل سنت نقل شده است).
ب) در نقل ديگرى از ابن حجر عسقلانى آمده است كه: امّ كلثوم ناراحت شد و خطاب به عمر گفت: اگر تو خليفه نبودى به چشمت ضربه اى مى زدم (آن را كور مى كردم!).( الاصابة، ج 8، ص 465).
ج) خطيب بغدادى زشت تر از اين را در كتاب خود نقل كرده و مى نويسد: در پى درخواست عمر، على(عليه السلام)دخترش را آرايش كرد و او را سوى عمر روانه كرد; وقتى كه عمر او را ديد، برخاست و ساق پايش را گرفت و گفت: به پدرت بگو من پسنديدم (سه بار تكرار كرد). وقتى دختر به نزد پدر آمد، گفت: عمر مرا به سوى خود خواند و هنگامى كه برخاستم، ساق پايم را گرفت و گفت: از جانب من به پدرت بگو، من پسنديدم!!( تاريخ بغداد، ج 6، ص 180).
راستى اين نقل ها چقدر ناخوشايند است! پدرى مانند على(عليه السلام)دخترش را بدين صورت نزد بيگانه اى بفرستد و پس از آنكه دختر، برخورد زشت او را نقل مى كند، پدر نيز آرام باشد!!
آيا اين عدّه از علما معتقدند عدالت عمر با چنين حركاتى همچنان صدمه نمى بيند و سدّ محكم «عدالت صحابه!» با اين نوع كارها رخنه اى نمى پذيرد كه آن را در كتاب هاى معروف خود آورده اند؟!
سبط بن جوزى كه اين نقل ها را ديده، بسيار برآشفته و مى نويسد: «به خدا سوگند اين كار قبيح است، حتى اگر آن دختر، كنيزكى بود نيز چنين كارى جايز نبود (چه برسد كه او حرّه بود). سپس مى افزايد: به اجماع مسلمانان لمس زن اجنبى جايز نيست، پس چگونه آن را به عمر نسبت مى دهند».( تذكرة الخواص، ص 321)
روشن است كه چنين نقل هايى را نه شيعيان مى پذيرند و نه عالمان منصف و حق جوى اهل سنّت; ولى جمعى از جاعلان تاريخ، براى صدمه زدن به چهره قدسى اميرمؤمنان على(عليه السلام) به اين نوع نقل هاى ركيك روى آورده و پيرامون اين ازدواج داستان سرايى ها كرده اند!
2. سنّ امّ كلثوم به هنگام ازدواج
همان گونه كه نقل شد، يعقوبى و طبرى سال ازدواج امّ كلثوم با عمر را سال هفدهم هجرى دانسته اند.( ابن سعد نيز در طبقات مى نويسد: «تزوّجها عمر بن الخطاب و هى جارية لم تبلغ; عمر با امّ كلثوم ازدواج كرد، در حالى كه هنوز امّ كلثوم به سنّ بلوغ نرسيده بود». (طبقات الكبرى، ج 8، ص 338). ابن جوزى نيز در المنتظم (ج 4، ص 237) مى نويسد: عمر در حالى با ام كلثوم ازدواج كرد كه وى به سنّ بلوغ نرسيده بود. هر چند ذهبى ولادت او را سال ششم هجرى نوشته است (سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 500)، و در نتيجه سال هفدهم بايد سنّ او 11 سال باشد، ولى با توجه به سخن على(عليه السلام) كه او را كودك دانست و سخن ديگر مورّخان كه گفته اند او به سنّ بلوغ نرسيده بود، نقل ذهبى نادرست است و نبايد سنّ او به 9 سال (زمان بلوغ دختران) رسيده باشد)، و لذا امّ كلثوم در آن سال، كمتر از نُه سال سن داشت; آيا پذيرفتنى است كه على(عليه السلام) دختر هشت ساله خود را ـ با رضايت ـ به نكاح پيرمردى 57 ساله ـ با فاصله سنى حدود 50 سال ـ درآورد؟!! در پاره اى از تواريخ نيز نقل شده است كه على(عليه السلام) در پى درخواست عمر گفت: «إنّها صبيّة; او كودك است».( طبقات الكبرى، ج 8 ، ص 339) آيا با اين حال راضى به اين ازدواج شد؟ سخت مى شود آن را باور كرد!(هر چند فاصله سنّى پيامبر(صلى الله عليه وآله)با برخى ازهمسرانش نيز زياد بود، ولى مى دانيم آنها با افتخار به همسرى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در مى آمدند و گاه پيشنهاد ازدواج از طرف خود آنان مطرح مى شد و با ازدواج مورد بحث، كه على(عليه السلام) با آن موافق نبود و عمر با اصرار از امّ كلثوم خواستگارى كرد، (كه بحث آن خواهد آمد) تفاوت دارد).
3. تندخويى
تندخويى عمر زبانزد خاصّ و عام بود و در كتب اهل سنّت به طور گسترده نقل شده است تا آنجا كه وقتى به خلافت رسيد، نخستين كلماتى كه ـ مطابق نقل طبقات ابن سعد ـ بر روى منبر بر زبانش جارى ساخت اين بود: «أللّهم إنّي شديد ]غليظ[ فليّني، وإنّى ضعيف فقوّني، وإنّي بخيل فسخّني; خدايا من تندخويم پس مرا نرم و ملايم قرار ده! و من ضعيفم، پس مرا قوى ساز! و من بخيلم پس مرا سخى گردان».( همان مدرك، ج 3، ص 208).ولى گويا اين حالات ـ طبق نقل روايات اهل سنّت ـ همچنان در او باقى ماند; زيرا از تاريخ استفاده مى شود كه به همين دليل، برخى از زنان حاضر به همسرى وى نمى شدند.طبرى نقل مى كند كه عمر، امّ كلثوم دختر ابوبكر را از عايشه خواستگارى كرد، در حالى كه او كوچك بود. عايشه ماجرا را با خواهرش امّ كلثوم در ميان گذاشت. امّ كلثوم گفت: من نيازى به او ندارم! عايشه گفت: نسبت به خليفه بى ميلى؟ پاسخ داد: «نعم، إنّه خشن العيش، شديد على النّساء; آرى، زيرا او در زندگى سخت گير است و نسبت به زنان نيز با خشونت برخورد مى كند».( تاريخ طبرى، ج 4، ص 199، اين مطلب در كامل ابن اثير (ج 3، ص 54) نيز آمده است)، مشاهده مى كنيم حتى دختر كوچكى مانند امّ كلثوم فرزند ابوبكر نيز از خشونت وى با خبر بود.
مطابق نقل ديگر: امّ كلثوم دختر ابوبكر به خواهرش عايشه گفت: تو مى خواهى من به ازدواج كسى در آيم كه تندى و سخت گيرى او را در زندگى مى دانى؟! سپس افزود: «والله لئن فعلتِ لأخرجنّ إلى قبر رسول الله(صلى الله عليه وآله) ولأصيحنّ به; به خدا سوگند اگر چنين كنى من كنار قبر پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) مى روم و در آنجا فرياد مى زنم».( الاستيعاب، ج 4، ص 1807)،همچنين مطابق نقل بلاذرى، طبرى و ابن اثير، هنگامى كه يزيد بن ابوسفيان از دنيا رفت، عمر از همسرش امّ ابان ـ دختر عتبه ـ خواستگارى كرد، وى نپذيرفت و گفت: «لأنّه يدخل عابساً ويخرج عابساً، يغلق أبوابه ويقلّ خيره; او عبوس و خشمگين وارد منزل مى شود و عبوس و عصبانى خارج مى شود، درِ خانه را مى بندد و خيرش اندك است»(انساب الأشراف، ج9،ص 368 ; تاريخ طبرى،ج 4،ص 400; كامل ابن اثير، ج 3، ص 55.)بنابراين، چگونه مى شود امام على(عليه السلام) ـ با رضايت و طيب خاطر ـ دخترش را به او داده باشد؟
4. انگيزه اين ازدواج
ابن حجر در كتاب خود نقل مى كند كه عمر، امّ كلثوم را از على(عليه السلام)خواستگارى كرد. آن حضرت فرمود: «من دخترانم را براى فرزندان [برادرم] جعفر نگه داشته ام». عمر اصرار كرد و گفت: «او را به ازدواج من درآور، كه هيچ مردى مانند من از او مراقبت نخواهد كرد». على(عليه السلام)نيز پذيرفت و عمر به نزد مهاجران آمد و گفت: به من تبريك بگوييد! گفتند: چرا؟ گفت: به خاطر تزويج با دختر على(عليه السلام). زيرا پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: «كلّ نسب و سبب سيقطع يوم القيامة إلاّ نسبي وسببي; هر نسب و سببى در روز قيامت قطع خواهد شد، مگر نسبت و خويشاوندى با من» لذا خواستم با اين ازدواج از اين موهبت بهره مند شوم».( الاصابة، ج 8، ص 467. همچنين ر.ك: الاستيعاب، ج 4، ص 1955)، ابن اثير اين عبارت را آورده است كه عمر گفت: من پيش از اين با آن حضرت (به خاطر آنكه پدر زن او بودم) نسبت پيدا كردم، و اكنون دوست داشتم داماد اين خاندان شوم.( اسدالغابة ، ج 6، ص 387)،مطابق نقل يعقوبى، عمر علّت اين درخواست را به خود على(عليه السلام)نيز گفت.( تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 149)،بيان اين انگيزه از سوى خليفه دوم نيز بعيد است و تصوّر نمى كنيم كه وى را چنين انگيزه اى وادار به خواستگارى از امّ كلثوم كند; زيرا مطابق نقل بلاذرى در انساب الأشراف: هنگامى كه على(عليه السلام) براى بيعت با ابوبكر حاضر نشد، عمر به سوى خانه آن حضرت حركت كرد، در حالى كه فتيله اى آتشين در دست داشت. فاطمه را نزديك درِ خانه ملاقات كرد; فاطمه(عليها السلام) وقتى عمر را با آتش ديد، فرمود: «يابن الخطّاب! أتراك محرقاً علىَّ بابي; اى پسر خطّاب تو مى خواهى درِ خانه مرا بسوزانى؟!» عمر با صراحت گفت: آرى.( انساب الاشراف، ج 1، ص 586. ابن عبد ربّه (ج 4، ص 259) شبيه همين ماجرا را آورده است)، مطابق نقل دانشمند معروف اهل سنت ابن قتيبه دينورى: عمر دستور داد هيزم بياورند و آنها كه در منزل فاطمه اجتماع كرده بودند را تهديد كرد، از خانه بيرون بيايند و بيعت كنند و گرنه خانه را آتش مى زنم. به او گفته شد: «يا ابا حفص! إنّ فيها فاطمة; اى اباحفص (كنيه عمر است) فاطمه داخل اين خانه است!» «فقال: وإن; گفت: هر چند فاطمه آنجا باشد».( الامامة والسياسة، ج 1، ص 30)، طبرى نيز حمله به خانه على(عليه السلام) و تهديد به سوزاندن خانه را آورده است.( تاريخ طبرى، ج 3، ص 202)، آيا آزردن فاطمه و بى احترامى به آن حضرت، با ازدواج با دخترش به انگيزه نجات اخروى سازگار است؟! آن هم آزردن كسى كه آزار و رنجش او آزار رسول خدا(صلى الله عليه وآله)است (فاطمة بضعة منّي يؤذيني ما آذاها).( مسند احمد، ج 4، ص 5 ; شبيه به آن صحيح بخارى، ج 6، ص 158)، بنابراين، به فرض كه ازدواجى هم صورت گرفته باشد، به يقين براى انتساب به خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله) جهت روز رستاخيز نبوده است; بلكه انگيزه هاى ديگرى داشته است!
چهارم: بررسى اسناد اين خبر در كتب اهل سنّت و اماميه
كتب اهل سنت به طور گسترده اين ماجرا را به گونه هاى مختلف نقل كرده اند كه بخش هايى از آن گذشت. برخى از محققان اسناد آن را بررسى كرده و روشن ساخته اند كه اسناد همه آنها ـ طبق معيارهاى خود اهل سنت نيز ـ ضعيف است.( ر.ك: ازدواج ام كلثوم با عمر، نوشته آيت الله سيد على حسينى ميلانى)، در صحيح بخارى نيز اشاره اى به اين ماجرا شده است.( صحيح بخارى، ج 3، ص 222، كتاب الجهاد والسّير)، بسيارى از عالمان اهل سنّت همه آنچه در اين كتاب آمده است را صحيح مى دانند، ولى در سند اين حديث در صحيح بخارى ابن شهاب زُهرى واقع شده است كه هر چند او از نظر علماى رجال اهل سنّت توثيق شده است، ولى از نقل هاى تاريخى بر مى آيد كه او با بنى اميه و دشمنان اهل بيت(عليهم السلام) همكارى نزديك داشته و احتمال جعل در خبر وى وجود دارد و شايد به همين علّت ماجراى اين ازدواج در صحيح مسلم ـ با آنكه پس از صحيح بخارى نوشته شده ـ نيامده است. علاوه بر آنكه صحيح بخارى به آن علّت كه حديث متواتر غدير را در كتاب خود نياورده و حديث متواتر ثقلين را از قلم انداخته (با آنكه ديگر كتب صحاح آورده اند) مورد انتقاد انديشمندان منصف و صاحب نظران غير متعصب است. تلاش بخارى همواره بر آن است كه حوادث صدر اسلام را كاملا آرام نشان دهد و آنچه از ستم بر اهل بيت(عليهم السلام)گذشته را ناديده بگيرد. جفاهاى او نسبت به اهل بيت(عليهم السلام) براى همه انديشمندان منصف روشن است. او در حالى كه در كتابش حتى يك حديث از امام حسن(عليه السلام) نياورده است، همچنين از امام صادق(عليه السلام) تا امام عسكرى(عليه السلام)حديثى نقل نكرده، از عمران بن حطّان (از رؤساى خوارج و از خطباى آنان) و از عمرو بن عاص و مروان بن حكم و معاويه رواياتى نقل مى كند. به هر حال، يك محقّق منصف نمى تواند به همه آنچه كه بخارى نقل كرده اعتماد كند.
در كتاب هاى روايى اماميه اين ماجرا اينطور نقل شده است: كلينى در كافى از معاوية بن عمار نقل مى كند كه از امام صادق(عليه السلام)پرسيدم: درباره زنى كه شوهرش از دنيا رفت، آيا در همان خانه عدّه وفات نگه دارد و يا هر جا خواست مى تواند برود؟ امام صادق(عليه السلام)فرمود: «مى تواند هر جا خواست برود». آنگاه افزود: «إنّ عليّاً لمّا تُوفِّى عُمر أتى اُمّ كلثوم فانطلق بها إلى بيته; على(عليه السلام) پس از مرگ عمر، آمد و ام كلثوم (همسر عمر) را به خانه برد».( كافى، ج 6، ص 115، ح 1)، شبيه همين روايت را سليمان بن خالد نيز از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند(همان مدرك، ح 2); ولى روشن نيست كه آيا اين امّ كلثوم فرزند على(عليه السلام) بوده است، يا ربيبه آن حضرت و يا دخترى كه تحت كفالت او بزرگ شده بود؟به هر حال، با فرض پذيرش اين دو روايت، در دو روايت ديگر كتاب كافى سبب اين ازدواج ذكر شده است كه بررسى خواهد شد.
پنجم: تهديدها و ضرورت ها
با صرف نظر از تأمّلاتى كه پيرامون جزئيات اين ماجرا ذكر شد، اگر اصل ازدواج هم پذيرفته شود، هرگز به معناى وجود رابطه نيكو ميان اميرمؤمنان على(عليه السلام) و خليفه دوم نيست. رواياتى كه از شيعه و سنّى نقل شده است، نشان مى دهد خليفه دوم به سبب موقعيت خود در جايگاه خلافت مسلمين از تهديد استفاده مى كرد (كه شرح آن خواهد آمد). و البته نيك مى دانست طرف او مردى است كه براى هدف مهم تر يعنى حفظ اصل اسلام و ميراث نبوى(صلى الله عليه وآله)، تحمّل و بردبارى مى نمايد; انسانى است شريف، كه به درگيرى و نزاع اقدام نمى كند; همانگونه كه مراد و مقتداى او رسول خدا(صلى الله عليه وآله)در برابر مخالفت عمر و دوستانش با نوشتن وصيت نامه و اهانت به آن حضرت، تحمّل و بردبارى به خرج داد و براى ممانعت از نزاع ودرگيرى وصيت نامه مهم خود را ننوشت. به يقين ازدواج امّ كلثوم، از امامت و خلافت مهم تر نبود! اميرمؤمنان(عليه السلام) پس از مقاومت و مخالفت، آنگاه كه سقيفه نشينان مصمّم شدند به هر قيمتى خلافت را به چنگ آورند و آن را از اهلش دور نگه دارند، به صبر و تحمّل روى آورد و حتّى براى پيشبرد اسلام از دادن مشورت به خلفاى وقت دريغ نداشت. اميرمؤمنان(عليه السلام) درباره كناره گيرى از خلافت ـ پس از كشمكش ها ـ مى فرمايد: «... فسدلتُ دُونَها ثوباً، وطويتُ عنها كَشْحاً; من در برابر آن پرده اى افكندم و پهلو از آنها تهى كردم (و خود را كنار كشيدم)».( نهج البلاغه، خطبه سوم (خطبه شقشقيه) ; الغارات، ج 2، ص 768)، در اين مسير، به صبرى جانكاه روى آورد; آنجا كه مى فرمايد: «فصبرتُ وفى العين قذى وفى الحلق شجا أرى تراثى نهباً; من شكيبايى كردم در حالى كه گويى چشم را خاشاك پر كرده و استخوان، راه گلويم را گرفته بود، چرا كه مى ديدم ميراثم به غارت مى رود».( نهج البلاغه خطبه سوم (خطبه شقشقيه); الغارات، ج 2، ص 768.)،
ارتداد بسيارى از قبايل و سر برآوردن جمعى از يهود و نصارا و منافقان پس از ارتحال رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را بسيارى از مورّخان ذكر كرده اند. (السيرة النبوية (ابن هشام)، ج 2، ص 665 ; تاريخ طبرى، ج 3، ص 225)، در اين صورت دامن زدن امام على(عليه السلام) به كشمكش و درگيرى، اصل اسلام و دين پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را در خطر عظيم ترى قرار مى داد.
اكنون به سراغ تهديداتى مى رويم كه در ماجراى ازدواج امّ كلثوم صورت گرفت:
مطابق نقل ابن جوزى هنگامى كه على(عليه السلام) در پى خواستگارى از امّ كلثوم فرمود: او كودك است; عمر (با ناراحتى) گفت: «إنك والله ما بك ذلك، ولكن قد علمنا ما بك; به خدا سوگند! اين كه مى گويى عذر نيست (و بهانه است) و ما مقصود تو را مى دانيم (كه با ما خوب نيستى)».(المنتظم، ج 4، ص 238) در اين تعبيرات، ناخوشايندى عمر از جواب ردّ على(عليه السلام)آشكار است.در المعجم الكبير طبرانى و مجمع الزوائد هيثمى آمده است كه على(عليه السلام) با عقيل، عباس و حسين(عليه السلام) درباره درخواست خليفه دوم مشورت كرد. آنگاه در برابر سخن عقيل فرمود: «والله ما ذاك من نصيحة،ولكن دِرّة عمر أحرجته الى ماترى; اين سخن او از سر خيرخواهى نبود، بلكه تازيانه عمر او را به آنچه مى بينى واداشته است».( المعجم الكبير، ج 3، ص 44-45 ; مجمع الزوائد، ج 4، ص 271)،در منابع روايى اماميه، تهديد به صورت روشن تر بيان شده است. در روايتى كه هشام بن سالم از امام صادق(عليه السلام)نقل مى كند، آمده است: هنگامى كه عمر امّ كلثوم را از على(عليه السلام) خواستگارى كرد، حضرت فرمود: او كودك است (و جواب ردّ به او داد); عمر، عباس عموى پيامبر(صلى الله عليه وآله) را ملاقات كرد و ماجرا را براى وى بيان كرد و آنگاه عباس را تهديد كرد: «أما والله لأُعوِّرنَّ زمزم ولا أدعُ لكم مَكْرُمةً إلاّ هدمتُها، ولأُقيمنّ عليه شاهدَيْن بأنّه سَرق، ولأَقطعنَّ يمينه; به خدا سوگند! من چاه زمزم را (كه افتخار سقايت آن با توست) پر خواهم كرد و تمامى كرامتى كه براى شماست از بين خواهم برد و دو شاهد براى اتّهام سرقت بر ضدّ او اقامه مى كنم و دستش را قطع خواهم كرد!». عبّاس به محضر على(عليه السلام) آمد و تهديدات عمر را بازگو كرد و از آن حضرت خواست كه امر ازدواج را به عهده او بگذارد و على(عليه السلام)نيز به دست او سپرد.( كافى، ج 5، ص 346، ح 2) و عباس آن را سامان داد و امّ كلثوم را به تزويج عمر درآورد.(بحارالانوار، ج 42، ص 93)،فشرده همه اين تهديدات را امام صادق(عليه السلام) در يك جمله كوتاه و پرمعنا اين گونه بيان فرمود: «إنّ ذلك فرج غُصبناه; اين ماجرا (ازدواج عمر با امّ كلثوم) ناموسى بود كه از ما غصب شد».( كافى، ج 5، ص 346، ح 1)،با روحيه اى كه از خليفه دوم در ماجراى تهديد حمله به خانه حضرت زهرا(عليها السلام) و انجام آن نشان داريم، مى توان باور كرد كه در اين ماجرا نيز تهديدش را عملى سازد. ابن ابى شيبه به سند صحيح از زيد بن اسلم از پدرش اسلم نقل مى كند: پس از درگذشت پيامبر(صلى الله عليه وآله) هنگامى كه براى ابوبكر بيعت گرفته مى شد، على(عليه السلام) و زبير بر فاطمه ـ دختر رسول خدا ـ وارد مى شدند و با وى درباره كارشان مشورت مى كردند. اين خبر به گوش عمربن خطّاب رسيد. وى آمد و بر فاطمه وارد شد و گفت: «... به خدا سوگند! اگر اين چند نفر همچنان به كار خويش ادامه دهند، آن محبوبيت (تو نزد ما) مانع نخواهد شد كه خانه را بر آنان آتش نزنم!». در ادامه اسلم نقل مى كند كه پس از بيرون رفتن عمر، فاطمه(عليها السلام)به آنان (على و زبير و ...) گفت: مى دانيد عمر نزد من سوگند خورده است كه اگر شما (براى مشورت و ادامه مخالفت) به نزد من بياييد، خانه را بر شما آتش بزند» سپس افزود: «وايم الله ليمضينّ لما حلف عليه; به خدا سوگند! او سوگندش را عملى خواهد كرد».( مصنف ابن ابى شيبه، ج 8، ص 572، ح 4)، اين سوگند صديّقه طاهره است كه از روحيه وى خبر مى دهد و معتقد است، او چنين تهديدى را عملى خواهد كرد! بنابراين، در اينجا نيز عمر مى توانست تهديدش را عملى كند، به ويژه آنكه او در آن زمان خليفه رسمى بود و قدرت فراوانى داشت! در نتيجه، اگر ازدواجى صورت گرفته باشد، اميرمؤمنان على(عليه السلام)به اضطرار، به آن رضايت داد و طبيعى است كه در چنين صورتى هرگز پيوند مزبور نشانه وجود مودّت و محبّت نبوده است، نظير اين قضيه را خداوند در قرآن كريم از قول لوط پيامبر(عليه السلام) نقل مى كند كه آن حضرت در برابر قوم كافر خود كه به قصد مهمانانش به منزل وى هجوم آوردند، فرمود: «(هَؤُلاَءِ بَنَاتِى إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ); اگر مى خواهيد كار صحيحى انجام دهيد، اين دختران من حاضرند (كه با آنها ازدواج كنيد)».( حجر، آيه 71)، در نتيجه، اگر ازدواجى تحت شرائط خاصّ صورت گيرد و امامى همانند اميرمؤمنان(عليه السلام) به سبب مصلحتى مهم به اين امر رضايت دهد، نه اشكالى بر آن حضرت وارد است; و نه علامت مودّت و دوستى است. بايد از كسانى كه اين بحث را طرح كرده اند سپاسگزارى نمود كه با طرح اين بحث بُعد ديگرى از مظلوميت اميرمؤمنان على(عليه السلام) را آشكار نمودند و خود در اشكال تازه اى قرار گرفتند. همان گونه كه آن حضرت در پاسخ به معاويه كه بر آن حضرت طعنى زد كه تو كسى بودى كه همچون شتر افسار زده، كشان كشان براى بيعت بردند، فرمود: «وقلت: انّى كنتُ أُقاد كما يُقاد الجملُ المخشوش حتى أُبايِع، ولعمرُ اللهِ لقد أردتَ ان تَذمَّ فمدحتَ، وأن تفضح فافتضحتَ; و تو گفته اى: مرا همچون شتر افسار زدند و كشيدند كه بيعت كنم. به خدا سوگند! خواسته اى مرا مذمّت كنى، ناخودآگاه مدح و ثنا كرده اى; خواسته اى مرا رسوا سازى، ولى رسوا شده اى».
آنگاه جايگاه مظلوم را در ادامه اين پاسخ ترسيم مى كند كه مظلوميت و تحمل كردن براى مصلحتى مهم تر ايرادى نيست، آنچه نقص و عيب است، آن است كه مسلمان دچار شك و ترديد در دين خود شود. لذا در ادامه نوشت: «وما على المسلم من غَضاضة في أن يكون مظلوماً ما لم يكن شاكّاً في دينه، ولا مرتاباً بيقينه; اين براى يك مسلمان نقص نيست كه مظلوم واقع شود، مادام كه در دين خود ترديد نداشته باشد و در يقين خود شك نكند».( نهج البلاغه، نامه 28)، آرى، اگر امام(عليه السلام) در اين ماجرا نيز مظلوم بود و تن به اين ازدواج داد، نقص و عيبى بر آن حضرت نيست، بلكه بر آنان است كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) را در چنين شرايطى قرار دادند و آن امام مظلوم بار ديگر مجبور شد براى مصلحتى مهم تر و مراقبت از نهال اسلام، از درگيرى و نزاع اجتناب ورزد و اين پيشنهاد را همچون جام زهرى بنوشد و صبر و تحمّل نمايد.
جمع بندى و نتيجه بحث
امّ كلثوم دختر اميرمؤمنان و فاطمه زهرا(عليهما السلام) است. ازدواج او مورد توجه مورّخان و عالمان فريقَيْن قرار گرفت، چرا كه در تاريخ آمده است او به همسرى خليفه دوم درآمد; اين در حالى است كه عالمان اهل بيت(عليهم السلام) معتقدند عمر بن خطّاب در دور ساختن على(عليه السلام) از خلافت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و همچنين حمله و يورش به خانه فاطمه(عليها السلام)نقش محورى داشت; بنابراين، اين پرسش مطرح شد كه آيا چنين ازدواجى صورت گرفت؟ و آيا در صورت تحقّق چنين ازدواجى نمى توان نتيجه گرفت كه ميان على(عليه السلام) و عمر رابطه حسنه اى وجود داشت؟ و آيا مى تواند ضرورت و مصلحت مهم تر سبب پذيرش اين ازدواج شده باشد؟
گفته شد: برخى از عالمان، وجود دخترى به نام امّ كلثوم را براى حضرت فاطمه(عليها السلام) منكر شده اند. برخى ديگر ازدواج را قبول ندارند.برخى ديگر اصل عقد را پذيرفته اند، ولى زفاف را مردود مى دانند. و جمعى آن را از روى اضطرار و ضرورت دانسته اند. و بعضى علاوه بر پذيرش ازدواج، يك فرزند و برخى دو فرزند را براى امّ كلثوم از عمر نقل كرده اند.
ما ضمن بررسى اخبارى كه در اين زمينه از اهل سنّت وارد شده، تأمّلاتى پيرامون آن ذكر كرده ايم كه اصل ازدواج را مورد ترديد قرار مى دهد، و بحث سندى را در اخبار اهل سنّت مطرح ساخته و آنها را مورد ترديد قرار داده ايم; و با فرض صحّت ماجرا، آن را نشانه محبّت ميان اميرمؤمنان على(عليه السلام) و خليفه دوم ندانسته ايم; زيرا روشن شد كه به سبب تندخويى و تهديدات خليفه و خويشتن دارى و بردبارى مولاى متقيان على(عليه السلام) براى مصلحتى مهم تر و براى جلوگيرى از نزاع داخلى و تضعيف كيان اسلام، اميرمؤمنان على(عليه السلام) به آن رضايت داد. در حقيقت داستان اين ازدواج، برگ ديگرى از دفتر قطور مظلوميت على(عليه السلام) است.

 

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

جمعه 13 اردیبهشت 1392  11:50 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به: ازدواج امّ‏کلثوم با عمربن خطاب واقعیت دارد؟؟

امیدوارم قانع شده باشید.

یا حق

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

جمعه 13 اردیبهشت 1392  11:51 PM
تشکرات از این پست
mmaheri66
mmaheri66
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1392 
تعداد پست ها : 414
محل سکونت : گلستان
جمعه 20 اردیبهشت 1392  5:43 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
دسترسی سریع به انجمن ها