شهید حسین جمعی که روانش شادو راهش پر رهرو باد در فروردین ماه 1335 درشهر زیبای طرقبه دیده به جهان گشود و در دامن پر مهر مادری مهربان و زحمتکش رشد کرد وهمراه با رشد جسمی شجاعت و دلاوری را از همان کودکی آموخت. روزها سپری شد و دوران کودکی و نوجوانی و جوانی را همچون دیگر هم سالان خود سپری کرد.
دوران سربازی
او در تاریخ 15/12/1355 به سربازی رفت. درآن زمان آشنایی با یاری متدین ودلسوز ،آنچنان تحولی در حسین ایجاد کرد که کلا مسیر زندگی او عوض شد و این را میتوان از نقش وتاثیر انتخاب دوست بر انسان دانست.
درآن زمان این دو یار در پادگان رینه، سرزمین بد آب و هوا و دور از تهران به خدمت مشغول بودند و در آنجا با تلاش فراوان توانستند با زحمات بسیار مسجدی را بنا کنند. این حادثه درآن زمان در خور توجه بسیار بود. در آن زمانی که شاه ملعون خود را سایه خدا در زمین می دانست و در پی آن بود که همه او را تکریم و تجلیل کنند، اینان توانستند سربازان پادگان را بسوی معبود رهنمون سازند و به این مقدار هم اکتفا نکرده بلکه در شبهای جمعه دعای کمیل و صبحهای جمعه دعای ندبه برگزار می کردند.
حسین آنچنان خود را مقید به واجبات و مستحبات می دانست که حتی هنگام برنامه صبحگاهی ،تا تعقیبات نماز صبح را بجای نمی آورد از جای خود حرکت نمی کرد.
روحیه شجاعت و مبارزه با ظلم، با شروع نغمه های انقلاب در او هویدا شد بطوری که ازجمله کسانی بود که در پخش اطلاعیه امام در جو خفقان پادگان نقش موثری ایفا نمود.
زمانی که شاه ملعون فرار کرد ،نفرت او از ظلم و ستم بخوبی بر همگان آشکار شد بنحوی که عکس فراری را بر روی درب دستشویی نصب وبا درآوردن چشمهای او در کاغذ متحرکی را پشت عکس قرار می دهد.
زمانی که یکی از مسئولین پادگان این عکس را می بیند،سئوال می کند که :چه کسی این کار را کرده است و حسین بدون ترس و وحشت می گوید:من، می پرسد به چه دلیل چنین عملی را انجام داده ای؟ می گوید: چون بیشتر از این لیاقت نداشت.
حسین با وجود اینکه دو ماه از سربازیش باقیمانده بود،ب ا صدور فرمان امام برای فرار از سربازخانه و با توجه به عواقب آن ،فرار کرد. و در مقابل اعتراض دیگران از عاقبت کار،پاسخ داد:((حتی اگر جان خود را از دست دهیم مهم نیست،باید فرمان امام انجام شود.))
حسین دارای روحیه توسل وتوکل بود بطوری که در زمان مرخصی و بعد از انجام غسل ، به زیارت امام رضا(ع) می رفت سپس بسوی خانواده به طرقبه روانه می شد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وپس از شروع جنگ تحمیلی از سال 1359در سپاه مشغول خدمت شد و به جبهه رفت و در این راه خدمات ارزنده ای را از خود به جای گذاشت.
تشکیل خانواده
حسین در سال 1360 تشکیل خانواده داد و با انتخاب همسری شایسته، کامل شد. زمانی که برای اولین بار با همسرش برخورد می کند بدون هیچ عکس العملی به عبادت می ایستد وبا خدای خود رازو نیاز می کند و در شب زفاف به تلاوت قرآن با صوت میپردازد که این خود حکایت از عشق او به خدا و روحیه سپاس گزاری اش دارد.
بعد از 3روز از ازدواجش برای ادامه ماموریت به جبهه غرب کشور می رود که در آنجا طی 3 سال خدمت خالصانه و سلحشورانه خود،خصم زبون را به خاک مذلت می کشاند.
مسئولیتها
حسین از بدو ورودش به سپاه باختران با توجه به نیاز پدافند هوایی به افرادی مانند او،در آن موضع مشغول خدمت می شود و با تلاش بسیار و زحمات فراوان با روح بلند و حضورذهن عالی به برنامه ریزی و هدایت صحیح پدافند هوایی باختران می پردازد و برادران مسئول در پدافند هوایی باختران وقتی پشتکار و اراده حسین را می بینند به او در رده های مختلف مسئولیت می دهند.
در ابتدای سال 1360،فرمانده پدافند هوایی کردستان و اورامانات می شود و در نیمه سال 60، منطقه گیلان غرب و سرپل ذهاب نیز به مسئولیتش اضافه می گردد و حسین با کاردانی و تدبیر خاص خودش بخوبی از عهده این مسئولیت بر می آید.
در اوایل سال 1361 حسین را به منطقه مهران و دهلران از استان ایلام منتقل می کنند که منطقه ای وسیع و پر مسئولیت که باز هم حسین بخوبی از عهده کار بر می آید و وظیفه اش را به نحو احسن انجام میدهدکه پس از آن حسین جمعی به سمت قائم مقام پدافند منطقه 7 کشور و پس از آن با شهادت فرمانده پدافند به فرماندهی پدافند باختران منصوب می شود که بمدت 6 ماه این مسئولیت را به عهده دارد در حالی که هیچ یک از افراد خانواده و دوستان در زادگاهش ، طرقبه، از این ماجرا مطلع نبودند که این نشانگر درجه اخلاص او بود که فقط برای رضای خدا کار می کرد.
حسین در طی این مدت یکبار مجروح و چند روزی در بیمارستان بستری می شود که باز هم از ماجرا ی مجروح شدنش کسی با خبر نمی شود و فقط افرادی که در کنارش بودند و او را به پشت جبهه و بیمارستان منتقل کردند، از این جریان با خبر بودند.
حسین در سال 1363در ایام اربعین حسینی دارای دختری به نام زهرا می شود. او از این حادثه بسیار خوشحال شده و با انتخاب نامی مناسب در پی این بود که شخصیتی همچون صاحب نامش از او بسازد.
او در رابطه با تربیت فرزندش از همان آغاز نوزادی همت خاصی داشت و دقت بسیاری را در رابطه با حرکات و سکنات موثر در تربیت فرزندش می کرد و دوست داشت تا از او زنی مسلمان ،مبارز،عالم و یک پزشک اسلامی بسازد که ایمان و علم را هر دو به همراه داشته باشد تا خدمتگذار اسلام شود.
درتاریخ 3/12/1364 به مدت یکسال به جبهه میرود،او در قرارگاه رمضان از همان آغاز، فعالیت چشمگیری را از خود نشان میدهد و در عملیات سخت و جانفرسای چریکی، مقاومت و صبوریت خاصی از خود نشان میدهد و زبان به شکوه و ناسپاسی نمی گشاید و همین شجاعت و خلوص او توانست در کارها و رزم هایش او را آنچنان موفق کند که به ابوالفضل مشهور شود.
خصوصیات اخلاقی
از خصوصیات روحی و اخلاقی حسین که برای دوستان و آشنایان هویدا بود ، روحیه اخلاص، رازنگهداری و تواضع او بود. بطوری که اگر در مورد کار و مسئولیتش سئوال می شد با پاسخهای زود گذر می گذشت و در پی ساختن شخصیت برای خود نبود و مسئولیتش بعداز شهادت برای خانواده اش روشن شد و مصداق این حدیث بود (المومن بشره فی وجهه وحزنه فی قلبه).
اگر از مسائلی رنج می برد باعث درهم شدن چهره اش نمی شد، روحیه صبر و استقامتش بیشتر از این بود که او را درهم شکند.
از تجملات و ریا بشدت دور بود بطوری که در زندگی همیشه خواستار ساده زیستن بود وهمسرش را به این عمل ترغیب می کرد.
پرواز تا ابدیت
این صفات و بی نهایت اخلاق حسنه وخدایی او بود که دعوت حق را در شبانگاه اربعین حسینی در یک عملیات پارتیزانی که فرماندهی آن را خود بعهده داشت، بعد از نشان دادن شجاعت فراوان، توسط دون صفتان صدامی که عذاب خدا بر آنان باد، درحالی که تکبیر رسایش دوست و دشمن را به لرزه در آورده بود طائر قدسی شد و به باغ ملکوت پیوست.(22/7/1366)
قلبش مالامال از عشق به رهبری و سفارش به اطاعت از رهبر بود و خواهد بود و بر لب قدسیش اگر به گوش جان بشنوی این بود که
((خدایا،خدایا ،تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار))
گزیده ها و فرازهای از وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحیم
ان الله اشتری من المومنین انفسهم واموالهم به ان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون وعدا علیه حقا فی التوریه والانجیل والقرآن و من اوفی بعهده من الله فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم.
خدا جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده، آنها در راه خدا جهاد میکنند که دشمنان دین را بقتل برسانند و یا خود کشته شوند این وعده قطعی است بر خدا و عهدی است که در تورات و انجیل و قرآن یاد فرموده و از خدا با وفاتر کیست ای اهل ایمان شما خود به این معامله بشارت دهید که این معامله با خدا در حقیقت سعادت و پیروزی بزرگی است.
قرآن کریم
برادران وخواهران گرامی پیرو ولایت فقیه باشید و خط امام ، یار و یاور امام خمینی باشید سنگرهای اسلام را خالی مگذارید در نماز جمعه و جماعات شرکت کنید ودر راهپیماییها شرکت نمایید و اگر در توانتان هست به جبهه ها بروید و با دشمنان اسلام شجاعانه بجنگید و مستضعفان جهان را از زیر دست ظالمان خون آشام نجات دهید و پرچم لا اله الا الله را در سراسر گیتی برافراشته نمایید که ایران هرچه دارد از همین امام عزیزمان است،ب نگریم در رژیم طاغوت چه بودیم و انتهای آن چه شدیم، این امام عزیز ما ملت ایران را از ظلمات به نور هدایت نمود ان شاء الله تمام مردم مسلمان جهان را از ظلمت نجات خواهد داد و به سوی نور هدایت نماید، پیرو امام باشید و نگذارید این منافقان کوردل قد علم کنند.
و اینک سخنی با خانواده ام :
من به جبهه نیامدم مگر به خاطر آنکه آنقدر با کفر بجنگم که حکومت عدل علی (ع) به رهبری امام خمینی در سراسر جهان برقرار نماییم ویا اینکه شربت شهادت نصیبم شود.
مادر مهربانم سلام گرم مرا بپذیر،ا ی کسی که شبهای تاریک تا به صبح سر مرا بر دامن میگذاشتی و دست محبت بر سرو صورت من میکشیدی ،نکند برای من گریه کنی که دشمن شاد میشود.
قامتت را همچون زینب (س) بلند گیر و ندای الله اکبر را بلند کن و سخن شهیدان راه الله را به مردم برسان.
سلام بر شما ای برادرانم ، مبادا شما غمگین شوید، علی وار در مقابل کفار و منافقین ایستادگی کنید و با آنها بجنگید و آنها را به آتش دوزخ روانه سازید.
و خدمت همسر عزیزم سلام بسیار گرم و صمیمانه ای عرض مینمایم، همسر مهربانم چند جمله هم با شما صحبت نمایم، همسر مهربانم مرا ببخشید وحلال کنید چون من نتوانستم برای شما همسر خوبی باشم حدود سه سال بیشتر با هم زندگی نکردیم ولی من باز هم در مقابل آن همه لطف و مهربانی و آن اخلاق نیک خدا پسندانه شما شرمنده ام که نتوانستم وظایف خودم را انجام دهم ، همسرم به تمام فامیل ودوستان وآشنایان بگو حسین گفته برای من گریه نکنید برای آقایی گریه کنید که با لب تشنه سرش را از بدن جدا نمودند. همسرم از اینکه من شهید شدم نگران نباشید و خدا را شکر کنید که موفق شدید همسرتان را برای اسلام به میدان جنگ بفرستید تا در راه خدا شهید بشود.
همسرمهربانم این را به شما بگویم که من به آرزویم رسیدم.
همسرم ان شاء الله راه کربلا باز میشود و شما با فرزندم زهرا به کربلا بروید و از جانب من زیارت کنید و سلام مرا به مولایم ابا عبدالله الحسین (ع) برسانید و آنجا به زینب(س) بگو: بانو جان من شهید داده ام.
همسر مهربانم ،توصیه من به شما این است تا جان در بدن داری در راه انبیاء(ع) و خط امام باشید و تا جوان هستی قدر جوانیت را بدان و جهت بدست آوردن علم و در جهت خدمت کردن برای جامعه اسلام وپ یروی از ائمه و مبارزه کردن با منافقین و دشمنانتان تا آنجا که در توانتان هست کوشش نمایید.
همسر مهربانم تا جان در بدن دارید پیرو خط امام خمینی و ائمه (ع) باشید که خط امام همان خط و راه ائمه میباشد. ان شاءالله فرزندمان را پیرو خط امام خمینی و ائمه (ع) تربیت نمایی تا انشاءالله نگذارید خون شهیدان پایمال گردد.
زهرا به محض اینکه توانست صحبت کند نماز یادش دهید و بگذارید برود قرآن یاد بگیرد و درس بخواندو پیرو راه فاطمه زهرا (س) باشد. ان شاءالله روزی برسد که دیگر خواهران مومنه جهت بهبود حالشان زیر دست پزشکان نامحرم نروند.
همسر مهربانم زهرا را باخود به دعای کمیل و ندبه و جماعت و مجالس دینی و به راهپیمایی ببرید تا بداند شهداء برای چه شهید شدند.
در خاتمه وصیت نامه ام باز هم تکرار میکنم در تربیت زهرا هیچ کوتاهی نکنید که در برابر خدا مسئول خواهی بود، زهرا امانتی هست در دست شما از آن آنچنان که اسلام میخواهد تربیت و نگهداری کنید و مواظب زهرا باشید کسی اورا اذیت نکند.
والسلام
(( خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار))
منبع:www.torghabehonline.com