دخترک همیشه توی دفترش دو خانه می کشید
زیر سقف هر دو خانه، چند آشیانه می کشید
7 ، 8 ، هفت هشت تا کلاغ پیر سوخته
توی آسمان لاجورد بی کرانه می کشید
نقطه نقطه نقطه می گذاشت صحن پای حوض را
با مداد خود برای جوجه آب و دانه می کشید
بعد کوه ، بعد لکه های پشت کوه؛ بعد رعد
روی گرده ی کبود ابر تازیانه می کشید
یک تبر که زیر سایه ی بلوط تر لمیده بود
هی برای آن درخت پیر شاخ و شانه می کشید
دود می کشید سمت هر کجا که باد پشت بام
دود سرد آتشی که از دلش زبانه می کشید
آفریدگارِ این جهانِ زردِ خط خطی ولی
هیچ گاه توی بهت دفترش خدا نمی کشید
یا خدا نبود یا خدا پرنده بود و سیب بود
هرچه بود بی نشانه بود و بی نشانه می کشید
***
آن دو خانه، آن دریچه های بسته اتفاق بود
گل پریِ مهربانِ قصه بچه ی طلاق بود
***
گل پری بلد نبود، توی ابر ماه می کشید
راه سمت خانه را همیشه اشتباه می کشید
خود گناه چشم مهربان میشی اش نبود اگر
گرگ تیر خورده را همیشه بی پناه می کشید
او مرا - مرا که آن " یکی نبود قصه " نیستم
توی یک لباسِ نقطه چینِ راه راه می کشید
***
بعد ، بعد چند سال ، چند سال بعدتر هنوز
خانه را میان یک دو هاله ی سیاه می کشید
دور شاخه های مرده ی بلوط پیر می دوید
بعد می نشست و خسته از ته دل آه می کشید
سارا شعر-محمد حسین بهرامیان