"ظهیرالدوله" می رقصد هیاهوی تن ما را
بغل وا می کند بی تابی پیراهن ما را
مرا می تابد از نیلوفری های تنت اینجا
تماشا می کند فوج به هم پیچیدن ما را
تو در من شعله می گیری، من آتش می شوم در تو
تویی کو تا سرا پا گر بگیراند منِ ما را
نسیم آشنایی دارد از صد باغ گل خوش تر
سر سنگی که می گیرد به حسرت دامن ما را
بدنبال "رهی" می گردی از خاموش سنگی که
به آتش می کشد دنباله های شیون ما را
من و تو سنگساران کدامین جرم معصومیم
که دنیا بر نمی تابد کبوتر بودن ما را ؟
گره از روسری واکن بخندان باغ را بر من
که می خندد زمین شوق ز سر وا کردن ما را
چراغانی بیار ای ازدحام کوچه خوشبخت!
هوای بی فروغ خانه ی بی روزن ما را
***
اتاقی گوشه ی دنج حیاط چند شهریور
بغل وا می کند تاب و تب پیراهن ما را
به تهران باز می گردیم و یک تجریش می بیند
چکا چا چاک برق چشم های روشن ما را
سارا شعر - محمد حسید بهرامیان