0

گفت : در می زنند مهمان است

 
shokoofeh
shokoofeh
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آبان 1389 
تعداد پست ها : 952
محل سکونت : البرز

گفت : در می زنند مهمان است

گفت : در می زنند مهمان است

گفت: آیا صدای سلمان است؟

این صدا، نه صدای طوفان است

مزن این خانه مسلمان است

مادرم رفت پشت در، اما

گفت: آرام ما خدا داریم

ما کجا کار با شما داریم

و اگر روضه ای به پا داریم

پدرم رفته ما عزاداریم

پشت در سوخت بال و پر، اما

آسمان را به ریسمان بردند

آسمان را کشان کشان بردند

پیش چشمان دیگران بردند

مادرم داد زد بمان! بردند

بازوی مادرم سپر، اما

بین آن کوچه چند بار افتاد

اشک از چشم روزگار افتاد

پدرم در دلش شرار افتاد

تا نگاهش به ذوالفقار افتاد

گفت: یک روز یک نفر اما...

سید حمید رضا برقعی

 

.09399982606blogfa.com

قوم من ترنج را با پوست می خورند

 راستی! کسی زلیخا را ندیده است؟

یک شنبه 1 اردیبهشت 1392  12:32 PM
تشکرات از این پست
fatemeh_fnp_1997
دسترسی سریع به انجمن ها