تویی شبیه خیالی که نیست اما هست...
و پا به پای تو آمد و پا به پات نشست
دلم اگرچه گرفت و دلم اگرچه شکست
به رسم خاطره هامان همیشه چشم به چشم
همیشه شانه به شانه همیشه دست به دست
گره زدم به خیالت حقیقت خود را
تویی به موی من آشفته من به بوی تو مست
منم شبیه حضوری که هست اما نیست
تویی شبیه خیالی که نیست اما هست...
چه روزهای سیاهی که بی تو سهم دلم
سکوت بود و سکوت و شکست بود و شکست
و پرسه های شبانه کنار دلتنگی
رسیده بی تو جهانم به کوچه ای بن بست
آیات غمزه