0

عاشقی روی دیگری دارد-قاسم صرافان

 
shokoofeh
shokoofeh
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آبان 1389 
تعداد پست ها : 952
محل سکونت : البرز

عاشقی روی دیگری دارد-قاسم صرافان

 

 
 
قصه‌ی عشق آخری دارد
عاشقی روی دیگری دارد

گاه آن روی عشق پنهان است
گاه راه از میان توفان است

گاه فرمان دهد زمین بخوری
سیلی از دست بدترین بخوری

سر هجده بهار پیر شوی
بین دیوار و در اسیر شوی

یا که در شعله‌‌‌ی پریشانی
مثل پروانه پر بسوزانی

عشق گاهی سر جنون دارد
داستانی به رنگ خون دارد

ریشه‌ی عشق اگر چه افلاکی است
گاه دربند چادری خاکی است

عشق بازوی با ورم دارد
عشق بانوی بی حرم دارد

گاه چشم تر از تو می‌خواهد
زخمِ میخ در از تو می‌خواهد

گاه شیرین ترین محدّثه‌ای
گاه زخمیِ سخت حادثه‌ای

گرچه پاک است قلب مرضیه‌ات
سوزد از دود بازهم ریه‌ات

هم قرار است کوثرش باشی
هم فداییِ حیدرش باشی

عشق گرچه هزار غم دارد
ماه پهلو گرفته کم دارد

دوست دارد که بی‌قرار شوی
روی دل رحم ذوالفقار شوی

پیش محبوب دست و پا بزنی
جای او فضه را صدا بزنی

قدر باشی و قدر نشناسان
بگذرند از کنار تو آسان

می‌کشاند به کوچه راهت را
می‌کشد در خسوف ماهت را

گاه دستی کبود می‌خواهد
یاس با بوی دود می‌خواهد

بازی عشق سرشکستن داشت
پای جانان به جان نشستن داشت

گاه فرمان دهد که پرپر شو
جان حیدر! فدای حیدر شو

آه زهرا ! بگو علی چه کند؟
مرد جنگ است او، ولی چه کند؟
 
آیات غمزه

قوم من ترنج را با پوست می خورند

 راستی! کسی زلیخا را ندیده است؟

جمعه 23 فروردین 1392  11:00 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها