مشخصه اميال اصيل انسان
نویسنده: مصطفی یاسینی
روزنامه رسالت، شماره 7472 به تاريخ 15/11/90، صفحه 6
بجز امیال فطری اصیل، انسان دارای امیال دیگری نیز هست كه به مقتضای انسانیت او نیست، بلكه فروتر از این مرحله و ناشی از بُعد حیوانی و نباتی او میباشند. متناسب با این امیال، كمالاتی نیز وجود دارند كه نسبت به كمال نهایی انسانی جنبه مقدمی و راهبردی دارند و خود این كمالات مقدمی از مراحل و فعلیتهای متفاوتی برخوردارند. از جمله این كمالات، كمال مادی و جسمانی است كه از بُعد جسمانی انسان ناشی میگردد و انسان در این كمال با همه موجودات مادی غیر مجرد، از جمله اجسام بی جان، شریك است. كمال دیگر كه فراتر از كمال اول است، كمال نباتی است كه ناشی از جنبه نباتی و رشد نباتی انسان است. در این كمال انسان علاوه بر حیوانات، با نباتات نیز اشتراك دارد. كمال دیگر، كمال حیوانی است كه ناشی از حس و حركت ارادی و امیال حیوانی، نظیر شهوت و میل به تغذیه، است و مرتبط با بُعد حیوانی وجود انسان است. در این كمال، انسان با حیوانات شریك است. آن كمالی كه ویژه انسان و موجب برتری او بر سایر موجودات میگردد، كمالی است كه متناسب با بُعد انسانی و فعلیت اخیر انسان است. این كمال حقیقی همان مقام قرب پروردگار میباشد و سایر كمالات بدنی و روحی همه مقدمه و ابزار رسیدن به چنین مقامی هستند كه باید در حد تأثیرشان در رسیدن به كمال حقیقی مورد بهره برداری قرار گیرند و استفاده فزون تر از آن حد، اگر انسان را از مسیر تكاملی خویش باز ندارد، لااقل لغو و بیهوده است. هیچ كدام از این كمالات مقدمی، حتی عالی ترین و لطیف ترین آنها، از كمالات اصیل انسانی محسوب نمی گردند؛ گرچه از امتیازات انسان باشند و در سایر حیوانات یافت نشوند.
برخی با یافتن امیال خاصّی كه مختص انسان است و در حیوانات وجود ندارد، تصور كردهاند كه این امیال ملاك انسانیت و برتری انسان هستند، مثل ذوق هنری و ادبی كه باعث علاقه و گرایش انسان به شعر، ادبیات، موسیقی و هنر میگردد. از این جهت، كمال انسان را در پرداختن به این امور و رشد در این زمینهها قلمداد كردهاند. اما حقیقت این است كه این گرایشها گرچه در حد خود لازم است و باید از آنها بهره برداری كرد، اما باز این امیال و گرایشها ابزار رشد و ترقی به حساب میآیند و مطلق نمیباشند و والایی و ارزشمندی آنها در صورتی است كه در نهایت، انسان را به قرب الهی نایل سازند، والافی حدّ نفسه كمال حقیقی انسان به شمار نمی آیند؛ گرچه باعث مزیت و برتری او گردند.
به عبارت دیگر، هنگامی انسان حقیقتاً و بالفعل انسان میشود و پا از مرتبه حیوانات فراتر مینهد كه در راه تقرب به سوی پروردگار قدم بردارد و قبل از گام نهادن در این مسیر، یا انسان بالقوه است ـ در صورتی كه هنوز استعداد رسیدن به این مقام در او محفوظ مانده باشد ـ یا به طور كلی سقوط كرده و در شمار حیوانات و یا پست تر از آنها در آمده است ـ در صورتی كه این استعداد را با سوء اختیار خویش از دست داده باشد ـ یعنی انسان بر اثر بیماری دل و زنگارگرفتن آن، در مسیر شقاوت و حق ستیزی، تا جایی پیش میرود كه نه تنها رسیدن به كمال و قرب الهی برای او ناممكن است و اصلاً آن را باور ندارد، بلكه چه بسا چنین حقیقتی را خرافه میپندارد و آن را به سخریه میگیرد. بی شك امیدی به هدایت و رهایی افرادی كه تا این مرتبه سقوط كردهاند نیست و قلب آنان چنان سیاه و تاریك گشته كه هیچ روزنهای به سوی نور و هدایت در آن یافت نمیشود و به واقع بر اثر كردار نادرست و زشت آنان، خداوند بر قلب و گوششان مُهر نهاده تا از درك حقیقت محروم بمانند. این دسته اگر در دنیا هم با نزول عذاب الهی مسخ نشوند و به صورت بوزینگان درنیایند، در قیامت مسخ میشوند و با هیئت و قیافه واقعی خویش ظاهر میگردند و صورت و سیرت آنها هماهنگ میگردد. آنجاست كه برای همگان مشخص میشود كه آن كافران از حیوانات پست ترند.با توجه به آنچه ذكر كردیم، قرآن شریف كافرانی را كه استعداد ایمان و خداپرستی را از دست دادهاند، بدترین جانداران و در جای دیگر گمراه تر از چارپایان شمرده است: ان شر الدواب عندالله الذین كفروا فهم لایومنون؛ یقیناً بدترین جنبندگان نزد خدا كسانی هستند كه كافر شدند و ایمان نمیآورند.
(جالب این كه خداوند از كافران به عنوان «جنبندگان» یاد میكند و نمی فرماید انسانها؛ چون آنها از حقیقت انسانی فاصله گرفته اند و حتی لیاقت ندارند كه در ظاهر هم نام انسان بر آنها نهاده شود).
و در جای دیگر در وصف كوردلان و تیره روزان و بدفرجامان میفرماید:
و لقد ذرانا لجهنم كثیرا من الجن و الانس لهم قلوب لایفقهون بها و لهم اعین لایبصرون بها و لهم ءاذان لایسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون
و هر آینه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم، آنها دل هایی دارند كه با آن (حق را) در نمییابند و چشمهایی دارند كه با آن (حق را) نمیبینند و گوشهایی دارند كه با آن (حق را) نمیشنوند. آنها بسان چارپایانند، بلكه گمراهترند؛ آنان همان غافلانند.