0

یه بیت شعر در مورد شهرت بگو ...

 
mohammad98
mohammad98
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 6815
محل سکونت : خراسان

یه بیت شعر در مورد شهرت بگو ...

با سلام

راسخونی های عزیز لطفا در مورد شهرتون یا شهرستانتون یا روستاتون یه شعر بگین.ا

اگه شعر از خودتون باشه عالیه!

باقی بقاتون...

هر که دارد هوس کربُــبَـــلا بسم الله

چهارشنبه 21 فروردین 1392  6:28 AM
تشکرات از این پست
salma57 tahmores a_sadri
mohammad98
mohammad98
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 6815
محل سکونت : خراسان

پاسخ به:یه بیت شعر در مورد شهرت بگو ...


ღ عشق و ادب و هنر به هم تابیدند ღ
ღ این بافته را
بـشـرویـه اش نامیدند ღ
ღ بر قلب تپنده اش ز مهتاب زدند ღ 
ღ نقشی که ستاره ها در آن جاویدند ღ

هر که دارد هوس کربُــبَـــلا بسم الله

چهارشنبه 21 فروردین 1392  6:31 AM
تشکرات از این پست
salma57 tahmores a_sadri
ravabet_rasekhoon
ravabet_rasekhoon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 8838
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:یه بیت شعر در مورد شهرت بگو ... (اصفهان نصف جهان)

اصفهان شهر گنبد های فیروزه ای، پایتخت فرهنگ و هنر ایران اصفهان زادگاه زیبای من  زنده رودت حیات بخش است و نامت روح افزا

 اصفهان نصف جهان

 
       
چهارشنبه 21 فروردین 1392  3:20 PM
تشکرات از این پست
onehamed salma57 tahmores mohammad98 a_sadri
tahmores
tahmores
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 11998
محل سکونت : همین گوشه کنار

پاسخ به:یه بیت شعر در مورد شهرت بگو ...

زیاد طبع شاعری ندارم

یک شعر نو  از خودم  گفتم ببخشید اگر زیاد خوب نیست

 

اسمش را تهران گداشتند 

اما لقبش را نهادند کلان شهر 

قلب انسها هایش چند  سالیست  شده است سرد 

زنهایش شکل مرد  

مرد های شکل زن 

بوی کاهگل  نمیاید  دیگر بوی سیمان است   بوی سردی 

همه مجذوب  و بی هوا از بوی کاه گل خیس خورده 

حالا  همه مثل یسمان سرد و سخت 

عشق و ایمان  از  این شهر رفت   رفت   رفت  .........

 

دوشنبه 26 فروردین 1392  9:49 PM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh mohammad98 a_sadri
a_sadri
a_sadri
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2189
محل سکونت : تهران

پاسخ به:یه بیت شعر در مورد شهرت بگو ...

الا ای داور دانا تو میدانی که ایرانی
چه محنتها کشید از دست این تهران و تهرانی
چه طرفی بست از این جمعیت ایران جز پریشانی
چه داند رهبری سر گشته صحرای نادانی
چرا مردی کند دعوی کسی کو کمتر است از زن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

تو ای بیمار نادانی چه هذیان و هدر گفتی
به رشتی کله ماهی خور به طوسی کله خر گفتی
قمی را بد شمردی اصفهانی را بتر گفتی
جوانمردان آذربایجان را ترک خر گفتی
تو را آتش زدند و خود بر آن آتش زدی دامن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

تو اهل پایتختی باید اهل معرفت باشی
به فکر آبرو و افتخار مملکت باشی
چرا بیچاره مشدی و بی تربیت باشی
به نقص من چه خندی خود سراپا منقصت باشی
مرا این بس که میدانم تمیز دوست از دشمن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

گمان کردم که با من همدل و همدین و همدردی
به مردی با تو پیوستم ندانستم که نامردی
چه گویم بر سرم با ناجوانمردی چه آوردی
اگر میخواستی عیب زبان هم رفع میکردی
ولی ما را ندانستی به خود هم کیش و هم میهن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

به شهریور مه پارین که طیارات با تعجیل
فرو میریخت چون طیر ابابیلم به سر سجیل
چه گویم ای همه ساز تو بی قانون و هردمبیل
تو را یک شب نشد ساز و نوا در رادیو تعطیل
ترا تنبور و تنبک بر فلک میشد مرا شیون
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

بدستم تا سلاحی بود راه دشمنان بستم
عدو را تا که ننشاندم به جای از پای ننشستم
به کام دشمنان آخر گرفتی تیغ از دستم
چنان پیوند بگسستی که پیوستن نیارستم
کنون تنها علی مانده است و حوضش چشم ما روشن!
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

چو استاد دغل سنگ محک بر سکه ما زد
ترا تنها پذیرفت و مرا از امتحان وا زد
سپس در چشم تو تهران به جای مملکت جا زد
چو تهران نیز تنها دید با جمعی به تنها زد
تو این درس خیانت را روان بودی و من کودن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

چو خواهد دشمنی بنیاد قومی را براندازد
نخست آن جمع را از هم پریشان و جدا سازد
چو تنها کرد هریک را به تنهایی بدو تازد
چنان اندازدش از پا که دیگر سر نیفرازد
تو بودی آنکه دشمن را ندانستی فریب و فن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

چرا با دوستدارانت عناد و کین و لج باشد
چرا بیچاره آذربایجان عضو فلج باشد
مگر پنداشتی ایران ز تهران تا کرج باشد
هنوز از ماست ایران را اگر روزی فرج باشد
تو گل را خار میبینی و گلشن را همه گلخن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

تو را تا ترک آذربایجان بود و خراسان بود
کجا بارت بدین سنگینی و کارت بدینسان بود
چه شد کرد و لر و یاغی کزو هر مشکل آسان بود
کجا شد ایل قشقایی کزو دشمن هراسان بود

 

استاد شهریار

چهارشنبه 4 اردیبهشت 1392  10:52 PM
تشکرات از این پست
mohammad98 tahmores
دسترسی سریع به انجمن ها