ولي من شيطون رو مي بينم
سخنران از شیطان می گفت و از وسوسه های بی شمارش و از این که دیده نمیشود . محمود گفت :ولی من شیطون رو میبینم . سخنران ناراحت شد که حرفش قطع شده .گفت :تو شیطون رو کجا میبینی پسر؟ محمود گفت :تو کاخ های تهران .
قوم من ترنج را با پوست می خورند
راستی! کسی زلیخا را ندیده است؟