صحبت با زخم بدن
***شب بود. یکی داد میزد :"ساکت شو! ساکت شو! تو نمیتونی اشک منو در بیاری."
رفتم سمت صدا. دیدم یک نفر انگشتهایش قطع شده. این حرف را به دست خونیاش میگوید :
-"ساکت شو! ساکت شو! تو نمیتونی اشک منو در بیاری"
روزگاری جنگی بود، ص91
قوم من ترنج را با پوست می خورند
راستی! کسی زلیخا را ندیده است؟