0

یک قدم دور از قبله

 
shokoofeh
shokoofeh
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آبان 1389 
تعداد پست ها : 952
محل سکونت : البرز

یک قدم دور از قبله

سریع وضو گرفتم و دویدم به طرف نمازخانه. آنجا با چند تیرك چوبی و حصیر درست شده بود. وسط یك بیابان درندشت و پر از عقرب و رطیل و سمندر و مار.حاج آقا قامت بست و ما هم به او اقتدا كردیم. من در صف دوم بودم. ركعت اول بودیم كه یكهو حاج آقا یك قدم به عقب برداشت. صف اوّل و بعد صف ما هم یك قدم به عقب رفت! حاج آقا به ركوع رفت. ما هم به ركوع رفتیم. حاج آقا یك قدم به عقب آمد و صف اول و بعد صف ما هم یك قدم به عقب آمد! داشتم از كنجكاوی دیوانه می‏شدم. آخر این چه نمازی است كه هر چند ثانیه باید یك قدم از قبله دور شویم؟! حاج آقا سریع دو سجده را به جا آورد و بلند شد ایستاد. ما هم ایستادیم. از سرعت حاج آقا تعجب كرده بودم. همیشه نماز را طولانی می‏خواند. اما حالا سرعت نمازش زیاد شده بود.

حاج آقا قنوت بست. ما هم قنوت بستیم. حاج آقا یك قدم به عقب آمد. صف اول و بعد صف ما هم یك قدم به عقب آمدیم. حالا دیگر از نمازخانه و از زیر سایبان خارج شده و در محوطه بیرون بودیم! طاقت نیاوردم. در حال قنوت روی پنجه پا بلند شدم و به جلو نگاه كردم. یااللعجب؟ یك عقرب گنده زرد رنگ در حالیكه دمش را بالا گرفته بود جلوی حاج آقا قدم‏رو می‏كرد! با بدبختی جلوی خنده‏ام را گرفتم. قنّوت طولانی شد. حاج آقا سریع به ركوع رفت و دوباره همگی یك قدم به عقب آمدیم! حاج آقا بلند شد و دوباره یك قدم به عقب. حاج آقا سریع سلام نماز را داد و بلند شد و الفرار! پشت سرش ما هم فرار بر قرار ترجیح دادیم. عقرب بدمصّب انگار از حاج آقا خوشش آمده بود. با دم رو به بالا به سرعت دنبال حاج آقا می‏دوید. حاج آقا فریاد زد: این برهم زننده نماز را از من دور كنید. یكی با پوتین كوبید تو كلّه عقرب كافر! در بیست متری نمازخانه می‏خندیدیم و مستحبّات پس از نماز ظهر را به جا می‏آوردیم

 

به یاد شهید قربانعلی زروکی

قوم من ترنج را با پوست می خورند

 راستی! کسی زلیخا را ندیده است؟

جمعه 16 فروردین 1392  10:39 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها