قندونمک!
معلم : «مواد تشکیل دهنده نوشابه را بگویید.»
شاگرد : «آب دارد، گاز دارد و تلفن ندارد.»
به یک نفر عکس دایناسور را نشان میدهند و میپرسند: «شما به این چی میگویید؟»
شخص پس از چند دقیقه فکر کردن جواب داد: «ما غلط میکنیم به این چیزی بگوییم.»
یک نفر رفت عروسی، برف شادی ریختند سرما خورد.
مشتری: «پیشخدمت برای من ترشی بیاورید.»
پیشخدمت: «غذاهای ما خودشان ترشیدهاند.»
یک پنج تومانی در دست آدم خسیس عرق میکند.
خسیس: «هر چه گریه کنی خرجت نمیکنم.»
دکتر: «این همه قاشق توی معده شما چه کار میکند؟!»
بیمار: «خودتان گفتید روزی یک قاشق بخورید.»
اولی، «میآیی بازی کنیم؟»
دومی، «وقت ندارم. باید بروم به پدرم کمک کنم مشق هایم را بنویسد.
مرد خسیس پس از سی سال وارد کفاشی میشود و میگوید: «سلام من باز هم آمدم.»
افسر پلیس یک خودرو را که از چراغ قرمز رد شده بود، متوقف کرد و از راننده پرسید: «چراغ قرمز را ندیدی؟»
راننده گفت: «چرا جناب! چراغ قرمز را دیدم،شما را ندیدم.»