بسم الله الرحمن الرحیم
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
قسمت سوم : يهوديان در امپراتوري عثماني
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
درك اهميت حضور تفكر ناسيوناليستي در امپراتوري عثماني،بدون توجه به جايگاه و عملكرد يهود بی فایده است ،چرا كه از آغاز حركتهاي ناسيوناليستي ميتوان ردپاي يهوديان را ديد.
پرسش مهم اين است كه يهوديان در اين ميان،ملتبس به چه لباسي بودند و چه جايگاهي داشتند؟
بنابر تحقيقات تاريخي، «ظاهرا«محمد دوم» به يهودياني كه هنگام فتح«استانبول» در آن جا ميزيستهاند،امان داد و ايشان را در مسكن خود باقي نهاده بود.يك دفتر ثبت جزيه، تعداد اينيهوديان را در 116 خانوار ذكر كرده است.»(1)
اين تعداد،پس از برخورد شايسته مسلمانان و بامهاجرت يهوديان ساير مناطق «در سال 1489 به 2027 خانوار افزايش يافت». (2) اين،تقريبا آخرين آمار از جمعيت يهوديان در امپراتوري عثماني پديد آورد.
«در حدود سال 1492ميلادي،نزديك به 10 هزار يهودي از اسپانيا به سرزمين عثماني مهاجرت كردند ! و در شهرهاي «استانبول» ، «ادرنه» ، «سالونيك» مسكن گزديدند.»(3)
از شواهد و قرائن تاريخي چنين بر ميآيد كه مهاجرت اين عدّه از اسپانيا و پرتغال و ايتاليا ،ناشي از آزار و اذيّتي بوده كه به دليل رفتار بد اقتصادي يهوديان و بدگماني مسيحيان به ايشان،نسبت به آنها اعمال ميشده است.حتي نقل شده است كه «حاكمان مسيحي-كه پس از سرنگون ساختن حكومت مسلمانان،بر اندلس (اسپانیای کنونی) مسلط شده بودند-همه يهوديان را ميسوزاندند.تا اينكه حكومت«فرديناند ايزابلا» در سال 1492 حكمي صادر كرد كه بر اساس آن،يهوديان بايد طي چهار ماه از اسپانيا خارج ميشدند،بيآنكه بتوانند اموال و دارائيهاي خود را همراه ببرند.بيشتر اين افراد به
مغرب و شمال آفريقا كوچ كردند.»(4)
«اعلان آمادگي عثماني براي پذيرفتن يهوديان رانده شده از اسپانيا و پرتغال و ايتاليا در سال 1492 و پس از آن،منجر به افزايش تعداد يهوديان تا حدود 36000 تن شد.»(5)
زندگي آرام يهوديان در سايه حكومت عثماني-همچون اقوام ديگر-«به اعتبار«برات»ي بود كه سلطان در برابر دريافت پيشكش،به آنان عطا ميكرد. آنگاه ايشان ميتوانستند از سلطان بخواهند كه رئيس مذهبيشان را عزل كند و رئيس مذهبي نيز ميتوانست از سلطان درخواست كند كه به دستورهاي او اثر و اجرايي بخشد.»(6)
اين اقلّيّت،همچون اقليّتهاي ارمني،ارتدكس،يوناني و...تا حدّ بسياري زيادي از آزادي عقيده برخوردار بود. يهوديان مقيم« استانبول » جماعتهايي سازمان يافته داشتند و هر جماعت داراي كنيسهاي بود كه واحد مذهبي آن به شمارميرفت.»(7)
اين«گروه مهاجر، «موسويهاي سفاراد» ناميده ميشدند.زيرا در زبان عبري،به اسپانيا «سفاراد» گفته ميشد.بيشتر اين يهوديان،متموّل بودند و در اموري همچون صنعت چاپ ،طبابت،نسّاجي و ساخت سلاحهاي آتشين تخصّص داشتند و سبب رونق يافتن اين حرفهها درسرزمين عثماني گرديدند.»(8)
بسياري از پژوهشگران معتقدند كه«اولين چاپخانه خاورميانه به وسيله يك خاخام يهودي ،به نام «رابي اسحاق جرسون» به سال 1490 در استانبول تأسيس شد. اين چاپخانه كه داراي حروف عبري بود،در طول بيش از 300 سال،قريب به صد كتاب در زمينه علوم و فنون منتشر كرد.بيشتر اين كتابها به گونهاي با مذهب يهود پيوند داشتند (9)
آنچه تعجب آدمي را بر ميانگيزد اين است كه«بايزيد دوم»تأسيس اين چاپخانه را مشروط بدان نمود كه كتابي به زبان تركي يا عربي در آن چاپ نشود.»(10)
گنجاندن اين شرط،با توجه به ماهيّت عملكرد يهوديان و ملاحظه كاري سلطان عثماني، بسيار قابل تأمل است.وضعيت يهوديان به همين منوال پيش ميرفت تا اينكه «در سال 1648،يك يهودي به نام «شابتاي زوي» ادعا كرد كه«مسيح موعود»است و توانست به سرعت حمايتهاي مالي فراواني را در سرزمينهاي مقدس،اروپا و شمال آفريقا به سوي خود جلب كند.»(11)
اين ادعا بر سلطان عثماني،گران آمد زيرا سبب ميشد كه امپراتوري نتواند اقليّتهاي مذهبي را زير نظارت آورد.به همين دليل-و به دلايل ديگر «شابتاي زوي» در سال 1666،توسط حكومت عثماني دستگير گشت و با دو راه مواجه شد:يا مرگ يا اسلام آوردن. سرانجام وي در اواخر همان سال به اسلام گرويد.»(12)
ما دلايل تاريخي اين رويداد را نيز از«دائرة المعارف بريتانيكا»(13)فراهم آوردهايم و بر اين باوريم كه تحقيق گسترده درباره اين موضوع،نتايج سودمند بسياري را در بر دارد.بايد اشاره كرد كه «دائرة المعارف يهود» (14) از ناگزيري «شابتاي زوي» به اسلام آوردن،ياد نكرده است.اين مأخذ در مورد يهودياني كه در اين مقطع به اسلام گرويدند، ميگويد: «اقلّيّتي از طرفداران «شابتاي زوي» ،در پي شكست فعّاليّتهاي فراوان مسيح گرايانه او در تركيه،به اسلام گرويدند.پس از آنكه وي در سپتامبر سال 1666 به اسلام گرويد،تعداد زيادي از پيروانش به عنوان يك مأموريت مخفي،ارتداد خود را اعلان كردند و آگاهانه متعهّد شدند كه افكار و مقاصد خويش را پنهان سازند.»(15)
در واقع این یهودیان اسلام آوردن را وسیله ای برای اجرای ماموریتی تاریخی می دانستند. ماموریتی که هدف آن نفوذ در امپراتوری اسلامی بود تا بتوانند بار دیگر با استفاده از این حربه تاریخی یعنی نفوذ طومار عثمانی را در هم بپیچند.
اين مأخذ در مورد ديگر يهودياني كه هنوز به اسلام نگرويده بودند،ميگويد: « بيشتر پيروان وي كه خود را «مؤمنان» (16)ميناميدند،همچنان در قيد يهوديت باقي ماندند.تا آنگاه كه «شابتاي زوي» زنده بود،چند تن از رهبران اين گروه ميپنداشتند كه اساسي ترين كار آن است كه براي پيروي از برنامه مسيح موعودشان،بر طبق اصول اعتقادي جديد عمل كنند[يعني به اسلام بگروند]بدون اينكه يهوديت[را در عمل]انكار كنند.»(17)
اگر چه در سندي روشن در دست نيست كه نشان دهد آيا اين گرايش به اسلام از سر اجبار بوده يا بر پايه تدبير و نقشه و يا با آگاهي و بصيرت صورت پذيرفته است.ولي از عملكرد اين گروندگان برميآيد كه اسلام آوردنشان نه همراه با ميل و اشتياق بلكه تنها اقدامي براي تغيير ظاهر بوده است.اين گروندگان به اسلام «از آغاز قرن هجدهم، در ميان تركان به «دونمه» مشهور شدند. (18)
اين واژه در زبان تركي به معناي «گروندگان» يا «مرتدان از دين يهود» است، و از مصدر « دونماخ » به معنی برگشتن گرفته شده است .اين افراد،در ميان يهوديانبه «مينيم» (19) معروف شدند كه به معني «فرقهها» است.»(20)
از آن پس در امپراتوري عثماني،افرادي ظهور كردند كه به ظاهر مسلمان و «دونمه» بودند. آنان در تاريخ اين امپراتوري نقش بسيار مهمي بازي كردند، زيرا به نام اسلام و مسلماني،سهمي بزرگ در فروپاشي امپراتوري عثماني داشتند.
اعضاي اين فرقه براي اينكه بتوانند همچنان با پايبندي به اصول فكري خود،در جامعه اسلامي عثماني به سر برند،در چارچوب عقايد خود به قوانيني سر سپردند.اما عقايد «دونمه» كه در آغاز،پيرو «شابتاي زوي» بودند،همچنان پنهان ماند و در سطح عمومي ظهور نيافت.پس از مرگ «شابتاي زوي» دستورالعمل جامعه دونمه امپراتوري عثماني، متني بوده كه «دائرة المعارف يهود» آن را آورده است.اين مأخذ ميگويد:پس از مرگ «شابتاي زوي» زن وي به نام «جاكو بلر» -كه در ميان مسلمانان «عايشه» ناميده ميشد ،ادعا كرد كه برادرش تجسم روح «شابتاي زوي» است.از آن پس،با روي كار آمدن «جاكوب قريدو»- كه فيلسوف بود-در ميان دونمه تفرقه ايجاد شد.
گروهي به اصول اوليه«شابتاي زوي»پايبند ماندند و گروهي ديگر بر آن شدند كه روح «شابتاي زوي» در «جاكوب فريدو» مجسّم شده است.در زمان «جاكوب قريدو» بيشتر خانوادههاي دونمه به«سالونيك»مهاجرت كردند كه تا سال 1924 و روي كار آمدن «آتاتورك» و از بين رفتن حكومت عثماني،مركز فعّاليّتهاي اين انجمن-كه «شابتاي زوي» آن را بنيان نهاده بود-سازماندهي شد.
«قريدو» به سال 1695 در«اسكندريه»در گذشت. «پس از مرگ وي،پيروانش به دو دسته تقسيم شدند.چند سال بعد،شاخه ديگري در ميان ایشان
پديد آمد.در حدود سال 1700،يك رهبر جديد به نام «باروخيا روسو» در ميان آنها ظهوركرد كه پيروانش مدّعي بودند روح «شابتاي زوي» در او مجسّم شده است.وي پس از گرويدن بهاسلام، «عثمان بابا» خوانده شد.در زمان وي،نیز گروه ديگري پديد آمدند. که نام ایشان ،واژهاي ترکیبی به زبان «لادينو» ترکیبی از عبري و اسپانيايي بود.»(21)
تا اين زمانيعني«تا سال 1774،حدود 600 خانواده دونمه در «سالونيك» ميزيستند كه تنها از گروه خود همسر بر ميگزيدند.قبل از جنگ جهاني اوّل حدود 10000 تا 15000 دونمه يافت ميشدند.»(22)
«دائرة المعارف يهود» همچنين ذكر ميكند كه«آنها در مكانهاي ويژهاي در «سالونيك» ساكن شدند.»(23)
«بسياري از انجمنهاي مخفي،به عنوان يك حركت درست و به تبعيّت از مواعظ و عقايد «شابتاي زوي» ،دين خود را تغيير دادند و به ظاهر مسلمان گشتند،در حاليكه مخفيانه به آداب ورسوم خاص خود ميپرداختند.قواعد اخلاقي آنان در 18 بند تنظيم گشته و شامل يك من وشرحي همگون با 10 فرمان بود.»(24)
دونمهها معتقدند كه «تغيير دين «شابتاي زوي»، مرحلهاي تكاملي از رسالت مسيح است، بنابراين آنها نيز به اسلام گرويدند.اگر چه آنان از جامعه سازمان يافته يهودي جدا مانده بودند،بسياري از تعاليم عبري را از انقراض،محفوظ نگه داشتند.ايشان، پنهاني از اسامي عبري بهره ميبرند و از ازدواجهاي درون جمعيّتي با مسلمانان خودداري ميكنند.
ايشان به عنوان يك يهودي،در لباس دونمه باقي ماندهاند و روي هم رفته مورد توجه مسلمانان قرار نداشتهاند.(25)
به عقيده بسياري از مسلمانان،اگر چه دونمهها مسلمان بودند، وضعي طبيعي نداشتند. از اين جهت به زودي براي نويسندگان ترك آشكار شد كه اين مرتدّان- كه خواهان تشويق هوديان در گرويدن به دين اسلاماند-هيچ تمايلي به اختلاط با مسلمانان ندارند،بلكه مصمم به ادامه رهبري يك اقليّت بستهاند.البتّه آنها به ظاهر بر رعايت شعائر اسلامي تأكيد داشتند و از نظر سياسي شهرونداني وفادار به شمار ميرفتند.»(26)
دونمهها به دليل رفتار منافقانه خود،ماهيّتي دوگانه داشتند. «هر دونمه داراي يك اسم تركي و يك اسم عبري بود و در جامعه دونمه از اسم اخير استفاده ميشد.همچنين آنها نامهاي سفارادي (اسپانیایی) فاميل خود را حفظ ميكردند.قبرستانهاي دونمه،در ميان افراد تمام فرقهها،بطور مشترك مورد استفاده قرار ميگرفت.البته هر فرقه كنيسهاي مخصوص به نامKahal (اجتماع) داشت كه از ديد بيگانگان پنهان بود.نماز و عبادت آنها به
اختصار زبان محاوره دونمهها بايد گفت كه « عبري در ميان آنان به ويژه در نماز و عباداتشان ، بطور ريشهاي رايج بود ولي بعدا زبان «لادينو»كه
تركيبي ازاسپانيولي و عبري بود رواج بيشتري يافت و زبان موعظهها و شعرهايشان نيز گشت.»(27)
البته بعدها،زبان تركي بطور رسمي در ميان دونمهها رايج گرديد.
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
ادامه دارد
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
كاری از گروه تحقیقات جنبش مصاف
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
www.masafportal.com
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
پینوشت:
(1)-اينالجق،خليل-گوگ بيلگين،طيب:«استانبول و فتح آن»،علي كاتبي،دائرة المعارف بزرگ اسلامي،تهران،1373،ص 104.
(2)-همان.
(3)-پروند،شادان-سبحاني،زهرا:«زمينه شناخت جامعه و فرهنگ تركيه»،مركز مطالعات و تحقيقات فرهنگ بين الملل،تهران،1373،صص 92 و 93.
(4)-جندي(پيشين)،ص 271.
(5)-اينالجق و گوگ بيلگين(پيشين)،ص 89.
(6)-همان،ص 99.
(7)-همان،صص 104 و 105.
(8)-شادان و سبحاني(پيشين)،صص 92 و 93.
(9)-مؤسسه مطالعات خاورميانه(پيشين)،ص 12.
(10)-لويس(پيشين)،ص 56.
(11) (.london,1768,fundendm ,4.the new Encycopaedia Britanica,v-())
(12) (.Ibid-())
(13) (Britanica-)
(14)Judaica -
(15)(.148.by keter publishing house Itd, Yeruselem, israelP ,1971 ,6.Encyclopaedia Judaica, V-())
(16) (.ma aminim-))
(17) (.148.Ibid.P-())
(18) Donme
(19) Minim
(20) (.149.Ibid.P-()
(21) (.149-148.Ibid.P-())
(22) (150.Ibid.P-())
(23) (.150.Ibid.P-())
(24) (150.Ibid.P-())
(25) (.150.Ibid.P-())
(26) (.150.Ibid. P-())
(27) (.150.Ibid.P-())