0

تورات،تالمود و فساد اخلاقي‏ (قسمت اول)

 
lenditara1
lenditara1
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 9088
محل سکونت : همین دورو ورا

تورات،تالمود و فساد اخلاقي‏ (قسمت اول)

 






بسم الله الرحمن الرحیم

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

تورات،تالمود و فساد اخلاقي‏ (قسمت اول)

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

فَوَيْلٌ لِلَّذينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَليلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْديهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ (سوره شریف بقره /آیه 79)

ترجمه: "پس واى بحال كسانى كه كتاب را با دست خود مى‏نويسند و آن گاه مى‏گويند اين كتاب از ناحيه خداست تا باين وسيله بهايى اندك بچنگ آورند پس واى بر ايشان از آنچه كه دستهاشان نوشت و واى بر آنان از آنچه بكف آوردند "



متاسفانه یکی از تحریفات بی شرمانه ای که توسط بنی سامری در کتب عهدین بوجود آمد ، وارد نمودن الفاظ و سخنان جنسی و شنیع واز آن مهم تر نسبت دادن آن به انبیا الهی است.لذا پیشاپیش از شما عزیزان به خاطر ذکر نمونه هایی از این دست پوزش خواسته و از در گاه الهی طلب مغفرت می نماییم.



مواردی مذکور فقط مختص به تلمود نبوده بلکه در تورات و دیگر کتب موسوم به عهد عتیق نیز وجود دارد برای مثال به چند نمونه اشاره می گردد:

پيدايش،باب 19 آيه 38 و 30:

«و لوط در آمده در كوه ساكن شد.دو دخترش با وي بودند.ترسيده با دخترانش به غار پناه بردند،دختر بزرگتر به كوچكتر گفت:پدرمان پير شده،بر روي زمين هم مردي كه با ما هم بستر شود وجود ندارد.بيا،به پدرمان شراب بنوشانيم و با وي همبستر شويم،تا نسلي از پدر خود نگاه داريم،آن شب به‏پدرشان شراب نوشانيدند.دختر بزرگ رفته با پدرش همبستر شد.و او از خوابيدن و برخاستن وي آگاه‏ نشد.روز بعد دختر بزرگتر به ديگري چنين گفت:ديشب با پدرم همبستر شدم.بيا امشب هم به او شراب‏ خورانيم و امشب هم،تو با وي همبستر شو،تا نسلي از پدر خود نگاهداريم.آنشب هم به پدرشان شراب‏ خوراندند و دختر كوچك همخواب وي شد،و او از خوابيدن و برخاستن وي آگاه نشد.پس هر دو دخترلوط از پدر خود آبستن شدند.»



غزل غزلهاي سليمان،باب 7 آيه 10،8،4:

كاش تو بسان برادرم بوديكه پستانهاي مادرم را مي‏مكيد تا چون ترا بيرون مي‏يافتم مي‏بوسيدمت ومرا رسوا نمي‏ساختند تا شراب ممزوج و عصير انار خود را به تو مي‏نوشانيدم من ديواري هستم وپستانهايم بسان برجهاست



پيدايش،باب 29 آيه 31 و 16:

«لابان را دو دختر بود كه نام بزرگتر ليه و نام كوچكتر راحيل بود.و يعقوب عاشق راحيل بود.و گفت براي دختر كوچكت راحيل هفت سال ترا خدمت مي‏كنم.پس يعقوب براي راحيل هفت سال‏ خدمت كرد.و يعقوب به لابان گفت زوجه‏ام را به من بسپار تا به وي در آيم.پس لابان هنگام شام دختر خود ليه را برداشته،نزد وي آورد،و يعقوب به وي در آمد.

صبحگاهان ديد كه اينك ليه است،پس به لابان گفت:اين چيست كه با من كردي،لابان گفت در ولايت ما دختر كوچكتر را زودتر از دختر بزرگتر شوهر نمي‏دهند.هفته (هفت سال) اين را تمام كن،راحيل را هم به تو مي‏دهم،براي هفت سال ديگر كه خدمتم بكني.پس يعقوب چنين كرد و هفته او را تمام كرد و لابان راحيل را هم بزني بدو داد،و به راحيل نيزدر آمد.»

شیخ حسین انصاری در تحقیقی جامع اثبات نموده است که حضرت یعقوب هر دو خواهر را با هم نداشته است بلکه پس از فوت یکی دیگری را به زنی گرفته است و این از اسرائلیات است که به پیامبر معصوم الهی نسبت می دهند.(سخنرانی ایشان در رادیو معارف)



غزل غزلهاي سليمان،باب 7 آيه 9،1:

اي دختر امير،پايهايت در نعلين چه زيباست حلقه‏هاي رانهايت چون گوهري خوشتراش است ناف تو مانند كاسه مدّوري استكه شراب ممزوج در آن كم نباشد بر تو،توده گندم است كه سوسن‏ها آنرا در بر گرفته باشد دو پستانت،دو بچّه توأم غزال است گردن تو مثل برج عاج و چشمانت مثل بركه‏هاي‏ حشبون نزد دروازه بيت ربيم بيني تو مثل برج لبنان است كه به سوي دمشق مشرف است سر تو مثل كرمل و موي سرت مانند ارغوان است و پادشاه در طره‏هايش اسير است اي محبوبه،چه بسيار زيبا و چه بسيار شيرين و خوشگواري قد رعناي تو بسان درخت خرماو پستانهايت مثل خوشه انگور است گفتم از درخت بالا روم و خوشه بگيرم پستانهايت چون خوشه‏هاي انگوربوي نفس تو بسان بوي سيب‏ و دهان تو مانند شراب مرغوب كه بملايمت فرو رود و لبهاي خفتگان را متكلّم سازد.



تثنيه،باب 25 آيه 12 و 11:

«و اگر دو شخص منازعه نمايند و زن يكي پيش آيد تا شوهر خود را از دست ضارب رها كند ودست خود را دراز كرده عورت او را بگيرد،پس دست او را قطع كن و چشم تو بر او ترحّم نكند.»



هوشع،باب 4،آيه 14:

«و من دختران شما را در حيني كه زنا مي‏كنند، و عروسهاي شما را در حيني كه فاحشه‏گري‏ مي‏نمايند،سزا نخواهم داد.»



غزل غزلهاي سليمان،باب 4،آيه 14 و 5:

دو پستانت مثل دو بچّه توأم آهوست كه در ميان سنبل‏ها مي‏چرند اي محبوبه من تمامي تو زيباست‏ اي خواهر و عروس من،دلم را بيكي از چشمانت و با يكي از گردنبندهايت ربودي اي خواهر و عروس‏ من محبتهايت چه بسيار لذيذ است محبّتهايت از شراب چه بسيار نيكوتر است و بوي عطرهايت از جميع‏ عطرها اي عروس من لبهاي تو عسل چكان است خواهر و عروس من باغي بسته شده است باغي با سنبل و زعفران و ني و دارچين و انواع درختان كندربا چشمه‏ها و بركه آب زنده و...

در باب يازدهم کتاب دوم سموئيل به وضوح به داوود پیامبر زنای محصنه(زنای با زن شوهر دار) نسبت داده می شده وکودک زاده شده در نتیجه این عمل شنیع العیاذ بالله حضرت سلیمان (ع) نبی معرفی می گردد!!!



اینجاست که در می یابیم چرا در قرآن شریف (که جانم به فدای او باد) در ماجرای سخن گفتن حضرت سلیمان (ع) با مورچگان از لسان او می شنویم:

حَتَّى إِذا أَتَوْا عَلى‏ وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ فَتَبَسَّمَ ضَاحِكاً مِّن قَوْلِهَا وَ قَالَ رَبّ‏ِ أَوْزِعْنىِ أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتىِ أَنْعَمْتَ عَلىَ‏َّ وَ عَلىَ‏ وَالِدَىَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صَلِحًا تَرْضَئهُ وَ أَدْخِلْنىِ بِرَحْمَتِكَ فىِ عِبَادِكَ الصَّلِحِينَ (سوره شریف نمل آیات18و 19)



ترجمه: تا چون به وادى مورچه رسيدند مورچه‏اى گفت: اى مورچگان به لانه‏هاى خود برويد تا سليمان و سپاهيان او به غفلت شما را پايمال نكنند (18) سليمان لبخندى زد و از گفتار او خنديد و گفت: پروردگارا! مرا وادار كن تا نعمتى را كه به من و پدر و مادرم مرحمت فرموده‏اى سپاس دارم و عملى شايسته كنم كه آن را پسند كنى و مرا به رحمت خويش در صف بندگان شايسته‏ات در آور (19).



براستی چرا حضرت سلیمان (ع) به پدر و مادر بزرگوارش اشاره فرموده و ایشان را متنعم در گاه الهی معرفی می کند . مگر نه اینکه خداوند نعمات بزرگی از این دست را فقط به بندگان خاص خویش عطا می نماید حال چهره حضرت سلیمان (ع)و والدین گرامی اش در قرآن عزیز را با نقل کتاب دوم سموئیل باب 11 مقایسه کنید:

و واقع شد بعد از انقضاي سال ، هنگام بيرون رفتن پادشاهان كه داود، يوآب (فرمانده نظامی داوود)را با بندگان خويش و تمامي اسرائيل فرستاد و ايشان بني عمون را خراب كرده ربّه را محاصره نموده اما داود در اورشليم ماند(1) و واقع شد در وقت عصر كه داود از بسترش برخاسته بر پشت بام خانه پادشاه گردش كرد و از پشت بام زني را ديد كه خويشتن را شستشو مي‏كند و آن بسيار نيكو منظر بود(2) پس داود فرستاده درباره زن استفسار نمود و او را گفتند كه آيا اين بتشبع دختر اليعام زن اورياي حتي نيست(3) و داود قاصدان فرستاده او را گرفت و او نزد وي آمده داود با او همبستر شد و او از نجاست خود طاهر شده به خانه خود برگشت(4‏) و آن زن حامله شد و فرستاده داود را مخبر ساخت و گفت من حامله هستم(5) پس داود نزد يوآب فرستاد كه اورياي حتي را نزد من بفرست و يوآب اوريا را نزد داود فرستاد(6) و چون اوريا نزد وي رسيد داود از سلامتي يوآب و از سلامتي قوم و از سلامتي جنگ پرسيد(7 ‏) و داود به اوريا گفت به خانه‏ات برو و پاي‏هاي خود را بشو پس اوريا از خانه پادشاه بيرون رفت و از عقبش خواني از پادشاه فرستاده شد(8 ‏) اما اوريا نزد در خانه پادشاه ، با ساير آقايش خوابيده به خانه خود نرفت(9 ‏) و داود را خبر داده گفتند كه اوريا به خانه خود نرفته است پس داود به اوريا گفت آيا تو از سفر نيامده‏اي پس چرا به خانه خود نرفته‏اي(10‏) اوريا به داود عرض كرد كه تابوت و اسرائيل و يهودا در خيمه‏ها ساكنند و آقايم يوآب و بندگان آقايم بر روي بيابان خيمه نشين‏اند و آيا من به خانه خود بروم تا اكل و شرب بنمايم و با زن خود بخوابم ؟ به حيات تو و به حيات جان تو قسم كه اين كار را نخواهم كرد(11‏) و داود به اوريا گفت امروز نيز اينجا باش و فردا تو را روانه مي‏كنم پس اوريا آن روز و فردايش را در اورشليم ماند(12‏) و داود او را دعوت نمود كه در حضورش خورد و نوشيد و او را مست كرد و وقت شام بيرون رفته بر بسترش با دیگر بندگان آقايش خوابيد و به خانه خود نرفت(13‏) و بامدادان داود مكتوبي براي يوآب نوشته به دست اوريا فرستاد(14‏) و در مكتوب به اين مضمون نوشت كه اوريا را در مقدمه جنگ سخت بگذاريد و از عقبش پس برويد تا زده شده بميرد(15‏) و چون يوآب شهر را محاصره مي‏كرد اوريا رادر مكاني كه مي‏دانست كه مردان شجاع در آنجا مي‏باشند گذاشت(16‏) و مردان شهر بيرون آمده با يوآب جنگ كردند و بعضي از قوم از بندگان داود افتادند و اورياي حتي نيز بمرد (17‏) پس يوآب فرستاده داود را از جميع وقايع جنگ خبر داد(18) و قاصد را امر فرموده گفت چون از تمامي وقايع جنگ خبر داده باشي(19 ‏) اگر خشم پادشاه افروخته شود و تو را گويد چرا براي جنگ به شهر نزديك شديد آيا نمي‏دانستيد كه از سر حصار تير خواهند انداخت؟ (20 ‏) كيست كه ابيملك بن يربّوشت را كشت آيا زني سنگ بالائين آسيائي را از روي حصار بر او نينداخت كه در تاباص مرد پس چرا به حصار نزديك شديد آنگاه بگو كه بنده‏ات اورياي حتّي نيز مرده است(21 ‏) پس قاصد روانه شده آمد و داود را از هر آنچه يوآب او را پيغام داده بود مخبر ساخت(22 ‏) و قاصد به داود گفت كه مردان بر ما غالب شده در عقب ما به صحرا بيرون آمدند و ما بر ايشان تا دهنه دروازه تاختيم(23 ‏) و تيراندازان بر بندگان تو از روي حصار تير انداختند و بعضي از بندگان پادشاه مردند و بنده تو اورياي حتي نيز مرده است(24) داود به قاصد گفت به يوآب چنين بگو اين واقعه در نظر تو بد نيايد زيرا كه شمشير اين و آن را بي تفاوت هلاك مي‏كند پس در مقاتله با شهر به سختي كوشيده آن را منهدم بساز پس او را خاطر جمعي بده(25) و چون زن اوريا شنيد كه شوهرش اوريا مرده است براي شوهر خود ماتم گرفت(26) و چون ايام ماتم گذشت داود فرستاده او را به خانه خود آورد و او زن وي شد و برايش پسري(سلیمان) زائيد اما كاري كه داود كرده بود در نظر خداوند ناپسند آمد(27).



خداوند در قرآن عزیز در باره سلیمان (ع) می فرماید:



وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (سوره شریف ص آیه 30)



ترجمه: "و ما به داوود سليمان را عطا كرديم كه چه بنده خوبى بود و بسيار رجوع كننده (به ما) بود"



این است تفاوت آنچه خدا درباره پیامبرش می گوید با آنچه عده ای شیطان صفت و عمله های بی جیره مواجب ابلیس به پاکان درگاه خدا نسبت می دهند. اینک قضاوت با شما عزیزان ، اکنون باید دانسته باشید چه جریانی در پس ماجرای کاریکاتور های موهنی است که برای دردانه آفرینش و به نقل قرآن "خاتم النبیین" حضرت محمد مصطفی (ص) کشیده شد.

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

ادامه دارد...

چهارشنبه 7 فروردین 1392  11:36 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها