وقتی ابوعلی سینا نوجوان بود !
اسم من حسین است اما شما مرا به نام بوعلی سینا میشناسید . من درسوم صفرسال ۳۷۰ هجری قمری (۲ شهریور ۳۵۹ شمسی) در روستای افشانه نزدیک شهر بخارا به دنیا آمدم .( بخارا امروزه یکی از شهرهای مهم ازبکستان است .) پدرم عبدالله نام داشت و در بلخ زندگی میکرد هنگامیکه برای کار دیوانی به روستای خُرمیثن نزدیک افشنه آمده بود با مادرم که ستاره نام داشت و از اهالی افشنه بود ازدواج کرد. برادرانم علی و محمود نام داشتند . پس از مدتی به به بخارانقل مکان کردیم و من توانستم مکتب آموزشهای قرآن و ادب شرکت کنم .در آن زمان مدرسه یا آموزشگاهی وجود نداشت و درس و یادگیری فقط مخصوص طبقه اشراف و بزرگان بود من نیز با همت پدرم که دردیوان خانه دربار مشغول به خدمت بود توانستم تحت تعلیم قرار بگیرم .
ده سال بیشتر نداشتم اما چنان درقرآن و ادب مهارت پیدا کرده بودم که آموزگاران از دانستههای من شگفت زده میشدند . درمجمعهای علمیآن زمان دانشمندان دور هم جمع میشدند و در مورد مباحث مختلف علمیبحث و گفتگو میکردند از کودکی علاقه خیلی زیادی به شرکت دراین گونه بحثها داشتم چون یکی ازبهترین شاگرد ان استاد اسماعیل زاهد دردرس فقه بودم اغلب در مباحث درسی با او به بحث و گفتگو مینشستم.
یک روز مهمانی به خانه ما آمد که ابو عبدالله ناتلی نام داشت و درعلوم هندسه و منطق مهارت فراوانی داشت.روش تحصیلی من با آمدن او رنگ دیگری گرفت. اوبه خاطر دوستی با پدرم قبول کرد که دانستههای خود را به من آموزش دهد. سرعت و استعداد و توانایی من در یادگیری این علوم به حدی بود که ناتلی تمام دانستههای خود را بی دریغ به من آموخت و درپایان به پدرم گوشزد کرد که مرا به غیر از دانش آموختن به هیچ کاری وادار نکند. من درعلم منطق از استادانم پیشی گرفتم و حتی برخی از دانشمندان دراین مباحث از من کمک میگرفتند . پس ازبازگشت ناتلی به مطالعه علوم الهی و طبیعی پرداختم و علاقه عجیبی به یادگیری طب در من پیدا شد . با مطالعه دقیق کتابهای علوم پزشکی که تقریبا یادگیری آنها آسان تر از بقیه علوم بود ؛ توانستم در کم ترین زمان ممکن مهارتهای زیادی در این زمینه به دست آورم. تا جا یی که پزشکان و دانشمندان بزرگ آن روزگار برای آموزش به من روی میآوردند.
سال ۳۸۷ بودومن سن هفده سالگی را پشت سر گذاشته بودم دوباره به الهیات روی آوردم سعی کردم کتاب “مابعدالطبیعه ” را که کتاب بسیار مشهورارسطو دانشمند یونانی بود خواندم ، ولی مطالب کتاب به قدری نامفهوم و سخت بود که ، مجبور شدم ۴۰بار آن را بخوانم وفقط توانستم مطالب آن را از حفظ کنم اما چیزی ازمفهوم آن نفهمیدم . حسابی ناامید شدم و فکر کردم که ازفهم این دانش بی بهره ام .
نسخه خطی کتاب قانون
یک روز عصر از بازار کتاب فروشان میگذشتم. کتاب فروش دوره گردی به دنبال خریدار میگشت. به من اصرار کرد که آن کتاب را بخرم. من آن را خریدم کتاب “اغراض مابعدالطبیعه نوشته ابونصر فارابی ” بود. هنگامیکه به خانه رسیدم،بلافاصله آن را مطالعه کردم و تازه به حقیقت کتاب ارسطو که همه مطالبش از حفظم بود پی بردم. فردای آن روز ازخوش حالی حل این مشکل ، صدقه زیادی به درماندگان دادم.
درهجده سالگی درعلم پزشکی شهرت زیادی داشتم وکارم طبابت بیماران بود ،روزی فرستادگانی از طرف حاکم پیش من آمدند و خبر دادند که نوح پسر منصورپادشاه سامانی سخت بیمار شده است و پزشکان قصر از درمان او عاجزهستند من پس از معاینه بیمار از موقعیت استفاده کردم وگفتم به شرط این که به من اجازه ی مطالعه کتابهای کتابخانه درباررا بدهند، اورا درمان خواهم کرد. چون مطالعات زیادی در ارتباط با روان شناسی داشتم با معاینه بیمارم متوجه شدم که بیماری او جسمینیست و ازدرد عاشقی خودرابه بیماری زده است، بنابراین با ترفندی در طول چند روز اورا درمان کردم. به این ترتیب موفق شدم ازکتاب خانه بزرگ و معروف دربارسامانی که مخصوص درباریان بود استفاده کنم و یک دوره طلایی در زندگیم ثبت کنم . در این کتاب خانه کتابهای زیادی وجود داشت که مانند آنها را تا آن روز ندیده بودم وشاید استادان آن زمان حتی نام آنها را هم نمیدانستند .
حاصل تلاش شبانه روزی من در طی سه سال ماندن در آن کتاب خانه ، مجموعه ده جلدی به نام حاصل و محصول ، با موضوعات اخلاقی به نام البرو الائم ( بی گناهی و گناه )، با موضوع فلسفی کتابی به نام حکمت عروضی در بیست و یک جلد شد.
یک روزکه در کتاب خانه مشغول مطالعه بودم متوجه آتش سوزی در کتاب خانه شدم ، اما متاسفانه تلاشهای من برای خاموش کردن آتش بی فایده بود و بیشتر کتابهای با ارزش سوخت و ازبین رفت. خبر چینها در شهر شایعه کردند که مسئول این آتش سوزی من بودم . تلاش برای اثبات بی گناهیم کاملا بی فایده بود. متاسفانه درهمین سالها پدرم بر اثر
نسخه خطی کتاب قانون
بیماری درگذشت . بنابر این تصمیم گرفتم شهررا ترک کنم . پس از مدتی سرگردانی به کمک
“منصور بن عراق” که از بزرگان دربار خوارزم شاهیان بود، به دربار خوارزم در شهر گرگانج راه پیدا کردم . حاکم این شهر به گرمیاز من استقبال کرد و مدت ۱۳ سال در آن جا ماندم وبه طبابت و تدریس و نوشتن پرداختم . دراین مدت ، رساله ای در مورد نبض به زبان فارسی ،رساله ای در مورد بی هودگی پیش بینی آینده بر اساس حرکت ستارگان، قصیده ای در مورد منطق ، کتابی فلسفی به نام بقاء النفس الناطقه و رساله ای در باب افسردگی با نام حزن الاسبابه را نوشتم .
حکیم ابو علی سینا کتاب شفا در مورد فلسفه و نکات مثبت نظریات ارسطو را در سالهایی که به جرم خیانت درزندان به سر میبرد نوشت. درطول زمانی که در زندان به سر میبرد کتابهای الهدا فی الحکمت ( راهنمای عقل ) و کتابی دیگر با نام حی بن یقظان ( زنده بیدار ) را به پایان رساند و رساله ای در مورد قولنج و بیماری قلبی نوشت. ابوعلی سینا در اصفهان کتاب شفا را به پایان رساند .از او
۴۵۰ کتاب در زمینههای گوناگون به جامانده است که تعداد زیادی از آنها در مورد فلسفه وپزشکی است . علاوه بر این، ابنسینا در ادبیات فارسی نیز بسیار ماهر بوده است و بیش از۲۰ اثرماندگار فارسی به او منسوب است که از میان آنها، میتوان دانشنامه علایی ورگ شناسی (رساله نبض)را نام برد . قدیمیترین نسخه چاپی کتاب قانون
پس از آن در سالهای آخرعمر تمامیتجربیات خود در زمینه طب را در کتاب قانون نوشت وکتاب ارزشمند خود را کامل کرد.
سر انجام این دانشمند بزرگ پارسی بر اثر بیماری دردوم تیرماه سال ۴۱۶ درسن ۴۶ سالگی بر اثر بیماری درگذشت ودر شهرهمدان به خاک سپرده شد.
آرامگاه ابوعلی سینا در همدان
خوب است بدانیم که چون در گذشته ، زبان عربی زبان رایج برای نوشتن آثار علمیبود، ابن سینا و سایر دانشمندان ایرانی کتابهای خود را به زبان عربی نوشته اند بعضی از اروپاییان و یا کشورهای حاشیه خلیج فارس به اشتباه ابوعلی سینا را دانشمند ی عرب زبان دانسته اند .
اسکناس کشور تا جیکستان
با تصویر ابن سینا
یا کشور تا جیکستان چون زادگاه ابن سینا دربخارا بوده او را دانشمند تاجیک معرفی میکند و حتی تصویرش را بر روی پول رایج کشورشان چاپ کرده اند ..
مجسمه ابوعلی سینا اثر استاد هنرمند صدیقی
تمبر یادبود ابوعلی سینا چاپ شده به وسیله دولت الجزایر
نسخه انگلیسی کتاب قانون که سالها در دانشکدههای پزشکی اروپا تدریس میشد