گسترش نهضتهاي علويان
اين دوره از تاريخ ، شاهد جنبشها ونهضتهاي متعددي از سوي علويان است كه در مناطق مختلف كشور پهناور اسلامي صورت گرفته است . علويان با توجه به رابطه فكري وپيوند اقتصادي با پيشوايان معصوم (ع) وبينش درست وكاملي كه از اوضاع واحوال جامعه اسلامي داشتند ، هرگاه فرصت يافته وشرايط را را آماده مي ديدند ، پرچم مخالفت عليه نظام حاكم را بر افراشته وبا آن به ستيز برمي خاستند .
شعاري كه در بيشتر اين نهضتها افراد را گرد خود جمع مي كرد شعار (الرضا من آل محمد) بود .
نهضت كنندگان با عنوان كردن اين شعار ، هر چند دعوت خود را به نام فرد خاصي مطرح نمي كردند ، ولي افكار عمومي وجهت گري نهضت خود را به سمت شايسته ترين ومقبول ترين چهره خاندان رسالت در آن دوره رهنمون مي ساختند واين فرد جز امام معصوم (ع) نبود .
علت اتخاذ چنين خط مشي اين بود كه امامان (عليهم السلام ) همواره در نوك پيكان حملات ناجوانمردانه زمامداران ستمگر قرار داشتند ونيز در دسترس وجلو چشم آنان بودند ، از اين رو رهبران نهضت صلاح نمي ديدند نام آنان را برد ودعوت خود را به صراحت به آن بزرگواران ربط دهند اينك مروري بر مهمترين نهضتهاي علوي در اين دوره :
نهضت محمد بن قاسم
(محمد بن قاسم ) از نوادگان امام سجاد (ع) است كه در دانش وديانت وپارسايي از چهره هاي ممتاز عصر خود بود وچون معمولا جامة پشمي – سفيد رنگ ، خشن برتن مي كرد او را صوفي مي گفتند .
وي در دوران معتصم نهضت خود را از طالقان شروع كرد (ابراهيم بن عبد الله عطار) يكي از ياران محمد مي گويد : در مرو همراه چند نفر ديگر در ميان مردم پراكنده شديم تا آنان را به پيوستن به قيام محمد بن قاسم فرا خوانيم زمان زيادي نگذشت كه چهل هزار نفر دعوت ما را پذيرفتند وما از تمامي آنان بيعت گرفتيم پس از اين محمد به سوي طالقان رفت ، در آنجا نيز در پي تلاش ما ، جمعيت زيادي گرد او جمع شدند .
محمد در طالقان اعلان جنگ كرد ، بين او ونيروهاي عبد الله طاهر امير خراسان جنگهاي بسياري در گرفت ومحمد موفق شد شكستيهاي سختي بر نيروهاي حكومتي وارد آورد . تا آنكه عبد الله نا چار شد از در نيرنگ وارد شود ، در يكي از اين جنگها با تقسيم لشگر خود به بخشهاي مختلف واستفاده از نيروي كمين توانست انقلابيون را شكست دهد .
با اين حال محمد موفق شد به سمت (نسا) حركت كند ودر آنجا پنهان گردد ، ما نيز به اطراف ، پراكنده شديم ومردم را به سوي او دعوت كرديم .(مقاتل الطالبيين ص 284تا 286)
حكمران خراسان كه از دست نيافتن به (محمد بن قاسم) سخت به خشم آمده بود فرمانده نظامي خود را خواست وبه او گفت هزاره سواره نظام نخبه برايت برگزيدم ودستور داده ام صد هزار درهم در اختيارت بگذارند تا صرف امور نظامي كني از اسبان من نيز سه اسب نجيب برگزين تا با آنها رفت وآمد كني راهنمايي هم براي تو معين كردم ، هزار درهم به او برد واو را بر يكي از سه اسب نشان ودر پيش نقش خود به حركت درآور.
چون به يك فرسخي (نسا) رسيد نامه اي را كه به تو داده ام بگشاي وبه مضمونش عمل كن واز ماموريت محوله سر متاب وبدان كه در ميان همراهانت جاسوسي گما شته ام كه شمارش نفسهاي تو را نيز به من گزارش مي كند . از سر پيچي دستور بپرهيز وبسيار مراقب باش چه آنكه مي داني در صورت تخلف با توچه خوا هم كرد . (مقاتل الطالبيين ص 386تا 387 )
اين فرمان بيانگر دو نكته مهم است : نخست ، ميزان قدرت وموقعيت نظامي محمد بن قاسم را ترسيم مي كند كه برغم شكست او از دشمن وپراكنده شدن نيروهايش دشمن از او اين همه وحشت مي كند وبراي دستگيري اش آن تدابير نظامي را به كار مي گيرد .
ديگر آنكه ميزان وحشت حكمرانان خراسان را از تمايل فرمانده برگزيده اش به انقلابيون روشن مي سازد به همين جهت چندين بار با بيانهاي گوناگون او را مخالفت فرمانش بر حذر مي دارد وبه او گوشزد مي كند كه جاسوسي بر او گمارده است كه حتي نفسهاي او را به اطلاع وي مي رساند .
فرمانده با اجراي دقيق فرمان توانست محمد بن قاسم وهمرزمش ابوتراب را دستگير كرد ودر حالي كه آنان را سخت دربند كشيده بود به نيشابور برد .
وقتي عبد الله بن طاهر چشمش به محمد افتاد واو را با آن وضع ديد بر فرمانداش فرياد بر آورد :
واي بر تو ابراهيم ! آيا از خدا نترسيدي كه با اين مرد صالح چنين كردي واو را با اين زنجيرهاي سنگين به بند كشيدي ؟!
فرمانده در پاسخ گفت : اي امير ! ترس از تو ترس از خدا را از يادم برد ونيز وعده اي كه به من دادي عقلم را ربود .
به دستور حكمران خراسان غل وزنجير سنگين را از پاي محمد گشودند وزنجير سبكتري بر پاي او زدند واو را به زندان افكندند.
محمد مدت سه ماه در زندان عبد الله بود . وي سعي مي كرد جريان دستگيري محمد را از مردم پنهان دارد . چون او در منطقه خراسان هواداران بسياري داشت وبيم آن ميرفت كه در صورت اطلاع عليه نيروهاي حكومتي شورش كنند .
محمد بن قاسم را از نيشابور به بغداد برده وبه دستور معتصم به زندان افكنده شد . ولي ديري نياييد كه با طرح ماهرانه اي از زندان گريخت وبه واسط رفت ودر آنجا پنهان گشت .
وي دوران معتصم ، واثق ، ومدتي از دوران ، متوكل ، را در خفا به سر برد وبه نقلي در زمان متوكل دوباره دستگير شد وتا آخر عمر در زندان به سر برد . وبه گفته برخي مسموم شد وبه شهادت رسيد . (مقاتل الطالبيين ص387 تا 392 )
يحيي بن عمر بن حسين
از جمله نوادگان امام چهارم كه در اين دوره قيام كرد . يحيي بن عمر بن حسين بن زيد بن علي بن الحسين بود .
يحيي قيام خود را در دوران متوكل آغاز كرد ، ولي به دست پدر عبد الله بن طاهر حاكم خراسان دستگير وپس از تحمل چند تازيانه روانه زندان شد . او پس از مدتي از زندان آزاد شد دوباره با شعار (الرضا من آل محمد) مردم كوفه را بقيام دعوت كرد .
يحيي مردي شجاع ودلير بود وبا مردم خوش رفتاري مي كرد وبر اساس عدالت عمل مي كرد .
وي در آغاز نهضتش به زيارت قبر حضرت ابا عبد الله (ع) رفت ودر جمع زائران حسيني سخنراني كرد وتصميم خود را آشكار ساخت جمعي از زائران دعوت او را پذيرفته اطرافش را گرفتند سپس به كوفه رفت در آنجا نيز گروه زيادي به او پيوستند .يحيي براي تامين هزينه نهضت ، بيت المال كوفه را بتصرف خود در آورد ونيز پولهاي فراواني را كه آرم حكومتي داشت از آنان گرفت.
چون خبر قيام يحيي به بغداد رسيد محمد بن عبدالله طاهر حاكم بغداد سپاهي را به جنگ او فرستاد وبعضي از سرداران سپاه اعزامي كه به يحيي متمايل بودند با بي ميلي ، فرمان والي را پذيرفتند .
بين نيروهاي حكومتي ويحيي جنگ سختي در گرفت . نيروهاي حكومتي ابتدا از انقلابيون شكست خوردند ، ولي با رسيدن نيروهاي كمكي براي آنان يحيي به شهادت رسيد ، مقداري از نيروهايش اسير وبقيه متواري گشتند .
شهادت يحيي در ميان مردم كوفه وهوا داران وي در بغداد موجي از تأثر واندوه ايجاد كرد مردم بغداد ابتدا شهادت او را باورنمي كردند وبا صداي بلند فرياد مي زدند ، او كشته نشده وفرار نكرده ، بلكه سر به بيابان نهاده است ؛ ولي وقتي سر بريده او را وارد بغداد كردند مردم باور كردند كه او به قتل رسيده است . (مقاتل الطالبيين ص 420تا 422)
شاعران آزاده ومبارزي كه در اين دوران مي زيستند در رثاي يحيي ونهضت او ونيز نسبت به جنايات حكومت بن العباس اشعار زيادي سرودند كه ابو الفرج اصفهاني برخي از آنها را آورده است ، براي نمونه مضمون چند شعر ابن رومي را ذكرمي كنيم :
در پيشي روي تو دو راه ، راست وكج وجود دارد ، اينك بنگر كه رهرو كدامين راه هستي .
هان اي مردم !براستي كه زيان شما نسبت به خاندان رسول خدا (ص) بسيار شد ، پس از خدا بترسيد ، يا آماده عذاب او باشيد . آيا پس از آن شهيد بزرگوار شما كه كنيه اش حسين بود باز هم ستارگان آسمان مي درخشند ؟
سيلاب اشك وگريه براي ما وبر ما ، نه براي او وبر او مي ريزد . چگونه بگرييم براي كسي كه نزد پروردگار خود رستگار گشته ودر بهشت بدين زندگي عالي وفراخي دارد .
مابراي زدودن تاريكي ها به او چشم اميد داشتيم ؛ وبه وسيله افرادي ما نند او اين چنين تاريكي ها يي برطرف مي گردد .
محمد بن حسين بن سميدع به نقل از عمويش در تجليل از پارسايي وخلوص يحيي مي گويد :
من مردي پارساتر از يحيي نديدم . هنگامي كه قيام كرد نزدش رفتم وگفتم : اي پسر رسول خدا ، شايد آنچه تو را وادار به قيام كرد ن فشار زندگي است ، اگر چنين است نزد من هزار دينار است وجز آن چيزي ندارم ، آن را به تو مي بخشم ، هزار دينار ديگر نيز از برادران مسلمانم برايت مي گيرم .
يحيي سر بلند كرد وگفت : همسرم مطلقه باشد اگر منظور من از اين قيام چيزي جز رضاي خدا باشد . من وقتي چنين ديدم بدوگفتم: دستت را دراز كن تا با تو بيعت كنم ، سپس با او بيعت كردم وهمراهاش بيرون رفتم . (مقاتل الطالبيين ص 430)
حسن بن زيد بن محمد
حسين بن زيد از نوادگان پيشواي دوم امام حسن مجتبي (ع) در سال 250هـ در طبرستان قيام كرد .
مردم ديلم ، كُلار ، چالوس ، ورويان با وي بيعت كردند وگروه زيادي از اطراف نيز با آگاهي از قيام حسين بن زيد به انقلابيون پيوستند .
بين حسن ونيروهاي حكومتي جنگهاي زيادي صورت گرفت ، سر انجام علويان موفق شدند بر طبرستان استيلا پيدا كنند.
حسن بن زيد در يك اقدام ديگر توانست سرزمين ري تا همدان ، را نيز از چنگال والي اين ناحيه محمد بن عبد الله بن طاهر آزاد كند .
احمد بن عيسي علوي والي حسن بن زيد در ري پس از قتل محمد بن مكيال فرمانده اعزامي محمد بن عبدالله بن طاهر در روز عيد قربان براي مردم نمازعيدگذارد وآنان را به(الرضا من آل محمد) فراخواند . ( تاريخ الطبري ج9 271-276)
نهضت حسين بن زيد نزديك 20 سال يعني تا سال 270هـ قمري به طول انجاميد وپس در گذشت او در اين سال برادرش محمد جانشين او گرديد .(الكامل في التاريخ ج7ص407)
حسن فردي بخشنده ، فروتن وداناي به علم عربي وفقه بود شاعري در حضور او از وي تجليل كرد وگفت : خدا يكي است وفرزند زيد نيز يكي ، حسين بن زيد خشمگين شد وگفت : سنگ بر دهانت براي دروغگو ، چرا نگفتي خدا يكي است وپسر زيد بنده اوست ؟ سپس به سجده رفت وگونه خويش را بر خاك نهاد وشاعر را از بخشش محروم ساخت . (الكامل في التاريخ ج7ص407)
حسين بن محمد بن حمزه
او كه نسبش به امام سجاد (ع) منتهي ميشود به سال 251 در كوفه قيام كرد ووالي آن شهر را وادار به فرار نمود.
مستعين مزاحم بن خاقان را مامور سركوبي نهضت او كرد.بين نيروهاي حسين ومزاحم جنگ سختي در گرفت سر انجام نيروهاي حكومتي توانستند انقلابيون را شكست دهند ووارد كوفه شوند ، ولي از سوي مردم استقبال نشدند وبه سوي فرمانده آنان سنگ پرتاب شد .
مزاحم كه از اين كار سخت خشمگين شده بود دستور داد شهر را به آتش بكشند ، بر اثر اين جنايت ، پيش از هفت بازار آتش گرفت . سپس سربازان او ، خانه هاي علويان را مورد تهاجم قرار داد وهركس دست مي يافتند او را دستگير وروانه زندان مي كردند . بنا بر نقل (( ابو اسماعيل علوي)) مزاحم در كوفه هزار خانه را به آتش كشيد . (تاريخ الطبري ج9)
اسماعيل بن يوسف بن ابراهيم
اسماعيل از نواه هاي امام حسن مجتبي (ع) به شمار مي رود ودر سال 251در مكه قيام كرد وحاكم آنجا را از شهر بيرون راند واموال ودارايي هاي او وديگر دولتمردان را ضبط كرد ونيروهاي نظامي وابسته به حكومت را به قتل رساند .
اسماعيل پس از استيلا بر مكه به سوي مدينه رفت والي مدينه به محض آگاهي از ورود اسماعيل از شهر فرار كرد . اسماعيل دوباره به مكه بازگشت وبين او ونيروهاي اعزامي از سوي معتز برخورد هايي صورت گرفت .
در سال 251به جز دو نهضت ياد شده ، نهضتهاي ديگري از سوي علويان پديد آمد كه نهضت يكي از آنان در ناحية نينوا از سرزمين عراق ، وقيام حسين بن احمد بن اسماعيل ، معروف به كركي در ناحية قزوين وزنجان ، وقيام اسماعيل بن يوسف وعلي بن عبد الله معروف به مرعشي در آمل از جمله آنهاست .(الكامل قي التاريخ ج7 163-165)