0

قصه دو دوست

 
samanehtajafary
samanehtajafary
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 2436
محل سکونت : خراسان رضوی

قصه دو دوست

قصه دو دوست

روزی دو دوست با یکدیگر راه می رفتند و مشغول صبحت کردن بودند که سکه ای پیدا کردند. آن را برداشته و گفتند:" هر کدام یک دروغ از خودمان ببافیم و بگوئیم."

 

قصه دو دوست

 

دروغ هر کدام خوشمزه تر و مفصلتر و بهتر بود، این سکه مال او باشد. هر دو قبول کردند.

اولی گفت: خیلی خوب اول تو بگو. دو می گفت:

"پدر من تاجر بود. یک روز یک دانه تخم مرغ خرید و به خانه آورد و آنرا زیر مرغی که در خانه داشتیم، گذاشت.

قصه دو دوست

بعداً معلوم شد که آن تخم مرغ، از تخم مرغهای لاری بوده است. چون جوجه خروسی که از آن تخم بیرون آمد به قدری بزرگ بود که پدرم اجناس خود را روی آن بار می گذاشت و در کوچه و بازار می فروخت.

اما بعد از مدتی، پشت خروس زخم شد و به سفارش یکی از دوستان پدرم قدری هسته خرما کوبیده و روی زخم خروس گذاشتیم. پس از چند روز درخت خرمایی در پشت خروس سبز شد و روز به روز بیشتر رشد می کرد، و رشدش بیشتر می شد تا وقتی که درخت بارور و خرماهای زیادی داد.

قصه دو دوست

بچه ها برای ریختن خرما آنقدر سنگ و کلوخ به طرف درخت نخل پرتاب کردند که در پشت خروس یک قطعه زمین حاصلخیز تشکیل یافت و پدرم هم یک جفت گاو آورد و زمین پشت خروس را شخم زد و تخم هنداونه کاشت. هندوانه ها به قدری بزرگ شدند که یک روز وقتی با چاقوی خود خواستم یکی از آنها را پاره کنم، چاقو از دستم رها شد و به داخل هندوانه افتاد، فوراً طنابی به کمر پیچیدم و سر آن را به درخت خرما بستم و در هندوانه قوطه ور شدم تا چاقوی خود را پیدا کنم.

پس از اینکه چند فرسخ راه رفتم دیدم چند نفر ساربان در آنجا سرگردانند.

از آنها سراغ چاقوی خود را گرفتم، گفتند:" ای بابا خدا پدرت را بیامرزد. ما حالا چندین روز است سه قطار شتر را با بار در اینجا گم کرده ایم و هر چه جستجو می کنیم به دست نمی آید، آنوقت تو حالا می خواهی چاقوی خود را پیدا کنی.

دوست اول وقتی این دروغها را شنید، گفت: کافی است. بیا جانم این سکه مال تو، از شیر مادرت حلالتر باشد. واقعاً دروغ از این بزرگتر و بهتر نمی توانستی بگویی.

 

برگرفته از کتاب قصه های دلنشین ایرانی

 

سه شنبه 22 اسفند 1391  7:42 PM
تشکرات از این پست
samanehtajafary
samanehtajafary
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 2436
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:قصه دو دوست

با سلام خدمت شما کاربر عزیز برای خسته شدن خیلی زوده شما می تونید با ارسال مطلب و پست زدن به انجمن ها - شرکت در مسابقات - مطالعه مطالب  و ارسال نظر و رای دادن  به مرور زمان امتیازاتتون رو زیاد کنید.

سه شنبه 13 فروردین 1392  11:53 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها