0

ناصر كبير عارف نامدار

 
nima1337
nima1337
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 355
محل سکونت : یزد

ناصر كبير عارف نامدار

 

ناصر كبير عارف نامدار

درخت طوبى‏

نقش علويان در تاريخ ايران، به خصوص در نواحى طبرستان و ديلم كه مردمان اين ديار، قبل از تشرّف به اسلام، دشمنانى سرسخت و خطرناك براى مسلمانان و اعراب به شمار مى‏رفتند، انكارناپذير است. سادات علوى به جهاتى در تاريخ ايران، به ويژه در شمال كشور، اهميّت فوق‏العاده‏اى دارند و اهميتشان نيز به دليل مواردى است كه ذكر مى‏شود:

1. انتشار اسلام در گيلان و مازندران (ديلم سابق).

2. ايجاد حكومت، بر اساس شريعت اسلامى.

3. برقرارى اوّلين دولت شيعى مذهب در كرانه‏هاى خزر.

4. برقرارى حكومت ساده و بى تكلّف مردمى.

5. راه اندازى مدارس دينى و مراكز فرهنگى در شهرهاى گيلان و مازندران.

6. جنگ‏هاى مسلّحانه براى مبارزه با حُكّام جور.

عده‏اى از سادات علوى در ديار طبرستان و ديلم به قدرت رسيدند كه مهم‏ترين آنان عبارتند از:

1. حسن‏بن زيد، ملقّب به «داعى كبير» كه بعد از 20 سال حكومت، در سوم رجب سال 270 ق. در آمل وفات يافت.

2. محمّدبن زيد، ملقّب به «داعى صغير» كه بعد از مرگ برادرش، حسن، جانشين وى گرديد و بعد از 16 سال حكومت، در سال 287ق. به دست اسماعيل بن احمد سامانى به شهادت رسيد.

اين دو بزرگوار از سادات حسنى به شمار مى‏آيند.1

3. ناصرالحق يا ناصر كبير، اوّلين علوى از تبار امام حسين‏عليه السلام كه نسب او به امام سجّادعليه السلام منتهى مى‏شود.

ناصرالحق به جهاتى در تاريخ شمال كشور، اهميّت فوق‏العاده‏اى دارد كه فهرست اقدامات و خدمات مهمّ آن بزرگوار بدين شرح است:

1. اوّلين مروّج دين خاتم الانبيا حضرت محمدصلى الله عليه وآله وسلم در ديار ديلم.

2. اوّلين فرمانرواى شيعى در اين ديار، كه 14 سال بر مردم اين منطقه حكومت كرد.

3. سومين علوى در طبرستان، كه قدرت را به دست گرفت و به مدت 3 سال بر مردم طبرستان فرمانروايى نمود.

4. تأسيس مساجد متعدد در بلاد گيلان، ديلم و...

5. مشاور امين، لايق و كاردان در دستگاه حكومتى سادات بنى‏الحسن‏عليه السلام.

 

تولّد

ناصرالحق، حسن بن على بن حسن بن عمر اشرف بن على‏بن الحسين‏عليه السلام، مكنّى به ابومحمّد و ملقّب به ناصرالحق و ناصر كبير و موصوف به اطروش و اَصَمّ است. وى، جدّ مادرى سيد مرتضى علم الهدى (335 - 436ق.) و سيد رضى، گردآورنده نهج‏البلاغه (361 - 406ق.) است كه دين اسلام را در سرزمين ديلم رواج داد. وى به سال 225ق. در مدينه طيّبه به دنيا آمد.

پدرش، على، شاخه‏اى از شجره طوبى و مادرش، امّ‏ولد، از زنان پاكدامن و اهل خراسان است. او در چنين خاندانى با فضيلت رشد كرد.2

امّا عده‏اى علت ملقّب شدن او را به اَصَم و اُطْروش، كه به معناى ناشنواست، چنين بيان كرده‏اند كه رافع بن هرثمه به دستور اسماعيل‏بن احمد سامانى، بعد از قتل محمدبن زيد (داعى صغير) ناصر را گرفت و هزار تازيانه بر او زد. برخى نيز مى‏گويند كه ناصر به عنوان فرمانده علويان، در لشكر داعى صغير، در معركه جنگ با ساسانيان در نيشابور، شمشيرى به سرش برخورد كرد كه بر اثر اين جراحت يا در اثر تازيانه، دچار ناشنوايى شده؛ از اين رو بدين لقب مشهور گرديد.3

 

فرمانده شجاع‏

سال ورود ناصر كبير به ايران معلوم نيست؛ ولى او مدتى در دستگاه حكومتى حسن‏بن زيد؛ داعى كبير - كه از سال 250 تا 270ق. امتداد يافت - و نيز بعد از وى در دستگاه حكومتى محمدبن زيد؛ داعى صغير - بين سال‏هاى 270 تا 287ق. - به عنوان مشاورى امين، عالمى آگاه، فرمانده‏اى شجاع و سياستمدارى متدين و زيرك مشغول خدمت بوده است.

در سال 287ق. در پيكار سامانيان با علويان كه منجر به شهادت داعى صغير گرديد و طبرستان از قلمرو قدرت علويان خارج و به دست سامانيان افتاد، ناصر كبير به بلاد ديلم رفت و مدّت 14 سال به تبليغ دين اسلام پرداخت. او از سال 287 تا 301ق. به عنوان «اوّلين حاكم علوى»، اقدام به تأسيس دولت شيعى در بلاد ديلم نمود و توانست از راه فرهنگ و جاذبه فرهنگى اسلام، محبت اهل‏بيت‏عليهم السلام را در اعماق وجود مردم ديلم نفوذ دهد، و از همين راه، مردم زيادى از اين ديار را به دست خود به دين اسلام درآورد.

 

فتح فرهنگى‏

عظمت كار فرهنگى ناصر كبير زمانى روشن مى‏شود كه بدانيم در فتوحات اسلامى، با اينكه مسلمانان از يك طرف تا قلب اروپا و آفريقا پيش رفتند و از طرفى ديگر تا ماوراءالنهر را فتح كردند، نتوانستند با قهر و غلبه بر «ديلم» غالب شوند. مسلمانان بارها به ديلم هجوم بردند؛ ولى فتح نظامى آن ميسّر نشد؛4 گرچه ورود ديلمى‏ها به اسلام و سكونت آنان در سرزمين‏هاى عربى به زمان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم آغاز مى‏گردد.

ديلمى‏ها مردمى بسيار دلاور و بى‏باك بودند و قبل از پذيرش دين اسلام، جزو خطرناك‏ترين دشمنان مسلمانان محسوب مى‏شدند. نبردهاى خونين ديلميان و طبريان با لشكريان عرب تا اواسط قرن سوم هجرى، يعنى بيش از 250 سال جريان داشت. هركس از جانب خلفا به حكومت جبال يا عراق عجم گمارده مى‏شد، مهم‏ترين وظيفه و مأموريتش جنگ با ديلميان و جلوگيرى از تاخت و تاز آنان بود. نخستين جنگ بين ديلميان و اعراب در سال 22 هجرى، در زمان عمر، بين قزوين و همدان رخ داد كه منجر به شكست اعراب گرديد. مسلمانانى كه نذر مى‏كردند به جهاد بروند تا به دفاع از مرزهاى اسلامى بپردازند، بيشتر ترجيح مى‏دادند در شهر قزوين اقامت كنند؛ زيرا اين شهر سرحدّ معروف ديلم بود.5

از شواهد تاريخى به دست مى‏آيد كه مردم ديلم پس از فتح ايران به دست مسلمانان و انقراض ساسانيان، تصميم داشتند استقلال ايران را دوباره به دست آورند و در برانداختن خلفاى عرب نيز كوشش مى‏كردند. آنان در رسيدن به هدف خود، سرسختى نشان مى‏دادند و چون آل على‏عليه السلام پس از روى كار آمدن خلفاى اموى و عباسى همواره در حال مبارزه با خلفا و مورد ظلم و تعدّى آنها بودند، ديلميان با پناه دادن به آنان، مى‏خواستند به هر كيفيت شده، خلفا را براندازند و مظلوم را يارى نمايند و همين امر، سر انجام باعث تشرّف آنان به دين اسلام شد.

مردم ديلم كه از جهت ديندارى، به قياس ساير ولايات ايران، بايد داراى مذهب زرتشت باشند، با تابيدن نور اسلام بر قلبشان، همگى مسلمان و شيعه دوازده امامى شدند. بر خلاف برخى نقاط ديگر، اسلام آوردن ديلميان براى فرار از جزيه و ماليات و ساير ملاحظات ديگر، همچون بيم از خلفاى مقتدر و لشكريان فاتح عرب نبوده؛ بلكه پذيرش اسلام از طرف آنان، به پيروى از افكار و اعتقادات قلبى خويش به دنبال ترسيم چهره واقعى اسلام، توسط ناصر بوده است.

در مورد رمز عدم موفقيت لشكريان عرب در شكست ديلميان، مى‏توان به عامل مهمّ ديگرى چون تركيب و تلفيق شجاعت ذاتى و روحيه سلحشورى و استقلال خواهى ديلميان اشاره كرد. سختى معابر نظامى و وجود ديوار بلند سلسله جبال البرز به اضافه رطوبت شديد و باتلاق‏ها و بارندگى زياده از حدّ كرانه‏هاى خزر نيز از جمله عوامل ديگر است كه در مجموع، چنان قدرتى به وجود آورده بود كه ورود با قهر و غلبه به اين ديار، غير ممكن بود و اعراب را ياراى مقاومت و جنگيدن در چنين شرايطى نبود.

وجود زيارتگاه‏هاى متعدّد در گيلان و مازندران، نشان مى‏دهد كه اين سرزمين همواره مورد توجه امام‏زادگان، سادات علوى و بزرگان شيعه بوده است.6 فخرالدين اسعد گرگانى، شاعر قرن پنجم، درباره سرزمين و شجاعت مردم ديلم چنين مى‏سرايد:

زمين ديلمان جايى است محكم‏

بدو در، لشگرى از گيل و ديلم...7

 

دولت سبز

ناصر به ديلم رفت و توانست با آموزش مبانى اسلام و معارف ناب علوى، مردم آن سامان را به دين اسلام دعوت نمايد. گرچه يحيى‏بن عبداللَّه ديلمى، از نوادگان امام حسن‏عليه السلام در سال 174 يا 176ق. با توصيه و راهنمايى برامكه، به ديار ديلم پناهنده شد8 و موفق به تأسيس مسجدى در آنجا گرديد؛ ولى نتوانست دين اسلام را در اين بلاد رواج دهد. رواج گسترده اسلام، توسط ناصر به تحقق پيوست و اسلام در سرزمين ديلم و طبرستان مستقر گرديد. برخى گويند حدود دو هزار نفر و برخى گفته‏اند هزار هزار بنده و مملوك به دست او اسلام آورده‏اند. شيخ ابوالقاسم بستى روايت مى‏كند كه:

«اسلام آوردند در دست او در روز واحد چهار هزار بنده و مملوك.»9

ناصر كه مردى فقيه، عالم، سياست مدار و شاعر بود و بر بسيارى از علوم زمان خود تسلط شگفت‏انگيز داشت و در مراتب فضل و دادگرى برايش همتايى نبود، كم كم در قلوب مردم آن ديار نفوذ كرد و توانست به يارى قشرهاى مختلف جامعه، بخصوص قشرهاى پايين، بار ديگر بعد از گذشت 14 سال از شهادت داعى صغير، حكومت را در كرانه‏هاى خزر، از آنِ علويان نمايد.

او زمين‏ها را بين كشاورزان بى‏بضاعت تقسيم كرد و حكّام محلّى را كه به مردم ظلم مى‏كردند، با كمك مردم شكست داد و مساجد متعددى بنا ساخت و با كمك سرداران ديلمى و لشكر بسيار در سال 301ق. به طبرستان حمله كرد و اسماعيل بن احمد سامانى و پيروان بنى‏العباس را شكست داد. وى آمل، پايتخت آنان را متصرف و به مدت سه سال به عنوان سومين علوى، بر طبرستان حكومت نمود. او لشكريان دستگير شده عباسى و علويان فريب خورده‏اى را كه در جنگ اسير شده بودند، مورد عفو قرار داد و با زندانيان، به عدل و انصاف رفتار نمود و در مسجد آمل كه ازدحام زيادى شده بود، خطبه‏اى غرّا ايراد نمود.10

 

طبرى مى‏نويسد:

«مردم جهان كسى را همتاى اُطْروش در دادگرى و حُسنِ سيرت و برپاداشتن حق نديده‏اند.»11

 

فضايل اخلاقى‏

ناصر كبير در عبادت و زهد بسيار كوشا و شب و روز به طاعت و عبادت خداوند متعال مشغول بود و روش او تا آخر عمر چنين بوده است.

او شعر را به عربى، نيكو مى‏سروده و اكثر اشعارش در مواعظ و مراثى بوده است. وى صاحب فضايل و كرامات بى‏شمارى بوده، همين فضيلت، او را بس كه تشيّع و اسلام را به صورت علمى و عملى در شمال ايران رواج داد و كانون توجّه رجال، عالمان و فقيهان بوده است.

او صاحب تأليفات فراوانى در فقه، اصول، تفسير، عقايد، شعر، حديث و كلام است.

برخى، تأليفات او را به 100 تا 300 كتاب دانسته‏اند. يكى از كتاب‏هاى ناصر، مسائل ناصريّات و مشتمل بر 207 مسئله فقهى است كه سيد مرتضى علم الهدى آن را شرح نموده و براى آنكه اثبات نمايد جدّش ناصر، مذهب امامى داشته (برخلاف برخى كه او را زيدى مى‏دانند) جميع فتواهاى آن كتاب را با اقوال و فتاواى مذهب شيعه اثنا عشرى تطبيق نموده است. و در ابتداى شرح كتاب ناصريّات، در باره فضايل جدّش مى‏نويسد:

امّا ابومحمد، ناصر كبير، حسن‏بن على رضى‏اللَّه عنه و قدّس‏اللَّه روحه، فضيلت او در علم و زهد و فقاهت، اظهر من‏الشمس است و او كسى است كه دين مقدس اسلام را در بلاد ديلم نشر داد و مردم را از غرقاب ضلالت و جهالت نجات داد و به شاهراه هدايت دلالت نمود.12

 

فرزندان‏

ناصر داراى 10 فرزند بود؛ 5 پسر و 5 دختر، كه فرزندان و نوادگان آنان، همگى از فقيهان، محدثان و برجستگان بوده و در ايران و عراق پراكنده هستند.

 

وفات‏

ناصر كبير در اواخر عمر، از سياست و جنگ و حكومت، كناره‏گيرى كرد. او در سال 301ق. آمل را تصرّف كرد و با اينكه فرزند ارشدش، ابوالحسين احمد بن اطروش از هر جهت لياقت حكومت را داشت، بنا به عللى، زمام امور را به دست يكى از علويان به نام قاسم بن حسن داد كه وى به او خيانت كرد.

به دستور اطروش، قاسم را دستگير و زندانى نمودند؛ امّا وى اظهار ندامت نمود و اطروش او را عفو و دختر خود را به عقد وى درآورد و زمام امور حكومت را در اواخر عمرش به او داد و خود به زهد و پارسايى، ارشاد خلق، تدريس و آبادانى شهرها گذراند. وى سرانجام در شب جمعه 25 شعبان 304ق. در حالى كه عمر شريفش به 79 سال رسيده بود، دارفانى را وداع گفت و در روز جمعه در شهر آمل دفن گرديد. مزارش هم اكنون، زيارتگاه عارفان و عاشقان است.13

 

پى‏نوشت‏ها:

1. تاريخ طبرستان و رويان و مازندران، مير ظهيرالدين مرعشى.

2. ريحانة الادب، محمدعلى مدرسى، ج 6، ص 146؛ آل بويه، على اصغر فقيهى، ص 62.

3. ريحانة الادب، ج 6، ص 100؛ سادات متقدمه گيلان، شيخ محمد مهدوى، ص 379.

4. فتوح البلدان، بلاذرى، ص 345؛ پيشينه تاريخى، فرهنگى لاهيجان، محمدعلى قربانى، ص 76؛ آل بويه، ص 52.

5. آل بويه، ص 53؛ جغرافياى گيلان، محمد مهدوى، ص 32؛ تاريخ طبرى، محمّد طبرى، ج 4، ص 353؛ رجال دوهزار ساله گيلان، محمد مهدوى، ص 75.

6. پيشينه تاريخى، فرهنگى لاهيجان، ص 57، گيلان در گذرگاه زمان، فخرايى، ص 213؛ شاهنشاهى عضدالدوله، على‏اصغر فقيهى، ص 4.

7. پيشينه تاريخى، فرهنگى لاهيجان، ص 85؛ جغرافياى گيلان، ص 27.

8. منتهى الآمال، شيخ عباس قمى، ج 1، ص 185؛ سادات متقدمه گيلان، ص 146.

9. سادات متقدمه گيلان، ص 358؛ تاريخ طبرستان و رويان و مازندران، ص 143.

10. پيشينه تاريخى، فرهنگى لاهيجان، ص 358.

11. لغت‏نامه دهخدا، ص 2889؛ مشاهير گيلان، مظفرى، ج 1، ص 129.

12. سادات متقدمه گيلان، ص 382؛ ريحانه الادب، ج 6، ص 99؛ پيشينه تاريخى، فرهنگى لاهيجان، ص 370.

13. سادات متقدمه گيلان، ص 423؛ ولايات دارالمرز گيلان، ص 454، فرمانروايان گيلان، ص 114؛ مشاهير گيلان، ص 130.

v
شنبه 24 مرداد 1388  1:49 PM
تشکرات از این پست
rezamzd
rezamzd
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 1848
محل سکونت : تهران

پاسخ به:ناصر كبير عارف نامدار

با سلام دوست خوب از اینکه مطلب به این خوبی در این تالار قرار دادی تشکر میکنم انشاءالله که بیشتر با این تالار همکاری کنید
یا حق
مدیر انجمن شخصیت های علمی و هنری  محمد معزی زاده

 

.... ..

                      

دوشنبه 26 مرداد 1388  10:19 AM
تشکرات از این پست
siedehm
siedehm
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : شهریور 1388 
تعداد پست ها : 18
محل سکونت : بوشهر
شنبه 14 شهریور 1388  10:02 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها