مثل خُمره!
گناهش به گردن دیگران! اما میگویند: ظل السلطان، پسر ارشد ناصرالدین شاه که حاکم اصفهان بود، مردی زیرک، ولی بسیار چاق و کوتاه بود. او به لباسهای سلاطین و شاهزادگان اروپایی علاقهمند بود و در منزل خود، از هر نوع آنها را داشت!
اندام رشید و زیبای این شاهزادهی والاتبار، شبیه (...) است.
یک روز از تجارتخانه (هلتس) انگلیس در اصفهان، ضمن ارایهی نمونه لباسهای رسمی، لباس (دوک کنوک) شاهزادهی خوشپوش و خوش قوارهای انگلیسی را آوردند که مورد توجه ظل السطان قرار گرفت. فورا دستور داد یک نمونه از آن را برای او در اروپا بدوزند و بفرستند؛ اما در مورد ارسال اندازه قد و هیکل او، نمایندهی تجارتخانه، دچار مشکل شد؛ مخصوصاً که ظل السطان حاضر نبود کسی او را دارای اندامی ناموزون شناسد.
طبق دستور او، نامه سفارش لباس حاضر شد و ظل السطان خواست آن را ببیند هلتس، چون از رندی شاهزاده اطلاع داشت نامه را به این مضمون نوشته بود:
از شما خواهشمندم یک دست لباس رسمی مدل لباس دوک کنوک برای یکی از بزرگترین شاهزادگان عالیقدر خاور زمین- شاهزاده ظلالسطان بدوزید. اندام رشید و زیبای این شاهزادهی والاتبار، شبیه (...) است.
ظل السطان از خواندن این نامه بسیار خوشحال شد؛ چون صفاتی که نداشت، در این نامه میخواند و لذت میبرد؛ اما از جای خالی داخلی پرانتز تعجب کرد. گفت: «چرا ننوشتید شبیه چی، تا خیاط گیج نشود؟!»
هلتس گفت: «ما اهانت میدانیم که چیزی شبیه شاهزاده ی والاتبار باشد. به همین جهت، جای این کلمه را خالی گذاشتهایم.»
ظل السطان شادمان شده و انعامی به انگلیسی داد و تسریع در ارسال سفارش کرد.
آن انگلیسی زیرک، همین که از خانه ظلالسطان خارج شد، برای راهنمایی خیاط انگلیسی، داخل پرانتز نوشت: (خمرهی بزرگ!)