0

سلطان نادان!

 
samanehtajafary
samanehtajafary
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 2436
محل سکونت : خراسان رضوی

سلطان نادان!

سلطان نادان!

سلطان نادان!

«چهار مقاله نظامی عروضی سمرقندی در حدود سال 550 هـ.ق تالیف شده است. نظامی عروضی در این کتاب، ویژگی‏های شاعران، عالمان، پزشکان، منجمان و... را بیان کرده است.

در این کتاب، نام گروهی از شاعران، نویسندگان، منجمان و پزشکان آمده و اطلاعاتی در باره آنها نقل شده است که در کتاب‏های دیگر نیامده است.» حکایت زیر از چهار مقاله انتخاب شده است:

آورده‏اند که محمود غزنوی به شهر غزنین بر بالای قصری در باغ هزار درخت، در چهاردری نشسته بود. او رو به ابوریحان بیرونی (از دانشمندان زمان محمود) کرد و گفت: «من از این چهار در،از کدام بیرون خواهم رفت؟ حکم کن و آن را بر پاره‏ای کاغذ بنویس و در جایی بگذار که من بعد آن را ببینم و بدانم که پیشگویی تو تا چه حد درست بوده است.»

ابوریحان، اسطرلاب خواست (اسطرلاب وسیله‏ای بود که در قدیم برای اندازه‏گیری وضعیت ارتفاع ستارگان در آسمان و دیگر امور فلکی به کار می‏رفت) او پس از مشاهده حرکت ستارگان، ساعتی فکر کرد و بعد پیش‏بینی خود را از خروج سلطان نادان از قصر بر کاغذی نوشت و آن را زیر پای محمود گذاشت.

سپس، محمود دستور داد تیشه و بیل آوردند و دیواری که به سمت مشرق بود، خراب کردند و او از آنجا بیرون رفت!

سپس محمود گفت: «آن کاغذ پاره را بیاورید!»

کاغذ را آوردند ابوریحان بر آن نوشته بود: «سلطان از این چهار در، از هیچ کدام بیرون نخواهد رفت، بلکه بر دیوار شرقی دری را خواهند کند و از آن در بیرون خواهد رفت.»

هنگامی که محمود این را خواند، خشمگین شد و فریاد زد: «او را از بالای قصر به پایین پرتاب کنید!»

همین کار را کردند اما با تدبیر یکی از وزیران سلطان نادان، زیر پای ابوریحان توری گستردند و ابوریحان بر آن افتاد و از مرگ نجات پیدا کرد.

مدتی بعد، محمود از کرده خود پشیمان گشت و وقتی از زنده بودن ابوریحان آگاه شد، دستور داد او را بیاورند محمود به او گفت: «حتم دارم که از این بلایی که بر سرت آمد بی‏خبر بودی!»

ابوریحان گفت: «خیر از این اتفاق هم آگاهی داشتم!»

سلطان گفت: «دلیلت چیست!»

ابوریحان تقویمی آورد و آن روز را در تقویم نشان داد و همه دیدند که در احکام آن روز نوشته بود: «مرا از جایی بلند بیندازند، ولی به سلامت بر زمین آیم و تندرست برخیزم...»

این سخن و کار ابوریحان نیز بر سلطان محمود نادان خوش نیامد خشمگین‏تر شد و گفت: «او را به زندان ببرید و باز دارید و شش ماه در حبس بماند!»

شنبه 19 اسفند 1391  12:10 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها