0

کوچه‏های آشنا

 
samanehtajafary
samanehtajafary
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 2436
محل سکونت : خراسان رضوی

کوچه‏های آشنا

کوچه‏های آشنا

کوچه‏های آشنا

 

بچه‏ها، من بوی برف و باران را دوست دارم.

بچه‏ها، من بوی گل و کوچه را دوست دارم.

بچه‏ها، من امروز با خاطراتم پرواز کردم و همنشین کوچه‏های آشنایی ده شدم.

در کوچه‏های خاکی، بوی محبت جاری بود. همه می‏خندیدند.

بچه‏ها، من در کوچه خاکی، تنی چند را دیدم که زمانی با هم راه خاکی خانه تا مدرسه را طی می‏کردیم.

بچه‏ها، من امروز خودم را دیدم، با همان روپوش سرمه‏ای کم رنگ... و با حسرت از مقابل نگاه آشنایش گذشتم.

خواستم با او درد دل کنم، وقت نداشت.

مثل همیشه دیر کرده بود...

بچه‏ها، من امروز با خاطراتم پرواز کردم و با کوله باری از حسرت بازگشتم...

جمعه 18 اسفند 1391  10:18 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها