می خوام برم سلمانی
دوباره وقتِ سلمانی رسیده
نمی ترسم من از رفتن به آن جا
به بابا هم نمی گویم بیاید
خود من می روم تنهای تنها
نمی ترسم من از قیچی و شانه
نمی ترسم من از محمود آقا
برای این که او با قیچی خود
مرتب می کند موهای من را
دوباره می روم سلمانی امروز
به آن جا می روم یک بار در ماه
به من آیینه می گوید، پسرجان
چه خوش گل می شوی با موی کوتاه