پاسخ به:اشعار کودکیمان!!!(یادش به خیر)
یه لوله ی دراز بود
تو اون پُر از گاز بود
یه روز بوشو شنیدم
ولی اونو ندیدم
گفتم مامان این کیه
بوی خطرناکیه!
مامان اومد شیر گاز و ببنده
دیدم داره می خنده
بو ها، نه از لوله، نه از شیر بود
فقط بوی پیاز داغ و سیر بود
از پشت کوه دوباره
خورشید خانوم در اومد
با کفشای طلا و
پیرهنی از زر اومد
آهسته تو آسمون
چرخی زد و هی خندید
ستاره ها رو آروم
از توی آسمون چید
با دستای قشنگش
ابرا رو جابه جا کرد
از اون بالا با شادی
به آدما نیگا کرد
دامنشو تکون داد
رو خونه ها نور پاشید
آدمها خوشحال شدن
خورشید بااونها خندید...
از باغ جا نمازم آهسته پر کشیدم رفتم به سوی باغی یک باغ سبز و خرم دیدم که گل در آن باغ روییده دسته دسته دیدم کنار گل ها یک شاپرک نشسته آن شاپرک مرا دید پر زد به سویم آمد او با خودش گل آورد گل را به چادرم زد گفتم: به شاپرک جان این گل چه خوب و ناز است او شادمان شد و گفت: این گل، گل نماز است
توی خانه جنگ است جنگ من با خواهر پشت بالشتش باز او گرفته سنگر خرسی ما با اوست من تک و تنهایم می خورد گاهی تیر توی دست و پایم من تفنگم جاروست او تفنگش کفگیر گوله های جوراب می شود بمب و تیر ما به هم ساعت ها تیر می اندازیم هردو مان در این جنگ عاقبت می بازیم
من كه به اين قشنگي ام
با پر و بال رنگي ام
يكه خروس جنگي ام
قوقولي قو قو
ببين ببين تاج سرم
ببين ببين بال و پرم
اين قد و بالا را برم
منم خروس خوش صدا
هميشه بانگ من به پا
ببين مرا ببين مرا
دهم هميشه آب و دان
به مرغ و جوجه ها نشان
منم خروس مهربان
توپولویم توپولو صورتم مثل هلو قد و بالام کوتاهه چشم و ابروم سیاهه مامان خوبی دارم میشینه توی خونه میدوزه دونه دونه میپوشم خوشگل میشم مثل دسته گل میشم...
قلب، مهمانخانه نیست که آدم ها بیایند
دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند...
قلب، لانه ی گنجشک نیست که در بهار ساخته می شود
و در پاییز باد آن را با خودش می برد...
قلب؟ راستش نمی دانم چیست!
اما این را می دانم که فقط جای آدم های خیلی خوب است ❤
چقدر با این من خاطره دارم واقعا یادش بخیر vpn خريد کریو دوربین مداربسته دوربین مداربسته خرید گل آنلاین آموزش دوربین مداربسته
باران میاد جرجر پشت خونه حاجر حاجر عروسی کرده دمب خروسی کرده :)
اگــــــر تنهای تنهایــــان شوم باز هم خـــــــــــدایم هــــست
نامش انار است
"مصطفا رحماندوست"
بزرگترین عیب برای دنیا همین بس که بیوفاست . . . (حضرت علی علیهالسلام)
شعر 100 دانه ياقوت يادش بخير
رفتم به باغی دیدم کلاغی کلاغ زاغی سنگ رو برداشتم زدم به پایش و...
شعر باز باران با ترانه
يادش بخيرررررررررررررررررررررررررررررر
شعر كتاب
مورم و دانه می برم
دانه به لانه می برم شش پا و دو شاخک دارم
صحرا می رم دون می آرم اینجا می رم اونجا می رم پایین میام بالا میرم تنهایی سخته کار من سنگینه خیلی بار من جمع می شویم با مورچه ها صف می کشیم تو باغچه ها دنبال هم مثل قطار با هم می ریم دنبال کار کار می کنیم کار می کنیم گندمو انبار می کنیم تا وقتی که از آسمان پایین میاد برف و باران تو لونه بی دون نباشیم زار و پریشون نباشیم
بس که دلتنگم اگر گریه کنم، میگویند: قطرهای قصدِ نشاندادنِ دریا دارد
السلام علیک یا سلطان عشقــــ♥ علی بن موسی الرضا (ع)
شعر كتاب يادش بخير
بزی نشست تو ایوونش
نامه نوشت به مادرش
من بزی تو هستم
ناز نازی تو هستم
دیروز رفتم به جنگل
شیر رو کلافه کردم
با این شاخای تیزم
شیکمشو پاره کردم
هوووووووووووووورا