0

اشعار کودکیمان!!!(یادش به خیر)

 
mmf5243
mmf5243
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 1189
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار کودکیمان!!!(یادش به خیر)

یه لوله ی دراز بود

تو اون پُر از گاز بود

یه روز بوشو شنیدم

ولی اونو ندیدم

گفتم مامان این کیه

بوی خطرناکیه!

مامان اومد شیر گاز و ببنده

دیدم داره می خنده

بو ها، نه از لوله، نه از شیر بود

فقط بوی پیاز داغ و سیر بود

 

آرزو نمی کنم که بیایی

آرزو می کنم که وقتی آمدی چشمانم شرمسار نگاهت نشود

چون همه میدانند که می آیی

الهم عجل لولیک الفرج }

شنبه 20 اردیبهشت 1393  3:09 PM
تشکرات از این پست
mmf5243
mmf5243
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 1189
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار کودکیمان!!!(یادش به خیر)

از پشت کوه دوباره

خورشید خانوم در اومد

 با کفشای طلا و

پیرهنی از زر اومد

 آهسته تو آسمون

چرخی زد و هی خندید

 ستاره ها رو آروم

از توی آسمون چید

 با دستای قشنگش

ابرا رو جابه جا کرد

 از اون بالا با شادی

به آدما نیگا کرد

دامنشو تکون داد

رو خونه ها نور پاشید

 آدمها خوشحال شدن

خورشید بااونها خندید...

آرزو نمی کنم که بیایی

آرزو می کنم که وقتی آمدی چشمانم شرمسار نگاهت نشود

چون همه میدانند که می آیی

الهم عجل لولیک الفرج }

شنبه 20 اردیبهشت 1393  3:11 PM
تشکرات از این پست
mmf5243
mmf5243
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 1189
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار کودکیمان!!!(یادش به خیر)

از باغ جا نمازم

آهسته پر کشیدم

رفتم به سوی باغی

یک باغ سبز و خرم

دیدم که گل در آن باغ

روییده دسته دسته

دیدم کنار گل ها

یک شاپرک نشسته

آن شاپرک مرا دید

پر زد به سویم آمد

او با خودش گل آورد

گل را به چادرم زد

گفتم: به شاپرک جان

این گل چه خوب و ناز است

او شادمان شد و گفت:

این گل، گل نماز است

آرزو نمی کنم که بیایی

آرزو می کنم که وقتی آمدی چشمانم شرمسار نگاهت نشود

چون همه میدانند که می آیی

الهم عجل لولیک الفرج }

شنبه 20 اردیبهشت 1393  3:11 PM
تشکرات از این پست
mmf5243
mmf5243
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 1189
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار کودکیمان!!!(یادش به خیر)

توی خانه جنگ است
جنگ من با خواهر

پشت بالشتش باز
او گرفته سنگر

خرسی ما با اوست
من تک و تنهایم

می خورد گاهی تیر
توی دست و پایم

من تفنگم جاروست
او تفنگش کفگیر

گوله های جوراب
می شود بمب و تیر

ما به هم ساعت ها
تیر می اندازیم

هردو مان در این جنگ
عاقبت می بازیم

آرزو نمی کنم که بیایی

آرزو می کنم که وقتی آمدی چشمانم شرمسار نگاهت نشود

چون همه میدانند که می آیی

الهم عجل لولیک الفرج }

شنبه 20 اردیبهشت 1393  3:12 PM
تشکرات از این پست
mmf5243
mmf5243
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 1189
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار کودکیمان!!!(یادش به خیر)

من كه به اين قشنگي ام

با پر و بال رنگي ام

يكه خروس جنگي ام

قوقولي قو قو

 

ببين ببين تاج سرم

ببين ببين بال و پرم

اين قد و بالا را برم

قوقولي قو قو

 

منم خروس خوش صدا

هميشه بانگ من به پا

ببين مرا ببين مرا

قوقولي قو قو

 

دهم هميشه آب و دان

به مرغ و جوجه ها نشان

منم خروس مهربان

قوقولي قو قو

آرزو نمی کنم که بیایی

آرزو می کنم که وقتی آمدی چشمانم شرمسار نگاهت نشود

چون همه میدانند که می آیی

الهم عجل لولیک الفرج }

شنبه 20 اردیبهشت 1393  3:14 PM
تشکرات از این پست
majid_bala
rosesorkh
rosesorkh
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 504

پاسخ به:اشعار کودکیمان!!!(یادش به خیر)

توپولویم توپولو
صورتم مثل هلو
قد و بالام کوتاهه
چشم و ابروم سیاهه
مامان خوبی دارم
میشینه توی خونه
میدوزه دونه دونه
میپوشم خوشگل میشم
مثل دسته گل میشم...

قلب، مهمانخانه نیست که آدم ها بیایند

دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند...

قلب، لانه ی گنجشک نیست که در بهار ساخته می شود

و در پاییز باد آن را با خودش می برد...

قلب؟ راستش نمی دانم چیست!

اما این را می دانم که فقط جای آدم های خیلی خوب است 

پنج شنبه 26 تیر 1393  3:30 PM
تشکرات از این پست
sadra122
irankg
irankg
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 8


چقدر با این من خاطره دارم واقعا یادش بخیر
 vpn خريد کریو دوربین مداربسته دوربین مداربسته خرید گل آنلاین آموزش دوربین مداربسته 

باران میاد جرجر پشت خونه حاجر حاجر عروسی کرده دمب خروسی کرده :)

 

اگــــــر تنهای تنهایــــان شوم باز هم   خـــــــــــدایم هــــست

 

دوشنبه 13 مرداد 1393  4:10 PM
تشکرات از این پست
zare58
zare58
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1393 
تعداد پست ها : 2180
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:اشعار کودکیمان!!!(یادش به خیر)

 

 

صد دانه یاقوت 

دسته به دسته

در پوششی نرم 
یکجا نشسته
هر دانه ای هست 
خوش رنگ و رخشان

قلب سفیدی 
در سینه آن

یاقوتها را 
پیچیده با هم

در پوششی نرم 

پروردگارم
هم ترش و شیرین 
هم آبدار است

سرخ است و زیبا 

نامش انار است

"مصطفا رحماندوست"

 

بزرگترین عیب برای دنیا همین بس که بی‌وفاست . . .
(حضرت علی علیه‌السلام)

 

چهارشنبه 15 مرداد 1393  6:47 PM
تشکرات از این پست
majid_bala sadra122 kordabadi
mehdi_sahrakar
mehdi_sahrakar
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 2000
محل سکونت : همدان

پاسخ به:اشعار کودکیمان!!!(یادش به خیر)

شعر 100 دانه ياقوت يادش بخير

سه شنبه 21 مرداد 1393  9:53 AM
تشکرات از این پست
majid_bala
majid_bala
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1389 
تعداد پست ها : 206
محل سکونت : تهران

پاسخ به:اشعار کودکیمان!!!(یادش به خیر)

رفتم به باغی دیدم کلاغی کلاغ زاغی سنگ رو برداشتم زدم به پایش و...

بعضی از آدمها از دور برق میزنند! اما وقتی میان جلو، میبینی به خاطر خرده شیشه هاشون بوده !
چهارشنبه 22 مرداد 1393  10:17 AM
تشکرات از این پست
mehdi_sahrakar
mehdi_sahrakar
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 2000
محل سکونت : همدان

پاسخ به:اشعار کودکیمان!!!(یادش به خیر)

شعر باز باران با ترانه 

 

يادش بخيرررررررررررررررررررررررررررررر

چهارشنبه 22 مرداد 1393  10:26 AM
تشکرات از این پست
sadra122
mehdi_sahrakar
mehdi_sahrakar
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 2000
محل سکونت : همدان
چهارشنبه 22 مرداد 1393  2:52 PM
تشکرات از این پست
fatemexry
fatemexry
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 5428
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:اشعار کودکیمان!!!(یادش به خیر)

مورم و دانه می برم


دانه به لانه می برم

شش پا و دو شاخک دارم


صحرا می رم دون می آرم

اینجا می رم اونجا می رم

پایین میام بالا میرم

تنهایی سخته کار من

سنگینه خیلی بار من

جمع می شویم با مورچه ها

صف می کشیم تو باغچه ها

دنبال هم مثل قطار

با هم می ریم دنبال کار

کار می کنیم کار می کنیم

گندمو انبار می کنیم

تا وقتی که از آسمان

پایین میاد برف و باران

تو لونه بی دون نباشیم

زار و پریشون نباشیم

بس که دل‌تنگم اگر گریه کنم، می‌گویند:

قطره‌ای قصدِ نشان‌دادنِ دریا دارد

السلام علیک یا سلطان عشقــــ♥ علی بن موسی الرضا (ع)

شنبه 25 مرداد 1393  12:26 PM
تشکرات از این پست
kordabadi
mehdi_sahrakar
mehdi_sahrakar
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 2000
محل سکونت : همدان
شنبه 25 مرداد 1393  1:52 PM
تشکرات از این پست
majid_bala
majid_bala
majid_bala
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1389 
تعداد پست ها : 206
محل سکونت : تهران

پاسخ به:اشعار کودکیمان!!!(یادش به خیر)

بزی نشست تو ایوونش

نامه نوشت به مادرش

من بزی تو هستم

ناز نازی تو هستم

دیروز رفتم به جنگل

شیر رو کلافه کردم

با این شاخای تیزم

شیکمشو پاره کردم

هوووووووووووووورا

بعضی از آدمها از دور برق میزنند! اما وقتی میان جلو، میبینی به خاطر خرده شیشه هاشون بوده !
سه شنبه 28 مرداد 1393  11:51 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها