0

درددل يك بزاز اصفهاني (طنز)

 
mina_k_h
mina_k_h
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 12298
محل سکونت : زمین

درددل يك بزاز اصفهاني (طنز)

خانووم…  بعد از اين كه هفت هشت دفعه، هي اومدس و رفته س وديده س و نخريدس ،  بالاخره، باري آخركه اومدس، يه دفعه ديگه هم پارچه را ديدس، اين دفعه ، كم و بيش پسنديده س و خبري مرگش خريدس.

برده س ،  برا اينكه بعدآ آب نرد و كوچیك نشد ، پارچه را شسته س ، بعدش بريده س ، داده س خياط براش دوخته س ، پوشيده اس ، باهاش رفته اس عروسي،  توعروسي كلي پزداده س، قر داده س ، رقصيده س ،……..

بعدش رفته س خونه ، كلي توش نيشسته س و غلطيده س وكپيده س .

يه چند روز بعد دلشو زد ه س، رفته س پيرنو

شيكافته س، دوباره شسته س، حالا پس اورده اس !

ميگد از رنگش خوشم نيومدس !!

اين پارچه دون ، حج آقا !

لطفآ پولمو پس بديند…..!

راستي  راستي  كه خيلي  ناكس و پدر سوخته س !!!

این مقاله فقط جنبه طنز و سرگرمی دارد و قصد توهین به شخص خاصی را ندارد.

غصه هایت را با «ق» بنویس

تا همچون قصه فراموش شوند...

 

یک شنبه 6 اسفند 1391  9:53 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها