0

پنج محور تربیت قرآنی از زبان لقمان حکیم- فصل دوم

 
norkoda
norkoda
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1391 
تعداد پست ها : 520
محل سکونت : قم

پنج محور تربیت قرآنی از زبان لقمان حکیم- فصل دوم

پنج محور تربیت قرآنی از زبان لقمان حکیم- فصل دوم

 
پنج محور تربیت قرآنی از زبان لقمان حکیم- فصل دوم
محورهای تربیتی از دیدگاه قرآن 
1ـ توحید و تربیت 
یکتا پرستی، (توحید)، روشن‌ترین مسأله‌ای است که هر انسانی به مقتضای فطرت ناچار است به آن معتقد شود، و در برابر آن پاسخ مثبت بگوید. از نظر دانشمندان نه تنها خدا پرستی یک امر فطری و نهادی است؛ بلکه یکتاپرستی همانند اصل خداپرستی، از امور فطری انسان می‌باشد.
هرگاه انسان در مواقع مصیبت و گرفتاری، به خدا پناه برده، و حسّ خدا شناسی او بیدار ‌گردد؛ چنین گرایشی گواه بر فطری بودن اصل خدا پرستی است. در چنین شرایط حسّاسی، تمام انسان‌ها به یک خدای یگانه پناه می برند، و از آن خدای واحد و یگانه، استمداد می‌جویند.
یکتا پرستی، اساس و ریشه‌ی تمام ادیان آسمانی بوده است، و دعوت تمام پیامبران روی این اساس صورت گرفته است. غرض اصلی و هدف نهایی از بعثت تمام پیامبران، تحکیم این عقیده در میان ملّت‌ها بوده و هر روشی که از آن بوی شرک آمده، به طور قطع یک روش ساختگی و با هدف پیامبران و ادیان، متضاد بوده است.
واقعیّت یکتا پرستی را، دو اصل تشکیل می‌دهد:
1ـ اصل اوّل، اعتقاد به این که این جهان سازنده‌ و صانعی دارد، و تصادفی به وجود نیامده است؛ و ماده‌ی کور و کرّ، قادر و توانا در خلق هستی و چنین نظمی نمی‌باشد.
2ـ اصل دوّم در یکتا پرستی، این است که سازنده‌ و صانع و ناظم جهان هستی، یکی است. بنابراین فرد موحّد کسی است که باید به هر دو اصل، ایمان راسخ و استواری داشته باشد.
اصل اوّل در خدا شناسی به حدی روشن و واضح است که پیامبران الهی روی آن دعوت را متمرکز نکرده اند. بلکه اساس دعوت آنان اعتقاد به «توحید» در الوهیّت و ربوبیّت بوده است. قرآن کریم به روشنی به این امر اذعان می‌کند:
وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ (عنکبوت/61)
«هر گاه از آنان (که کسانی و یا بتهائی را شریک خدا می‌دانند) بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است، و خورشید و ماه را (برای منافع شما انسان‌ها روان و) مسخّر کرده است‌ ؟ قطعاً خواهند گفت: خدا ! (چرا که می‌دانند که این معبودهای دروغین همه مخلوقند و توانائی آفرینش کائنات و چرخش کُرات را نداشته و ندارند). پس چگونه (با وجود اعتراف به یگانگی خدا در آفرینش کائنات و تسخیر کُرات، از اقرار به یگانگی خدا در الوهیّت و فرمانروائی) منحرف می‌گردند ؟!‏» 
وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ (عنکبوت/63)
«اگر از آنان (که مشکوکند) بپرسی چه کسی از آسمان آب بارانده است، و زمین را به وسیله ی آن بعد از مردنش زنده گردانده است؟ قطعاً خواهند گفت: خدا! بگو ستایش خدای را (که حق آن اندازه روشن است که مشرکان نیز بدان اعتراف دارند؟ امّا بیشتر آنان نمی فهمند و نمی‌دانند (که به چه تناقض عجیبی گرفتارند . چرا که به خالق رازق و واحدی معتقدند و چیزهای دیگری را هم پرستش می‌کنند).» 
سراسر قرآن میدان دعوت به سوی توحید و مبارزه با شرک است. روی همین اساس «لقمان حکیم» پسرش را به سوی «توحید» و دوری از شرک فرا می‌خواند. بدون تردید کسانی که دچار شرک می شوند، معبود واقعی را به جای معبود غیر واقعی می‌پندارند، در درون دچار بحران و چالش بزرگی می‌شوند. چون در چنین وضعیت و شرایطی، شخصیّت او تحت فشار فطرت و دلائل روشن فطری خدا شناسی قرار گرفته؛ ولی از طرف دیگر جهل، نادانی، مصالح و مطامع کاذب و زودگذر، شخصیت او را به چالش می‌کشاند؛ در واقع این همان میدان و عرصه‌ی مبارزه‌ی «تقوا» و «فجور» در درون اوست. علّت اصلی و اساسی این وضعیت درونی و بیرونی، دور بودن از محیط تبلیغی پیامبران (ص) و نارسایی مبلّغین، و به انحراف کشاندن دعوت پاک پیامبران می‌باشد. قرآن در سرآغاز سوره ابراهیم ؛ سه عامل انحراف بشریّت که منجر به «کفر» و انحراف از حقیقت می‌شود، را به تصویر می‌کشاند؛ که یکی از این عوامل انحرافی «کج و معوّج» نشان دادن راه خداست. در طول تاریخ در خلال دعوت پیامبران ﻹ مصلحت طلبانی بوده‌اند که به نام دین، مسیر دعوت پیامبران را مسدود و راه‌های انحرافی برای انسان‌ها را باز نموده و آنان را در بیابان گمراهی، غارت و به نفع خویش سرمایه آنان را چپاول کرده‌اند. در این «مثلث شوم» مصلحت طلبی، ترجیح دنیا بر آخرت، بازداشتن مردم از جاده‌ی حقیقت و گم‌کردن شاهراه حقیقت از آنان، و فریب مردم در به انحراف کشاندنشان، آشکار و روشن است، ـ که همان کج نمایی دعوت آسمانی است ـ قسمت آخر آیه‌ی زیر، مستقیماً به مبلّغین منحرف از دین بر می‌گردد.
[الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَیَبْغُونَهَا عِوَجًا أُولَئِکَ فِی ضَلَالٍ بَعِیدٍ ] ابراهیم /3
«کسانی که زندگی دنیا را بر زندگی آخرت ترجیح می‌دهند، و مردمان را از راه خدا باز می دارند، و راه خدا را نادرست نشان داده و کج و معوّج می‌نمایانند، آنان در گمراهی سخت و ژرفی گرفتارند.»
شرک با جلوه‌های مختلفی که دارد، چه پرستش خدایان ساختگی، چه پرستش مخلوقی جهت تقرّب به خدا، چه مخلوقی را در تأثیر گذاری، مستقل بدانیم و...، دو عامل اصلی و اساسی، که بستری مناسب برای رُشد شرک هستند: یکی خرافات و امور ساختگی به نام دین، که آن هم به خاطر دور شدن از دعوت و پیام دین الهی است، و دیگری حاکمیت «هوای نفس» است. در واقع الوهیت نفس، یعنی جانشین شدن نفس، در فرمانروایی و صدور فرمان به جای خداوند، ـ که علما به این گونه شرک، شرک «الوهیّت» می گویند ـ. این روش و شیوه‌ی شرک، از خطرناک ترین روش‌های شرک است. چون لانه‌ی آن در درون انسان است. و اگر انسان رابطه‌ی تقوایی خویش را با خداوند استحکام نبخشد، و میزانی دقیق برای رفتار و گفتار خویش قرار ندهد؛ بارها به چنین دردی گرفتار می‌گردد؛ فرقی نمی‌کند، عالمی باشد که از روی هوای نفس فتوا صادر کند، آمری باشد که از روی هوای نفس، امری صادر نماید، که با میزان شرع هم‌خوانی‌ نداشته باشد، تاجری باشد که از روی هوی نفس، اُمور تجارت را سر و سامان دهد، یا عابدی باشد که به دور از تعالیم و دستورات خداوند و بدون در نظر گرفتن اصول دین، عبادت را وسیله‌ای برای نزدیکی به خداوند قرار دهد. که این نوع شرک خزنده، خطر جدّی برای انسان‌ِ اهل ایمان است. در یک لحظه‌ غفلت، انسان به مصیبت آن گرفتار می‌شود، برای همین لقمان در توصیه‌های پدرانه‌اش آن را ظلم بزرگ می خواند: «إنَّ شِرکٌ لَظُلمٌ عَظیمٌ».
قرآن، ضمن مبارزه با روش بُت‌پرستی و شرک اَعراب، از شرک دوّم و شرک مخفی و مدرن آن پرده بر می‌دارد، و انسان‌ها را هوشیار می‌کند تا از آسیب آن در امان باشند. شاید شرک معمول و متداوّل در میان اَعراب، امروز کمتر وجود داشته باشد. و بت‌های چوبی و فلزی و اجرام آسمانی جای خودش را، به شرک «االوهیّت نفس» به صورت مقام، منصب، پول و ثروت، تجمل پرستی و دیگر هوا و هوس‌های نفسانی، عوض نموده است، که امروز محدودیت ندارد چون درون هر کسی برای خودش عالَمی است بی‌انتها.
قرآن در مقابل نفس انسان تابلوی قرمز قرار می دهد:
أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا (فرقان/43)
«به من بگو ببینم آیا کسی که هوی و هوس خود را معبود خویش می‌کند. (و آرزو پرستی را جایگزین خدا پرستی می‌سازد). آیا تو وکیل او خواهی بود ؟ (و می‌توانی او را از هواپرستی به خداپرستی برگردانی، و از ضلالت به هدایت بکشانی‌ ؟ !).‏»
ریا، چهره‌ی دیگری از شرک
صورت دیگری از شرک مخفی و پوشیده، «ریا» است. همچنان که شرک در الوهیّت، در مقابل فرمانبرداری از خداوند است، و ‌شرک دوگانه‌پرستی در مقابل یگانه پرستی، ریا، هم در مقابل اخلاص قرار می‌گیرد. حاکمیت «هوای نفس» همچنانکه نفس را وادار به اعمالی می‌کند که با فرمان و دستورات الهی تضاد داشته باشد، «ریا» نیز اعمال نیک و پسندیده و مشروع انسان را تحت شعاع قرار می‌دهد، و سعی می‌کند سهم خدا را، که همان اخلاص در عبادت است ؛ به نفس اختصاص ‌دهد. در واقع با مشارکت نفس در عمل، ‌نفس در مقابل خداوند قرار می‌گیرد و عمل خدایی را به غیرخدا، اختصاص می‌دهد.
سور‌ه‌ی ماعون تکذیب‌گرایان دین را به پنج دسته تقسیم می‌کند که یکی از این دسته‌ها، اهل ریا‌ است.
أَرَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ (ماعون/1 )
«کسانی که به دین و آیینی و سزا و جزا (در پیشگاه خدا) ایمان ندارند، می فهمی که چگونه کسانیند؟»
الَّذِینَ هُمْ یُرَاءُونَ (ماعون/6)
«همان کسانی که ریا و خودنمایی می‌کنند.»
بسیاری از افراد مسلمان، هر چند از چنگال ظاهری شرک رهایی یافته و کسی را جز خداوند پرستش نمی‌کنند، ولی در عوض گاهی دچار شرک مخفی و پنهان شده،‌ و در کارهای خود گاهی «اخلاص» برای خدا را نادیده می‌گیرد. چه بسا انگیزه‌ی اعمال نیک افراد، جلب رضایت الهی و پاداش اُخروی، نباشد، بلکه انگیزه‌ی آنان یک رشته امور زود گذر دنیایی باشد. قرآن، عمل ریاکاران را مانند بذری قلمداد می کند؛ که به کشت بر روی سنگ خارا که کمی خاک روی آن باشد، و باران تند و رگبار، بذر و خاک را بشوید و تنها سنگ باقی بماند، تشبیه می‌کند.
کَالَّذِی یُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْدًا (بقره/264)
«همانند کسی که دارایی خود را برای نمودن به مردم، ریا کارانه صرف می‌کند و به خدا و روز رستاخیز ایمان ندارد، مثل چنین کسی همچون مثل قطعه سنگی صاف و لغزنده است که بر آن (قشری از) خاک باشد (و بذر افشانی شود) و باران شدیدی بر آن ببارد و آن را به صورت سنگی صاف (و خالی از هر چیز) بر جای گذارد.» 
پس لقمان به خاطر مصونیت باور و عقیده‌ی فرزندش از ریزه کاری‌ها و پنهان‌کاری‌های نفس، پایه‌ی اوّل تربیت را «توحید» قرار می‌دهد، و سعی می کند شعار توحید را در زندگی فرزندش به اجرا درآورد.
توحید، خشت اوّل در تربیت لقمانی
موضوع تربیت، اگر چه موضوعی است که نیازمند صبر و مهارت کافی می‌باشد؛ پروردگار محور پنج‌گانه‌ی تربیت را به صورت کامل و وابسته به هم، از زبان یکی از بندگان صالح و حکیمش «لقمان» بیان می‌کند. خداوند این الگوی تربیتی را به «حکیم و فرزانه» در قرآن معرفی می‌کند: 
وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ (لقمان /12)
«ما به لقمان فرزانگی بخشیدیم و (بدو دستور دادیم) که خدا را سپاسگزاری کن...»
در آیه فوق دو نکته اساسی نهفته است:
یکی اینکه، خداوند محور تربیتی را از زبان انسان و در قالب وحی بیان می‌کند، اما انسانی که خداوند او را حکیم و فرزانه معرفی می‌نماید. حکمت لقمان علاوه بر اشاره قرآنی زبان زد خاص و عام بوده است، و این اثرات مثبت و قوی حکمت، بر والدین تأثیرگذار است. دیگری اینکه، تربیت زمانی شکل کامل خود را به دست می‌آورد، که تربیت کنندگان (والدین) حکیم و اهل خرد و فرزانگی باشند. به قول معروف: «در کوزه همان تراود که در اوست.»
لقمان در ابتدای کارش سعی را بر آن نهاده که در فرزندش تأثیرگذار باشد، و قلب پاک او را تسخیر کند. چون متوجّه این نکته‌ی اساسی است، که برای بارور نمودن فطرت توحیدی، با کلماتی مملو از مهربانی، فرزندش را مورد خطاب قرار می‌‌دهد. «یَا بُنَیَّ» پسر عزیزم! با این بیان همراه با عطوفت و دلسوزی و ادبیاتی مناسب، اوّلین پیام تربیتی را به گوش او می‌رساند.
لقمان از اصلاح عقیده و بینش فرزندش شروع می‌کند، او را به توحید و دوری از شرک فرا می‌خواند. چون می‌داند شرک و دوری از توحید، عامل محوری و اساسی در انحراف انسان است، و تا این اصلاح نشود؛ تحقّق مراحل بعدی تربیت غیر ممکن است. 
وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ (لقمان/13)
«(یادآور شو) زمانی را که لقمان به پسرش گفت: ـ در حالی که او را پند می داد ـ پسر عزیزم (چیز و کسی) را انباز خدا مکن، واقعا شرک ستم بزرگی است.» 
در موضوع تربیتی لقمان، که درس تربیتی و الگو برای والدین است، درس واضح تربیتی دیگری نهفته است؛ و آن هم فرزانه بودن است ـ در کلمه‌ی «موعظه»، پند و اندرزی است همراه با هدایت و ارشاد ـ ، به قول مرحوم سیّدقطب: فرزانگی در دو مورد متجلّی می‌شود: یکی رو کردن به خداوند (توحید)، و دیگری سپاسگزاری از اوست. البتّه دعوت به توحید و یکتاپرستی، همراه با دوری از شرک و طاغوت، فقط اسلوب مختص به تربیت درون خانه و خانواده‌ی لقمان نیست، بلکه سرلوحه‌ی دعوت تمام پیامبران بوده؛ و تنها توصیه‌ی دوران کودکی نیست؛ بلکه تربیتی است که در تمام دوران زندگی و حیات انسان، لازم است. چون انسان دو استعداد «فجور» و «تقوا» را با هم در طول حیات به همراه دارد.آخر انسان موجودی است در بین دو بینهایت «فجور» و «تقوا» و هیچکدام از این دو استعداد، فناپذیر و از بین رفتنی نیستند؛ بلکه هر دو در حالت رشد و کاهش، می‌باشند، رشد یکی همراه با تضعیف دیگری است، و هیچکدام در نقطه ای ثابت و غیر قابل تغییر قرار نمی‌گیرد. در واقع نقطه‌ی اساسی تربیت، رشد تقوا در وجود انسان، و کاهش و مهار فجور است. 
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا (شمس/8)
«سپس بدو گناه و تقوا را الهام کرده است (و چاه و راه و حسن و قبح را توسط عقل و وحی به او نشان داده است).» 
گام ‌نهادن در مسیر فجور، همسویی با طاغوت و تهدیدی جدّی برای تربیت انسان است؛ عکس آن و گام نهادن در مسیر تقوا، همسویی با توحید و تحقّق اهداف تربیتی انسان است. این خصال مربوط به زمان خاص و شرایط خاص و دوران خاص از زندگی انسان نیست؛ بلکه تمام انسان‌ها بر اساس آن خلق شده، و در تمام دوران زندگی آنان، این اسلوب جاری بوده و خواهد بود. 
وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلَالَةُ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ (نحل/36)
«ما به میان هر ملتی پیغمبری را فرستاده‌ایم (و محتوای دعوت همه‌ی پیغمبران این بوده است) که خدا را بپرستید و از طاغوت (شیطان، بتان، ستمگران و غیره) دوری کنید. (پیغمبران دعوت به توحید کردند و مردمان را به راه حق فرا خواندند) خداوند گروهی از مردمان را (که بر اثر کردار نیک، شایسته مرحمت خدا شدند، به راه راست) هدایت داد، و گروهی از ایشان (بر اثر کردار ناشایست) گمراهی بر آنان واجب گردید (و سرگشتگی به دامانشان چسبید). پس (اگر در این باره در شکّ و تردیدید، بروید) در زمین گردش کنید و (آثار گذشتگان را بر صفحه روزگار) بنگرید و ببینید که سرانجام کار کسانی (که آیات خدا را) تکذیب کرده‌اند به کجا کشیده است (و بر سر اقوامی چون عاد و ثمود و لوط چه آمده است).‏» 
حتّی روش تربیتی توحیدی پیامبران، نسبت به فرزندانشان تنها مربوط به دوران کودکی آنان نبوده است؛ بلکه بدون توجّه به شرایط سنّی، فرزندان خویش را به سوی توحید دعوت کرده‌اند. این شیوه در خانواده توحیدی حضرت ابراهیم، یک اصل اساسی و محوری بوده است. 
وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَکُمُ الدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (بقره/132 )
«و ابراهیم فرزندان خود را به این آیین سفارش کرد،و یعقوب (نوه او نیز چنین کرد) ای فرزاندان من، خداوند آیین (توحید اسلام) را برای شما برگزیده است (سپس به ما قول بدهید که یک لحظه هم از آن (دوری نکنید) و نمیرید جز اینکه مسلمان باشید.» 
أَمْ کُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَکَ وَإِلَهَ آبَائِکَ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (بقره/133)
«(آیا شما یهودیان و مسیحیان که محمد (ص) را تکذیب می‌نمایید و ادّعا دارید که بر آیین یعقوب هستید) هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید شما حاضر بودید، (تا آیین را بشناسد که بر آن مرد) آن هنگام که به فرزندان خود گفت: پس از من چه چیز را می پرستید؟ گفتند: خدای تو، خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را که خداوند یگانه است و ما تسلیم و فرمان او هستیم.» 
از توصیه‌ی حضرت ابراهیم به فرزندانش، و همچنین دعوت‌های پی در پی حضرت نوح از کنعان پسرش، این نکته را در می‌یابیم که پیگیری تربیت توحیدی و اصلاح عقیده، علاوه بر اینکه وظیفه‌ی تمام پیامبران نسبت به فرزندانشان بوده، یک ضرورت تربیتی در طول عمرشان بوده است. به همین خاطر حضرت ابراهیم و یعقوب از فرزندانشان تعهد استمرار و تداوم بر عقیده‌ی توحیدی می‌گیرند. کارشناسان تعلیم و تربیت، شاخص‌هایی برای تربیت در نظر گرفته‌اند،که برگرفته از آموزه‌های دینی است. یکی از این شاخص‌ها استمرار در تربیت است؛ که تربیت را پایدار می کند. دکتر علی شریعتمداری یکی از صاحب نظران «تعلیم و تربیت» در ایران به حدیث: 
[اُطْلُبُوا الْعِلْمَ مِنَ الْـمَهْدِ إِلَى اللَّحْدِ] استناد می‌کند و می‌گوید: «کسب علم و در نتیجه تعلیم و تربیت امری دایمی تلقی شده است. یکی از هدفهای اساسی تربیتی، استمرار یادگیری و تعلیم و تربیت است.»[14] 
حدیث دوم: [طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیْضَةٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ][15]
«یادگیری علم بر هر فرد مسلمانی واجب است.»
حدیث سوم: [اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّیْنِ، فَإنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَرِیْضَةٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ][16]
تردیدی نیست که رابطه‌ی تنگاتنگی میان آموزش و تربیت وجود دارد؛ و احادیث فوق و روایت‌های گوناگون، همگی تأکیدی بر کسب علم و دانش است و برای والدین و مربیان یک ضرورت اجتناب ناپذیر است، و گام نخست این آگاهی در باور دینی، «علم التوحید» است.
از محتوای آیه‌ی56 سوره‌ی ذاریات هم در می‌یابیم که «بندگی» و پرستش خدای یگانه، تمام حیات انسان را در بر می‌گیرد.
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ (ذاریات/56 )
«من پری‌ها و انسان‌ها را جز برای پرستش خود نیافریده‌ام.» 
در آیه‌ی 23 سوره‌ی اسراء، کارنامه‌ی انسان، حکم عبادت و بندگی تنها برای خداوند را می‌خورد؛ و با سلسله‌ی دعوت پیامبران به عنوان مربّیان بشریّت مرتبط، و احسان نقطه‌ی کمال انسان در پرتوی این بندگی به تصویر ‌کشیده می‌شود: 
وَقَضَى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا (اسراء/23)
«(ای انسان) پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و با والدینت به نیکی رفتار کن.... » 
پرستش غیر خدا، انسان را از شاهراه سعادت منحرف می کند، و اوّلین لطمه‌ی آن را خانواده می‌خورد. برای همین بعد از عبودیت خداوند، نیکی و احسان در حق والدین مطرح می‌شود. یعنی نتیجه‌ی تربیت توحیدی، در اوّلین مرحله، به والدین بر می‌گردد. جای بحث نیست، هر موحّدی این دلسوزی را دارد که دیگران را به سوی توحید و خدای یگانه دعوت کند. چون یکی از جلوه‌های توحید، خیر خواهی و اصلاح جامعه است. خیر خواهی از نزدیک‌ترین فرد خانواده یعنی فرزندان شروع می‌شود. ـ اعم از دوران کودکی همانند نصیحت و تربیت لقمان، یا در دوران پیری همانند حضرت ابراهیم و یعقوب ـ بعد از اولاد آثار دلسوزی و خیرخواهی توحیدی به خارج از خانواده منتهی می‌شود و دایره‌ی آن «اقرباء» و نزدیکان و سپس جامعه را در بر می‌گیرد. در این روش و رویکرد در زندگی تمام پیامبران ﻹ و به ویژه پیامبر اسلام (ص) کاملاً واضح و روشن است. 
فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ (شعراء/213ـ214)
«بجز خدا، معبودی را به فریاد مخوان و پرستش مکن که (اگر چنین کنی) از زمره‌ی عذاب شوندگان خواهی بود. خویشاوندان نزدیک خود را (از شرک و مخالفت با فرمان پروردگار) بترسان (و آنان را به سوی توحید و دادگری فراخوان).» 
در آیه‌ی فوق اگر چه خطاب به پیامبر گرامی (ص) است؛ ولی مراد افراد امّت آن حضرت می‌باشد؛ چون او هرگز با خدا معبودی را به فریاد نخواسته است.
از مجموع آیاتی که مورد بحث قرار گرفت ـ چه در زندگی پیامبران و چه فردِ صالحی همچون لقمان ـ نتیجه می‌گیریم، که دعوت به سوی توحید و پرستش خدای یگانه، چه در دوران کودکی و شکل‌گیری عقیده، و چه در طول حیات، انسان را به سعادت می‌رساند، جامعه‌ای به سعادت نایل می‌شود که سایه‌ی توحید بر آن حاکم باشد و سایر مراحل، عبادی و اخلاقی «که گام دوّم و سوّم تربیت قرآنی» است، بر آن استوار است؛ و به همین دلیل موضوع تربیت بر اساس توحید، از خانواده شروع می‌شود؛ چون جامعه، مجموعه‌ای از خانواده‌هاست. در واقع خانواده جامعه‌ی کوچک و جامعه، خانواده‌ی بزرگ است. از طرف دیگر بیشتر مسایل شرک و باورهای آلوده به شرک، از خانواده شروع می‌شود.
وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ الشَّیْ  
جمعه 4 اسفند 1391  7:56 AM
تشکرات از این پست
abdo_61
دسترسی سریع به انجمن ها