نقش اخلاق در حل مشكلات اقتصادى
يكى از مشكلات بزرگ اجتماعى كه همواره دامنگير جوامع بشرى شده است، مشكل عظيم اختلافات طبقاتى است . به اين معنى كه فقر و نادارى در يك طرف و تراكم ثروت در طرف ديگر قرار دارد، بديهى است جامعهاى كه وضع آن اين چنين باشد، آن اجتماع قابل دوام نيست و مرگ آن حتمى مىباشد .
در جهان امروز دو راه حل براى از بين بردن اختلاف طبقاتى بين فقير و غنى وجود دارد: راه حل اول راه حل اشتراكى و كمونيستى است كه درآن با محو مالكيتخصوصى سرمايه، سرمايهدارى را از بين مىبرند و لذا سرمايهدارى وجود ندارد كه كارگر را استثمار كند ولى اين راهحل خود مشكل و مسالهاى را آفريده كه آن از بين رفتن آزادى و شور و نشاط كار است كه به علت مغاير بودن آن با فطرت بشر قابل دوام نيست و علاه بر اين، در اين سيستم اگرچه سرمايهداريهاى پراكنده از ميان رفتهاند، ولى به جاى آن يك سرمايهدارى عظيم و خشن و متمركز استقرار يافته كه چيزى از مالكان بزرگ كم ندارد .
راه حل دوم، راه حل كاپيتاليستى و سرمايهدارى است كه از يك طرف با خرج مبالغ هنگفت تبليغاتى بر ضد مرام اشتراكى مىكوشد تا خود را خوب جلوه دهد و در اين كار ناموفق مىباشد واز طرف ديگر مىكوشد تا قسمتى از سود (ارزش اضافى حاصل از استثمار را) به بيتالمال جذب كند كه اين نيز مانع از وجود اسرافكارى و استثمار موجود در رژيم سرمايهدارى نمىشود .
مرحوم علامه طباطبائى مىگويد:
«اسلام راه حل سومى را پيشنهاد مىكند و آن اين است كه دولت اسلامى از طريق وضع مالياتها و عوارض سنگين و مخصوصى بر سرمايه، سرمايهداران و خرج آنها در راه افزايش سطح زندگى و رفاه طبقه فقرا و رنجبران از يك طرف و جلوگيرى از اسراف و زيادهروىهاى ثروتمندان از طرف ديگر بكوشد تا اختلاف طبقاتى را در سطح رفاه زندگى از بين ببرد و كليه افراد جامعه را از يك سطح معين زندگى برخوردار سازد . چرا كه هدف عمده از كليه فعاليتهاى اقتصادى رسيدن به رفاه معيشتى مىباشد و اگر اين رفاه به طور يكنواخت دراختيار عموم قرار گيرد، ديگر ستيز و نزاع بين طبقه سرمايهدار و كارگر از بين مىرود (1) .
1 - انفاق
انفاق اگرچه يك اصل اخلاقى است، ولى كاربرد اقتصادى دارد و مىتواند راهحلى بر مشكلات اقتصادى باشد، انفاق وسيله پر كردن شكاف طبقاتى بين فقير و غنى است . اسلام به طرق مختلف از اموال اغنياء برمىدارد و در دره فقر مىريزد تا به قول مرحوم علامه طباطبائىقدس سره سطح زندگى فقرا با سطح زندگى اغنياء قريبالافق گردد . واز طرف ديگر اسلام اغنياء را وادار مىكند تا سطح مصرف خود را بالاتر از سطح مصرف طبقه متوسط قرار ندهند واز مصرف زيورآلات و تجملاتى كه طبقه متوسط دسترسى به آنها ندارد، خوددارى نمايند تا بدينوسيله يك سطح معيشتى و رفاه يكنواختبراى كل جامعه به وجود آيد .
به نظر مرحوم علامه، علت همه نابسامانيهاى جهان سرمايهدارى اين بود و هست كه باب انفاق بسته شده و باب ربا باز گرديده و بدينوسيله جامعه دچار شكاف طبقاتى شده كه همه در آن شكاف مىافتند و به قعر دره كمونيسم سقوط مىكنند و تنها راه نجات بشر آن است كه با از بين بردن ربا و گسترش انفاقات از قبيل زكات، خمس، كفارات مالى، اقسام فديه و صدقات واجب و مستحب و غيره اختلافات طبقاتى را از بين برده و با ايجاد يك طبقه متوسط در جامعه امنيت را به بشر باز گردانند (2) .
اميرمؤمنان على عليه السلام فرمود:
«ان الله سبحانه فرض في اموال الاغنياء اقوات الفقراء فما جاع فقير الا بما منع غني والله تعالى سائلهم عن ذلك» (3) .
(خداوند سبحان غذا و نياز نيازمندان را در اموال ثروتمندان معين كرده، پس هيچ فقيرى گرسنه نمىماند مگر به علت اينكه ثروتمندان از حق آنان بهرهمند شدهاند و خداوند آنها را به خاطر اين عمل مؤاخذه خواهد كرد) .
باز از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:
«ان الله فرض على اغنياء الناس في اموالهم قدرالذي يسع فقراءهم فان ضاع الفقراء او اجهدوا او اعروا فبما يمنع اغنياؤهم فان الله محاسبهم بذلك يوم القيامة و معذبهم به عذابا اليما» (4) .
(خداوند در اموال ثروتمندان مردم مقدارى براى فقراى آنها مقرر داشته كه براى رفع نيازمنديهاى آنان كافى است، بنابراين اگر فقراء هلاك شوند يا اينكه به مشقتبيفتند ويا لخت و بىلباس گردند، به خاطر منع اغنياء آنهاست (بنابراين هميشه وجود فقير و محروم در يك جامعه دليل بر جنايت ثروتمندان است) خداوند از آنها روز قيامتحساب خواهد گرفت و به عذاب شديد معذبشان خواهد داشت) .
قرآن و تشويق بر انفاق
«انفاق» به خاطر اهميتى كه در نظام اخلاقى واجتماعى اسلام دارد، در آيات قرآن تاكيد و ترغيب شده است:
«مثل الذين ينفقون اموالهم في سبيل الله كمثل حبة انبتتسبع سنابل في كل سنبلة ماة حبة والله يضاعف لمن يشاء والله واسع عليم» (5) .
(مثل آنان كه اموال خود را در راه خدا انفاق مىكنند، همانند دانهاى است كه هفتخوشه برآورد كه در هر خوشه، يكصد دانه باشد و خداوند آن را براى هركس كه بخواهد چند برابر مىكند و خداوند گشايش دهنده و داناست) .
علامه طباطبائىقدس سره مىگويد:
«منظور از انفاق در راه خدا اين است كه براى يك غرض دينى انجام داده شود تا موجب خشنودى خدا گردد و راه خدا اختصاص به كار خاصى ندارد زيرا كلمه «في سبيلالله» به طور مطلق ذكر شده است .
«الذين ينفقون اموالهم في سبيل الله ثم لا يتبعون ما انفقوا منا و لا اذى لهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون» (6) .
(كسانى كه اموال خود را در راه خدا صرف مىكنند وبه دنبال آنچه دادهاند، نه منتى مىگذارند ونه آزارى مىرسانند براى ايشان است پاداششان نزد پروردگار، ونه بيمى دارند و نه غمناك مىشوند) .
«و انفقوا مما رزقناكم من قبل ان ياتي احدكم الموت فيقول رب لولا اخرتني الى اجل قريب فاصدق و اكن من الصالحين» (7) .
(از آنچه روزى شما كرديم، در راه خدا انفاق كنيد، پيش از آنكه مرگ شما فرا رسد، پس در آن حال گويد پروردگارا اجل ما را اندكى تاخير انداز تا صدقه و انفاق بسيار كنم و از نيكوكاران باشم) .
«ها انتم هؤلاء تدعون لينفقوا في سبيل الله فمنكم يبخل و من يبخل فانما يبخل على نفسه والله الغنى و انتم الفقراء . .» (8) .
(شما همان مردمى هستيد كه براى انفاق در راه خدا دعوت شدهايد كه بعضى از شما بخل مىورزند هركه در انفاق بخل كند، به ضرر خود عمل كرده واز پاداش خدا محروم است و گرنه خدا از خلق بىنياز است و شما فقير و نيازمنديد) .
امام صادق عليه السلام فرمود:
«ليس شئ اثقل على الشيطان من الصدقة على المؤمن و هي تقع في يد الرب تبارك و تعالى قبل ان تقع في يدالعبد» (9) .
(چيزى از صدقه دادن به مؤمن، نزد شيطان سنگينتر نيست زيرا پيش از آنكه به دستبنده برسد، به دستخدا مىرسد) .
و در روايت ديگر آمده است:
«ان الله عزوجل يقول: ما من شئ الا وقد وكلتبه من يقبضه غيري الا الصدقة فاني اتلقفها بيدي تلقفا» (10) .
(خداوند متعال مىفرمايد: هيچ چيزى نيست مگر اينكه من فرشتهاى براى گرفتن آن مامور كردهام، مگر صدقه كه آن را خود دريافت مىكنم) .
به خاطر همين بود كه پيشوايان دين ما بعد از آنكه به فقيرى كمك مىكردند، دستخود را مىبوسيدند (11) .
از امام سجاد عليه السلام علت آن را پرسيدند فرمود:
«انها تقع فى يدالله قبل ان تقع فى يد السائل» (12) .
(صدقه قبل از آنكه به دستسائل برسد، به دستخداى تعالى مىرسد) .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«ما تقع صدقةالمؤمن في يد السائل حتى تقع في يدالله . .» (13) .
(صدقه مؤمن قبل از رسيدن به دستسائل، به دستخدا مىرسد) .
چه چيز را بايد انفاق كرد؟
قرآن مجيد مىفرمايد:
«يا ايها الذين آمنوا انفقوا من طيبات ما كسبتم و مما اخرجنا لكم من الارض و لا تيمموا الخبيث منه تنفقون و لستم بآخذيه الا ان تغمضوا فيه و اعلموا ان الله غني حميد» (14) .
(اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از مالهاى پاكيزهاى كه اندوختهايد واز آنچه برايتان از زمين رويانيدهايم، انفاق كنيد و به سراغ قسمتهاى ناپاك آن نرويد، درحالى كه خود شماحاضر نيستيد آنهارا بپذيريد، مگراز روى اغماض وكراهت وبدانيد خداوندبىنياز وشايسته ستايشاست) .
اين آيه كيفيت مال انفاق را بيان مىكند كه بايد از مال پاكيزه باشد نه از مال پستى كه كسى آن را جز با اغماض قبول نمىكند، زيرا دادن چنين مالى را نمىتوان جود و سخاوت ناميد و موجب محبت و كمال نفس نخواهد شد .
آرى از آنجا كه بعضى از مردم عادت كردهاند هميشه از اموال بىارزش و آنچه تقريبا از مصرف افتاده و قابل استفاده خودشان نيست، انفاق كنند و اينگونه انفاقها نه موجب تربيت معنوى و پرورش روح انسانى در انفاق كننده است ونه سود چندانى به حال نيازمندان دارد، بلكه يك نوع اهانت و تحقير نسبتبه آنها محسوب مىشود اين آيه صريحا مردم را از اين كار نهى مىكند و مىگويد: چگونه از اين اموال انفاق مىكنيد درحالى كه خودتان حاضر به پذيرش آن نيستيد، مگر از روى كراهت؟ آيا بايد برادران دينى شما واز آن بالاتر، خدائى كه در راه او انفاق مىكنيد، در نظر شما از خودتان كمتر باشند و در حقيقت آيه به يك نكته دقيقى اشاره مىكند و آن اين كه انفاقهائى كه در راه خدا مىشود يك طرف آن مستمندان هستند و طرف ديگر خداست كه به خاطر او انفاق انجام مىگيرد، دراين حال اگر اموال پست و بىارزش انتخاب شود از يك سو توهين به مقام شامخ پروردگار محسوب مىشود كه او را شايسته اجناس «طيب» نشمرده واز سوى ديگر تحقيرى است نسبتبه نيازمندانى كه ممكن است عليرغم تهيديستى مقام بلندى از نظر ايمان وانسانيت داشته باشند و روح آنها بر اثر چنين انفاقى آزرده گردد .
و نيز مىفرمايد:
«لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شى فان الله به عليم» (15) .
(هرگز به نيكى نمىرسيد مگر اينكه از آنچه دوست داريد انفاق كنيد و آنچه انفاق مىكنيد خداوند از آن باخبر است) .
بنابراين رسيدن به مقام نيكوكاران واقعى، شرائط زيادى دارد كه يكى از آنها انفاق كردن از اموالى است كه مورد علاقه انسان است) .
نفوذ اين آيه در دلهاى مسلمانان به قدرى سريع بود كه بلافاصله بعد از نزول، اثر آن ظاهر گشت از جمله: يكى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله به نام «ابوطلحه انصارى» در مدينه نخلستان و باغى داشتبسيار با صفا و زيبا كه همه در مدينه از آن سخن مىگفتند درآن، چشمه آب صافى بود كه هر موقع پيامبر صلى الله عليه و آله به آن باغ مىرفت از آن آب ميل مىفرمود و وضو مىساخت و علاوه بر همه اينها آن باغ درآمد خوبى براى «ابوطلحه» داشت پس از نزول آيه به خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: مىدانيد كه محبوبترين اموال من همين باغ است و من مىخواهم آن را در راه خدا انفاق كنم تا ذخيرهاى براى روز قيامت من باشد پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بخ بخ ذلك مال رابح لك» (آفرين بر تو آفرين برتو، اين ثروتى است كه براى تو سودمند خواهد بود) .
سپس فرمود: من صلاح مىدانم كه آن را به خويشاوندان نيازمند خود بدهى، «ابوطلحه» دستور پيامبر را عمل كرد و آن را ميان بستگان خود تقسيم كرد (16) .
چه مقدار بايد انفاق كرد؟
قرآن مجيد مىفرمايد:
«يسئلونك ما ذا ينفقون قل العفو» . (از تو سئوال مىكنند چه چيز انفاق كنند؟ بگو: از مازاد نيازمندى خود) .
در تفسير «درالمنثور» در شان نزول اين قسمت از آيه از «ابن عباس» نقل شده كه هنگامى كه خداوند به مسلمانان دستور داد كه براى پيشرفت آئين حق انفاق نمايند، گروهى از صحابه و ياران رسول اكرم صلى الله عليه و آله از او سئوال كردند كه ما نمىدانيم چه مقدار از اموال خود را انفاق كنيم؟ آيا همه را انفاق كنيم ويا مقدارى از آن را؟ در پاسخ آنها آيه فوق نازل شد و به آنها دستور داد در انفاق خود رعايت «عفو» كنند .
مراد از «عفو» چيست؟ معانى مختلفى ذكر شده و پيشوايان اسلام وائمه معصومين هنگام تفسير اين كلمه «حد وسط» و گاهى هم كلمه «فضل» كه به معنى زيادى است ذكر كردهاند . مضمون و محتواى اقتصادى عفو در تفسير به روشنى ذكر شده استبه اين معنا كه:
«العفو فضل عن الاهل والعيال والفضل عن الغنى ان العفو اطيب المال وافضله» (17) .
(عفو يعنى مازاد از هزينه اهل خانه، مازاد ثروت و مازاد مايحتاج به طور كلى، و نيز به معنى خوشگوارترين و نابترين مال و ثروت) .
«اصل العفو فياللغة الزيادة فالغالب ان ذلك انما يكون فيما يفضل عن حاجة الانسان في نفسه و عياله» (18) .
(عفو در لغتبه معناى زيادى وافزونى است و بنابر عقيده غالب مازاد مايحتاج انسان و خانوادهاش منظور است كه بايد انفاق شود) .
بعضى از مفسرين گفتهاند:
«العفو: الفضل و الزيادة فكل مازاد على النفقة الشخصية فهو محل للانفاق» (19) .
(عفو به معناى مازاد وافزونى است و هر آن چيزى كه از هزينه شخصى فزون آيد، بايد انفاق كرد) .
از اينجاست كه «جابر بن عبدالله انصارى» مىگويد:
«بعضى از افراد ما كه زمينهاى كشاورزى اضافى داشتند گفتند آن را در ازاى يك سوم يا يك چهارم يا نصف محصول به اجاره مىدهيم، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: هركه زمينى وسيع و اضافى دارد، بايد آن را كشت كند يا به برادرش ببخشد تا او كشت كند، نه اينكه به او اجاره بدهد يا او را براى كشاورزى در آن به مزدورى بگيرد (20) .
«رافع بن خديج» مىگويد:
«ما در ازاى گرفتن خراج زمين را به ديگران مىداديم پيامبر فرمود:
«من استغنى عن ارضه فليمنحها اخاه او ليدع» (21) .
(هركس زمين اضافى دارد، يا به برادرش ببخشد يا اينكه از زمين دستبردارد) .
البته در منابع اهل سنت احاديث مستندى در تقبيح مزارعه واجاره دادن زمين آمده استبا تاكيد روى اين نكته كه زمين را يا خود زيركشتببريد يا به رايگان براى كشت در اختيار برادر خود قرار دهيد (22) .
«محمد غزالى» نويسنده معروف مصرى در كتاب «الاسلام والمناهج الاشتراكية» نقل كرده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله مىفرمود:
«هركه مركب اضافى دارد به كسى كه مركب ندارد، بدهد و هركه توشه اضافى دارد بايد به كسى كه توشه ندارد، بدهد . روى اين حديث مىگويد: آنگاه از انواع واقسام دارائى چندان بر شمرد و نام برد كه دانستيم كه هيچ يك از ما نسبتبه اضافه دارايى خويش ذيحق نمىباشد (23) .
از آيه شريفه و سخنان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله برمىآيد كه تنها منظور از عفو مقاصد اخلاقى محض نيستبلكه كاربرد معاشى واقتصادى قوى هم دارد .
قرآن كريم در بيان يكى از اوصاف مؤمنان مىفرمايد:
«والذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما» (24) .
(آنها كسانى هستند كه هرگاه انفاق كنند، نه اسراف مىكنند و نه سختگيرى، بلكه در ميان اين دو حد اعتدالى دارند) .
سخن روى كيفيت انفاق مؤمنان است و مىگويد: انفاقى عادلانه و دور از هرگونه اسراف و سختگيرى دارند نه آنچنان بذل و بخششى كنند كه زن و فرزندشان گرسنه بماند و نه آنچنان سختگير باشند كه ديگران از مواهب آنها بهره نگيرند .
پىنوشت:
1) فلسفه اقتصاد اسلامى، ص 11 و 12 .
2) همان كتاب، ص 25 .
3) نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 328 .
4) دعائم الاسلام، ج1، ص 245 .
5) سوره بقره، آيه: 261 .
6) سوره بقره، آيه: 262 .
7) سوره منافقون، آيه 10 .
8) سوره محمد (ص)، آيه 38 .
9) وسائل، ج6، ص 283 .
10) وسائل، ج6، ص 283 .
11) وسائل، ج6، ص 283 .
12) وسائل، ج6، ص 303 و 304 .
13) وسائل، ج6، ص 303 و 304 .
14) سوره بقره، آيه: 267 .
15) آل عمران، آيه 92 .
16) مجمع البيان، ذيل همين آيه .
17) مجمع البيان، ص 316 - منهج الصادقين، ج1، ص476 .
18) تفسير تبيان، ج1، ص 233 - تفسير كبير فخر رازى، ج4، ص 48 .
19) في ظلال القرآن، ج1، ص 336 .
20) سنن ابن ماجه، ج2، ص 820 - نسائى، جزء7، ص 36 - بخارى، ج1، جزء3، ص 141 - سنن ابن داود، ج3، ص 260
21) سنن ترمذى، ج2، ص 422 - 421 - ابن اجه، ج2، ص 833 .
22) بخارى، ج37 142 - 141 - ابيى داد، ص 257 و 259 - حديثهاى 3389 و 3396، 3398، 3399 - سنن ابن ماجه، ج2، ص 820 و 823 .
23) الاسلام والمناهج الاشتراكية، ص 28 .
24) سوره فرقان، آيه: 67 .
منبع : فصلنامه مکتب اسلام
v