در بيان و قار و ضدش خفت
وقار و ضدش خفت در اين روايت دو لشگر ديگر براى عقل و جهلند و اولى كه سكينه و طمئنينه است ، ملكه اى نفسانى است كه سبب مى شود دارنده اش در گفتار و كردار و حركات ، آرامش و تاءمل و احتياط و بردبارى به خرج دهد و دومى كه عجله است ، ملكه اى نفسانى است كه موجب مى شود دارنده اش در گفتار و كردار و حركات ، شتابزدگى و سبكسرى و بى احتياطى نمايد و پى جوئى از درستى و نادرستى ، مشكلى و آسانى آن نمايد و چيزى را كه بخاطرش رسيد بى توقف و در همان ابتداء انجام دهد.
و كمتر فضيلتى از فضايل نفسانى است كه در شرافت و موثر بودن در تامين سعادت دنيوى و اخروى انسان به مرتبه و منزلت اين فضيلت ارزنده (وقار و سكونت خاطر) برسد و لذا در آثار رسيده از شرع مقدس انبياء و برگزيدگان بر آن ستايش شده اند و يكى از صفات و نشانه هاى مومنان و بلكه عين ايمان قرار داده شده و در قرآن كريم در مقام اشاره بار زندگيش ، فرو فرستادن آن را برايشان ياد آورى كرده است .
سوره توبه آيه 26، ثم انزل الله سكينته على رسوله و على المومنين سپس فرو فرستاد خدا سكينه خود را بر رسولش و بر مومنان .
همين سوره آيه 40، فانزل الله سكينته عليه و ايده بجنود لم تروها پس فرو فرستاد خدا سكينه خود را بر او (نبى اكرم) و يارى نمودن او را به لشگريانى كه شما آنها را نمى ديديد.
اصول كافى جلد 2، صفحه 15، روايت 1، از حضرت باقر نقل كرده كه در پاسخ كسى كه از تفسير اين آيه انزل السكينة فى قلوب المومنين و فرو فرستاد سكينه را در دلها مومنان پرسش نمود فرمود سكينه ايمان است .
در اين روايت بسندهاى متعددى از آن حضرت و از حضرت صادق نقل شده .
سفينة البحار جلد 2، صفحه 676، در لغت "وقر" از امالى شيخ صدوق از حلبى نقل كرده كه گفت از حضرت صادق پرسش نمودم كداميك از خصلت هاى نيكو و ملكات حميده براى انسان زيباتر است ؟ و در پاسخ فرمود: وقار بلامهابة و سباح بلا طلب مكافاة و تشاغل بغير متاع الدنيا وقارى كه با گرفتن هيبت بخود، همراه نباشد و سخاوتى كه با توقع پاداش بر آن ، انجام نگيرد و مشغول و سرگرم شدن به غير متاعهاى دنيوى (يعنى امور اخروى).
چنانكه كمتر رذيله اى از رذايل اخلاقى است كه در پستى و زيان آورى نسبت به منافع و مصالح دنيوى و اخروى به اين رذيله اخلاقى (خفت يعنى عجله) برسد، چه اين خلق نكوهيده ، نمى گذارد انسان با معرفت و بصيرت (كه با تاءمل و آرامش حاصل مى شود) كارهايش را انجام دهد و قهرا نوعا به پشيمانى و زيان دچار مى شود و چنانكه تجربه ثابت كرده : اينگونه افراد در ميان مردمان به سبك مغزى معروف مى شوند و كسى به آنها و گفتارشان و كارهاشان ، اهميتى نمى دهد و نزد همگان به پستى و خوارى جلوه مى نمايد و بلكه با اندك تامل معلوم مى شود كه اين خلق پست از بزرگترين علل و اسباب برگزيدن منافع دنيوى فانى و لذات پست مادى تباهى آور و ناپايدار، بر نعمتهاى اخروى دائمى و لذتهاى معنوى پايدار است زيرا همانطور كه در جلد اول در فصل دوم بيان شد: در انسان در اول زمان وجودش غريزه اى بنام غريزه خود دوستى است كه در پشت غرايز ديگرش قرار دارد. و آنها را به دلخواه خود رهبرى مى كند و كارش جلب لذتها و آسايش ها و دفع رنج ها و دردها و نا آسودگى هاست و كسى كه داراى رذيله عجله و شتابزدگى است نزديك نگر است و هر چيزى را مى خواهد فورا تحصيل نمايد و قهرا در مقام بدست آوردن لذتها و آسودگى هاى دنيوى بر مى آيد و در اين اقدام عجولانه باكى ندارد كه لذتهاى معنوى دائمى و آسايش هاى هميشگى اخروى را از دست بدهد. و لذا در اين روايت شريف "خفت " كه همان عجله است از لشگريان جهل و شيطان قرار گرفته چنانكه وقار (سكونت و طماءنينه ) از لشگريان عقل شمرده شده چه انسان عاقل كه غريزه مذكور در او مهذب گشته و در مسير تحصيل كمال حقيقى و رسيدن به غايت و نتيجه انسانى در آمده ، وقار و آرامش و تامل و تفكر و دور انديشى را از دست نمى دهد و چنين لشگر قدرتمندى در مسير شكوهمندش ، ياور اوست .
در آيات و روايات بسيارى عجله و عجول مورد نكوهش و مذمت قرار گرفته و گاهى به آثار و خيم آن اشاره شده كه نمونه اى از آنها را ذكر و ترجمه مى نمائيم :
سوره قيامة آيه 20، 21، كلا بل تحبون العاجلة و تذرون الاخرة نه چنين است اى انسانهاى عجول شما لذات و آسودگى هاى مجازى و ناپايدار فعلى و شتاب كننده را مى خواهيد و آسايش هاى حقيقى و دائمى را وامى گذاريد.
سوره دهر آيه 27 ان هولاء يحبون العاجلة و يذرون و رائهم يوما ثقيلا اين انسانهاى كافر و گناه پيشه (كه گرفتار عجله هستند) سراى شتابگيرنده (يعنى دنيا و متاعهاى دنيوى) را دوست مى دارند و وامى گذارند پس پشت خود (يعنى در آينده) روز بس مشكلى را (و براى آن بخاطر آينده نگر نبودن فعاليتى نمى نمايند).
سفينة البحار جلد 1، صفحه 129، در لغت "ثبت " از امالى شيخ صدوق از حضرت صادق نقل كرده كه فرمود: مع التثبت تكون السلامة و مع العجلة تكون الندامة سلامت با وقار (تاءنى و آرامش) و ندامت با عجله (شتابزدگى) است .
و از نبى اكرم روايت كرده : انما هلك الناس العجلة و لوان الناس تثبتوا لم يهلك احد منحصرا مردمان هلاك شدند بواسطه عجله كردن و اگر داراى آرامش و تامل بودند، كسى از آنها هلاك نمى شد.
توضيح : مقصود از اين هلاكت بيشتر و در رتبه اول ، هلاكت اخروى است و معلوم شد كه اين خلق رذيله است كه انسانهاى مبتلا را وامى دارد كه مطامع دنيوى و لذات مادى فعلى و بقول اين چنين افرادى نقد را بر نعمت هاى اخروى و لذتهاى معنوى آينده كه بقول اينها نسيه است ، مقدم دارند و در نتيجه به چنين هلاكتى دچار گردند.
و نيز از آن حضرت روايت كرده : ان التانى من الله و العجلة من الشيطان همانا آرامش و با تامل كار كردن از خداست و شتابزدگى و بى تامل كار كردن از شيطان است و چه خوب سروده شده اين شعر:
مكن در مهمى كه دارى شتاب |
|
ز راه تاءنى عنان بر متاب |
كه اندر تاءنى زيان كس نديد |
|
ز تعجيل بسيار خجلت كشيد |
و لازم به ياد آورى است كه وقار و آرامش داشتن و با تامل و تفكر كار كردن و عجله و شتابزدگى ننمودن براى اين است كه انسان پيش از آنكه به گفتارى يا كردار و حركتى اقدام كند خوبى و بدى ، سود و زيان ، عاقبت و نتيجه آن را سنجش كند و صحيحا فعل يا ترك آن را انتخاب نمايد. ولى اگر خوبى و سود و عاقبت بخيرى و با نتيجه بودن چيزى از اول معلوم باشد مانند احسان به خلق و انجام واجبات و عمل به خيرات و مبرات ، سزاوار است هر چه زودتر آن را انجام دهد و تاخير نيندازد كه در تاخير آفت هاى بسيارى است چه ممكن است انسان بعدا به انجام آن موفق نشود و از تاخير پشيمان گردد و لذا گفته اند در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست و در اين باره رواياتى رسيده كه بعضى از آنها را نقل و ترجمه مى كنيم :
اصول كافى جلد 2 صفحه 142، روايت 1، از حضرت صادق نقل كرده كه مى فرمود: اذا هم احدكم بخير فلايوخره الخ چون يكى از شما كار خيرى را قصد كرد انجام دهد، به انجامش شتاب گيرد و تاخير مى فكند.
مضمون اين روايت با سندهاى متعددى كه مى توان گفت بحد تواتر رسيده ، نقل شده .
مصدر مذكور روايت 3، از حضرت صادق نقل كرده كه فرمود: پدرم مى فرمود: اذا هممت بخير فبادر فانك لاتدرى ما يحدث چون قصد انجام كار خير را كردى در آن سرعت بگير زيرا نمى دانى بعدا چه پيش مى آيد.
مصدر مذكور روايت 4، از حضرت باقر از رسول اكرم نقل كرده : ان الله يحب من الخير مايعجل همانا خدا از كارهاى خوب آن را دوست مى دارد كه با عجله و شتابزدگى انجام شود.
اخلاق اسلامى جلد ۳
على تهرانى